«استعفا کمترین کاری است که اسد می‌تواند انجام دهد»


ترجمه: کوثرال علی محمره

29.08.2011


ادونیس نیازی به معرفی ندارد، شخصیت او چند لایه است، متنوع است، سوال برانگیز است، به دلیل آنکه صاحب این شخصیت بر خلاف جریان آب شنا می‌کند.
تصادفی نیست که شاعر "جنجالی" فضای حاکم بر جهان عرب را در می‌نوردد و با شخصیت چند لایه‌اش به جوایز جهانی دست می‌یابد که آخرین آن جایزه "گوته" بود. ادونیس در شعر خود استحاله شد و با واژگان پر رمز و رازش به اعماق رفت. او در قصیده‌هایش همانند صوفیان سنت‌ها را شکست و آداب و سنن را به سخره گرفت. دیر زمانی است در جستجوی "ازادی" گمشده‌اش به تبعید "خودخواسته" در پایتخت‌های بزرگ رفت. به نظر می‌رسد "بیروت" پس از "پاریس" ایستگاه دوم "شاعر" است.
بسیاری در انتظار بودند تا صاحب نظریه مشهور "ثابت و متحول" نظر خود را در خصوص آنچه که در سوریه می‌گذرد بیان نماید وبا نگرانی دلیل سکوت علی احمد سعید (ادونیس) را جویا می‌شدند. انتشار اولین مقاله او تحت عنوان "نامه سرگشاده به بشار اسد حقوق انسانی و آزادی یا ناکجا آباد" در روزنامه "السفیر" لبنان، طوفانی از موضع گیری‌های موافق و مخالف به راه انداخت.
در" بهار" سوریه یا آنچه که او" شورش" می‌نامد حضور ندارد. "حماسه دمشقی" برای او معنایی بالاتر از موضع گیری و یاری "انقلابی"‌ها دارد. "انقلاب" به نظر او فقط برچیدن نظام حاکم نیست بلکه از تغییر در "مفاهیم" شروع می‌شود. به همین دلیل او به شدت از "اپوزیسیون" سوریه انتقاد می‌کند زیرا تاکنون نتوانسته است خواسته‌های خو درا برای " جهانیان" بیان نماید. "اپوزیسیون" از جامعه مدنی، پلورالیسم و دموکراسی سخن می‌گوید اماموضع خودرا در خصوص جدایی دین از جکومت روشن نمی‌کند و این نکته‌ای است که ادونیس بران تاکید دارد. نامه او به رئیس جمهور سوریه بر محور" آزادی" و" حقوق بشر" تمر کز داشت. ادونیس با چشم باز می‌بیند که آنچه از گذشته بازمانده نیاز به جدا سازی دارد. او شدیدا بر جدایی دین از سیاست تاکید می‌کند. او معتقد است "حزب بعث" در تجربه تاریخی خود هرگز نتوانست این" پارادوکس" را حل نمایدوبا این "تضاد" وتبعات آن همراهی نمود.
با ادونیس از کجا می‌توان آغاز نمود؟ از "میراث گذشته" یا "اصلاحات" و یا "زخم کهنه" سوری یا تنگنای دموکراسی در " صحرا"‌های عربی و یاموقعیت" اپوزیسیون" و اهداف و سرنوشت آن؟ " الرای" در گفتگو با ادونیس به همه این موضوعات اشاره نمود. به متن مصاحبه توجه نمایید.

س/در مقاله" نامه سرگشاده به رئیس جمهور بشار اسد" به طور خلاصه بیان نمودید: عرب‌ها چه در تاریخ گذشته خود و چه در تاریخ نوین هر گز در صحنه سیاسی مفهوم دمو کراسی را در نیافتند. چه عواملی مانع دموکراسی در جهان عرب هستند؟
اولا، واژه دموکراسی مفهومی مدرن است، اولین "دولت عربی" از نظر تاریخی پیش از مطرح شدن "دموکراسی" پایه ریزی گردید. تفاوت تاریخی این دو بسیار است. ثانیا "دولت" عربی بر اساس "ایمان" در چارچوب خاصی بنا نهاده شد به همین دلیل به شکل خاصی نمود پیدا کرد. از دیدگاه نظری دولت عربی بر اساس "شورا" پایه ریزی گردید اما در واقع و در عمل شورایی در کار نبود آنچه بود مشاوره‌هایی در سطح قبایل بود و نه نهادهایی در سطح موسسات مدنی و یا عوامل انسانی مانند آنچه که امروزه در چارچوب" دموکراسی" بر قرار می‌گردد. ثالثا "دموکراسی" بر محور فرد (انسان) استوار است اما "اسلام" بر "امت" تاکید دارد، فرد(انسان) نقشی بجز به عنوان عضوی از امت بازی نمی‌کند.
به همین دلیل دموکراسی به عنوان آزادی فرد(انسان) برای اسلام مفهوم خاصی ندارد. البته این بدان معنا نیست که در جامعه عربی اسلامی امکان پیاده نمودن دموکراسی وجود ندارد، اما به معنی آنست که در این جامعه می‌بایست تمامی عوامل بازدارنده رشد فرد(انسان)را که به دین یا فرقه وابستگی ندارد و وابستگی او صرفا به جامعه است از سر راه برداشت. سوال اینست، آیا این کار امکان پذیراست؟ این مهم به مبارزه‌ای طولانی نیاز دارد، ما عربها برای همه چیز عجله داریم و هیچگونه بردباری برای یک مبارزه طولانی و پررنج نداریم. اما "پدیده"‌ها را آنگونه که دلمان می‌خواهد نامگذاری می‌کنیم. ما به سادگی از اسم و مسما گذر می‌کنیم. کسی که صرفا یک مقاله فلسفی می‌نویسد، فورا او را " فیلسوف" می‌نامیم. برای "مفاهیم" و "نام"‌ها احترام قائل نیستیم. خلاصه آنکه دولتهای عربی-اسلامی با دموکراسی هیچ گونه آشنایی ندارند.
س/به جدایی دین از سیاست اشاره نمودید، با توجه به پژوهشهای شما در خصوص میراث گذشته، آیا اسلام قادر است بین آنچه که "آسمانی" است و آنچه" دنیوی" (مادی) است جدایی ایجاد نماید؟
امروزه می‌توان در مورد "اسلام"‌های گوناگون سخن بگوییم. نظریه‌های گوناگونی در مورد اسلام وجود دارد. علیرغم برتری اسلام رسمی سنی، اما مفهوم واحدی که یک نوع را اسلام بداند و الباقی را "کفار" بنامد، وجود ندارد.
امروزه اسلام سنی وجود دارد و همچنین اسلام روشنگراومتکثر، غیر ممکن است برای این اسلام متکثر مرجعیتی قائل شویم، حتی اگر این مرجعیت را برای "الازهر" در نظر بگیریم، با همه آنکه "الازهر" این مرجعیت را دارد اما مسلمانان بسیاری مرجعیت "الازهر" را نمی‌پذیرند. اگر مسلمانان بتوانند تحولات جاری در جهان" مدرن" را دریابند واین تحولات منجر به انقلابات و دگرگونی‌های وسیع بشوند، امکان مدرنیزه کردن همه چیز منجمله هنر، سیاست و توسعه را خواهند داشت و درنهایت این امکان برای آنها بوجود خواهد آمد که بعنوان شهروندانی متعلق به این جهان ونه شهروندانی متعلق به جهان قرن اول هجری محسوب گردند. در بد ترین حالت آنان به عنوان شهروندانی" ایمانی" در قرن بیستم به حساب خواهند آمد. این "ایمان" را انسان مسلمان به موازات استفاده از ابزارهای زندگی مدرن، تطبیق خواهد نمود. آنچه را امروز در بسیاری از کشورهای عربی مانند دبی می‌توان دید، استفاده ازکلیه ابزار‌های زندگی غربی است، حتی اگر بر ایمان واعتقادات گذشته خود استوار باشد. آنچه مورد نیاز است تقویت پیوندها ووابستگی به جامعه و روشهای فرهنگی اساسی در جهان امروز می‌باشد.
آنچه بیان نمودید ما را به سوی تئوری "ولی نصر" رهنمون می‌نماید که می‌گوید: «طبقه متوسط جامعه در جهان عرب با گرایش به اقتصاد "بازار آزاد" می‌تواند از بنیاد گرایی اسلامی بکاهد.» نصر به عنوان نمونه از دبی یاد می‌کند، نظر شما در این مورد چیست؟
در واقع من در پژوهش مربوط به جوامع اسلامی چندان به مفهوم طبقات متکی نیستم، چرا که طبقه متوسط در جهان عرب امکان تعامل و سازگاری وقبول شرایطی را داشته باشد و از بسیاری دست آوردهای غرب نیز استفاده نماید. پایبندی به اعتقاد دینی چندان تفاوتی در بین طبقات ندارد. در مورد خاص یعنی در خصوص پایبندی به دین اسلام، هیچگونه پیشرفت محسوسی به چشم نمی‌آید. این وضعیت به این دلیل است که در کشورهای اسلامی احترام و پایبندی به دین از احترام به کارفرما مهمتر است برعکس این وضعیت نیز ممکن است رخ دهد. برای مسلملنان ساختن جامعه‌ای که دران دین ودولت کاملا از هم جدا باشند میسر است. به نظر من به کار بردن دین در سیاست حد اعلای خشونت را نشان می‌دهد. این خشونت هم مستقیما علیه خود مسلملنان به کار برده می‌شود. اینهم به دلیل آنکه مسلمانانی وجود دارند که به دین ایمان ندارند در عین حال مسلمانانی وجود دارند که به طور کامل نظریه ایمان به دین را رد می‌کنند. هنگامی که جدایی دین از دولت در تمام زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صورت بگیرد، فرد آزاد شده وبه جای دین به جامعه وابسته می‌شود، در آن هنگام است که می‌توان از دولت مدرن و از دموکراسی سخن به میان آورد. در گفتارهای پر طمطراق در جهان عرب از دولت مدنی به مانند یک جمعیت خیریه سخن به میان می‌اید در حالیکه دولت مدنی یعنی جدایی دین از دولت. من ملاحظاتی در مورد رهبران جنبش‌های اخیر در جهان عرب دارم و آن اینکه اینان هیچ موضعی در خصوص مطالبه جدایی دین از دولت اتخاذ ننموده‌اند. به همین ترتیب در خصوص حقوق زنان نیز حتی یک بیانیه از جانب آنان صادر نشده است. نکته آنکه انقلابیون خود قواعد بازی را براساس دین به کار میبرند، واضح است که هدف انها رسیدن به قدرت است و نه برپایی یک جامعه جدید.
شما در مقاله تان به "پایان دینی" اشاره نموده و گفته‌اید از نظر تاریخی دین اسلام روابط فرهنگی با دیگران را بر نمی‌تابد، آیا متن قران بر این عدم ارتباط تاریخی با غیر مسلمانان صحه می‌گذارد؟
متون دینی چه از نوع اسلامی یا مسیحی یا یهودی و بودایی همیشه ضد و نقیض هستند، گاهی تسامح و گاهی شدت عمل را توصیه می‌نمایند، زمانی برای دیگران احترام قائل می‌شوند و زمانی منکر دیگران هستند به خصو ص آنکه متون دینی با برداشت‌های خاص فقها بیان می‌شوند و در انحصار فقها هستند. در اسلام امروزی متون دینی در اختیار فقها می باشند و هر کدام از فقها این متون را به گونه‌ای خاص تفسیر می‌کنند. بدیهی است امکان تعیین نوع رابطه مسلمانان با دیگران با مراجعه به این متون امکان پذیر نیست بر عکس در این وضعیت گره کار مشکل تر می‌شود چرا که دین یک نهاد مذهبی است. من بر ضد اعتقادات شخصی نیستم اما به سبب اینکه دین در مسائل مربوط به ازدواج، خانواده، ازادی‌های شخصی و فکری من دخالت می‌کند به آن انتقاد دارم. اگر تاریخ علوم را در جهان عرب مورد بررسی قرار دهیم هیچ چیز جدیدی در هیچ زمینه‌ای پیدا نخواهیم کرد. چرا که در اینجا فقط تاکید و توجه به متن است وهیچ گونه پیشرفتی حاصل نمی‌گردد. فقه تنها تولید اندیشه دینی است، در صورتی که فلسفه محصول اسلام به معنای دینی آن نیست دلیل این سخنم اینست که بزرگترین انقلاب پدید آمده در روابط بین انسانها در نتیجه فلسفه به وقوع پیوست. خرد از یونان و دین از مسلمانان. خرد یونانی فقط به منظور گفتگو به میان نیامد بلکه به عنوان عامل پدید آورنده فلسفه مطرح گردید. خرد به عنوان عامل تکمیل کننده تفکر عربی اسلامی به میان آمد به همین ترتیب است که مسلمانان قبل از دین فقاهتی به روابط با دیگران اهمیت دادند. خرد اسلامی، نظرارسطو و افلاطون را به عنوان افرادی غیر مسلمان پذیرفته و با افکار انها برای ساختن نظریه‌های جدید هماهنگ گردید. اندیشه اخیر در تفکر اسلامی نهادینه شد اما امروزه شرایط به گونه ای متفاوت است چرا که برداشت‌های دینی براساس برتری ایدئولوژی است. بر انقلابیون است که هر گونه تلاش برای مصادره ایدئولوژی جنبش را دست کم نگرفته و با آن مبارزه نمایند.
شما مقایسه‌ای بین دیدگاه "سلفی" که هر گونه گفتمان را در چارچوب(تقدس)منحصر می‌نماید وحزب بعث که جامعه را با با حذف دیگران و با در انحصار گرفتن قدرت و تصمیم گیری به پیش برده، به عمل آورده‌اید. آیا تجربه حزب بعث نمایانگر بحران در احزاب جهان عرب است؟
به نوعی نمایانگر شکست آزمون تحزب در جهان عرب می‌باشد، با این تفاوت که حزب بعث در جهان عرب به حاکمیت رسید اما حزب "ناصریست" تشکلی توده‌ای بود. حزب بعث نمایانگر بحران در روشها و اعتقادات بود ودر تمام زمینه‌ها شکست خورد. علل این شکست آن است که احزاب عربی و از آن جمله حزب بعث براساس جهان بینی دینی شکل گرفته و هر گز بر جدایی حقیقی دین از دولت تاکید ننموده و این خطایی مرگبار بود.
شما نقشه راهی تاریخی برای دموکراسی در جهان عرب و سوریه ترسیم نموده‌اید. در حال حاضر سوریه وارد مرحله خاصی جنبش اعتراضی از آغاز آن تا کنون گردیده است. آیا به نظر شما جنبشی که جوانان آن را رهبری می‌کنند قادر به سنت شکنی و برپایی دولت مدرن می‌باشد؟
علیرغم ایمان و اعتقاد به نیروی جوانان واینکه آینده متعلق به آنان است اما این جوانان تاکنون هیچگونه نشانه ای دال بر آگاهی از مرحله بعدی انقلاب ارائه نداده‌اند. مرحله اول در تمام انقلاب‌هایی که در جهان رخ داد، درهم شکستن نظام حاکم بود. آنهم نه تمامی ساختار نظام بلکه راس هرم سیستم حاکم، این مرحله اول و آسان انقلاب است. عناصری از نظام از بین می‌روند اما پایه‌های نظام برقرار می‌مانند. جوانان در این مرحله از انقلاب پیروز شدند اما نوشته‌ها، و واکنشهای آنان نشان از عدم درک آنان از مرحله بعدی انقلاب است. این مرحله باید بر اساس آزادی فردی و سکولاریسم بنا نهاده شود. جامعه را نمی‌توان براساس دین بنا نمود. دین جامعه عبارتست از حقوق بشر و آزادی‌های اوست نه کلیسا و یاخانقاه یا مسجد.
از ابتدای شروع جنبشهای عربی دو نظریه مطرح شد. اولی براساس دخالت بیگانگان برای تجزیه کشور واین را نظام در سوریه تبلیغ می‌کرد و نظریه دوم براساس آغاز گام برداشتن عرب‌ها به سمت دموکراسی، نظر شما چیست؟
من مخالف این تفسیر یا آن برداشت از هر دو طرف نیستم. برما عرب‌هاست که دست از نظریه پردازی‌های ایدئولوژیک برداریم و واقعیت را آنگونه که هست ببینیم. عوامل ناگفته‌ای وجود دارد مانند گفتمان فرقه گرایی که برخی از انقلابیون از آن پیروی می‌کنند. خشونتی بر علیه قبطی‌ها(مسیحیان) در مصر اعمال می‌شود، و این خشونت را " انقلاب" به کار می‌برد. این واقعیت در سوریه نیز وجود دارد چرا که به مسیحیان اجازه داده نمی‌شود نقش تاریخی و و اجتماعی خود را در جنبشهای جاری بازی نمایند. علاوه بران زنان نیز به طور کامل در این جنبشها حضور ندارند و این نشانگر ابهام در آنچه که جنبش انقلابی خوانده می‌شود، می‌باشد. در سوریه سوال من اینست اپوزیسیون کدام است؟ اپوزیسیون واقعی در دمشق آنست که میشال کیلو و فایز ساره رهبری می‌نمایند.
مسیحیان در کجای جنبش توده‌ای قرار دارند؟
آنها حضور ندارند، این به ترس آنها از حضور در تظاهرات بر نمی‌گردد. به نظر من دلیل این کار عدم یکپارچگی و عجول بودن اپوزیسیون می‌باشد. لازم است اپوزیسیون منشور و سند مطالباتی خود را ارائه نماید. البته نباید اینگونه تصور شود که من منکر دست آوردهای این جنبشها هستم.
در این شرایط بحرانی که سوریه در آن به سر می‌برد مهمترین خواسته کدام است؟ تشکیل یک اپوزیسیون واقعی؟ آیا شکستن حصارهای ترس توسط مردم سوریه مهمترین دست آورد نیست؟
غلبه بر عامل ترس بسیار مهم است اما باید در پی آن گشودن راه باشد. این راه با شکستن حصار ترس پایان نمی‌پذیرد غلبه بر عامل ترس آغاز راه است. سوال من اینست به کجا می‌رویم؟ برای اقتصاد چه برنامه‌ای داریم؟ با دانشگاهها، موسسات علمی و آموزشی چه کار خواهیم کرد؟ این بدان معنی نیست که من مخالف سرنگونی نظام هستم. نظام باید باید سرنگون شود اما اپوزیسیون پراکنده است.
آیا بخش بزرگی از مسئولیت پراکندگی اپوزیسیون بعهده نظام نیست؟
قطعا، من این را نفی نمی‌کنم. اما سرنگونی نظام با همین ابزار و توسط همین اپوزیسیون صورت خواهد گرفت اپوزیسیون حتی در موارد اساسی که حزب بعث نسبت به آنها خیانت کرده است، موضع مشترک ندارد. موضوعاتی همچون جدایی دین از دولت، مسئله زنان، وتاکید بر فرد و آزادی‌های فردی به جای "امت" . در برنامه اپوزیسیون از موارد فوق خبری نیست. گرایش راسیستی قابل توجهی در سوریه موجود است که اپوزیسیون به آن توجه کافی ندارد، چرا کردها ومسیحیها حق رئیس جمهور شدن ندارند؟ اپوزیسیون باید در مورد اینگونه موضوعات بحث و اتخاذ موضع کند. اولین گام اتخاذ موضع در قبال الغای ماده مربوط به مذهب رسمی کشور در قانون اساسی است. اپوزیسیون به سقوط نظام اکتفا می‌کند این برای من مفهومی ندارد چرا که برای مو ضو عاتی که به آنها اشاره کردم، اهمیتی قائل نیست.
تعداد زیادی به شما انتقاد کرده‌اند که مبنای تحلیلتان بر اساس هراس از پروژه اسلام سلفی پایه ریزی شده است. در این مورد چه پاسخی دارید؟ ایا ساختار جامعه سوریه اجازه موفقیت پروژه سلفی‌ها را می‌دهد؟
ساختار جامعه سوریه در همه زمینه‌ها بصورت ژرف براساس دین پایه ریزی شده است، قبلا گفته‌ام و اینک تکرار می‌کنم تا خیلی‌ها گمان نکنند من از نظام دفاع می‌کنم: " این نظام باید سرنگون شود" . اما جانشینان این نظام، آنهایی که دارای پایگاه وسیع توده‌ای هستند چه اخوان المسلمین و چه سایر گروههای اسلامی وابستگی‌های شدید مذهبی دارند، هیچ نیروی ترقیخواه، چپ ویا لیبرال منسجمی که قادر به برپایی نظام جدیدی باشد و جود ندارد . تکرار می‌کنم هیچ جامعه عربی در چارچوب تاریخی (چه در حال چه در گذشته) مفهومی برای من ندارد و به آن باور ندارم مگر آنکه بر اساس جدایی دین از دولت استوار شده باشد.
شما از بشار اسد خواستید حساب سوریه از حزب بعث جدا نماید. آیا اسد قادر به برداشتن این گام تاریخی می‌باشد؟
من سعی در درگیر کردن اسد وایجاد شکاف در حزب بعث نمودم و به نظر می‌رسد این اتفاق افتاده باشد. در درون نظام کسانی به دنبال یا هیچ یا همه چیز هستند اینان به ناکجا آباد می‌روند. اسد قادر به اجرای اصلاحات می‌باشد و قادر به ایجاد جدایی بین حزب بعث و سوریه است . حداقل کاری که او می‌تواند انجام دهد استعفا از ریاست جمهوری است.
انچه شما بیان می‌دارید تایید کننده این نظریه است: "قدرت به دست ماهر اسد می‌باشد" آیا شما این نظریه را تایید می کنید؟
صرفنظر از این نظریه، بر بشار اسد است که کاری صورت دهد. اگر من به جای او بودم از قدرت صرفنظر می‌کردم، حزب بعث جزئی از جامعه سوریه است باید در برابر اراده مردم سر خم کند.
در پاسخ به نامه سرگشاده شما، احمد بیضون* اعلام نمود: "چرا موضع خود را در مقابل جنبش اعتراضی مشخص نمی کنی و اسمی از هیچ شهریا منطقه‌ای که تظاهرات از آن شروع شد، نمی‌آوری؟" چه پاسخی دارید؟
من با کسی که چیزی نمی‌خواند بحثی ندارم.
در نامه به اپوزیسیون شما اینگونه آغاز نمودید: "چرا ما عرب‌ها تا به امروز موفق به ایجاد جامعه مدنی نشدیم؟" آیا مسئولیت اینکار به عهده "حاکم" نیست؟
گام اول به سوی یک جامعه مدنی و دولت مدرن، برپایی دموکراسی و آزادی است. "حاکم" سیاسی بخشی از مسئولیت جلوگیری و تعطیل دموکراسی را به عهده دارد اما بطور کلی باید زمینه دموکراسی در یک جامعه پدیدار گردد.
در نامه به اپوزیسیون نوشتید: "هر گونه تغییر سیاسی واجتماعی در یک جامعه بر مبنای شناخت ازتاریخ صورت می گیرد" . آیا عرب‌ها نیاز به بازنگری انتقادی به تاریخ خود دارند؟ یا بازخوانی میراث گذشته کافیست؟
در کتاب "ثابت و متحول" در دهه هفتاد میلادی سعی در بررسی این موضوع نمودم، آنچه به نظر می‌رسد باید انجام شود بازخوانی این میراث است و نه گسست از آن، امکان گسست از گفتمانی ۱۵۰۰ ساله وجود ندارد. گسست از بعضی مفاهیم و بعضی نظریات وبعضی از نظریه پردازان باید صورت گیرد. اندیشه خلاق در برخورد با دین توسط فلاسفه، نقاشان، ریاضیدانان و شاعران ضد دین آغاز گردید. حتی صوفیان نیز که بعضی، آنان را به دینداری متهم می‌کنند بزرگترین انقلاب را در اندیشه اسلامی در تغییر مفهوم" الله" موجب شدند. مفهوم "الله" در قران مفهومی تجریدی است. "الله" دوست انسان است. "الله" در درون انسان است. این جریان(صوفیگری) بصورت سنتی علیه دین بود. اشکال اینجاست که نهاد قانونگذاری فقهی با موجود زنده به گونه‌ای برخورد می‌کند که گویی "او" در یک قفس است. این آن چیزی است که باید تغییر کند. امکان اینکه دارای رئیس جمهوری مهربانتری باشیم وجود دارد اما آیا امکان ساختن جامعه جدیدی وجود دارد؟ این همان چیزی است که من از انقلابیون پاسخ آن را می‌خواهم.
ترکیب جریانی که جنبش اعتراضی را به پیش می‌برد عمدتا روستایی است. آنهم به دلیل عدم توسعه و عقب ماندگی این مناطق است. چرا جنبه اجتماعی جنبش در انقلاب سوریه خودرا نشان نمی‌دهد؟ چه نقشی برای توسعه در پایه ریزی دموکراسی در نظر می‌گیرید؟
در این مورد نظریات زیادی و جود دارد. به یک دلیل عینی اشاره کنم. از یک ژاپنی در باره رابطه کشورش با امریکا سوال کردم پاسخ داد:" از نظر تاریخی خیلی زیاد تحت تاثیر امریکا قرار گرفتیم اما ترس ما از بابت کره‌ای‌هاست چرا که آنها بیشتر از ما می‌دانند".
در مقاله دوم به این موضوع اشاره داشتید که: "نظام همچنان به مسیحیان به عنوان "اهل ذمه" نظر می‌کند و این بدلیل محرومیت آنها از شرکت در تعیین سرنوشت خویش است". آیا ممکن است در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
تمام احزاب پیشرو در جهان عرب در باره اهمیت شرکت دادن دیگران (مخالفان) در تصمیم گیری‌ها سخن گفتند اما در عمل چنین چیزی اتفاق نیفتاد. در مقابل قوانین اساسی این کشورها، دین اسلام را به عنوان دین رسمی کشور تعیین نموده است. و این یعنی اقرار به عدم اعتراف به حقوق دیگران ونادیده گرفتن موجودیت آنها و به کارگیری خشونت علیه آنان همانگونه که بارها تکرار کردم از اپوزیسیون انتظار دارم در موضوع جدایی دین از دولت اظهار نظر نماید با تحقق این امر، همه چیز در برابر قانون سنجیده خواهد شد. در این صورت مانعی در برابر آشوری‌ها یا کردها برای رئیس جمهور شدن وجود نخواهد داشت. موضوع دین در سوریه براساس راسیسم عربی بنا نهاده شده است. آنان خواهان "تعریب" انسان می‌باشند و خواهان اعتراف به هویت دیگران نیستند. یک بار از یکی از دوستان نظریه پرداز حزب بعث سوال کردم: " استاد، چرا شما شعارملت عرب سوریه می‌دهید؟ ایا با این کار هویت دیگر مردم سوریه را از بین نمی‌برید؟ " .
آیا می‌توان این وضعیت را آغاز "عصر توده‌ها" نامید؟ ایا می‌توان آن را با انقلاب فرانسه مقایسه نمود؟
نمی توان وضعیت فعلی را با انقلاب فرانسه مقایسه نمود . آنچه امروز در حال رویدادن است اهمیت تاریخی بسیاری دارد اما نیاز به مبارزه‌ای طولانی برای روشن شدن اهداف و نتایج دارد. تا کنون تمامی نظریات انقلابیون در جهان عرب ناروشن و غیر مفهوم است.
پس بنابراین چه نامی بر این جنبش مردمی می‌توان گذاشت؟
می‌توان آن را "انتفاضه" (قیام) یا شورش نام نهاد. انقلاب به معنای تغییر زیر ساخت‌های جامعه از درون می‌باشد. آنچه در حال روی دادن است، بسیار مهم و باید از آن پشتیبانی شود.
کدامیک مهم تر است؟ پشتیبانی از آنچه انتفاضه اصلاح دینی نام نهادید یا گشایش در برابر جهانی سازی اقتصادی؟
مسلما گشایش اقتصادی، اصلاح دینی وجود ندارد، دین یا به طور کلی مورد قبول قرار می‌گیرد و یا کلا نفی می‌گردد. چگونه می‌توان مفهوم "نبوت" را اصلاح کرد؟ چگونه می‌توان قران را اصلاح کرد؟
اما می‌توان اصلاحات را با برداشت جدیدی از متن قران انجام داد؟
برداشت جدید نباید برداشت "اکثریت" ا