مذاکرات لندن وچرخش سیاست هسته ای


بیژن حکمت

03.12.2007

مسیر پرونده هسته ای ایران به به نقطه حساس تری رسیده است.تعویق تصمیمات شورای امنیت از اگوست به نوامبر، در انتظار نتایج مذاکرات ایران با سولانا و گزارش البرادعی نشان از آن داشت که دولت جمهوری اسلامی گامهای جدی بسوی مصالحه برداشته است. امید آن میرفت که ادامه گفتگوها بازگشت پرونده هسته ای را به آژانس ممکن سازد. مذاکرات لندن نقطه پایانی یر سیاست گفتگو و مصالحه بود. خبرهایی که جسته وگریخته از مذاکرات جلیلی با سولانا میرسد، چرخش جدیدی را در سیاست دولت نهم وشورای امنیت ملی به نمایش میگذارد که استعفای لاریجانی مقدمه ناگزیر آن یود. بنا به گزارش نیویورک تایمز از منابع دیپلماتیک، جلیلی گفته است " گذشته ها گذشته و با من باید از نو بیاغازید... مسئله اتمی ایران تمام شده و ما بعد ازین مخاطبی جز آژانس بین المللی انرژی اتمی نداریم... ودر جواب سولانا که بر تداوم گفتگوهای پیشین تاکید کرده، جلیلی اظهار داشته است : شما اشتباه میکنید." به گفته یک نماینده رسمی فرانسه که این مذاکره را فاجعه بار خواند، جلیلی اعلام کرده است : " هرچه لاریجانی پیشنهاد کرده دیگر اعتباری ندارد و باید دوباره از صفر شروع کرد. (.nytimes.com/2007/12/02)
در طول عمر دولت نهم و در سطح شورای امنیت ملی، دو سیاست در تعارض و مصالحه با هم پیش گرفته شده بود که اینک ظاهرا به نقطه گسست رسیده است. تفاوت این دو سیاست که بنام محمود احمدی نژاد و علی لاریجانی ثبت شده است، چه بود؟
علی لاریجانی در سخنرانی مفصلی بتاریخ سوم آذر 1384 دیدگاه خود را نسبت به ساختار نظام بین المللی و سیاست هسته ای چنین بیان میکند : ( 20 آذرماه 84 خبرگزاری عارف)
"با فروپاشي اتحاد جماهير شوروی، نظام موازنه قوا در سطح بين المللي فروپاشيد. كشورهای در حال توسعه در دوران جنگ سرد از اين فرصت برخوردار بودند كه فضاي مانور سياسي و امنيتي داشته باشند و تقابل آمريكا و شوروي در سطح استراتژيك اين امكان را ايجاد مي كرد كه حاكميت ملي و اولويت هاي امنيتي كشورها از نگاه بومي تری تأثیر پذيري داشته باشد..... آمريكا در طي ۵ سال گذشته در پي اين بوده است تا با ايجاد زمينه هاي سياسي و نظامي لازم، «امنيت مطلق» را براي خود فراهم كند... در «امنيت نسبي» از بين بردن تهديد رقيب يا حريف مد نظر است، ليكن در امنيت مطلق ريشه كن ساختن حريف دنبال مي گردد. از نظر استراتژيست هاي محافظه كاران جديد، ريشه تهديد به منافع آمريكا در منطقه خاورميانه، جايگزيني الگوي رقيب است. آمريكا از آنجا كه خود را در موقعيت هژمون مي بيند سعي مي كند نظم مورد نظر خود را به ديگران ديكته كند و با كمترين تأثيرپذيري از محيط، بيشترين نفوذ را بر شكل دهي، ساختار و مبادلات قدرت داشته باشد. رفتار سياست خارجي آمريكا پس از ۱۹۹۱ حاكي از اين مسئله است كه اين كشور به طور يك جانبه در حل و فصل مسئله عراق، بوسني، كوزوو، افغانستان و فلسطين همت گماشته است. متأسفانه تئوري يكجانبه گرايي آمريكا در حوزه مشروعيت حقوقي افعال و موجوديت كشورها نيز مدخليت پيدا كرده است، به نحوي كه وزير امور خارجه آمريكا مي گويد ايران بر طبق NPT حق فن آوري اتمي دارد، اما مشروعيت اعمال آن را ندارد! و اين افراطي ترين سلطه گرايي مدرن است."
او دیدگاه خود را در باره مذاکره با اروپا چنین توضیح میدهد :
"به نظر ما ، چارچوب مذاكرات پاريس بايد براساس توافقات پله اي مبتني بر مابه ازایِ مشخص در منافع ملي و مكانيزم تضمين عيني دنبال شود به صورتي كه دستيابي به يك مرحله از امتيازات از سوي ايران مي تواند به تعليق يك مرحله از غني سازي منجر شود نه اين كه كل پروسه غني سازي حتي تحقيقات هسته اي متوقف شود تا مذاكرات در لازمان رها شود. مذاكرات ممكن است سالها طول بكشد. در حالي كه ما از حق خود چشم پوشيده ايم و عملاً بهره اي از امتيازات نبرده ايم. اگر غني سازي را به عنوان مثال به ده مرحله تقسيم كنيم، دستيابي به امتيازات را هم مي توانيم به ده مرحله تقسيم كنيم."
لاریجانی تاکید میکند که "...ايران ليبي نيست كه راه تسليم پيش دستانه را اتخاذ كند و اصولاً چنين كاري امكان عقلي ندارد؛ چرا كه دانشمندان ايراني به اين توانمندي دست يافته اند. ايران خواهان حق قانوني خود براساس مفاد پيمان هاي بين المللي است و براي دستيابي به آن هرگونه اعتمادسازي معقول مبادرت خواهد ورزيد. البته مرز اعتماد سازي معقول و بهانه تراشي را بايد فهم كرد. " و می افزاید :"...افزايش فشارهاي سياسي غرب و تهديد به ارجاع پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل، مي تواند از منظر داخلي ايران، پروژه هسته اي را از دست تئوريسين ها و سياستگذاران بين الملل گرا و علاقه مند به تعامل بگيرد و در دستان ديگري قرار دهد."
پس از فراز و نشیب های از سرگیری غنی سازی اورانیوم و بعد از دوقعطنامه شورای امنیت سازمان ملل، لاریجانی توانست در گفتگوهای خود با سولانا و بویژه با توافق لیسبون و تنظیم "مدالیته" ای برای شفاف سازی و پاسخگویی به آژانس، صدور فطعنامه سوم را به تعویق اندازد و فراسوی تعلیق، افقی برای حل دیپلماتیک مسئله هسته ای بگشاید. احتمالا توقف غنی سازی در حد سه هزار سانتزیفوژ، کم وکیف آن و امتیازات متقابل غرب باید موضوع گفتگوهای رم و لندن میبود که بخت دیگر وفا نکرد.
لاریجانی در پنجم آبان در گفتگو با دانشجویان میگوید: "تعليق به هيچ وجه به نفع ايران نيست و اصلاً بحث امروز بين ايران و غرب نيز تعليق نيست بلكه ماهيت خواسته‌ها چيز ديگري است.
وي در پاسخ به اين سوال كه آيا امكان توقف و ادامه فعاليت‌هاي هسته‌اي در حد 3 هزار سانتريفيوژ وجود دارد گفت: آن بحث ديگري است و به اين بستگي دارد كه چه زماني و چگونه باشد كه آن هم نيازمند بحث‌هاي زيادي است." (5 آبان 86 Farsnews) او یکسال پیش نیز سربسته گفته بود "موضوع تعلیق را نه به آن صورت که آن‌ها می‌خواستند اما طی بحث‌های زیادی با سولانا در این باره به یک فرمول منطقی رسیدیم. در مورد نگرانی آن‌ها نیز به فرمولی رسیدیم.(اخبار روز ۱٨ آبان ۱٣٨۵)
لاریجانی با درک واقعبینانه ای از توازن نیرو در سطح بین المللی و استراتژی حاکم بر سیاست های امریکا، میکوشید تا در تعامل با اروپا و با دیپلماسی امتیازهای متقابل راهی برای برونرفت از تحریم ها و بازگشت پرونده هسته ای ایران از شورای امنیت به آژانس جستجو کند. قطار سیاست احمدی نژاد برعکس همانطور که خود بارها گفته است بی دنده و ترمزست و احمدی نژاد برعکس، بدون توجه به توازن نیروها در سطح بین المللی و سرگذشت پرونده هسته ای جمهوری اسلامی، نه اصولا به یک "اعتماد سازی معقول" معتقدست و نه به مصالحه و تفاهم با اروپا. دربرابر سیاست مرحله ای لاریجانی سیاستی "صد در صدی" برگزیده است که در تقابل آشکار با هر نوع مصالحه ای در کشاکش هسته ای است.

احمدی نژاد دیدگاه خود را چنین بیان میکند: "كشورهاي زورگو هم ديده اند كه ما در مرز صد به پيشرفت رسيده ايم و اين را خود نيز قبول كرده اند؛ ولي مي آيند و به ما مي گويند كه شما روي مرز بيست بايستيد و جلوتر نياييد؛ در صورتي كه ما مي گوييم ما حق مان را مي خواهيم و بر حق خود پافشاري مي كنيم و تا صد مي خواهيم جلو بياييم."(کیهان، 3 آبان 1386)
اگر ایران آنطور که ادعا میشود - و البرادعی تائید میکند- به فناوری غنی سازی دست یافته است و هنوز هم نیروگاهی وجود ندارد که محتاج سوخت هسته ای باشد، پافشاری بر ادامه نصب سانتریوژهای جدید و تولید صنعتی اورانیوم تنها میتواند موجب تقویت ظن کوشش برای دستیابی به سلاح هسته ای تلقی شود و تحریم های بیشتری را بر ایران تحمیل کند. احمدی نژاد چه عامل فشار بخشی از سپاه بر رهبری باشد و چه عامل توافق ایندو، بدون کوچکترین توجیه منطقی سیاست فاجعه باری در پیش گرفته است که نتیجه آن چیزی جز افزایش تحریم های اقتصادی و خطر جنگ نیست.

دوم دسامبر 2007
بیژن حکمت