چرا صدای فرياد مردم را نمی​شنوند؟!

بيانيه جمعی ​از ملی - مذهبی​ها درباره فاجعه ملی زلزله بم

December 31, 2003 01:10 AM

سايت جمهوری - گروه خبر:

ابراز تاسف و پيام تسليت جمعی از فعالان ملی​- مذهبی درباره فاجعه ملی زلزله بم

به نام خدا

"من صدای آن​ها را می​شنيدم، آن​ها فرياد مرا نمی​شنيدند تا فردم در آغوشم مرد".

اين سخنان تکان دهنده را يکی از هموطنان زجر کشيده و مصيبت ديده بمی پس ازاينکه از زير آوار خارج شد می​گفت و از سويدای دل می​گريست.

در ايران کمتر چشمی است که اين چند روزه از اندوه کشتگان نگريسته باشد و کمتر قلبی است که از تنگنای فشار جانکاه غصه نلرزيده باشد و کمتر ذهنی است که از پرسش کهن "چرا" و پاسخ تاريخی آن خلاص شده باشد!

همه می​دانند و باور دارند که ايران در رديف​های نخست ده کشور زلزله خيز جهان است و هر لحظه در معرض رويداد زلزله و آثار تخريبی و خسارت​های جانی و مالی ناشی از آن قرار دارد.

چرا وقتی می​دانند و باور دارند کاری نمی​کنند؟! چرا صدای فرياد مردم را نمی​شنوند؟! آيا گوش​ها چنان سنگين​اند که حتما صدای مهيب آوار لازم است تا تکانی بخورند؟!

چرا آنان که نسبت به بازداشت روشنفکران و فعالان سياسی و مطبوعاتی اصرار می​ورد و بيان نظرات اين فرهيختگان و نصيحت حاکمانشان را بر نمی​تابند و حساسيت نشان می​دهند، چگونه است که بعد از گذشت بيست و پنج سال راهکارهای علمی و کارشناسی برای ساختن خانه​های ضد زلزله به عمل در نمی​آورند و بر ساخت و سازهای انجام شده توسط سودجويان و چپاولگران نظارتی ننموده و حساسيتی نشان نمی​دهند؟!

آنها که تمام هنرشان در ايراد سخنرانی و پخش مدام آن​ها از رسانه​های ملی است چگونه زلزله و سيل را خشم طبيعت می​خوانند و خود را از پاسخ گويی در مورد عدم آماده باش دائم در برابر "خشم طبيعت" می​رهانند؟!

زلزله کارکرد طبيعی طبيعت است، خشم آن نيست ، روا نيست طبيعت بخشنده ايران که همواره چهار فصل سال را در خود می​پروراند را متهم به خشم کنيم، هزاران نفری که بر اثر زلزله جان خود را ازدست می​دهند در واقع قربانی ستم و محروميتی می​شوند که بر اثر توزيع ناعادلانه ثروت ملی که حاصل بخشش طبيعت به ايرانيان است برآنها تحميل می​گردد.

مردم ايران چون طبيعت سرزمينشان بيش از آن که خشمگين باشند بخشنده​اند ، در هر حادثه​ای دست​های ياری دهنده شان کريمانه برای درآغوش کشيدن بی پناهان و کمک نمودن به نيازمندان آماده است. چطور اين دست​ها را می​بينيد و حتی ستايش می​کنيد، اما صدايشان را نمی​شنويد وپرسش شان را بی پاسخ می​گذاريد؟!

در کمتر از يک دهه ۱۰۰۰ بار ايران لرزيده است، اغلب اين لرزش​ها فقط در زلزله نگار​ها ثبت و ضبط شده​اند و هشدار داده​اند. اگر چشم بينا و گوش شنوا و قلب مسئولی وجود داشت، در قرن علم و تکنولوژی اين همه خسارت به بار نمی​آورد.

هر بار پس از اينکه هيجانات اوليه فرو می​نشيند، خاکستر سرد زبان لهيب آتش قلب​های سوزان را فرو می​نشاند، همه چيزرا فراموش می​کنيد و پشت ميزها و دفاتر تميز و شيک کارتان بر می​گرديد و پنبه در گوش می​کنيد تا زلزله پر سر و صدای ديگری بيايد و تکانتان بدهد.

اگر به راستی به مردم به چشم سالاری​های صاحب حقوق و کرامت انسانی نگريسته شود بازهم اين همه بی اعتنايی به جان و سلامت آن​ها قابل توجيه است؟!

چرا زلزله بم و رودبار و بوئين زهرا و طبس و... و سيل​های مکرر گلستان و ماسوله و ... را بلايا و خشم طبيعت می​نامند و چطور است که اين طبيعت با ۷ و ۸ ريشتر ژاپن را می​لرزاند و فقط يکی دونفر را می​کشد. اما در ايران جان ده​ها هزار نفر را در يک شهر کوچک می​گيرد و همان اندازه بی خانمان بر جای می​گذارد؟!

چرا خشم طبيعت فقط نصيب ملت​های جنوب از جمله ايران می​شود؟ و از سخاوتش که "نفت و..." است و در آمد سرشار حاصل از فروش آن بی بهره می​مانند؟

به راستی چند در صد از درآمد نفت سهم مردم بم بود و در جهت آبادانی و مستحکم سازی بناهای فرسوده و قديمی آن در طی اين سال​ها صرف شده بود.

چرا وقتی ايران روی کمربند زلزله واقع شده و تقريبا هر هفته زلزله​ای در آن توسط زلزله نگاران ثبت می​شود ابتدايی​ترين وسايل امدادرسانی و تجهيزات ده ياب و سگ​های امدادگر و بيمارستان​های صحرايی و ساير وسايل مورد نياز و ضروری زمان بحرانی پس از وقوع زلزله به اندازه کافی وجود ندارد؟! حتی آب آشاميدنی بهداشتی را از مردم ايران طلب می​کنند؟

تصور بنماييد اگر اين زلزله در تهران به وقوع پيوسته بود (که طبق نظر کارشناسان به وقوع خواهد پيوست) به تخمين آنان سه تا چهار ميليون کشتار و نابودی بيش از ۶۰ درصد امکانات مملکتی ايران که در تهران متمرکز شده ما را به يک کشور مفلوک فقير دوران قاجاريه و دولتی ورشکسته باز می​گرداند. و آن وقت حاکمان چگونه بر ملتی اين چنين حکمرانی خواهند کرد؟!

به همت دلالان زمين خوار قيمت زمين و بنا در شهرستان بم ظرف سال​های اخير افزايش چشمگير پيدا کرده بود و امروز جان​های عزيز و به زعم دلالان "ارزان" آدم​ها به زمين گران بهای بم نيروی حياتی بيش​تری بخشيده است!

درختان مرکبات و خرمای بم از اين پس عطر و بوی انسانی بيش​تری خواهند داشت مسلما دلالان، اين کالاها را ارزان نخواهند فروخت!

ما با عرض تسليت به ملت بزرگ و بخشنده ايران خود را سوگوار داغ عزيزانی می​دانيم که مظلومانه زير آوار جان سپردند و جانشان را به جان طبيعت ايران افزودند.

ضمن ارج نهادن بر کمک​های بی دريغ مردمی و همراهی در اين امر مقدس اميد است که در آينده بتوانيم به سهم خود در بازسازی" بم عزيز" نقش داشته باشيم.

مهندس حميداحراری- محمد بسته نگار- مهندس محمد بهزادی- دکتر حبيب الله پيمان- دکتر مسعودپدرام- مهندس مجيد تولايی- سعيد درودی- دکتر عليرضا رجايی- دکتر رضا رئيس طوسی- دکتر حسين رفيعی- بهمن رضاخانی- دکتر احمد زيدآبادی- مهندس عزت الله سحابی- حسين شاه حسينی- شهين علوی- اعظم طالقانی- محمود عمرانی- مهدی غنی- دکتر نظام الدين قهاری- مرتضی کاظميان- فاطمه گوارايی- مرضيه مرتاضی لنگردی- محمد محمدی اردهالی- مهندس وحيد ميرزاده- دکتر محمد ملکی- سعيد مدنی- دکترمحمود نکوروح- ناصر​هاشمی. پروين بختيار نژاد(عليجانی)- فريده جمشيدی(صابر)- نرگس محمدی(رحمانی)