گ ها خيلی وقت پيش به صدا در آمده اند...

نامه محمدرضا نسب عبداللهی عضو شورای عمومی جبهه متحد دانشجويي خطاب به وزارت اطلاعات

به عنوان يك دانشجوی 25 ساله، خطاب به شما اعلام می كنم كه همه روزنه های اميد را برای تغيير وضع موجود به نفع حقوق بشر و آزادی و دموكراسي؛ بسته می بينم. می دانيد كه چرا به شما می گويم؟ چون شما به عنوان بخشی از چرخه ناقض حقوق بشر و آزادی، امنيت روانی و فكری مرا به مخاطره انداخته ايد.



June 4, 2004 01:02 AM

سايت جمهوری - گروه خبر:

مديران وزارت اطلاعات؛

اين نامه ای است از يك دانشجو كه شما و مخبران و عواملتان، از هيچ تلاشی برای افزودن بر اوراق پرونده های ساختگی تان عليه او، دريغ نمی كنيد. مرا به خوبی می شناسيد. سوم آبان سال گذشته را حتما به خاطر داريد، روزی را كه با تمسخرهای مدير شما در رفسنجان بازجويی شدم. آن روز تازه فهميدم كه دستگاه قضايي، شير بی يال و دم و اشكم است. آن روز دريافتم كه نقش محوری همه برخوردهايی كه با دانشجويان، روزنامه نگاران، فعالان سياسی و مخالفان و منتقدان حكومت می شود، تشكيلات اطلاعاتی جمهوری اسلامی است.

هرگاه كه به دادگاه احضار می شوم، گزارش جديد تشكيلات اطلاعات را كه عليه ام ساخته و پرداخته شده است، روی ميز قاضی می بينم. گزارش هايی كه با لطف همكاران شما به اتهامات رايجی نظير «تشويش اذهان عمومي، تبليغ عليه نظام، زير سوال بردن مشروعيت نظام، ايجاد تشنج در دانشگاه، انتشار افكار ضد انقلابی و جريحه دار نمودن احساسات عمومي، هتاكی نسبت به اصول اساسی نظام و رهبری و...» متهم گرديده ام. گمان می بريد با اينگونه اتهامات چهره چه كسی ملكوك می شود؟ «من يا جمهوری اسلامی؟»

می دانم آن قدر واقع بين و منطقی نيستيد كه بتوانيد دريابيد با اينگونه اقداماتی كه شما و دستگاه متبوع تان انجام می دهيد، تنها به اصلاح ناپذير بودن حاكميت جمهوری اسلامی صحه می گذاريد. به عنوان يك دانشجوی 25 ساله، خطاب به شما اعلام می كنم كه همه روه های اميد را برای تغيير وضع موجود به نفع حقوق بشر و آزادی و دموكراسي؛ بسته می بينم. می دانيد كه چرا به شما می گويم؟ چون شما به عنوان بخشی از چرخه ناقض حقوق بشر و آزادی، امنيت روانی و فكری مرا به مخاطره انداخته ايد. چون شما حريم خصوص زندگی مرا شكسته ايد. چون شما دستگاه قضايی را برای محبوس كردن من ترغيب می كنيد. چون شما با سلاح حذف انديشی و دان، مرا كه جز قلمی و كاغذی چيزی ندارم، به محاصره خويش در آورده ايد. در يك سخن چون شما حق آزادی بيان و عقيده مرا به هيچ انگاشته ايد.

می دانم كه شما و همكارانتان هرگز اعلاميه جهانی حقوق بشر را نخوانده ايد. به همين سبب ماده نوزدهم اين اعلاميه را برای اطلاع تان ذكر می كنم: «هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است كه كسی از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد.» اعلاميه جهانی حقوق بشر را برای تفريح تصويب نكرده اند. جمهوری اسلامی نيز حتما می دانسته است كه متعهد شدن به اجرای آن يعنی چه؟ اما اكنون كار به جايی رسيده است كه حكومتی را كه شما سنگ آن را به سينه می يد در زمره يكی از نظام های ناقض حقوق بشر بر می شمرند. حتما خواهيد گفت بيگانگان اينچنين می گويند و كذا و كذا و چه و چه. كافی است نگاهی به آمار توقيف مطبوعات، برخورد با دانشجويان، روزنامه نگاران و مخالفان و منتقدان، قتل های سياسی، اعدام ها، تن فروشی ها، فقر و فلاكت ها و... بياندازيد تا متوجه بشويد ثمره ی جمهوری اسلامی چه بوده است. كشور را از يد دستگاه پهلوی به در آورديد تا منادی احيای حقوق مستضعفين و آزادی و عدالت باشيد؛ اما چه كرديد؟ جز بدبختی و فلاكت در درون مرزهای جمهوری اسلامی و انزوا در عرصه بين الملل، جمهوری اسلامی چه تحفه ای برای ايرانيان و دنيا داشته است؟

دستگاه متبوع شما نيز در تثبيت اين وضعيت دهشتناك، نقش اساسی ايفا نموده و می نمايد. روز بازجويی ام را خوب به خاطر دارم. هنوز از قتل زهرا كاظمی و اثرات خسارت بار آن بر جمهوری اسلامی، بيش از دو سه ماه نمی گذشت. «زهرا كاظمی به قتل رسيد و هيچ اتفاقی نيفتاد.» اين سخن مدير شما در اداره اطلاعات رفسنجان بود كه در روز بازجويی تحويلم داد. می دانيد چرا؟ برای اينكه به من بفهماند كه ما هر كاری را می توانيم انجام بدهيم و آب هم از آب تكان نمی خورد. قطعا امروز مدير شما اين جمله خود را تكذيب می كند اما تكذيب و حتی برخورد احتمالی شما چيزی را تغيير نمی دهد. واقعيت تلخ اين است كه همه به نيكی می دانند كه جان و كرامت انسان ها، نزد شما و هم انديشان شما فاقد ارزش است. واقعيت تلخ ديگر اين است كه اثرات مخرب قتل يك خبرنگار بر مصالح و منافع يك ملت، از نظرگاه انديشه هايی كه شما نيز حامل آن هستيد، به هيچ انگاشته می شود. همين گونه انديشيده ايد و عمل نموده ايد كه امروز سرزمين اهورايی ايران در سراشيبی به سوی قهقرا شتابان می رود.

اين سخنان و انتقادها به حاكميت آن قدر تكرار شده كه ملال آور گشته است. كيست كه ديگر از اين واقعيت ها اطلاعی نداشته باشد؟ كيست كه نداند به يُمن حاكمان جمهوری اسلامی، سرمايه های معنوی اين سرزمين به يغما رفته است؟ كيست كه نداند با دگم انديشی حاكميت، اميد و زندگی و شادابی از اين سرزمين رخت بربسته است؟ كيست كه نداند مافيای قدرت و ثروت، بالندگی و رشد اين مملكت را در چنبره خود گرفتار نموده است؟

با وجود همه اين واقعيت ها، شما دانشجويان و منتقدان و مخالفان حكومت را عامل تضعيف امنيت ملی می دانيد و به همين سبب در برخورد با آن ها ترديد نمی كنيد. اما آگاه باشيد كه ديگر قرار نيست واقعيت ها با تلنگری رخ نشان بدهند. از اين پس تلنگرها به طوفان تبديل خواهند شد. طوفانی كه می تواند برخيزد و نشانی از تاك و تاك نشان باقی نگذارد. زنگ ها خيلی وقت پيش به صدا در آمده اند...

محمدرضا نسب عبداللهی

عضو شورای عمومی جبهه متحد دانشجويي