گزارش کامل ناظران حقوق بشر در مورد ایران، بخش ششم: دانشجویان

بعد از اعتراض دانشجويان دانشگاه تهران در سال 1999 اعتراضي که بر آغاز جنبش دانشجوئي معاصر در ايران دلالت ميکند، روش تحت فشار قرار دادن اصلاحات دموکراتيک در ايران بطور برجسته اي تغيير کرد.



June 30, 2004 07:44 PM

سايت جمهوری - گروه خبر:

پیک، نشریه کنفدراسیون سراسری حقوق بشر در ایران

ویژه نامه جنبش دانشجوئی 18 تیر 1378

www.polpiran.com

info@polpiran.com

ترجمه: ن. نوری زاده

گزارش کامل ناظران حقوق بشر در مورد ایران ژوئن 2004 ( خرداد 1382) شماره 2 / E

بخش ششم: دانشجویان

(رژيم) در عين حال که دانشجويان را ترسانده، آنها را گستاخ و جسور نموده است. افرادي که اقرار گرفتنهاي (اجباري) دانشجويان را جهت انصراف از عقايد خود در تلويزيون (ديدند)، مي دانند که رژيم ميخواست بوسيله اين عمل پيام و هشداري به ديگر دانشجويان دانشگاهها بدهد. بعد از شلاق خوردنهاي بسيار و کلفت شدن پوست شما و تحمل درد و رنج هاي بسيار (رژيم بايد بداند) که دانشجويان ديگر از آنها نمي هراسند. تفاوت بين ما و زندانيان سياسي نسل قديم ( که در خلال انقلاب فعال بودند) اين است که آنها به پايان خط رسيده اند و ما در ابتداي آنيم. ما مي توانيم درد و رنج هاي بيشتري را تحمل نمائيم.(78)

بعد از اعتراض دانشجويان دانشگاه تهران در سال 1999 اعتراضي که بر آغاز جنبش دانشجوئي معاصر در ايران دلالت ميکند، روش تحت فشار قرار دادن اصلاحات دموکراتيک در ايران بطور برجسته اي تغيير کرد. اين اعتراض پس از توقيف روزنامه شناخته شده سلام، آغاز گشت. سياه جامگان آدم کش به دانشجويان حمله کردند و آنها را به قصد کشت زدند و حداقل يک دانشجو را کشتند. رئيس جمهور خاتمي درخواست تحقيقات در اين زمينه را نمود تا که (به اصطلاح) مسببين اين جنايات محاکمه شوند، اما تاکنون هيچ تحقيقاتي در مورد مجرمين اين واقعه صورت نگرفته است. هر سال دانشجويان در دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاي سراسر کشور گرد هم مي آيند تا يادبود واقعه 1999 را برگزار نمايند. اين تاريخ همواره (از نظر رژيم) نقطه آغاز بحران و خشونت تلقي شده است. زيرا در جولاي سال 2003 مقامات رژيم عده بسياري از دانشجويان تهران که به همين مناسبت اجتماع کرده بودند را بازداشت و محاکمه کردند.

ويژه نامه جنبش دانشجوئي18 تير 1378

بيشتر افرادي را که ما با آنها گفتگو کرديم، اظهار داشتند که از ميان برداشتن تفاوت و امتياز بين "خودي" و "غير خودي" امر بسيار مهمي است. افراد "خودي" کساني هستند که نقش اساسي در سياست هاي رژيم جمهوري اسلامي ايفا مي کنند، با اين (فرض که) آنها پذيرفته اند براي اصلاحات مي بايست نظرات انتقادآميزي که از درون سيستم ابراز مي شود مورد توجه قرار گيرد. همچنين آنها بر اين باورند که سياستهاي هيئت حاکمه بايد از شفافيت برخوردار باشد و قدرت نهادهاي انتخابي حکومت افزايش يابد. "خودي ها" بطور کلي خواهان تغيير اساسي بنيادهاي سياسي رژيم جمهوري اسلامي نيستند. "غير خودي ها" افرادي هستند که آنها را يا به دليل جواني شان به بازي نمي گيرند و يا کساني هشتند که از پيوستن به حکومت و همکاري با آنها خودداري مي کنند. بعضي "غير خودي ها" بر اين باور هستند که روند پيشرفت دموکراسي در کشور فقط از طريق تغيير بنيادي سيستم ممکن و ميسر است.

"جنبش دانشجوئي" از حرکت گروههاي جداگانه دانشجوئي و بدون رهبري و سازماندهي تشکيل شده است. بعضي از اين گروهها به اصلاحات در چهار چوب رژيم اعتقاد دارند در حاليکه گروههاي ديگر بر اين باورند که بايد گامهاي موثرتري جهت بوجود آوردن يک حکومت مردم سالار برداشته شود.( اصلاحات خارج از چهارچوب رژيم که نهايتا به تغيير رژيم مي انجامد- م) احتمالا انشقاق و شکاف بين گروههاي سياسي دانشجويان ادامه خواهد داشت. بزرگترين تشکل دانشجوئي شناخته شده، دفتر تحکيم وحدت است که از اجتماع دفاتر انجمن هاي اسلامي دانشگاهها بوجود آمده است.(79) ديگر گروههاي دانشجوئي، گروههائي هستند که خود را به رهبران روشنفکري ويژه اي منتسب مي کنند.
از نظر دستگاه قضائيه، دانشجويان فعال، روزنامه نگاران رسانه هاي گروهي دانشگاهي، افراد "غير خودي" محسوب مي شوند. برخلاف نسل شناخته شده نويسندگان و يا روزنامه نگاران، دانشجويان نتوانسته اند به استناد ارتباط با نهادهاي حکومتي و يا شهرت و اعتبار فردي و يا خانوادگي از خود دفاع و حفاظت نمايند. همچنين آنها نتوانسته اند به واسطه وضعيت صنفي و يا جواني شان و يا حمايت بعضي از نهادهاي حکومتي از آنها در مقابل رفتارهاي بسيار بدي که براي خاموش کردن منتقدين در جامعه اعمال مي شود، از خود دفاع نمايند، (براي مثال) ناظران حقوق بشر در اين مورد به دانشجويان "غير خودي" استناد مي کنند که بيشتر از "خودي ها" شکنجه بدني شده اند.(80)

دانشجوياني که در گذشته داني شده بودند در گفتگو با ناظران حقوق بشر از تجربيات بسيار بد و سوء رفتارهائي که با آنها در هنگام مواجه شدن با بازجويان و نگهبانان انجام گرفته بود، سخنها گفتند. بازداشت و اتهام آنها اغلب به هم شباهت داشت، يعني دستگيري بدون ارتکاب جرمي، بازداشت بدون ارتباط براي مدت هاي طولاني، حبس در سلولهاي انفرادي در اوين يا بازداشتهاي غير قانوني ديگر. بهر حال دانشجويان با رفتار هاي خشن و بي رحمانه اي در بازداشتگاهها روبرو بوده و اغلب آنها براي اقرار کردن و ضبط فيلم مورد شکنجه بدني قرار گرفته بودند.

دانشجويان معمولا بوسيله لباس شخصي ها بازداشت مي شدند و سپس به بازداشتگاههاي غير قانوني (ناشناخته) منتقل مي گشتند. در اين بازداشتگاهها، آنها را روزها و يا هفته ها مي زدند، بازجوئي و تهديد ميکردند و سپس آزاد ميگشتند. اين اعمال با دانشجويان چه بصورت انفرادي و چه بصورت گروهي ، بدون بجاي گذاشتن مدرک، گزارش دان و يا دادگاه، به سرعت انجام مي گرفت. فرهاد .ت دانشجوئي که قبلا داني شده بود به ناظران حقوق بشر اظهار داشت که او را بخاطر شرکت در فعاليتهاي سياسي، چندين بار (به همين شيوه) و به مدت زمانهاي کوتاه بازداشت کردند.

او يکي از وقايع تابستان سال 2000 که بوسيله لباس شخصي ها بازداشت شده بود را بياد آورد و گفت: آنها با ضرب و شتم مرا داخل پيکان سفيد رنگي انداختند و سرم را به کف ماشين چسباندند وآنگاه به مدت نيم ساعت بطور تحمل ناپذيري مرا دور شهر تهران گرداندند. سپس مرا به زير زميني بردند. صداي اذان نشانگر آن بود که موقع ظهر است و ما در نزديکي يک مسجد قرار داريم.

ويژه نامه جنبش دانشجوئي18 تير 1378

دستانم را از پشت به صندلي بستند و آنگاه مرا با چشماني که از قبل بسته بودند زير مشت و لگد گرفتند. من قادر به تشخيص نبودم که ضربات بي محاباي مشت و لگد از کدام سوي وارد مي شود. بنابر اين نمي توانستم از خود دفاع کنم. آنها مي گفتند که من به اخطار آنها توجهي نکرده بودم.

به مدت سه روز از ادرار من خون ميآمد و من از درد، فرياد مي زدم ، آنها در هنگام بازجوئي به من فحش هائي مي دادند که قادر به بازگوئي آنها نيستم، آنها سپاهي بودند زيرا رفتار و حرکت شان به نظاميان شباهت داشت.

روزي سه ساعت مرا مي زدند و بعد در سلول رهايم مي کردند. من در آنجا(بازداشتگاه ناشناخته) به مدت 6 روز با همين حال ماندم و در شب آخر حدود ساعت 11 آنها مرا در خياباني رها کردند.(81) چند ماه بعد يعني در آگوست سال 2000 او در نشست سالانه دفتر تحکيم وحدت در خرم آباد که بوسيله لباس شخصي ها مورد حمله قرار گرفت، يکي از سخنرانان بود.(82)

آنها تعداد زيادي از ما را با دستان و چشمان بسته داخل يک اتاق بزرگ کرده و روي صندلي نشاندند. حدود نيم ساعت بعد صداي ضرب و شتم افرادي که احساس ميکردم نزديک من نسشته اند را شنيدم، نمي دانستم که آن صداها از کجا مي آيد زيرا سيستم صوتي که در اتاق تعبيه شده بود، صداي ضربات مشت و لگد را چند برابر افزايش مي داد.

آنها به مردم (مردمي که همراه با دانشجويان دستگير شده بودند- م) را در حين ضرب و شتم فحش و ناسزا مي دادند و "ضد انقلاب" و "جنايتکار" خطابشان مي کردند. صداي ضربات نزديک شده بود و من خودم را براي کتک خوردن آماده مي کردم. او مرا که مي خواستم با او صحبت کنم 3 بار زير مشت و لگد گرفت. نيم ساعت بعد آنها از تک تک افراد انگشت نگاري کردند و به ما برگه اي را نشان دادند که روي آن نوشته بود "من عليه امنيت کشور فعاليتي نخواهم کرد"، "من از رهبر (سيد علي خامنه اي) حمايت مي کنم" و "به حکم دادگاه اعتراض نخواهم کرد". سپس آنها از ما خواستند که اين برگه را امضاء کنيم. من گفتم که امضاء نمي کنم و مردي که آنجا بود، فرياد زد: " خفه شو و گرنه به آنها خواهم گفت که به قصد کشت ترا بند."(83)

محسن. م دانشجوي فعال و نماينده دفتر تحکيم وحدت در دانشکده پزشکي دانشگاه همدان نيز چند مرتبه بوسيله لباس شخصي هاي وزارت اطلاعات به بازداشتگاههاي (ناشناخته) برده شده بود. او در سپتامبر 2000 در سلول انفرادي يکي از بازداشتگاههاي غير قانوني (ناشناخته) داني بود. رفتار و روشهاي (شکنجه) که نسبت به او انجام گرفته بود، مشابه شکنجه و رفتاري بود که در ديگر شهرها به جزء تهران، رواج داشت. او شرح داد که سلول او 5/1 در 2 متر طول و عرض و 4 متر ارتفاع داشت. در وسط سقف سلول چراغي که به مدت 24 ساعت روشن بود، قرار داشت. او سه مرتبه بطور نامنظم يعني شب و روز مورد بازجوئي قرار گرفت.

او را مورد ضرب و جرح قرار دادند. بويژه اين ضرب و شتم زماني که او از امضاء متن اقرار نامه اي که جلويش گذاشته بودند، خودداري ورزيده بود، افزايش يافت. او تجربيات تحقير آميزي که از سوي بازجويش نسبت به او روا داشته شد را همواره خاطر نشان ميکرد.(84)

شما بايد اين موضوع را درک کنيد که من قبلا هرگز کتک نخورده بودم و هيچ کس به من فحش و ناسزائي که آنها دادند، نداده بود. من آماده چنين رفتاري نبودم. من آماده (هيچ نوع عکس العملي) نسبت به روشهاي توهين آميز آنها و اعمالي که انجام مي دادند، نبودم. آنها با پوتين هاي خود مرا ميزدند، گفتم با پوتين، بله من صداي قدم برداشتن سنگين بازجويان را بعد از عوض کردن کفشهاشان ميشنيدم.

گاهي اوقات که آنها مي خواستند با عوض کردن کفشهاشان و بپا کردن پوتين استخوانهاي پايم را خرد کنند من مي بايست خودم را مانند فولاد آماده مي ساختم زيرا بر اثر اين نوع عمل (شکنجه) درد به تار و پود استخوانهايم رخنه مي کرد.(85)

ويژه نامه جنبش دانشجوئي18 تير 1378

مدارک معاينات محسن. م جراحت هائي که به او بر اثر ضرب و شتم وارد آمده بود را تائيد ميکند.0(86) او به ناظران حقوق بشر اظهار داشت که: در هر بازجوئي همواره يک برگه روي ميز و يک دستگاه فيلم برداري در اتاق وجود داشت. وقتي آنها ميخواستند که شما مطالبي را بنويسيد، چشم بند را به اندازه اي که برگه و قلم ديده شود، پائين مياوردند. من بياد دارم که آنها چند مرتبه برگه را پاره کردند و گفتند که: " ببين تو همکاري نمي کني" . در بيشتر مواقع دو بازجو در آنجا بودند. يکي از آنها نقش فرد با ادب را ايفا ميکرد و ديگري با زبان خشن و فحش و ناسزا هاي بسيار رکيک که نميخواهم آنها را تکرار کنم با داني رفتار مينمود. در خلال يکي از بازجوئيها، يکي از آنها ميگفت: "من ميخواهم به تو کمک کنم، تو دکتر هستي که بايد براي کشورت خدمت کني. من ميدانم که تو مايل هسيتي با ما همکاري کني" اين گفته ها در حالي صورت ميگرفت که بازجوي ديگر بر سرم ميکوبيد و بازجوي "مودب" ازاو ميخواست که: " ن، من ميدانم که دکتر همکاري خواهد کرد،" و در در همين حال برگه اقرار را جلويم ميگذاشت و ادامه ميداد که: " يالا فقط بنويس و قضيه را ختم کن، فقط بنويس." (87)

او در طول 25 روزي که در سلول انفرادي حبس بود بدون اجازه ملاقات با خانواده و وکيل خود بسر برد. با اين حال محسن .م به مقاومت ادامه داد و اقرار نکرد. او ماجراي خود را چنين شرح داد: در مدتي که با گروه دانشجوئي شناخته شده اي ( دفتر تحکيم وحدت) در ارتباط بودم هيچ کار خلافي جهت نقض قوانين انجام ندادم و به همين دليل به هيچ وجه نميخواستم اعتراف کنم. "يک روز" او به ناظران حقوق بشر گفت: "آنها مطالبي را روي برگه نوشته بودند مبني بر اينکه من اشتباه کردم که به رهبر (سيد علي خامنه اي) توهين کرده ام و از اين بابت بسيار متاسف هستم و آيه توبه را خواهم خواند" و خواستند که من اين برگه را امضاء کنم. من گفتم که اين بي معني است، من حتي نميدانم که اين آيه در باره چه چيزي است، بنابراين من اين برگه را امضاء نميکنم. آنها وقتي ديدند که شکنجه هاي بدني براي اقرار گرفتن کارگر نيفتاد، متوسل به شکنجه هاي رواني شدند.

يکي از نگهبانان که براي من غذا مي آورد و رابطه خوبي با من پيدا کرده بود زيرا من به او چند توصيه پزشکي کرده بودم، درون سلولم آمد و گفت: "خبرهاي بدي برايت آورده ام، آنها به والدين تو گفته اند که فردتان در بازداشتگاه بسر مي برد و دادگاه حکم کرده که براي آزادي او وثيقه تهيه کنيد." او گفت که والدينم عجله بخرج داده اند و با ماشين تصادف کرده اند و در اثر اين حادثه پدرم مرده است و مادرم در وضعيت بسيار بدي بسر مي برد. (من از شنيدن اين خبر) داشتم ديوانه مي شدم، نمي توانم از وضعيت آنروزم برايتان بگويم، احساس مي کردم که بر اثر اين غم و اندوه مشاعرم را از دست داده ام. (در اولين بازجوئي) بازجويم گفت که: "اگر تو اين کاررا نکني (توبه و امضاء اقرار نامه) پدرت نخواهد مرد. براي کاري که تو کرده اي اين کمال انصاف و عدالت در حق توست." دکتر.م هرگز به عدالت دست نيافت. (يعني اقرار نامه را امضاء نکرد) او زمانيکه والدين خود را در دادگاه ديد، دريافت که نگهبانان به او در باره مرگ آنان دروغ گفته بودند. بهر حال بعد از پايان دادگاه، قاضي او را به 50 ضربه شلاق و پرداختن مبلغ هنگفتي به عنوان مجازات، آزاد کرد. او بعد از آزادي با چند راديو بين المللي مصاحبه کرد و از رفتار مقامات حکومتي انتقاد نمود. روز بعد از مصاحبه او توسط لباس شخصي ها ربوده شد و بسختي مضروب گرديد.(88) محسن. م قبل از آنکه از کشور بگريزد براي چند هفته اي به کوههاي اطراف تهران پناه برده بود.

بعضي از زندانيان سابق به ناظران حقوق بشر اظهار کردند که رفتار وحشيانه نهادهاي حکومتي گاهي اوقات در حضور قاضي القضات ها انجام مي گرفت. اين ادعاها شباهت کامل با ادعاهائي بود که ديگران در انتقاد از حکومت، کرده بودند.

احمد باطبي، دانشجوي دانشگاه که عکس او در حال به اهتزاز درآوردن پيراهن خونين دانشجوئي، روي جلد مجله اکونوميست چاپ شده بود و باعث گرديد که توجه مجامع بين المللي نسبت به اعتراضات دانشجوئي جلب شود، ابتدا به خاطر شرکت در اعتراضات دانشجوئي به مرگ محکوم شد اما بعد اين حکم به 15 سال دان تقليل پيدا کرد. براي بسياري او نمونه ده جنبش دانشجوئي محسوب مي شود و نيز کسي که مانند دانشجويان ديگر مورد شکنجه و بدرفتاري از سوي حکومت قرار گرفته است. باطبي بوسيله نامه اي که بطور پنهاني از دان خارج نمود، قسمتي از شرايط و وضعيت خود را در بازداشتگاه در سال 2000 شرح داد. اين نامه که در بسياري از وب سايت هاي فارسي زبان منعکس شد بقرار زير مي باشد:

مرا با چشم‌بند از سلول‌ ۴۱۷ توحيد خارج‌ کردند و نيم‌ ساعت بعد‌ در شعبه‌ ۶ دادگاه‌ انقلاب‌ محاکمه‌ من‌ آغاز شد. از آن‌جا که‌ به‌ من‌ نگفته‌ بودند که‌ به‌ کجا خواهيم‌ رفت‌، من‌ گمان‌ مي‌کردم‌ که‌ اين‌ جلسه‌ محاکمه‌، هنوز همان‌ مراحل‌ بازجويي‌ است‌ و تعجب‌ مي‌کردم‌ که‌ چرا در اين‌ جلسه‌ چشم‌بند را از چشم‌هايم‌ باز کردند و تا وقتي‌ که‌ وارد اتاق‌ امور متهمين‌ دادگاه‌ نشده‌ بودم‌، نفهميدم‌ که‌ محاکمه‌ شدم‌. از اضطراب‌ ناشي‌ از بازجويي‌هاي‌ پي‌ در پي‌ و کم‌خوابي‌ و... اسهال‌ و تب‌ و سرگيجه‌ شديد داشتم‌ و به‌ سختي‌ تعادل‌ خودم‌ را حفظ مي‌کردم‌ و در آن‌جا طي‌ چند دقيقه‌، مواردي‌ که‌ به‌ آن‌ متهم‌ بودند را خواندند و از آن‌جا که‌ من‌ تمرکز کافي‌ براي‌ صحبت‌ کردن‌ و دفاع‌ نداشتم‌، محاکمه‌ به‌ پايان‌ رسيد. (89)

کسان ديگري که در زمان نوشتن نامه باطبي و فرستادن آن به بيرون از دان اوين، در بند بودند، اين مطالب را تائيد کردند. (براي مثال) زندانيان سابق که همراه باطبي در سال 2001 و 2002 در اوين داني بودند بر اين موضوع صحه گذاشتند که توانائي رواني باطبي بطور قابل ملاحظه اي ضعيف شده بود و وضعيت جسماني او (کم شنوائي، ضعف ديد و از دست دادن دندانها، بهترين سند ادعاهاي او مي باشد.) بعلاوه يک روزنامه نگار که اخيرا با باطبي ملاقات داشت اين موارد را به شرح زير مورد تائيد قرار داد. روزهاي سخت دان او را خرد و خمير کرده بود. او موقع نوشيدن قهوه يک مشت قرص از جيب خود بيرون آورد و گفت مصرف آن براي تمديد اعصابش لازم است. او بخاطر مشت و لگدهائي که به سر و صورتش در هنگام بازجوئي ها خورده بود، دندانهاي خود را از دست داده است و دچار اختلال در شنوائي و ضعف بينائي شده است. ريه هاي او بخاطر وضعيت فضاي سلولش که در زير زمين و کنار فاضل آب اصلي قرار داشت، بيمار است. بيشتر زندانيان به دليل کمبود هوا و شدت استشمام مواد شيميايي که براي از بين بردن بوها استفاده مي شده است، بيمار هستند. او همچنين اظهار داشت که ريه هاي يکي از هم سلولي هايش بنام اکبر محمدي، به همين دليل جراحي شده است.(90)

حسين. ت دانشجوي معترض ديگري، چنين شکنجه هائي را تجربه کرده است. او بوسيله اعضاء انصار حزب الله ربوده شده بود و بعد از ضرب و شتم آزاد شد. اما او (دگر بار) در 23 مي 2000 دستگير شد و در يکي از سلولهاي انفرادي بخش 209 حبس گرديد. وضعيت و چگونگي بازجوئي هاي او با بازجوئي هاي ديگر بازداشت شدگان بخش 209 مطابقت مي کند. اين وضعيت چنين بود: بازداشتهاي طويل المدت، فشار دائمي جهت اقرار کردن، تهديد بر ادامه بازداشت يا تهديد به شکنجه در صورت خودداري از اقرار کردن. براي مثال، به تهديدات يکي از بازداشت شدگان به قرار زير توجه گردد:

يکي از بازجويان من، قاضي عليزاده، داخل اتاق آمد و گفت "چشم بند خود را بردار" در آنجا سه مرد ديگر بودند و عليزاده شروع به داد زدن کرد و گفت "راستش را بگو" من گفتم "حقيقت را گفته ام" در اين موقع يکي از آن مردها بر سرم کوفت و عليزاده ادامه داد که "من الان دستور مي دهم که ترا اعدام کنند و يا اينکه آنچه را که مي گويم، بگوئي. حقيقتي که ما به تو مي گوئيم بايد بگوئي اما در هر صورت روزگارت را سياه مي کنم." بعد از آن هر شب آنها در موقع بازجوئي مرا مي زدند، بيشتر با لگد به ناحيه سرم مي زدند، چيزي که بخاطر عموميت داشتن دانشجويان آنرا به عنوان شکنجه محسوب نميکردند. آنها مرا دو مرتبه به حياط دان اوين، جائي که اعدام ها آنجا انجام ميشد بردند.(91) آنها پاهاي مرا بستند و چشم بند را از چشمانم برداشتند. يکي از مردان گفت "بگو چرا به من دروغ گفتي، بگو چکار کردي؟" سپس آنها مرا از پا آويزان کردند و بر سرم کيسه اي کشيدند و آنرا سفت بستند. فکر مي کنم اين حالت نيم ساعت طول کشيد، آنگاه آنها با لگد و مشت به جانم افتادند، چنان به صورتم کوبيده بودند که کيسه اي که در سر داشتم پر از خون و از سر آن سرازير شد و کف حياط را پوشاند و اين در زماني بود که آنها دست نگه داشتند. آنها روي چانه ام داروي سر کننده گذاشتند و مرا به سلولم بازگرداندند.

بار دوم مرا از دستانم آويزان کردند و با باتون به بدنم کوبيدند. با شکسته شدن دستم، بيهوش شدم. وقتي که به هوش آمدم، آنها گفتند که "اگر بگوئي که دروغ گفته بودي ما دست نگه مي داريم." من حرفي نزدم و اين به معناي آن نيست که دلير و جسور بودم و اعتراف نکردم بلکه واقعا نمي توانستم حرف بم.(92) او بعدها به بازداشتگاه توحيد که يک بازداشتگاه غير قانوني (ناشناخته) بود و اکنون به خاطر فشار اعضاء مجلس (ششم) بسته شده است، فرستاده شد و در آنجا بازجوئي ها و تحت فشار قرار دادن او براي اقرار کردن در مقابل دوربين و پخش آن براي افکار عمومي ادامه داشت: بطور معمول بازجوئي ها 4 تا 5 ساعت طول مي کشيد، بازجوها صحبت مي کردند، فرياد مي زدند و با لگد به جان ما مي افتادند. اگر آنجا بيش از يک بازجو بود، اغلب آنها نقش هاي مختلفي بازي مي کردند. مثلا يکي از آنها مي گويد "بگذار من با او صحبت کنم، ما خواهيم توانست چيزهائي از او درآوريم" و ديگري مي گفت "نه او نمي خواهد راست بگويد، او يک دروغگو است." بازجوئي ها ممکن است در شب انجام گيرد و تا صبح هنگام سحر ادامه داشته باشد.

آنها يک سئوال را بارها و بارها مي پرسند و من مشابه آنچه را که پاسخ داده بودم دوباره مي گويم ولي آنها اين پاسخ را نمي خواستند بشنوند. گاهي اوقات از من مي خواستند که ماجرا را بنويسم و من وقتي آنرا مي نوشتم، آنها نوشته ها را پاره مي کردند و مي گفتند که دوباره بنويس.

آنها از کابل براي زدن به کف پاهايم استفاده مي کردند. در آنجا هيچ انساني براي ارتباط برقرار کردن وجود نداشت، آنها واقعا با ما مانند حيوان رفتار مي کردند.(93) او سپس با دشواري خاطر نشان کرد که افراد بسياري از "نهادهاي موازي" براي سرکوب دانشجويان تلاش مي کردند.

چگونه شما مي توانيد اثبات کنيد که در دستان سرويس اطلاعاتي دستگاه قضائيه و يا اطلاعات سپاه پاسداران اسير بوديد؟ شما هيچ مدرکي نداريد. آنها همه چيز را انکار مي کنند و تنها چيزي که مي توانيد بگوئيد اين است که دگي را از شما گرفته اند.(94) حسين. ت در تابستان 2003 از کشور گريخت.

در 9 جولاي سال 2003 و در هنگام برگزاري سالگرد اعتراضات دانشجوئي سال 1999، گزارش شده بود که لباس شخصي ها در نزديکي دانشگاه تهران و خوابگاه دانشگاه تهران عده بسياري را دستگير کردند. علي. ک که در آن زمان دستگير شده بود بعدها براي ناظران حقوق بشر تجربيات خود را چنين شرح داد: بعد از اينکه توسط لباس شخصي ها دستگير شد. او را همراه با حداقل 50 نفر به کلانتري بردند، در کلانتري لباس شخصي ها از مردم بازجوئي مي کردند و شما مي توانستيد در هنگام بازجوئي آنها، برخورد سرهاي بازداشت شدگان را که به ديوار مي کوبيدند بشنويد. آنها مردم را حسابي مي ند و براي ما که در بيرون اتاق بازجوئي بوديم معلوم بود که در داخل چه خبر است. سپس آنها گروهي از ما را که فکر مي کردند فعال سياسي هستيم جدا کردند.

ما را درون اتوبوس جاي دادند و گفتند که دستانمان را بين زانوهاي خود قرار دهيم و به بالا نگاه نکنيم. ما را به عشرت آباد (95) (دان سري 59) بردند آنها آشکارا با کابل به کف پاي ما مردم مي زدند. من ظرف مدت 3 روز با 6 بازجو روبرو شدم. آنها از من عکس و فيلم تهيه کردند و خواستند که در فيلم اقرار کنم که به جرم "اغتشاش" و "تهديد امنيت ملي" دستگير شده ام.(96) بعضي از اين بازجوئي ها در حاليکه چشمانم بسته بود انجام ميگرفت و از من مي خواستند که بارها و بارها آنچه را که اتفاق افتاده است، توضيح دهم. اين نوع روش در مورد ديگر بازداشت شدگان همه روزه و فقط بخاطر آنکه آنها "راست بگويند" بکار گرفته مي شد.

من همواره بخود مي گفتم که اگر با چنين مواردي روبرو شوم، شجاعانه مقاومت خواهم کرد اما مشاهده کردم که آنها مردم را (بي رحمانه) مي ن