نوشته اي که مي خوانيد متني است شامل مقدمه و طنز کوتاهي که آقاي فريدون تنکابني در همايش اتحاد جمهوريخواهان کلن براي حضار خواندند. به قول ايشان "اگر در خانه کس است، يک حرف بس است."
سايت جمهوری - گروه خبر: نوشته اي که مي خوانيد متني است شامل مقدمه و طنز کوتاهي که آقاي فريدون تنکابني در همايش اتحاد جمهوريخواهان کلن براي حضار خواندند. به قول ايشان "اگر در خانه کس است، يک حرف بس است."
*******************
فریدون تنکابنی
دوستان گرامي!
چنان که مي دانيد، من طنويسم. بنابراين، از ديد يک طنويس رويدادها را بررسي مي کنم. اسکار وايلد مي گفت: "کسي که قدرت تخيل ندارد، موجود خطرناکي است."
گفته او را به اين صورت تغيير مي دهم: کسي که حس درک طنز و شوخي را ندارد، موجود خطرناکي است و آن نظام حکومتي که طنز را تحمل نمي کند، نظام خطرناکي است. نظامي که کار را به جان و کارد را به استخوان مي رساند و خود سبب نابودي خويش مي شود.
اين نکته درباره هر دو رژيم شاهنشاهي و اسلامي صادق است. زيرا رژيم شاه هفته نامه فکاهي توفيق را تحمل نکرد، با آن که مردم آن را "سوپاپ اطمينان يک بخاري" مي خواندند. و رژيم اسلامي هفته نامه "گل آقا" را تحمل نکرد و ده ياد کيومرث صابري ناچار شد آن را "داوطلبانه" تعطيل کند.
در رژيم شاهنشاهي مرا به گناه گفتن "زکي" به انقلاب سفيد شاه به دان افلکندند. در رژيم اسلامي نيز بسياري از طنز نويسان و کاريکاتوريست ها را داني کرده اند. اما طنويس بيچاره چه کند که اين رژيم هاي ابله و ابله پرور، خود بهترين سوژه هاي طنز را در اختيار او مي گذارند.
وقتي که يکي از شخصيت هاي جا سنگين و بسيار جدي جمهوري اسلامي مي گويد که فرشتگان فهرست نام نمايندگان مجلس هفتم را به امام زمان دادند و ايشان زنان را تائيد و توشيح فرمودند، وقتي که مي خواهند در هر سفارتخانه خودشان جسد يک شهيد را دفن کنند تا ما امت خارج کشور هم به زيارت اهل قبور برويم، وقتي که رئيس دادگاه ويژه روحانيت شان به سر مخالفان قندان پرتاب مي کند و آنها را گاز مي گيرد، وقتي که امام جمعه شميران مي گويد امريکاي جهان خوار از ترس بسيجي هاي ما جرات حمله به جمهوري اسلامي را ندارد، طنز نويس جز آنکه اين سوژه هاي حاضر و آماده را ثبت کند و به کار گيرد، چه مي تواند بکند؟
البته الهام بخشي در انحصار جمهوري اسلامي نيست. اپوزيسيون آن هم از اين نظر کم نمي آورد. آن آقائي که به گفته معروف چند ماه همه را فيلم کرد و سر کار گذاشت. آن ها که ساده لوحانه سخنانش را باور کردند هم منبع الهام يکي از طنزهاي کوتاه منند که براي تان مي خوانم. شايد خستگي اين بحث هاي جدي دور و دراز از تن تان در برود. طنز من نتيجه اخلاقي هم دارد که بعد خدمت تان عرض خواهم کرد.
*******************
اينو باش!
يکي داشت در بيابان مي رفت. دامنش را با دودست جلو گرفته بود. کسي پرسيد: "چرا دامنت را گرفته اي؟" پاسخ داد: "شايد مرغان هوا هنگام پرواز تخمي کنند و بيفتد توي دامنم".
آن شخص که از خوش خيالي اين آدم خنده اش گرفته بود، گفت: "اينو باش!"
مرد گفت: "منو باش؟ اونو باش!" و به پشت سرش اشاره کرد. آنجا يکي مي آمد با تابه و ظرف روغن که تخم مرغها را در تابه بريزد و غذا درست کند. ناظر که خنده اش شديدتر شده بود، گفت: "اينو باش!"
آن مرد گفت: "منو باش!؟ اونارو باش!" و به پشت سر خود اشاره کرد. آنجا دو تن مي آمدند که با حرارت تمام داشتند بحث مي کردند که باتخم مرغها نيمرو درست کنند يا خاگينه؟ کوتاه هم نمي آمدند و هر يک مزاياي نيمرو يا خاگينه را مي شمرد و بر نظرات خود اصرار مي کرد.
حالا حکايت ماست با آقاي اهورا و پرواز آزادي بخشش به تهران و آنها که چند شب پيش به خيابانها آمده بودند و به يکديگر نگاههاي معني دار مي کردند و لبخند مي زدند!
بعدا اين فکر به سرم آمد که بايد آن دو تن آخر را چهار تن مي کردم. دو تا هوادار نيمرو و دو تا هوادار خاگينه. نه تنها اين دو تن با آن دو تن مباحثه و منازعه مي کردند، با خودشان هم همين گرفتاري را داشتند.
اين يک مي گفت: نيمرو را چنان بايد درست کرد که زرده و سفيده اش قاطي نشود. ديگري مي گفت: برعکس، خوشمزگي نيمرو به آن است که زرده و سفيده اش قاطي باشد.
از آن دو تن هوادار خاگينه هم، يکي عقيده داشت که خاگينه بايد روغنش زياد و شکرش کم باشد. ديگري مي گفت: برعکس، بايد شکرش زياد و روغنش کم باشد.
دو تن ديگر هم بودند که بحث خشونت و سرنگوني داشتند. يکي مي گفت: من با هرگونه خشونتي مخالفم. خشونت غيرانساني است حتي نسبت به تخم مرغ. تخم مرغ را نبايد شکست. ديگري پاسخ مي داد: آخر پدرجان! به گفته مرحوم ناپلئون بناپارت، اگر تخم مرغ را نشکنيم و در تابه سرنگون نکنيم و زير تابه هم آتش روشن نکنيم که نه نيمروئي بدست مي آيد و نه خاگينه اي!
بار ديگر بايد بگويم: حالا حکايت ماست! سخنم را گفتم. در خانه اگر کس است، يک حرف بس است. طنز نويس که عقل درست و حسابي ندارد. اگر داشت که طنز نويس نمي شد و دشمني عالم و آدم را براي خود نمي خريد.
پس بر عقلاي قوم است که چاره اي بينديشند.
متشکرم
۲۷ اکتبر ۲۰۰۴