چندپیشگی در میان 40 درصد حقوق بگیران

• «چندپيشگى» از مفاهيمى است كه در دهه هاى اخير وارد فرهنگ اقتصادى شده است؛ مفهومى كه پيش از هر چيز بيانگر اوضاع نابسامان درآمدزايى طبقات متوسط و زير متوسط جامعه است و از تلاش بى فرجام كارمندان و كاركنان دولت براى عقب نماندن از روند افزايش هزينه ها حكايت مى كند. البته چندپيشگى رفته رفته در ميان تمام آحاد جامعه رايج و مرسوم شد و حالا گريبان شغل هاى حساسى چون پزشكى را هم گرفته است.



April 9, 2005 10:14 PM

سايت جمهوری - گروه خبر:

• «چندپيشگى» از مفاهيمى است كه در دهه هاى اخير وارد فرهنگ اقتصادى شده است؛ مفهومى كه پيش از هر چيز بيانگر اوضاع نابسامان درآمدزايى طبقات متوسط و زير متوسط جامعه است و از تلاش بى فرجام كارمندان و كاركنان دولت براى عقب نماندن از روند افزايش هزينه ها حكايت مى كند. البته چندپيشگى رفته رفته در ميان تمام آحاد جامعه رايج و مرسوم شد و حالا گريبان شغل هاى حساسى چون پزشكى را هم گرفته است.

«چندپيشگى» از مفاهيمى است كه در دهه هاى اخير وارد فرهنگ اقتصادى شده است؛ مفهومى كه پيش از هر چيز بيانگر اوضاع نابسامان درآمدزايى طبقات متوسط و زير متوسط جامعه است و از تلاش بى فرجام كارمندان و كاركنان دولت براى عقب نماندن از روند افزايش هزينه ها حكايت مى كند. البته چندپيشگى رفته رفته در ميان تمام آحاد جامعه رايج و مرسوم شد و حالا گريبان شغل هاى حساسى چون پزشكى را هم گرفته است.
بنابر آمار و ارقام منتشره اگر يك خانواده ۵نفره در ماه ۲۰۷هزار تومان دريافت كند، روزانه تنها مى تواند يك وعده غذاى گرم بخورد و تنها كرايه منزلى را با اين درآمد مى تواند پرداخت كندكه زير ۷۰هزار تومان باشد. در عين حال اگر خانواده اى در شهرى مثل تهران كمتر از ۲۸۰هزار تومان درآمد داشته باشد عملاً زير خط فقر قرار دارد و آمارها و ارقامى كه از سوى دولت در مورد نرخ تورم و خط فقر و سبد هزينه كارگرى و كارمندى اعلام شده بيان كننده اين واقعيت است خانواده اى كه كمتر از ۴۰۰هزار تومان درآمد داشته باشد، عملاً نمى تواند از يك دگى با حداقل امكانات برخوردار باشد. اين در حالى است كه هرساله به طور متوسط حدود ۸۰۰هزار جوان آماده به كار وارد بازار ايران مى شود و اين نشان مى دهد طى ده سال اخير نيروى وسيعى وارد بازار كار شده و دولت مجبور است براى آنها شغل مورد نيازشان را فراهم كند.
اين نكته را هم درنظر بگيريد كه در سبد هزينه هر خانوارى مسكن، بهداشت، تفريح و خلاصه داشتن يك دگى شاد و انسانى از ضرورت هاى اوليه آن محسوب مى شود كه البته در بسيارى از خانوارها كه ساكن شهرهاى كلان هستند مسؤول خانواده ناچار است دوشغله يا چندشغله باشد و براى اين امر روزانه بيش از ۱۵ساعت كار كند حتى گاه برخى از روزها را بايد بيش از ۱۸ساعت كار كند ولى آيا واقعاً چنين فردى كار مى كند؟
باشستگان چندشغله
چندپيشگى در كشور ما در حالى امرى طبيعى جلوه مى كند كه بسيارى از افراد چندپيشه حتى سن و سال استاندارد و مورد نياز براى اشتغال را هم پشت سر گذاشته اند و على رغم آنكه ايران يكى از جوان ترين كشورهاى جهان محسوب مى شود و رشد بى رويه جمعيت و جوان شدن تركيب آن، در شرايط فعلى، موجب افزايش متقاضيان كار شده است، با اين همه شاهد هستيم براساس آمار رسمى منتشرشده از سوى سازمان ملى جوانان، بيش از ۸۰درصد باشستگان كشورى و لشكرى، ۶۵درصد كاركنان لشكرى و ۴۰درصد كاركنان دولت داراى دو يا سه شغل هستندكه در يك محاسبه ساده مى توان گفت آنها حدود يك و نيم ميليون فرصت شغلى را از جوانان گرفته اند.
آيا مى توان بر آنها خرده گرفت؟ بعيد مى دانم پاسخ شما مثبت باشد. البته بدون شك، باشستگان سرمايه هاى بزرگ هر كشور در هر جامعه اى هستند و از پشتوانه تجربى خوب و بلندمدت برخوردارند ولى اكنون يكى از اساسى ترين معضلات كه باشستگان با آن مواجه هستند مسأله تأمين معيشت است.
واقعيت اين است كه افزايش هزينه هاى دگى، بهاى سرسام آور كالا و خدمات به ميزان تورم فزاينده، درآمد پايين و فشار اقتصادى بر اقشار كم درآمد مخصوصاً حقوق بگير، سبب شده باشستگان هم با توجه به سلامت جسمى و احساس سودمندى براى جامعه هنوز در عرصه كار، تلاش و فعاليت كنند و حاضر به خالى كردن ميدان و دادن فرصت كارى به جوانان نباشند. از سوى ديگر به علت اينكه استخدام نيروى جديد براى كارفرمايان هزينه بر است و كارفرمايان و صاحبان كارخانه ها به دليل معافيت هاى بيمه اى، مهارت و تجربه بيشتر باشستگان و پرداخت دستمزد كمتر به آنان تمايل دارند از نيروى باشسته بيشتر استفاده مى كنند تا نيروى جوان و به اين ترتيب از پرداخت هزينه هاى اضافى به نيروهاى جديد خوددارى مى كنند و سبب اشغال فرصتهاى شغلى كه طبيعتاً بايد به جوانان برسد مى شوند.
اساتيد چندشغله
چندپيشگى محدود به حرفه و گروه خاصى نيست، با اين حال شايد بيشترين ضربه را به جامعه و اقتصاد آن از چند حرفه بد. پزشكى، آموزش و پرورش و بالاخره دانشگاه. در مورد دانشگاه وخامت اوضاع شايد بيشتر باشد. چراكه تدريس در دانشگاه و رسيدن به جايگاه رفيع استاد، موقعيت و منزلتى است كه شأن اجتماعى بالايى را به همراه دارد و طبيعتاً مشاغلى كه از منزلت اجتماعى بالايى برخوردارند بايد موقعيت اقتصادى مناسبى را هم براى فرد مهيا ساد. از طرف ديگر نبايد فراموش كنيم، كسانى كه علم و دانش و قابليتهاى خود را در اختيار نسل جوان كشور قرار مى دهند، حق طبيعى شان است كه به لحاظ مالى تأمين باشند و بى دغدغه به فعاليت در عرصه آموزش و پژوهش بپرداد و از اين طريق به پيشرفت كمك كنند. اما مشكلات اقتصادى سبب شده بسيارى ايروهاى متعهد، عرصه آموزش و پژوهش را در نظام آموزش عالى كشور رها كنند و براى رفع اين مشكلات مجبور به تن دادن به مشاغل نه چندان مناسبى باشند و آنها هم كه هنوز درعرصه آموزش مانده اند يا با دلى پرخون مشكلات را تحمل مى كنند و يا براى تأمين معاش خود دنبال شغل ديگرى هم رفته اند.
بسيارى از استادان شاغل در دانشگاههاى كشور، درحال حاضر علاوه بر تدريس و آموزش در دانشگاهها به كارهاى ديگرى نيز مشغول هستند كه شايد وقت و انرژى بسيارى از آنها بگيرد؛ انرژى كه مى توانست صرف تعليم و تربيت نيروهاى جوان كشور شود و نمى شود. شايد به همين خاطر است كه اغلب كلاس هاى دانشگاه به كلاس هاى مدرسه بيشتر شبيه شده است و استاد چون معلم مدرسه جزوه مى گويد و مى رود و پايان ترم هم يك امتحان براى خالى نبودن عريضه از دانشجويان مى گيرد.
دراين باره حرفهاى اساتيد دانشگاه شنيدنى است. مثلاً كتايون مستوفى استاد دانشگاه هنر تهران مى گويد: بسيارى ازهمكاران من مجبورند تقريباً تمام وقت خود را در آموزشگاههاى مختلف صرف تدريس كنند تا بتوانند كسرى مالى دگى شان را جبران كنند. حتى ممكن است به كارهايى غير از تدريس و پژوهش روى بياورند.
او كه خود علاوه بر تدريس در دانشگاه با چندشركت ديگر همكارى مى كند، معتقداست: تنها با تدريس در دانشگاه نمى توان چرخه دگى را گرداند. پس بايد به كارهايى پرداخت كه بتوان دگى را هم تأمين كرد. چون نمى توان تنها به حقوق اندك استادى اكتفا كرد. او با اشاره به اين كه چندپيشگى تا حد زيادى مى تواند بر بى انگيزگى و دلسردى اساتيد و درنتيجه بر كيفيت آموزش تأثيرگذار باشد، اضافه مى كند: وقتى استاد با دغدغه هاى فراوان سركلاس درس حاضرشود مسلماً نمى تواند آموزش خود را به نحومطلوبى ارائه دهد.
وقتى يك استاددانشگاه با دغدغه هاى مالى دست به گريبان است و براى تأمين معاش مجبور است به كارهاى مختلف ديگرى بپردازد آيا جايى براى تحقيق و پژوهش و پرورش نسل پژوهشگر باقى مى ماند؟
دراين باره نصرالله مقدم جامعه شناس و استاد دانشگاه مى گويد: وقتى امنيت مالى وجودندارد ديگر انگيزه اى براى تحقيق و پژوهش باقى نمى ماند.
دركشورهاى ديگر استادان دانشگاه فقط تدريس مى كنند و در فاصله چندترم فرصت تحصيلى دارند و زمان هايى را براى آنها اختصاص مى دهند كه كار پژوهشى انجام دهند، بدون اين كه دغدغه هاى اقتصادى و سياسى داشته باشند. ضمن اينكه از طرح هاى پژوهشى شان استقبال مى شود و موردحمايت قرارمى گيرد. اما دراينجا همه چيز، حتى تحقيق و پژوهش هم تحت تأثير چندپيشگى اساتيد قراردارد و تنها كسانى مى توانند هم استاد باشند و هم از دگى عالى برخوردار باشند كه از روابط قوى استفاده كنند.
استادى كه مجبور است تمام وقت خود را به تدريس يا كار ديگرى غير از تدريس اختصاص دهد تا مخارج دگى اش را تأمين كند، قطعاً فرصت چندانى براى مطالعه و پژوهش ندارد و لذا اطلاعاتش كمتر به روز است، شايد به همين دليل است كه بعضاً مشاهده مى شود سالها يك جزوه درسى توسط يك استاد تدريس مى شود و همين مسأله باعث كاهش سطح كيفى آموزش درحساس ترين مقطع آموزشى كشور يعنى دانشگاهها مى شود.
تبعات ديگر
پايين بودن درآمدها و بالابودن سرسام آور هزينه ها، تبعات منفى ديگرى علاوه بر چندپيشگى براى جامعه دارد و آن خروج سالانه بين ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزارنفر ايرانيان تحصيلكرده از كشور است كه طبق آمار صندوق بين المللى پول، ايران را از نظر فرارمغزها دربين ۹۱ كشور درحال توسعه و توسعه نيافته جهان درمقام اول قرار مى دهد و با اين كه ۴۸ درصد ايرانيان مقيم آمريكا دوشغله هستند اما به دليل بالابودن امنيت اقتصادى و روانى حاضر به ترك اين كشور و بازگشت به ايران نيستند و وقتى علل مهاجرت اين افراد را بررسى مى كنيم متوجه مى شويم عمده عوامل مهاجرت مغزها از ايران همان عواملى است كه اغلب ما را به چندپيشگى مبتلا كرده است.
دكتر شهرام يزدانى استاد دانشگاه شهيدبهشتى دراين باره مى گويد: درمهاجرت چندعامل نقش دارد. نيازهاى پايه اى نظير مسكن، غذا، پوشاك و تحصيل اولويت اول براى مهاجرت است، اما درمراحل بعد نياز به امنيت، تعلق، دوست داشته شدن و بروز توانايى ها اهميت بيشترى دارد.
بنابراين مى توان اينگونه نتيجه گرفت كه غالب افراد مهاجر، افرادى هستند كه علاوه بر تأمين مالى، نياز به خودشكوفايى دارند كه دراثر چندپيشگى بروز نمى كند. البته دراين ميان نبايد از بيكارى هم غافل ماند. چرا كه براساس حرفهاى دكتر يزدانى درحال حاضر نرخ بيكارى جامعه پزشكان ۱۳درصد است درحالى كه آمار غيررسمى از بيكارى ۲۰درصدى پزشكان حكايت دارد و اين درحالى است كه بسيارى از پزشكان شاغل، داراى چندشغل مختلف هستند و بسيارى از آنها براى جبران كمبودهاى مالى مجبور به كاركردن درچندجاى مختلف هستند.
با اين همه آيا مى توان براى چندپيشگى راه حلى پيداكرد؟ راه حلى كه موجب شود افراد بر سرشغل خود صددرصد توانشان را بگذارند و ازهدردادن فكر و انرژى شان براى تأمين مخارج دگى جلوگيرى كنند و براى خود و جامعه خود مفيدتر باشند؟ پاسخ اين سؤال را وقتى مى توان داد كه درآمدها و مخارج دگى يك شهروند عادى و متوسط از تناسب مناسبى برخوردار باشند و دخل ها با خرج ها برابرى كند. آنوقت شايد آمار بيكارى جامعه هم از رقم فعلى به ارقام بسيار پايين ترى برسد.

روزنامه ایران
يكشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۸۴