دفتر دوم “ مانيفست‌ جمهوری‌­خواهی “ اكبر گنجی

• تحريم‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوری، گامی به‌ سوی دموكراسی و جامعه‌ باز
• تحريم‌ انتخابات‌ فرصتی فراهم‌ می‌آورد تا دموكراتهای جمهوريخواه‌ از طريق‌ بيانيه‌ جمع‌ شوند و سپس‌ از طريق‌ انتخابات‌ دموكراتيك‌ شورای رهبری برای خود برگزينند. حداقل‌هايی كه‌ جمع‌ می‌تواند بر سر آنها توافق‌ نمايد به‌ صورت‌ پيش‌نويس‌ تهيه‌ و در اختيار كليه‌ امضاكنندگان‌ قرار گيرد تا پس‌ از اصلاح‌ به‌ صورت‌ دستور كار منتشر شود. جمع‌آوری يك‌هزار امضا برای بيانية‌ تحريم‌ شايد فراتر از امكانات‌ دموكراتهای جمهوری‌خواه‌ باشد. ولی بايد خيز برداشت.

• امضا كنندگان‌ می‌توانند از طريق‌ انتخاباتی دمكراتيك‌، شورايی از ميان‌ خود برگزينند تا گام‌های بعدی را برنامه‌ريزی كرده‌ و به‌ عنوان‌ تشكل‌ جبهه‌يی دموكرات‌ها عمل‌ نمايد. از اين‌ راه‌ می‌توان‌ اميدوار شد كه‌ جنبش‌ دموكراسی خواهی بتواند به‌ طور دمكراتيك‌ برای خود رهبری ايجاد نمايد.



May 22, 2005 11:09 AM

سايت جمهوری - گروه خبر:

• تحريم‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوری، گامی به‌ سوی دموكراسی و جامعه‌ باز
• تحريم‌ انتخابات‌ فرصتی فراهم‌ می‌آورد تا دموكراتهای جمهوريخواه‌ از طريق‌ بيانيه‌ جمع‌ شوند و سپس‌ از طريق‌ انتخابات‌ دموكراتيك‌ شورای رهبری برای خود برگزينند. حداقل‌هايی كه‌ جمع‌ می‌تواند بر سر آنها توافق‌ نمايد به‌ صورت‌ پيش‌نويس‌ تهيه‌ و در اختيار كليه‌ امضاكنندگان‌ قرار گيرد تا پس‌ از اصلاح‌ به‌ صورت‌ دستور كار منتشر شود. جمع‌آوری يك‌هزار امضا برای بيانية‌ تحريم‌ شايد فراتر از امكانات‌ دموكراتهای جمهوری‌خواه‌ باشد. ولی بايد خيز برداشت.

• امضا كنندگان‌ می‌توانند از طريق‌ انتخاباتی دمكراتيك‌، شورايی از ميان‌ خود برگزينند تا گام‌های بعدی را برنامه‌ريزی كرده‌ و به‌ عنوان‌ تشكل‌ جبهه‌يی دموكرات‌ها عمل‌ نمايد. از اين‌ راه‌ می‌توان‌ اميدوار شد كه‌ جنبش‌ دموكراسی خواهی بتواند به‌ طور دمكراتيك‌ برای خود رهبری ايجاد نمايد.


مانيفست‌ جمهوری‌­خواهی
دفتر دوم‌
تحريم‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوری، گامی به‌ سوی دموكراسی و جامعه‌ باز
اكبر گنجی

دان اوين
ارديبهشت ١٣٨٤


مقدمه‌
١. مانيفست‌ جمهوری‌خواهی، از يك‌سو، مدلی برای گذار به‌ دموكراسی ارائه‌ می‌كرد، و از سوی ديگر، آراء و عقايد يك‌ دگرانديش‌ دانی را بيان‌ می‌داشت‌. دليل‌ سكوت‌ بعدی نويسنده‌ آن‌ بود كه‌ احساس‌ می‌كرد سخن ديگری برای طرح‌ مكتوب‌ ندارد و آنچه‌ را دربارة‌ رژيم‌ مستقر می‌بايست‌ بگويد، گفته‌ بود. در مانيفست‌ جمهوری‌خواهی آمده‌ بود كه‌ تمامی انتخاباتی كه‌ از آن‌ به‌ بعد در جمهوری اسلامی برگزار خواهد شد، بايد تحريم‌ شود. اينك‌، ضمن‌ تأكيد بر تحريم‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوری، در ادامه‌ دفتر اول‌ مانيفست‌ جمهوری‌خواهی، برخی پيشنهادات‌ برای گذار ايران‌ به‌ دموكراسی، بيان‌ می‌گردد. دفتر دوم‌ كوتاهتر از دفتر اول‌ است‌. برای اينكه‌ ادله‌ برخی مدعيات‌ و پاسخ‌ برخی پرسش‌ها در دفتر اول‌ آمده‌ است‌.
٢. نقدهای بسياری، خصوصاً در خارج‌ از كشور، بر مانيفست‌ جمهوری‌خواهی وارد شد. نويسنده‌ نه‌تنها بايد شادمان‌ باشد كه‌ آرائش‌ خوانده‌ و نقد شد،‌ بلكه‌ بايد ممنون‌ باشد از اينكه‌ از نقدها بهره‌ فراوان‌ برده‌ است‌. در هر حال‌ يادآوری يك‌ نكته‌ مهم‌ است‌. جدی‌ترين‌ رقيب‌ مدل‌ جمهوری‌خواهی، مدل‌ مشروطه‌خواهی دوست‌ عزيز آقای سعيد حجاريان‌ است‌. او به‌ مناسبت‌ هزار و پانصدمين‌ روز بازداشت‌ نويسنده‌، طی يك‌ گفتگو، ضمن‌ دفاع‌ از آرمان‌ جمهوری‌خواهی، با توجه‌ به‌ امكانات‌ و مقدورات‌ طرفين‌، جمهوری‌خواهی به‌ عنوان‌ يك‌ استراتژی را رد كرد. نويسنده‌ نوشتار حاضر همچنان‌ جمهوری‌خواه‌ است‌ و در نوشتار حاضر سعی كرده‌ است‌ مواضع‌ خود را روشن‌تر نمايد.
٣. نويسنده‌ پس‌ از سخنرانی در دانشگاه‌ شيراز دربارة‌ مبانی نظری فاشيسم‌، (خرداد ١٣٧٦) بازداشت‌ و مدت‌ ٩٠ روز (در زمستان‌ ١٣٧٦) در اوين‌ محبوس‌ شد. (از آن‌ محكوميت‌ ٩ ماه‌ باقی مانده. كه‌ پس‌ از حبس‌ فعلی بايد نقد شود). اينك‌، در دومين‌ محكوميت‌، ١٨٥٥ روز است‌ كه‌ در اوين‌ دانی است‌. مجازات‌ دان‌ (سلب‌ آزادی‌)، ممنوعيت‌ تماس‌ تلفنی، بيماری‌های مختلف‌ ناشی از حبس‌ بلندمدت‌، فشارهای روحی روانی وارد آمده‌ بر خانواده‌، انواع‌ و اقسام‌ دروغ‌ها و شايعاتی كه‌ ساخته‌ و پخش‌ شد؛ همه‌ بخشی از هزينه‌ای است‌ كه‌ يك‌ دگرانديش‌ برای طرح‌ نظراتش‌ بايد در نظام‌ سلطانی ج‌. ا. ا. بپردازد.
روشن‌ است‌ كه‌ انتشار دفتر دوم‌ مانيفست‌ جمهوری‌خواهی، هزينه‌های جديدی برای نويسنده‌ به‌ ارمغان‌ خواهد آورد. مسأله‌ روشن‌ است‌. مقام‌ رهبری تحمل‌ كوچكترين‌ انتقادی را ندارد. رهبری خدايگانی است‌ كه‌ صرفاً بايد پرستيده‌ شود. فقط‌ رابطه‌ خدايگان‌ و بنده‌ را می‌فهمد. در دان‌ اوين‌ بازداشتگاه‌های اختصاصی مدرنی برای خود تدارك‌ ديده‌ است: بند دو الف‌ (٢ الف‌) (بازداشتگاه‌ حفاظت‌ اطلاعات‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي)، طبقة‌ اول‌ بند ٢٤٠ (بازداشتگاه‌ حفاظت‌ اطلاعات‌ قوة‌ قضائيه‌)، و بخش‌ ديگری از بند ٢٤٠ كه‌ بعضاً در اختيار حفاظت‌ اطلاعات‌ نيروی انتظامی قرار می‌گيرد.
در سلول‌های انفرادی اين‌ بازداشتگاه‌ها از انواع‌ و اقسام‌ شكنجه‌های جسمی روحی برای «توبه‌نامه‌نويسی‌» دانی استفاده‌ می‌شوند (پروندة‌ وبلاگ‌نويسان‌، پروندة‌ زهرا كاظمی و پروندة‌ نظرسنجی چند نمونه‌ از به‌ كارگيری اين‌ روش‌ها هستند). به‌ طور طبيعی، هر نوع‌ محدوديت‌ جديد، يا حادثه‌ای جانی، برای نويسنده‌، فقط‌ با دستور مستقيم‌ مقام‌ رهبری امكان‌پذير خواهد بود. بدين‌ ترتيب‌ مسؤوليت‌ مستقيم‌ كلية‌ اقدامات‌ با شخص‌ آقای خامنه‌ای است‌. اعترافات‌ و پشيمانی سلول‌ انفرادی هيچ‌ ارزشی ندارد و فقط‌ بر بی‌حيثيتی كسانی خواهد افزود كه‌ از روش‌های استالينيستی برای حذف‌ دگرانديشان‌ استفاده‌ می‌نمايند.
حبس‌ طولانی نويسنده‌، يكی از مواردی است‌ كه‌ نشان‌ می‌دهد «مردم‌سالاری دينی‌» مورد ادعای رهبر، در مقام‌ عمل‌ چه‌ در انبان‌ دارد. نه‌تنها پروژه‌ قتل‌های جيره‌ای، بلكه‌ شكنجه‌ متهمان‌ آن‌ پرونده‌ و قتل‌ زهرا كاظمی نشان‌ داد كه‌ مردم‌سالاری دينی مورد ادعا اگر امكان‌ و فرصت‌ تحقق‌ بيابد، چه‌ بهشتی خواهد آفريد! نمايش‌های تلويزيونی وبلاگ‌نويسان‌، گوشة‌ كوچكی از تمنای رسيدن‌ به‌ هدف‌ از طريق‌ روش‌های استالينی بود.
شايد سر به‌ نيست‌ كردن‌ نويسنده ،‌ رهبر را خشنود سازد، اما چه‌ باك‌ از مرگی كه‌ در راه‌ آزادی و رعايت‌ حقوق‌ بشر باشد. «بازی با مرگ‌» بسيار زودتر از اين‌ ايام‌ آغاز شد. با جنايت‌ نمی‌توان‌ جلوی سيل‌ آزادی را گرفت‌. مطمئن‌ باشيد كه‌ افق‌ آزادی گشوده‌ خواهد شد و فردان‌ ايران‌زمين‌ در آينده‌ای نه‌چندان‌ دور شاهد نظامی ملتزم‌ به‌ حقوق‌ بشر خواهند بود

چـون‌ داد عـادلان‌ بـه‌ جـهـان‌ در بـقا نكرد
بــيــداد ظـالـمـان شـمــا نـيــز بـگـذرد
در مملكت‌ چو غرش‌ شيران‌ گذشت‌ و رفت‌
ايـن عـوعـو سـگـان شـمـا نـيــز بـگـذرد
ايـن‌ نـوبت‌ از كـسان‌ به‌ شما ناكسان‌ رسيد
نـوبـت ز نـاكـسـان شـمـا نـيـز بــگــذرد
ای تـو رمـه‌ سـپـرده‌ بـه‌ چوپان‌ گرگْ‌طبعْ
ايـن گـرگـی شـبـان شـمـا نـيـز بـگـذرد
پـيـل‌ فـنـا كـه‌ شـاه‌ بـقا مات‌ حكم‌ اوست‌
هــم بــر پـيـادگــان شـمـا نـيـز بـگذرد
اكبر گنجی‌
دان‌ اوين‌
ارديبهشت‌ ١٣٨٤


١. مبارزه‌ سياسی و نقد نظام‌ حاكم‌ مهم‌ است‌:
روشنفكران‌ اخلاقاً وظيفه‌ دارند از درد و رنج‌ و آلام‌ انسانها بكاهند (پوپر، رورتی‌). نظامهای ديكتاتور و خودكامه‌ به‌ روشهای گوناگون‌ موجب‌ درد و رنج‌ مردم‌ می‌شوند. تلاش‌ جهت‌ خلاص‌ كردن‌ مردم‌ از شر نظام‌ اقتدارگرا و جايگزين‌ نمودن‌ نظام‌ آزاد و دموكراتيك‌ فی‌نفسه‌ ارزشمند است‌. در جهان‌ كنونی ديكتاتوری آنچنان‌ مذموم‌ و دموكراسی آنچنان‌ ممدوح‌ شده‌ است‌ كه‌ حتی خودكامگان‌ سعی می‌كنند نظام‌ خود را نوعی مردم‌سالاری (مردم‌سالاری بومی، مردم‌سالاری دينی، مردم‌سالاری آسيايی، مردم‌سالاری آفريقايی، دموكراسی‌های خلقی‌) بنامند.
روشنفكران‌ و نخبگان‌ نبايد از مسئوليت‌ اخلاقی خود شانه‌ خالی كنند. نخبگان‌ در طول‌ سالهای گذشته‌ يأس‌ و سرخوردگی، نااميدی، انفعال‌ و بی‌تفاوتی را به‌ جامعه‌ تزريق‌ كرده‌اند. در حالی كه‌ بايد اُميد آفريد، بايد شور و نشاط‌ را به‌ جامعه‌ تزريق‌ كرد. اينها نيازمند ازخودگذشتگی و ايثار، شجاعت‌ و جسارتند. تاريخ‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ گامهای بلند را آدمهای جسور، آرمانگرا و فداكار برداشته‌اند.
می‌گويند دوره‌ قهرمان‌گرايی و انتظار نجات‌دهنده‌ داشتن‌ گذشته‌ است‌ و بر اين‌ مبنا زيرآب‌ مبارزه‌ برای عدالت‌ و آزادی را می‌ند. غافل‌ از آنكه‌ به‌ هيچ‌وجه‌ نمی‌توان‌ از «دوره‌ قهرمان‌گرايی گذشته‌ است‌» عدم‌ مبارزه‌ با خودكامگان‌ را نتيجه‌ گرفت‌، مبارزه‌ در راه‌ آزادی فی‌نفسه‌ ارزشمند است‌. جوامع‌ دموكراتيك‌ هم‌ فاقد قهرمان‌ نيستند. در اين‌ نوع‌ جوامع‌ با كثرت‌ قهرمان‌ روبرو هستيم‌. در حالی كه‌ در جوامع‌ خودكامه‌ رهبر خدايی می‌كند و مخالفين‌ ازخودگذشته‌اش‌ قهرمان‌ می‌شوند. در اين‌ نوع‌ جوامع‌ عوام‌ الناس‌ انتظار دارند كه‌ قهرمان‌ تمام‌ مشكلات‌ و مسائل‌ تاريخی‌-اجتماعی آنان‌ را رفع‌ و حل‌ كند. اما نه‌ هيچ‌ انسانی قادر به‌ چنان‌ كاری است‌. و نه‌ دموكراسی حلال‌ تمام‌ مشكلات‌ ابناء بشر است‌.
آری از طريق‌ سياست‌ و از راه‌ دموكراسی نمی‌توان‌ تمام‌ مشكلات‌ و مسائل‌ را رفع‌ و حل‌ كرد. بزرگترين‌ مشكل‌ يا يگانه‌ مشكل‌ جامعه‌ هم‌، نظام‌ سياسی حاكم‌ نيست‌، تا با تغيير نظام‌ سياسی، همه‌ مشكلات‌ حل‌ شوند. مسائل‌ فرهنگی، راه‌ حل‌ فرهنگی می‌طلبند. مسائل‌ اقتصادی راه‌ حل‌ اقتصادی دارند. مسائل‌ اجتماعی راه‌ حل‌ اجتماعی دارند. روشن‌ است‌ كه‌ مردم‌ و روشنفكران‌ هم‌ دموكرات‌ نيستند.[١] ولی از هيچيك‌ از اين‌ مقدمات‌ صادق‌ نمی‌توان‌ اين‌ نتيجه‌ كاذب‌ را استنتاج‌ كرد كه‌ پس‌ فعاليت‌ سياسی بيهوده‌ است‌، پس‌ مبارزه‌ با ديكتاتوری وقت‌ تلف‌ كردن‌ است‌. پس‌ تلاش‌ در راه‌ استقرار نظام‌ دموكراتيك‌ آب‌ در هاون‌ كوبيدن‌ است‌. يا اگر هم‌ نظام‌ دموكراتيك‌ بيايد، كار چندانی از آن‌ برنمی‌آيد، چرا كه‌ همه‌ مسائل‌، كه‌ مسائل‌ سياسی نيست‌. سنت‌ فرهنگی‌ای (نظام‌ فرهنگی‌) كه‌ ما را در بر گرفته‌، اُم‌ المسائل‌ است‌. پس‌ بايد اجزاء و مؤلفه‌های فاسد و نادرست‌ فرهنگ‌ عمومی را تغيير داد و اصلاح‌ كرد.
آدمی وقتی نااميد و سرخورده‌ می‌شود، برای انفعال‌ خود «دليل‌تراشی‌» می‌كند. كار تا بدانجا پيش‌ می‌رود كه‌ مبارزات‌ آزاديخواهانه‌ گذشتگان‌ را خيال‌پروری می‌خوانند. هر كس‌ كليّت‌ نظام‌ حاكم‌ را بپذيرد و در انتخابات‌ رياست‌ جمهوری شركت‌ نمايد، با خيال‌پروری وداع‌ گفته‌ است‌ ولی پيگيری اهداف‌ راديكال‌ به‌ روشهای غير خشونت‌آميز، گام‌ در هوا برداشتن‌ است‌. بدين‌ ترتيب‌ اگر كسی انتخابات‌ نهمين‌ دوره‌ رياست‌ جمهوری را تحريم‌ كند، خيال‌پرور است‌.[٢]
برخی ديگر بر اين‌ باورند كه‌ مردم‌ از سياست‌ بريده‌اند و ديگر اهميتی به‌ نزاعهای سياسی ميان‌ زمامداران‌ با مخالفان‌ داخلی و خارجيشان‌ نمی‌دهند. مردم‌ می‌خواهند زندگی كنند، خوش‌ بگذرانند، راحت‌ باشند. كسی به‌ كارشان‌ كاری نداشته‌ باشد، برای آن‌ها مهم‌ نيست‌، چه‌ نوع‌ نظامی و چه‌ افرادی حاكم‌ باشند.
به‌ فرض‌ آنكه‌ اين‌ توصيف‌ از وضعيت‌ اجتماعی ايران‌ درست‌ باشد، از آن‌ چه‌ نتيجه‌ای می‌توان‌ گرفت‌؟ آيا وظيفه‌ روشنفكر، دگرانديش‌ و فعال‌ سياسی تبعيت‌ از عوام‌ الناس‌ است‌؟ آيا اين‌ رويكرد آنان‌ را عوام‌زده‌ (قبول‌ مشهودات‌، مقبولات‌، مسلمات‌، مظنونات‌، موهومات‌ و مخيلات‌ مردم‌) نمی‌كند؟ چه‌ برهانی اقامه‌ شده‌ است‌ كه‌ تمام‌ افكار و رفتار مردم‌ درست‌ است‌؟ مگر همه‌ آدميان‌ سراپا «خرقه‌ تردامن‌ و سجاده‌ شراب‌آلوده‌» نيستند؟ پس‌ چرا مردم‌ را معصوم‌ و بی‌گناه‌ فرض‌ می‌كنيم‌. بايد رفتار مردم‌ را، مثل‌ نظام‌ سياسی، به‌ نقد كشيد. همه‌ مشكلات‌ ناشی از نظام‌ سياسی نيست‌. بايد به‌ نقد و داوری مردم‌ (روشنفكر هم‌ يكی از آحاد مردم‌ است‌) پرداخت‌. نبايد به‌ دنبال‌ خوشايند و بدآيند مردم‌ بود بايد به‌ خاطر مصالح‌ مردم‌ به‌ دفاع‌ از آزادی و دموكراسی و عدالت‌ پرداخت‌. بدين‌ معنا بايد آرمانگرا بود، نه‌ عوام‌گرا. اگر پوپوليسم‌ محكوم‌ است‌، كه‌ هست‌، پرچم‌ مبارزه‌ سياسی را نمی‌توان‌ به‌ دست‌ توده‌هايی سپرد كه‌ در شرايط‌ بحرانی سودايی جز تخريب‌ و انتقام‌ ندارند و فقط‌ به‌ فكر مجازات‌ حاكمان‌ پيشين‌اند تا استقرار و تحكيم‌ نظامی دموكراتيك‌.
اگر سخن‌ حقی وجود دارد، بايد آن‌ را با مردم‌ در ميان‌ نهاد. اگر مبارزه‌ با نظامهای اقتدارگرا جهت‌ تأسيس‌ جامعه‌ باز و نظام‌ دموكراتيك‌ حق‌ است‌، حتی اگر تمام‌ مردم‌ يك‌ كشور مدافع‌ نظام‌ خودكامه‌ باشند، يا بودن‌ و نبودن‌ آن‌ برايشان‌ بی‌تفاوت‌ باشد، دموكرات‌ آزاديخواه‌ حق‌ (و بلكه‌ وظيفه‌) دارد يك‌تنه‌ در مقابل‌ آن‌ نظام‌ بايستد. مبارزات‌ آزاديخواهانه‌ را هميشه‌ افراد اندكی آغاز می‌كنند، اما رفته‌رفته‌ ديگران‌ بدان‌ می‌پيوندند. بازيگر سياسی نمی‌تواند به‌ بهانه‌ سياسی نبودن‌ مردم‌ يا عدم‌ همراهی مردم‌ از حق‌طلبی و آزاديخواهی دست‌ بشويد. دگرانديشان‌ در نيمه‌ پايانی قرن‌ گذشته‌ در تمامی جوامع‌ غير دموكراتيك‌، اقليتی انگشت‌شمار را تشكيل‌ می‌دادند. ولی همان‌ اقليت‌ با ايستادگی و شجاعت‌ و تحمل‌ رنج‌، مسير دشوار دموكراسی را گشودند.
از سوی ديگر، به‌ شرط‌ آنكه‌ مطالبات‌ مردم‌ همانها باشد كه‌ مدعيان‌ ذكر می‌كنند، چه‌ كسی گفته‌ است‌ كه‌ مردم‌ برای رسيدن‌ به‌ آن‌ اهداف‌ راه‌ درستی را انتخاب‌ كرده‌اند و در چارچوب‌ نظام‌ موجود می‌توانند به‌ اهداف‌ خود برسند؟ به‌ تعبير فنی‌تر، چه‌ كسی گفته‌ است‌ بهترين‌ تبيين‌ از رفتار جمعی آدميان‌، تبيينی است‌ كه‌ كُنشگران‌ از رفتار خود دارند، نه‌ تبيينی كه‌ ناظران‌ از رفتار آن‌ها دارند. مگر عقلانيت‌ عملی به‌ معنای تناسب‌ روش‌ و وسائل‌ با اهداف‌ نيست‌؟ بايد به‌ مردم‌ نشان‌ داد كه‌ با اين‌ روشها و وسائل‌، به‌ اهداف‌ خود نمی‌رسند. بايد مردم‌ را به‌ صحنه‌ آورد. بايد به‌ آن‌ها نشان‌ داد كه‌ «سياست‌گريزی‌» چاره‌ بيچارگی آنان‌ نيست‌. عرصه‌ عمومی بسيار مهم‌ است‌ و سياست‌ورزی به‌ معنای توليد و توزيع‌ قدرت‌ سياسی، نقد قدرت‌ حاكم‌، مشاركت‌ در حوزه‌ عمومی، داوری درباره‌ نظام‌ حاكم‌ و زمامداران‌، امری شريف‌ است‌ كه‌ بايد همه‌ مردم‌ بدان‌ بپرداد. بازيگر سياسی و روشنفكر می‌داند نبايد تلقی شتابزده‌ از حوزه‌ عمومی داشته‌ باشد و فكر كند كه‌ به‌ سرعت‌ می‌تواند بر خودكامگی غلبه‌ كند. دموكراسی فرآيندی است‌ كه‌ هم‌ محتاج‌ انسانهای دموكرات‌ است‌ و هم‌ دموكرات‌پرور است‌.
آری انسانهای دموكرات‌، دموكراسيها را بنا می‌نهند. ولی تجربه‌ تاريخی نشان‌ می‌دهد كه‌ نظامهای دموكراتيك‌ محصول‌ جوامعی نبوده‌اند كه‌ تمام‌ ساكنان‌ آن‌ دموكرات‌ بوده‌اند. «تحمل‌ ديگری‌» و «اعتماد» شرط‌ لازم‌ بنای نظام‌ دموكراتيك‌ است‌. اما انسانها در طول‌ تاريخ‌ پس‌ از نزاع‌ و جنگ‌های فراوان‌ به‌ ضرورت‌ دريافته‌اند كه‌ بايد يكديگر را تحمل‌ كنند، فرهنگ‌های متفاوت‌ را به‌ رسميت‌ بشناسند و در مقابل‌ آن‌ها روادار باشند، آدميت‌ آدميان‌ را منوط‌ به‌ عقايدشان‌ ندانند. پس‌ نبايد خيال‌ كرد كه‌ تا تمامی مردم‌ دموكرات‌ نشوند، دموكراسی ايجاد نمی‌شود. گفته‌اند كارل‌ پوپر با اينكه‌ انديشه‌ای دمكرات‌ داشت‌، ولی خود دموكرات‌ نبود. يعنی مخالفان‌ خود را تحمل‌ نمی‌كرد. اما همين‌ شخص‌ غير دموكرات‌ در قرن‌ بيستم‌ كمك‌ زيادی به‌ بسط‌ و گسترش‌ دموكراسی كرد. فرهنگ‌ سياسی دمكراتيك‌، شرط‌ لازم‌ ايجاد و تثبيت‌ و تحكيم‌ نظام‌ دموكراتيك‌ است‌. حاصل‌ جمع‌ ارزشها، عقايد و معارف‌ بنيادينی كه‌ به‌ فرآيندهای سياسی شكل‌ و ساختار می‌دهند، فرهنگ‌ سياسی نام‌ دارد. فرهنگ‌ سياسی، قواعد بنيادين‌ را برای به‌ اجرا درآمدن‌ سياست‌ وضع‌ می‌كند و تصورات‌ و اعتقادات‌ مشتركی را كه‌ بنيادهای اصلی زندگی سياسی يك‌ كشورند تعيين‌ می‌كند. اينكه‌ فرهنگ‌ سياسی تمام‌ مردم‌ دموكراتيك‌ باشد، امری ناممكن‌ است‌. ولی فرهنگ‌ نخبگان‌ سياسی كه‌ فرآيند دموكراسی را پيش‌ می‌برند، بايد حتماً دموكراتيك‌ باشد. فرهنگ‌ سياسی متكی بر اعتماد متقابل‌، مدارا در برابر تنوع‌ و اختلاف‌، و آمادگی برای مصالحه‌ و سازش‌، شرط‌ قبلی دموكراسی پايدار است‌. به‌ نظر انديشمندان‌ مجموعه‌ای از تحولات‌ تاريخی و اقتصادی تصادفی (ناخواسته‌) موجب‌ پيدايش‌ چنين‌ فرهنگی در مغرب‌ زمين‌ شدند و دموكراسی بر مبنای همين‌ فرهنگ‌ توانست‌ در كشورهای غربی ظهور كند. نخبگان‌ سياسی و روشنفكران‌ ما، اينك‌ بيش‌ از هر زمان‌ ديگری بر سر دموكراسی و آزادی اجماع‌ و وفاق‌ دارند. همة‌ آنها خواهان‌ يك‌ نظام‌ دموكراتيك‌اند. اما نكته‌ مهمتر اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ نخبگان‌ سياسی بپذيرند كه‌ منازعات‌ سياسی را از طريق‌ قواعد و روشهای دموكراتيك‌ حل‌ و فصل‌ كنند و بيش‌ از آنكه‌ دل‌ در گرو نتيجه‌ اين‌ فرآيند داشته‌ باشند، برای خودِ فرآيندِ دموكراتيكِ حلِ منازعات‌ ارزش‌ قائل‌ باشند. به‌ گفته‌ مارتين‌ ليپست‌: «در فرهنگ‌ سياسی دموكراتيك‌، فرآيندها و نهادها به‌ آثار حاصل‌ از خود مشروعيت‌ می‌بخشند، اگرچه‌ آن‌ آثار ناخوشايند باشند». البته‌ پر واضح‌ است‌ كه‌ فرآيند كنار زدن‌ نظام‌ خودكامه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ به‌ شخصيت‌ دموكراتيك‌ و فرهنگ‌ سياسی دموكراتيك‌ نيازمند نيست‌. اما تأسيس‌ و تحكيم‌ و تثبيت‌ دموكراسی واقعی، نيازمند اجماع‌ نخبگان‌ سياسی بر سر دموكراسی است‌. بسياری از محققان‌ دموكراسی تصديق‌ می‌كنند كه‌ وجود وفاق‌ ميان‌ نخبگان‌ بر سر نهادهای دموكراتيك‌ و قواعد رسمی سياست‌ شرط‌ اصلی دموكراسی پايدار است‌. نخبگان‌ سياسی بايد آزادی بيان‌، آزادی اجتماعات‌، آزادی مذهب‌ و آزادی مطبوعات‌ را بپذيرند.
فرآيند ايجاد نظام‌ دموكراتيك‌، نيازمند برنامه‌ايست‌ كه‌ گام‌های مهم‌ آن‌ روشن‌ باشد. به‌ گمان‌ ما در شرايط‌ كنونی تحريم‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوری، توسط‌ نخبگان‌ سياسی و مردم‌، اولين‌ گام‌ ضروری برنامه‌ايست‌ كه‌ به‌ نظام‌ دموكراتيك‌ ختم‌ می‌شود.

٢. انتخابات‌ نهمين‌ دوره‌ رياست‌ جمهوری به‌ دلايل‌ زير بايد تحريم‌ شود:
١ـ٢ـ فرآيند ناعادلانه‌ و غير آزاد: مطابق‌ قانون‌ اساسی (به‌ تعبير درست‌تر تفسير شورای نگهبان‌ از قانون‌ اساسی‌) ها و سنی‌ها نمی‌توانند رئيس‌ جمهور شوند. پس‌ از آن‌ مهمترين‌ مشكل‌ انتخابات‌ نظارت‌ استصوابی شورای نگهبان‌ است‌. در مرحلة‌ اول‌ كلية‌ شهروندان‌ به‌ دو دسته‌ تقسيم‌ می‌شوند. آن‌ها كه‌ به‌ قانون‌ اساسی اعتقاد دارند و آن‌ها كه‌ به‌ قانون‌ اساسی اعتقاد ندارند. افرادی كه‌ به‌ قانون‌ اساسی اعتقاد ندارند از حقوق‌ شهروندی محرومند و طبعاً حق‌ كانديداتوری برای بسياری از مشاغل‌ و مناصب‌ را ندارند. يعنی ايران‌ متعلق‌ به‌ همه‌ ايرانيان‌ نيست‌، بلكه‌ فقط‌ خوديها شهروند محسوب‌ می‌شوند.
در مرحله‌ بعد تكليف‌ معتقدين‌ به‌ قانون‌ اساسی روشن‌ می‌شود. صرف‌ التزام‌ عملی به‌ قانون‌ اساسی و ولايت‌ فقيه‌ كفايت‌ ندارد، بلكه‌ بايد به‌ نظريه‌ ولايت‌ فقيه‌ و مصداقش‌ اعتقاد داشت‌. يعنی افرادی كه‌ اسلام‌ و قانون‌ اساسی را قبول‌ دارند، ولی نظريه‌ ولايت‌ فقيه‌ يا مصداقش‌ را قبول‌ ندارند، رد صلاحيت‌ می‌شوند.
در گام‌ بعد، شورای نگهبان‌ افراد بسياری را به‌ روشهای غير قانونی، به‌ دليل‌ عدم‌ التزام‌ عملی به‌ اسلام‌، قانون‌ اساسی، ولايت‌ فقيه‌، آيت‌الله خمينی و... رد صلاحيت‌ می‌نمايد. در همين‌ مرحله‌ شورای نگهبان‌ رقبای جدی جناح‌ اقتدارگرا را حذف‌ می‌نمايد.
تبعيض‌ در استفاده‌ از امكانات‌ رسانه‌ای كشور، مشكل‌ بعدی است‌. كانديدای رقيب‌ نه‌تنها حق‌ استفاده‌ از بسياری از رسانه‌ها را ندارد، بلكه‌ بخش‌ مهمی از اركان‌ نظام‌ به‌ نفع‌ كانديدای مورد نظر رهبری وارد عمل‌ شده‌ و امكان‌ رقابت‌ عادلانه‌ را از كانديدای رقيب‌ سلب‌ می‌نمايند.
تقلب‌ عامل‌ ديگری است‌ كه‌ فرآيند انتخابات‌ را ناعادلانه‌ می‌كند. سه‌ نوع‌ تقلب‌ سازماندهی‌شده‌ در انتخابات‌ ايران‌ به‌ صورت‌ عرف‌ درآمده‌ است‌.
اولاً: برگزاری انتخابات‌ در اماكنی صورت‌ می‌گيرد كه‌ محافظه‌كاران‌ بتوانند آراء تقلبی به‌ صندوق‌ها بريد. گفته‌ می‌شود معمولاً چند ميليون‌ رأی تقلبی در اين‌ مرحله‌ به‌ صندوق‌ها ريخته‌ می‌شود. ثانياً: در زمان‌ شمارش‌ آراء، معمولاً تقلب‌ گسترده‌ای به‌ نفع‌ نمايندة‌ محافظه‌كاران‌ صورت‌ می‌گيرد. آرای رقبا به‌ نام‌ كانديدای محافظه‌كاران‌ شمارش‌ می‌شود.[٣] ثالثاً: از «بالا» دستور داده‌ می‌شود، به‌ خاطر مصلحت‌ نظام‌، درصدی بر كل‌ آراء شركت‌كنندگان‌ افزوده‌ شود تا ميزان‌ كل‌ آراء افزايش‌ يابد و از اين‌ طريق‌ مشروعيت‌ نظام‌ تأمين‌ گردد. ممكن‌ است‌ گفته‌ شود اين‌ مسائل‌ مشكلات‌ اجرايی است‌. آری انتخابات‌ يك‌ امر اجرايی است‌. اگر در اجرا (برگزاری‌) تقلب‌ صورت‌ گيرد، فرآيند و نتيجه‌ آن‌ غير عادلانه‌ و غير دموكراتيك‌ است‌.
يكی ديگر از مسائل‌ فرآيند ناعادلانه‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر محافظه‌كاران‌ با استفاده‌ از تمامی اين‌ روش‌ها موفق‌ به‌ پيروزی در انتخابات‌ نشوند، انتخا