با بابك اميرخسروي، بيژن حكمت و كاظم علمداري
در پال تاک جمهوریخواهان
در ادامه بحث هاي رفراندوم در تاريخ ۸ ژانويه ۲۰۰۵ گروه پالتاك "اتحاد جمهوريخواهان ايران" از آقايان بابك امير خسروي عضو سابق رهبري حزب توده ايران و بنيانگذار "حزب دمكراتيك مردم ايران"، بيژن حكمت و كاظم علمداري از فعالان سياسي و اعضاي "اتحاد جمهوريخواهان" و همچنين دكتر محسن سازگارا براي شركت در دور سوم اين گفت و گوها در اتاق پالتاك دعوت به عمل آورد.
متاسفانه مشكلات تكنيكي مانع از آن شدند كه آقاي سازگارا در جمع سخنرانان و پاسخگويان حضور داشته باشد. متن سخنراني هاي سه ميهمان ديگر را در اينجا به خوانندگان گرامي تقديم ميكنيم.
پروين و ضيا عابدي اداره اين جلسه را به عهده داشتند.
گروه پالتاك اتحاد جمهوريخواهان ايران
بيژن حكمت اولين سخنران اين نشست بود. او اولين دور سخنان خود را چنين آغاز كرد:
من در اولين روزهاي پس از انتشار فراخوان رفراندوم در مقاله اي از زواياي گوناگون به موضوع رفراندوم و "فراخوان" پرداختم. من در آنجا گفتم كه چرا نميتوانم با امضاي خود يك استراتژي معين را تاييد كنم. از آن هنگام تا امروز صدها مقاله در اين زمينه نگاشته شده است. در بحث امشب نميخواهم به جنبه هاي مثبت و منفي رفراندوم بپردازم. در اينجا با استفاده از مفهوم "Framing" كه دوست عزيزم آقاي مهرداد مشايخي آن را "چارچوب گذاري" خوانده است بحث خود را آغاز ميكنم.
به نظر من برانگيختن و بسيج جنبش هاي سياسي و اجتماعي از هر نوع آن محتاج ذهنيت سازي و معناسازي در مخاطبان است. بايد واقعيت سياسي و اجتماعي و راه تغيير آن در ذهن كنش گر بالقوه يا بالفعل دريافته شود. تا زمينه ي ايجاد يك جنبش فراهم بيايد. آنچه در فرهنگ سياسي ما گفتمان، نام گرفته (گفتمان انقلاب، اصلاحات، جمهوريخواهي و . . .) معادل همين "چارچوب گذاري" است. به عقيده ي من شايد واژه گفتمان در اين رابطه كاملا گويا نباشد.
"رفراندوم" يكي از همین موارد است كه بحث بسياري برانگيخته است. به عقيده ي من گفتمان رفراندوم به لحاظ استدلال ها، راهكارها و هدف گذاريها در مقابل گفتمان جمهوريخواهي قرار ميگيرد. من امروز 3 مورد تقابل اين دو گفتمان را برشمارده و درباره ي آنها بحث ميكنم.
ما بيست سال پيش در 16 آذر 1362 با انتشار بيانيه اي نخستين گام را در راه شكل گيري يك جريان جمهوريخواهي برداشتيم. از آن روز همواره با اين ضد گفتمان روبرو بوده ايم كه تعيين شكل نظام دمكراتيك كار بيهوده اي است. امروز "فراخوان رفراندوم" همين گفتمان را كه در تقابل آشكار با استراتژي سازماندهي جنبش جمهوريخواهي است، در شرايط اجتماعي ــ تاريخي جديدي پي ميگيرد. در روند سازمانيابي جديد جامعه اگر جمهوريخواهي نتواند فرادستي گفتمان خود را بر گفتمان "نظام مبتني بر حقوق" بشر تامين بكند قادر به ايجاد سازمان و جنبش مستقل خود در ايران نخواهد شد.
گفتمان رفراندوم به طرح يك جنبش نامتمايز دمكراسي خواهي در تقابل با ضرورت شكل گيري سازمانهاي متمايز سياسي براي امروز و آينده ايران عمل میکند. جمهوريخواهاني كه وقت و توان خود را صرف سازماندهي جنبش رفراندوم ميكنند، از توان جنبش جمهوريخواهي ميكاهند و به جاي كوشش صبورانه و درازمدت براي شكل گيري احزاب سياسي با برنامه روشن، خود را تا اطلاع ثانوي در اميد رفراندوم "حل" ميكنند. فراموش نکنیم، با يك دست نميتوان دو هندوانه برداشت.
3ــ گفتمان رفراندوم بر بسيج توده اي استوار است و به اين ترتيب در مقابل گفتمان جامعه ي سازمان يافته ي مدني قرار ميگيرد. ميتوان مانند ابراهيم نبوي گفت وقتي هيچ كدام اين كارها در ايران امكان پذير نيست چرا بايد بر سر آنها دعوا كنيم. من ميگويم اين دعوا بر سر ذهنيت سازي و اولويت سازي براي كنش گران بالقوه و بالفعل است. آيا اين كنش گران را بايد به تشكيل كميته ها و انجمن هاي برگزاري رفراندوم فرا خواند يا ساختن نهادهاي جامعه مدني همچون سنديكاها، اتحاديه هاي سراسري دانشجويان، انجمن هاي دفاع از حقوق بشر و . . .؟
حال اگر توجه كنيم كه تعداد كنش گران بالفعل محدود است، معناسازي در اين زمينه داراي اهميت ويژه اي خواهد بود. حال بايد ديد كه با نيروهاي درون كشور در اين رابطه به چگونه توافقي ميتوان دست يافت.
من در اينجا به بحث درباره ي تقابل هاي برشمرده اكتفا ميكنم و به چگونگي سازمانيابي و . . . نميپردازم به قول محسن سازگارا الان در مرحله ي رقابت گفتمان ها قرار داريم. من نيز موافق هستم. اين رقابت بر سر دمكراسي خواهي است. بايد قاطعانه و بدون ابهام در اين زمينه كوشش كرد. در عين حال بايد دقت كافي مبذول داشت تا اين رقابت به ورطه ي خصومت نزول نكند.
پس از پايان دور اول سخنراني بيژن حكمت، كاظم علمداري با تشكر از برگزاركنندگان اين نشست، سخنان خود را آغاز كرد:
بحث من نيز ذهنيت و يا همان گفتمان سازي است، اما من از زوايه ي ديگري به اين بحث نگاه ميكنم. از آنجا كه امروز كار كردن بر روي عينيت ها با موانع بزرگي مواجه است، تمركز بر كار روي ذهنيت ها طبيعي مينمايد.
به عقيده ي من شرايط حاكم بر ما دفاع از گفتمان رفراندوم را در دستور روز قرار ميدهد.
اين شرايط عبارتند از 1ــ شكست اصلاح طلبان (نه اصلاح طلبي، چرا كه به اعتقاد من رفراندوم در ادامه ي اصلاح طلبي قرار دارد. )
2ــ بسته شدن هر چه بيشتر شرايط براي ساخته شدن سازمانهاي عيني جامعه ي مدني، به عنوان نمونه خواست 25 ساله ي تشكل و آزادي احزاب سنتي يا مدرن يا بن بست مواجه است. پس از شكل گيري مجلس هفتم عملا تمامي منافذ بسته و بسته تر ميشوند و آنچه دشوار بود امروز ناممكن به نظر ميآيد.
3ــ شكست اصلاح طلبان به يأس و سرخوردگي در جامعه انجاميده است. اين خود سبب شده است تا هسته ي قدرتمند درون جمهوري اسلامي گامهاي بزرگتري در جهت تسلط بر جامعه را بردارد و اين امر به نوبه ي خود به يأس بيشتر مردم انجاميده است. با توجه به اينكه مردم مايوس تر از آن هستند كه با وضعيت حاضر برخورد كنند، ادامه ي اين روند ميتواند به يك استبداد طولاني مدت بيانجامد.
اين مسئله به خودي خود ما را وادار ميكند به راههاي نوين براي فعال كردن مردم و جامعه بيانديشيم.
نكته ي ديگر اينكه نيروهاي دمكراسي خواه چپ، ملي و جمهوريخواه دچار مشكل ذهني هستند. ما در مناسبات و شكل دهي سازمانهاي اجتماعي هنوز به افكار سنتي اتكا داريم. ما هنوز به دنبال بسيج كارگران هستيم، ما ميخواهيم احزاب طبقاتي به وجود بياوريم و از اين رو شعارهاي طبقاتي سر ميدهيم امروز طبقه ي متوسط جامعه نيرويي است كه با مركزيت دادن به خواسته هاي سياسي و مدرن بايد مورد اتكاء نيروي سياسي مدرن قرار بگيرند.
در آخرين مقاله خود در ايران امروز اشاره كرده ام كه به عقيده ي من چگونه ميتوان و بايد افكار عمومي ساخت. به نظر من كليد تغيير در جامعه تحولات در افكار عمومي نهفته هستند. در آن مطلب اشاره كرده ام كه دوم خرداد نتيجه ي عمل احزاب سياسي دوم خردادي نبود بلكه ثمره ي تحول ذهني حاكم بر جامعه بود. يكي از مشخصه هاي اين تحول فاصله گرفتن از تفكر انقلابي بود. مردم در پروسه اي تقريبا يك دهه اي از اين تفكر دور شدند. به عنوان مثال تعداد اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي شايد از انگشتان دست فراتر نميرفت اما ميليونها مردم به آنها راي دادند و اين آرا نتيجه تحولي بود كه از يك سوي در جامعه به وجود آمده و از سوي ديگر اين نيرو خود را با اين تحول همراه كرده بود. بسياري احزاب دوم خردادي نه توليدكننده كه محصول دوم خرداد بودند.
بايد ديد چه عاملي بود كه سبب شد ده ميليون نفر كه تا آن روز از رفتن پاي صندوق ها خودداري ميكردند، در دوم خرداد تصميم به مشاركت گرفتند. من در اين مقاله توضيح داده ام كه اين عامل همان "افكار عمومي" بود. نه تنها در ايران كه در تمامي جوامع پيشرفته نيز افكار عمومي در شكل دهي قدرت سياسي نقش تعيين كننده دارند.
ديگر تماس گرفتن با هسته هاي كارگري يا آنگونه كه برخي پيشنهاد كرده اند ايجاد هسته ها در مساجد راه گشا نيستند. امروز بايد بتوان با اقشار وسيع مردم در تماس قرار گرفته و بتوان ارزشهاي مدرن را به آنها انتقال داد. در اين مسير و در گفت و گو با اقشار گسترده مردمي، آنها خود وسيله ي انتقال اين ارزشها خواهند شد. من اين را در مقابل ايده اي مطرح ميكنم كه در اشكال مختلف ميخواهد هسته هايي ايجاد كرده و آن هسته ها را مثلا براي پخش اطلاعيه در محله ي خود آماده كند.
بي شك براي پيشبرد جنبش اجتماعي به سازماندهي نياز داريم. اما بايد مشخص كنيم چگونه سازماندهي مورد نظر ماست. اين كار بايد براساس مديريت و شناخت از روانشناسي جامه صورت بگيرد. بايد ذهنيت نسل جوان را شناخت و از تكنيك هاي مدرن روانشناسي براي اثر گذاري بر جامعه استفاده بكند. ما خود را از اين امكانات و پژوهش درباره ي آنها كنار كشيده ايم. من ضمن تاييد سخنان دوست گرامي بيژن حكمت، مبني بر نياز به ذهنيت سازي ميگويم اين عمل بايد با اتكا به ابزار مدرن صورت بگيرد. البته معناي اين كار سوق دادن توده وار مردم به اين سو و آن سوي نيست. ديگر اينكه ذهنيت سازي در تقابل با تشكيل احزاب و سازمانهاي مدرن سياسي قرار ندارد. فقط نكته اينجاست كه در شرايط حاضر اين عملي نيست.
در حال حاضر حتي تشكيلات سنتي همچون جبهه ملي، نهضت آزادي و ملي مذهبي از سوي حكومت تحمل نميشوند. در حالي كه تعداد آنها از صد نفر نيز تجاوز نميكند و حداكثر توان آنها فرستادن 3ــ2 نفر به مجلس خواهد بود. ما بايد با شناخت صحيح از شرايط حاكم به ابزار لازم براي تغيير بيانديشيم. به نظر من گفتمان رفراندوم هم ميتواند ارزش جديدي بيافريند و هم اينكه اهرمي جديد براي ارزش سازي محسوب ميشود.
بابك اميرخسروي در دور اول سخنان خود گفت:
من بر روي سه موضوع مورد مناقشه در بحث رفراندوم متمركز خواهم شد.
1ــ آيا راهكاري كه در "فراخوان" پيشنهاد شده در چارچوب روشهاي مسالمت آميز قرار دارد و يا اينكه در آخرين تحليل در كنار راه كارهاي براندازانه با تمام پيامدهاي آن قرار ميگيرد.
2ــآيا اين يك پروژه قابل اجرا است و يا "فراخوان" سندي پر ابهام و پرتشتت و از اين رو نيزغیر قابل اجرا است.
3ــ موضوع سوم شركت سلطنت طلبان در اين پروژه و مناسبات ما جمهوريخواهان با آنها است.
درباره ي سئوال اول بايد تاكيد كنم كه "رفراندوم خود به خود به عنوان يك ابزار دمكراتيك مورد اعتراض كسي قرار ندارد. من از سالها پيش راهكار همه پرسي براي تغيير قانون اساسي را مطرح كرده ام.
پيش و پس از من، در داخل و خارج از كشور نيز افراد ديگري درباره ي اين راهكار دمكراتيك نظر داده اند. پس اختلاف بر سر اساس همه پرسي به لحاظ اصولي نيست.
اختلافات موجود حول مضمون و موضوع عملي بودن و مطابق بودن آن با مشي مبارزه ي مسالمت آميز بروز كرده اند به اين ترتيب رفراندوم به خودي خود ميتواند موضوع يك گفتمان قرار بگيرد. پس آنگونه كه مطرح كنندگان فراخوان ميگويند كه الان در مرحله ي بحث بر روي اصل رفراندوم قرار داريم و پس از همگاني شدن و پذيرش آن توسط مردم و نخبگان به موضوع و مضمون آن ميپردازيم، خود مورد سئوال است.
فراخوان بر اين پيش فرض استوار است كه با وجود قانون اساسي حاضر و ساختار كنوني، امكان اصلاح كشور در هيچ جهتي متصور نيست، و نيز قانون اساسي سد بزرگي در مقابل پيشرفت است.
با اين پيش فرضها طراحان فراخوان رفراندوم، تدوين قانون اساسي نوين و تعيين نظام دلخواه را گام اول و حياتي دانسته اند. از گفته ها و نوشته هاي اين طراحان برميآيد كه آنها ميخواهند در يك همه پرسي هم شيشه ي عمر نظام جمهوري اسلامي را بشكنند و هم نظام دلخواه را تعيين كنند.
بيان حكم قطعي كه در نظام كنوني هيچ گونه اصلاحي مقدور نيست در حالي كه جنبش دوم خرداد در مقابل چشمان ما قرار دارد و جامعه توان آن را دارد كه جنبشي عميق تر از دوم خرداد به وجود بياورد واقعا شگفت آور است، زيرا به گونه اي اشكار با مشی مسالمت آميز وداع ميكند.
پس پيش فرض هاي تعيين كننده فراخوان مورد ايراد قرار دارند. شايان توجه است كه آقاي سازگارا در مقاله اي كه دو سال پيش در اين رابطه نوشت و همچنين در مصاحبه با نشريه "ايرانيان" چاپ واشنگتن صادقانه ميپذيرد كه رفراندوم اين چنيني يعني سرنگوني نظام جمهوري اسلامي. او عينا ميگويد، دو سال پيش كه در دان بود به بازجويش گفته است: "مگر من چه ميگويم. من ميگويم قانون اساسي بايد به همه پرسي گذاشته شود. رئيس بازجويان ميگفت؛ خودت را ميي به كوچه ي علي چپ، اگر قرار باشد قانون اساسي يك نظام عوض بشود يعني خود نظام عوض بشود و اين حرف يعني براندازي. البته من توضيح دادم كه سرنگوني و براندازي بار خشونت دارد." او كمي بعدتر در مصاحبه ميگويد: "بنابر اين تغيير نظام حكومتي و قانون اساسي اگر بخواهد صورت بگيرد، هيچ چيز عجيبي نيست. يعني آن حرف كه رئيس بازجوها به من ميزد به نوعي درست است." تنظيم كنندگان و حمايت كنندگان بيانيه بر اين گمانند كه چون براي تدوين قانون اساسي نوين و تغيير نظام بر سر قدرت، همه پرسي و رفتن به پاي صندوقهاي راي را پيشنهاد ميكنند موجب خشونت و به اعمال قهر منتهي ميشود. . .
آقاي سازگارا در مقابل سرنگوني خواهان، به درستي سئوال ميكند كه چگونه ميخواهند اين كار را انجام بدهند.
اين سئوال كاملا صحيح را من مقابل ايشان و ديگر موافقان فراخوان ميپرسم: از آنجا كه جمهوري اسلامي بي گمان به همه پرسي كه نتيجه ي آن پايان اين نظام است تن نخواهد داد پس به قول ايشان چگونه و با كدامين ابزار سياسي و تشكيلاتي ميخواهند از طريق مسالمت آميز و بدون قهر آن را عملي كنند. مشكل بزرگ طرح فراخوان اين است كه به معضل بزرگ عدم وجود آزاديهاي سياسي و اجتماعي توجه ندارد شايد ميتوان گفت كه اين نيروها به آن حتي باور ندارند. آنها غافل از آن هستند كه شرط تحقق هرگونه همه پرسي بر سر هرگونه مسئله بنيادي بر سر خواستهاي جمهور مردم فراهم بودن پيش شرط هاي مربوط به انتخابات آزاد است. من معتقدم به جاي طرح شعارهاي هيجان زده همه ي نيروهاي سياسي بايد متحدا براي باز كردن فضاي سياسي و اجتماعي تلاش كنند. تحقق حقوق بشر يكي ديگر از خواستهايي است كه ميتواند و بايد مركز توجه قرار گيرد. طرح فراخوان بويژه به عنوان راهكاري براي باز شدن فضاي سياسي شيوه اي آرام و مسالمت آميز نيست.
بيژن حكمت در دور دوم سخنراني خود با لحنی آمیخته به احساسات به نقد گفته هاي كاظم علمداري و بابك امير خسروي پرداخت:
بگذاريد فاصله موضع خود را از موضع
آقاي امير خسروي در مخالفت با رفراندوم مورد تاكيد قرار دهم. ما در همايش واحد برلين اتحاد جمهوريخواهان موضعي كاملا متفاوت را مانيفست كرده ايم. ايشان ميگويد از آنجا كه رفراندوم استقرار نظام جديدي را طلب ميكند و اين كار جز از راه خشونت ممكن نيست پس راهي به خطا است. من نميدانم قانون مندي هاي مورد نظر آقاي امير خسروي براي مبارزه مسالمت كدامند كه براساس آنها چنين تزي از سوي ايشان ارائه ميشود.
براي ايشان مسئله اينگونه مطرح است كه بايد تغييراتي را در چارچوب قانون اساسي كنوني طلب كرد و ظاهرا نظارت استصوابي و از اين قبيل را مدنظر دارند. آقاي امير خسروي معتقد است، هر گامي فراتر از اين حتي درحد گفتمان، ورود به عرصه قهر و براندازي و خشونت است. من اينگونه فكر نميكنم گمان من اين است كه ما بايد با تكيه بر جمهوريخواهي گفتمان تغيير قانون اساسي را در جامعه گسترش دهيم. ما بايد ذهنيت سازي را در اين زمينه پيش ببريم.
در مورد گفته هاي آقاي علمداري ميخواهيم تاكيد كنم كه من عضو راه كارگر نيستم و فراموش نكنيم كه ما در سطح اتحاد جمهوريخواهان با يكديگر بحث ميكنيم. من نيز به بحث مبارزه در تشكلهاي طبقاتي اشاره نكردم و معتقدم كه گفتمان سازي مدرن و دمكراتيك در جامعه نياز امروز است. در مورد استفاده از ابزار هم من نه مسجد و نه محافل كارگري را پيشنهاد كردم. گرچه از هر دو اينها هم بايد استفاده كرد. اما امروز كه اينجا با هم دور يك ميز نشسته ايم. دامن زدن به يك گفتمان دمكراتيك موضوع بحث ما است. در همين رابطه از نظر من دو ديدگاه مطرح هستند. اين دو ديدگاه را نميتوان در كنار يكديگر جلو برد. من دلايل خود را گفتم و شما در مورد يكي از آنها پذيرفتيد كه اختلاف داريم. به نظر من امروز الويت به گفتمان تشكيل و ساختمان جامعه مدني تعلق دارد. شما ميفرماييد چنين كاري امكان پذير نيست. دوستان انجمن آينده و احتمالا آقاي سازگارا اين مطلب را پيش ميكشند كه بايد كميته ها و شوراهاي رفراندوم در مملكت به وجود آورد. من ميگويم اگر ميتوان آن شوراها را به وجود آورد پس ميتوان همچنین به گسترش نهادهاي جامعه مدني نيز پرداخت.
به هر حال نكته اينجاست كه اين دو استراتژي متفاوت در مقابل هم قرار دارند: الف) تشكيل شوراها و كميته هاي رفراندوم براي فراخواندن مردم به نافرماني مدني ب) ما ميگوييم بايد رفت و اتحاديه سراسري دانشجويان تشكيل داد، ايجاد اتحاديه كارگران و يا كارفرمايان نه مبارزه اي طبقاتي كه مبارزه دمكراتيك است.
آقاي علمداري من استدعا ميكنم از كنار حرفهاي يكديگر رد نشويم و مواضعي به يكديگر نسبت ندهيم كه ميدانيم موضع طرف مقابل نيست.
بحث بر سر اين است كه آيا بايد بر گفتمان جمهوريخواهي تاكيد كرد براساس سازماندهي جامعه ي مدني و اولويت دادن به آن جلو رفت و يا اينكه بايد جنبش توده اي را با اتكا به شعار رفراندوم برانگيخت.
ساختن احزاب سياسي پروسه اي طولاني و درازمدت است. اگر احزاب داخل ايران نتوانسته اند به سازمانيابي جامعه كمك كنند. مشكل آنهاست. تشكيل احزاب مدرن به نظر من امروز در دستور روز جنبش اجتماعي قرار دارد.
کاظم علمداری در دور دومسخنان خود را با اشاره به سوء تفاهمی که به عقیده او برای آقای بیژن حکمت ایجاد شده بود ادامه داد:
آقای بیژن حکمت روی سخن من با شما نبود . مخاطب من مخالفان رفراندوم بودند. من و شما در مجموعه جمهوریخواهان قرار داریم و بر اساس استدلال هم وااقف هستیم. در واقع من در دور اول به طیف نظرات مخالف به طور عام اشاره کردم. در این دور به طور مشخص به نظرات شما و آقای امیر خسروی میپردازم.
به نظر من در دیدگاههای مطرح شده به تجربه 25 سال گذشه بویژه اما به تجربه 7-8 سال گذشته که طی آن شاهد فضای باتری بودیم توجه کافی مبذول نمیشود. در این دوره و بویزه در 7-8 سال اخیر ما و شما و نیرو های همفکر ما در ایران نتوانستیم به گسترش نهادهای مدنی به طور عام و احراب سیاسی به زور خاص نایل شویم. چگونه میتوانیم نادیده بگیریم که نه احزاب که نطفه های آنها هم تشکیل نشده اند. حتی جمع های 10-20 نفره هم نمیتوانند دور هم جمع بشوند. چرا بدون توجه به این واقعیت شعار میدهیم.
شما طرح رفراندوم را با اتکا به این استدلال که این طرح بر بسیج توده ای مبتنی است رد میکنید و میگویید باید نهاد های مدنی را گسترش داد.
اول، با توجه به اینکه عدم وجود این نهادها واقعیتی است که شما نیز نمیتوانید آن را انکار کنید و فضا امروز بسته و بسته تر میشود. حال چگونه قرار است آنچه که در فضای پس از دو خرداد عملی نشد، ایجاد کنیم؟
دوم اینکه، مغایرت این دو حرکت را من حس نمیکنم. همانگونه که بخش هایی از جمهوری خواهان میتوانند به دنبال تشکیل حزب مدرن باشند، سی هزار نفر هم میخواهند رفراندوم خواهی سازمان یابد. مغایرت این دو در چیست؟
علاوه بر این آیا فکر نمیکنید در صورت گسترده شدن جنبش رفراندوم خواهی، فضایی بوجود بیاید که سازماندهی جامعه مدنی از جمله تشکیل احزاب سیاسی ممکن تر باشد؟ آیا فکر نمیکنید بخشی حق دارند خود را عضوی از جنبش رفراندوم خواهی ببینند و نخواهند فعالانی باشند که به دنبال ایجاد نهادهای پیچیدهای همچون احزاب سیاسی هستند؟سوال دیگر اینکه اگر ما نتوانبم پروسه ساره تری همچون جنبش رفراندوم خواهی را( آنگونه که اکنون مطرح شده است) سازمان دهیم ، چگونه میتوانیم در ایجاد نهاهای پیچیده تر جامعه مدنی موفق بشویم؟
نکته سوم اینکه طبیعتا ما تحول 2 خرداد را منفی ارزیابی نمیکنیم. حال اگر طرح رفراندوم بتواند به تحول دیگری در جامعه بیانجامد، آیا مثبت نخواهد بود؟ ما نمونه های تاریخی داریم که حتی شخصیت ها[ در شرایط مشخص] سبب شده اند فضایی بوجود بیاید که نتیجه آن تغییر و تحولات اجتماعی بوده است.
فراموش نکنیم که دوم خرداد مختص ایران نبود. در دهه گذشته در بسیاری از کشورها( اروپای شرقی، آ مریکای لاتین و ...) تحولاتی اینچنینی اتفاق افتاد.
به نظر من رفراندوم درخواستی مسالمت آمیز است و در پروسه رشد جنبش رفراندوم خواهی یقین دارم که جمهوری اسلامی وادار به عقب نشینی خواهد شد. بگذارید به اقای امیرخسروی بگویم که اینقدر نگران نباشید، این حرکت به خشونت و براندازی نخواهد انجامید. آ نها که از ایران میآیند شهادت میدهند که خواست رفراندوم در میان مردم زمینه بسیار خوبی برای گسترش دارد و اتفاقا چنین خواسته هایی که خشونت آمیز نیستند در صورت وصعت یافتن مانع رادیکالیسم میشوند.
آقای امیرخسروی انگونه سخن میگوید که اگر از مبارزات 50 ساله ایشان اطلاع نداشتیم میگفتیم که او در جهت حفظ جمهوری اسلامی تلاش میکند. فراموش نکنیم در تمام نقاط جهان گسترش جنبش مردمی به عقب نشینی دیکتاتور ها انجامیده است و هر گاه آنها مقاومت کرده اند به سرنوشت نیکلای چائوچسکو دچار شده اند.
بابک امیرخسروی ضمن اشاره به اینکه به دلیل انتقادهای مطرح شده نسبت به نظرات وی به جای ادامه بحث خود به انتقارات پاسخ خواهد داد و با توضیح اینکه "لحن عصبانی" آقای بیژن حکمت حاصل یک سوء تفاهم از نظرات وی و همچنین از نظرات کاظم علمداری بوده است، دور دوم سخنان خود را آغاز کرد:
تاکید کنم که من نه رفراندوم بلکه سند "فراخوان رفراندوم " را نقد میکنم. این سند اولین گام حیاتی را تغییر نظام جمهوری اسلامی اعلام میکند. نکته مورد نظر من این است که همه ما ( از چمله آقای سازگارا به عنوان یکی از طراحان این سند است) تاکید داریم که با خشونت مخالف هستیم. حال وقتی اولین گام تغییر نظام قرار میگیرد چگونه میتوانیم آنرا مسالمت آمیز بخوانیم.
ما جمهوریخواهان قبل از انتشار فراخوان به مسایل مشخصی همچون فعالیت برای گسترش آزادی ها میچرداختیم، معتقد بودیم که باید انحصارگران سلطه طلب رابه عقب نشینی وادار کرد. چرا ناگهان باید تغییر نظام میساله اول فعالیت های ما باشد؟
از سوی دیگر سایت ا