کزارش جلسه پال تاک اتاق جمهوری: بررسی بیانیه تحلیلی ۵۶۵ نفر

گزارش گروه پال تاک از جلسه ۲۶ مارس ۲۰۰۵



با محمد برقعی، مهدی فتاپور و امیر مومبینی
پال تاک جمهوری خواهان ایران با:


جلسه پال تاک "اتحادیه جمهوری خواهان ایران" در تاریخ شنبه ۲۶ مارس ۲۰۰۵با شرکت محمد برقعی، مهدی فتاپور و امیر موبینی به بررسی بیانیه تحلیل ۵۶۵نفر پرداخت.
قبل از ورود به مبحث اصلی، مهدی فتاپور که بعنوان عضو شورای هماهنگی اتحاد جمهوری خواهان ایران در این نشست حضور پیدا کرده بود تشکیل دومین مجمع عمومی اتحاد جمهوری خواهان ایران را به اطلاع حاضران رساند. او از جمله گفت که از ۲۶ تا ۲۸ ماه ژوئن، این مجمع در فرانکفورت آلمان تشکیل خواهد شد.
او گفت که نشست ژوئن به سه موضوع محتوائی از جمله سیاست های داخلی و خارجی و همچنین سازمان لازم برای پیشبرد سیاست های مورد نظر خواهد پرداخت. فتاپور گفت که در همین رابطه یک ماه پیش از آغاز نشست ژوئن یک طرح منتشر خواهد شد که مجمع عمومی درباره آن به تصمیم گیری خواهد نشست.
اداره جلسه شنبه ۲۶ مارس را پروین عابدی به عهده داشت.

گروه پال تاک اتحاد جمهوری خواهان ایران

امیرمومبینی به عنوان اولین سخنران جلسه بحث را آغاز کرد:

اساس مبارزه در داخل کشور جریان دارد و ما لازم است به سهم خود بکوشیم تا آن را تقویت کنیم. به نظر من بیانیه 565 نفر که امروز مورد بحث این جلسه است نه تنها به دلیل حمایت گسترده روشنفکران و اندیشمندان داخل کشور از آن، بلکه به دلیل مسائل مهم مطروحه در آن مورد استقبال ما قرار می گیرد.
این بیانیه عملا به تمام مسائل مربوط به زندگی اجتماعی اشاره داشته و در مورد تک تک این موارد نیز به ناتوانی های حکومت پرداخته است. حتی در زمینه استقلال که شاید بزرگترین ادعای سیاسی جمهوری اسلامی ایران باشد این اعلامیه می گوید که استقلال کشور به دلیل سیاست های نسنجیده در زمینه خارجی به خطر جدی افتاده است. در آنجا تأکید شده است که در صورت عدم تصحیح این سیاست ها استقلال، امنیت و تمامیت ارضی کشور در خطر خواهد بود.
در رابطه با آزادی های اجتماعی این بیانیه صریحا وضعیت موجود و رفتار حکومت را محکوم می کند، در زمینه اقتصادی نیز ناتوانی های حکومت شمرده می شود و سطح پائین رشد اقتصادی و ناکافی بودن امکانات و ظرفیت اقتصادی برای رفع نیاز های کشور مورد توجه قرار می گیرد.
بیانیه در بخش دیگری فاجعه فرهنگی موجود در کشور را توضیح داده و نقش حکومت در این رابطه را مورد انتقاد قرار داده و محکوم می کند.
گزارش بیانیه از وضعیت ایران، توضیح یک فاجعه است که در عرصه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و .... در کشور ما جریان دارد. البته می توان به جزئیات بیشتر اشاره کرد اما تا همین نقطه نیز به عقیده من باید طراحان بیانیه را مورد تحسین قرار داد.
با وصف این وضعیت طبیعتا بیانیه می کوشد راه کاری را در مقابل ما قرار دهد. همراهی با بیانیه بدون توجه به سمت سیاسی ارائه شده، همراهی واقعی نیست. به نظر من ما باید از تمام اتحادهائی که در ایران در راه دمکراسی و جمهوری شکل می گیرد باید حمایت کنیم. من به سهم خود همه این تحرکات را گامی در راه آزادی و پیشرفت ایران می دانم، اما برخی از این اقدامات به صورت مشخص با نیازهای واقعی کشورمطابق هستند.
نکته بسیار مهم در بیانیه این است که نتایج انتخابات ریاست جمهوری را در سرنوشت کشور بی تأثیر دانسته است. در اینجا تأکید شده است که رئیس جمهور یک مقام صوری بوده و حتی توانائی عملی ساختن محتوای ارتجاعی قانون اساسی جمهوری اسلامی را ندارد. بیانیه انتخابات را یک پروسه فرمایشی شناخته و اعلام می کند که این انتخابات همچون مجلس و شوراها با بی اعتنائی مردم روبرو خواهد شد. سپس یک گام پیش تر رفته و میگوید که با این روش ها امکان انجام اصلاحات جدی در ایران وجود ندارد و در نتیجه ادامه روشی را که در دوم خرداد آغاز شده است را مردود می شمارد. نویسندگان بیانیه به طور صریح به حکومت پیشنهاد می کنند که در مقابل رأی مردم عقب بنشیند.
این بیانیه که در داخل به امضای نزدیک به 600 نفر از اندیشمندان و چهره های شاخص سیاسی و دانشجوئی رسیده است عملا اعلام یک جبهه برای جهت گیری به سمت دمکراسی و جمهوری خواهی در داخل کشور است. گر چه محتوای این بیانیه که مورد تأئید من نیز است تنها بیان یک حرف بوده و هنوز اقدام عملی در شکل گیری یک اراده معطوف به تغییر به حساب نمی آید، ائا آن را یک موفقیت برای اپوزیسیون داخل و خارج از کشور می دانم.
البته نباید مبالغه کرد و در آینده نیز چنین بیانیه ها بیش از پیش صادر خواهد شد و این حرکت در جهت تشکیل یک جبهه وسیع برای دمکراسی جمهوری ادامه خواهد یافت. برداشتن این گامها در جهت تشکیل مجموعه ای برای هدایت جنبش ضروری مینماید. به عقیده من این روند باید خیلی سریع صورت بگیرد زیرا بزرگترین تهدید برای ایران در حال حاضر آشوب و هرج و مرج است. مقابله با هرج و مرج و خودانگیختگی الآن وظیفه مبرم و در دستور کار است. نیروی هدایت کننده باید در لحظه لازم به مردم بگوید که چه باید کرد. خلاء رهبری تلاش های مثبت ما را نیز خنثی خواهد کرد.
در وقت باقی مانده می خواهم به "جمهوری" که توسط بیانیه مطرح شده است به عنوان ظرفی که دمکراسی در آن جای می گیرد اشاره کنم. تاکید بر شکل جمهوری بسیار مهم است و من معتقد هستم که برای مقابله با یک سیستم همچون نظام حاضر نمی توان با سلطنت خواهان به عنوان یک سیستم دیگر ائتلاف کرد زیرا نبرد بر سر یک سیستم است و ما خواهان جایگزینی آن توسط یک سیستم مشخص دیگر هستیم. پس اتحاد با سلطنت به عنوان یک سیستم سوم مردود به نظر می آید. البته ما نباید یک مشکلی را که حل شده است دوباره به مشکل ایران تبدیل کنیم.
در همین رابطه برخی دوستان دمکرات و اصلاح طلب گاه از نه گفتن به هر انتخابی ابا دارند. در لحظه حاضر، زمان نه گفتن به چنین انتخاب هائی است. این امر هیچ مغایرتی با شیوه دمکراتیک مبارزه ندارد.

مهدی فتاپور ضمن تأئید نکات عمده سخنان امیر مومبینی گفت:

من می خواهم از زاویه دیگری اهمیت این بیانیه را مورد تأکید قرار دهم. واقعیت این است که محتوای بیانیه قبل تر نیز در مقالات و نوشته ها و گاه بیانیه های دیگری که توسط امضاء کنندگان کنونی منتشر شده بودند آورده شده بود. از آن جمله می توان به نوشته های امیرانتظام و یا زرافشان اشاره کرد. پس به نظر من گرچه متن بیانیه به اساسی ترین مسائل پرداخته است اما اهمیت آن در درجه اول طیف وسیع امضاء کنندگان آن است. این طیف نه تمامی، اما بخش بزرگی از اپوزیسیون داخل را در بر می گیرد. جبهه ملی، دانیان سیاسی، دفتر تحکیم، نیروهای ملی- مذهبی، چپها، طرفداران رفراندوم و... در این طیف جای گرفته اند.
این طیف گسترده با این حرکـت، عملا اولین گام در جهت شکل گیری نیروی اجتماعی که قابلیت تبدیل شدن به آلترناتیو را دارا است برداشته است.
حال این نیرو چه می گوید و چه می خواهد! بیانیه به دو نکته اساسی در این رابطه می پردازد:
اول اینکه حاکمان کنونی را مسئول نابسامانی ها می شناسد و معتقد است آنها توانائی خروج جامعه از وضعیت اسفبار حاضر را ندارد و دوم اینکه نه تنها حاکمان که ساختار حقوقی که نظم حاضر بر آن استوار شده است نیز قابلیت اصلاح نداشته و خود به مانع اصلاحات تبدیل شده است.
البته برخی نیروهای سیاسی در داخل و خارج طی سالهای اخیر به نتایج بالا رسیده بودند. آنها می دیدند که نیروی حاکم به بن بست دچار شده است. اصلاح طلبان حکومتی و یا مشروطه خواهان اسلامی یعنی آنها که شکل مشروطه نظام ولایت فقیه را تجویز میکنند نیز توان هدایت جامعه به خروج از بحران حاضر را ندارند.
این دیده در خارج از کشور مبنا و پایه شکل گیری اتحاد جمهوری خواهان شد. اتحاد جمهوری خواهان معتقد بود که باید نیروئی متشکل از بخش های وسیع متفکران، روشنفکران، و فعالان سیاسی مدرن دمکرات و جمهوری خواه باشد، اتحاد جمهوری خواهان کوششی بوده است تا این نیرو بتواند به اندازه و خود در حرکت اجتماعی و سیاسی تأثیر بگذارد.
بیانیه نیز نشان می دهد که طیف وسیعی از نیروها در داخل به این نتیجه رسیده است که می خواهد و می تواند به عنوان یک نیروی اجتماعی دمکرات و جمهوری خواه گردآمده و بر تحولات اجتماعی اثر بگذارد.
به عقیده من اتحاد جمهوری خواهان، جمهوری خواهان لائیک و جریانی که در داخل کشور در حال شکل گیری است و یا باید شکل بگیرد یک نیروی اجتماعی است. نیروئی که در ایران شکل می گیرد می تواند وارد عرصه حرکت شده و ما نیز به عنوان بخشی از آن می توانیم در جهت تقویت آن بکوشیم.
نیروی دمکراتیک سکولار در ایران تلاش می کند به عنوان یک نیروی سیاسی مستقل بر صحنه سیاسی حضور یافته و نقش بیافریند. این نیرو به دلیل مشکلات درونی از جمله پراکندگی آن و هم به دلیل موانع بیرونی یعنی سرکوب توسط قدرت حاکمه تا امروز نتوانسته است به صورت متشکل عمل کند و به اندازه و واقعی خود تأثیر بگذارد. گرچه نتیجه ای که مجموعه نیروهای دمکراتیک و جمهوری خواه اعم از چپ، ملی، مذهبی و ... در داخل و خارج از کشور به آن دست یافته اند تحول بزرگی محسوب میشود. اما من صرف "خواستن" را کافی نمی دانم. این گام اول است. گام دوم این است که چگونه می توان متشکل شد. صحبت های زیادی در این رابطه شده است. از جمله گفته می شود که ما نیازمند یک رهبری سیاسی هستیم. نکته مورد بحث برای من این است که رهبری سیاسی چگونه شکل می گیرد. رهبری سیاسی به صرف خواستن شکل نمی گیرد. هرگاه نیروی مدعی رهبری بتواند در رابطه با مسائل مشخص مطروحه در جامعه راهکارهای مناسب ارائه دهد، می تواند اعتماد جامعه را جلب کند. الآن مسأله برخورد با [خطر حمله نظامی] آمریکا، آزادی های سیاسی، مشکلات مشخص اقتصادی و ... موضوعاتی هستند که نیروی مدعی باید بتواند راهکار مشخص و عملی خود را در ارتباط با آنها ارائه دهد.
تحلیلی وجود دارد که بر مبنای آن منابع نیروهای اجتماعی رو در روی ما را پایان یافته تلقی میکند به نظر من این صحیح نیست. ما باید امکانات این نیروها را شناخته و در جستجوی راهکارهای مناسب برای برخورد با نقاط قوت آنها باشیم. بعنوان مثال نیروی مورد نظر امتیازاتی از قبیل سازمان یافتگی و تشکل، آمادگی برای اعمال خشونت و قهر و... را داراست. این توانائی بزرگی برای نیرویی که رودر روی تحولات ایستاده است، محسوب می شود.
از طرف دیگر فاصله میان حکومت و مردم بزرگتر از فاصله میان حکومت شاه و مردم در سال های پیش از انقلاب است. در عین حال مردم به راحتی نظرات منفی خود در ارتباط با حکومت را بیان می کنند و عامل ترس عملا وجود ندارد. از اینجا نتیجه میگیرم که نکته مهم برای نیروی حاکم بر ایران همواره جلوگیری از فعالیت متشکل بوده است. به عنوان مثال فدائیان اکثریت همچون بسیاری نیروهای دیگر تحت شدیدترین حملات قرار گرفت و پس از اینکه توسط دانی و اعدام کردن بسیاری از کادرها عملا تشکیلات آن از بین رفت. سپس نیروهای باقیمانده دیگر مورد فشار قرار نگرفتند. رژیم می دانست که کادرهای باقیمانده نظرات خود را دارا هستند اما چون متشکل نبودند کاری به کار آنها نداشت.
این نکته را در رابطه با نویسندگان و کانون نویسندگان نیز می بینیم. تا زمانی که اینها به نوشتن مشغول بوده و به دنبال تشکل نبودند مساله حاد نبود اما تصمیم آنها به تشکل به فاجعه قتل های جیره ای انجامید.
تحول بزرگ که شامل نقطه قوت برای ما نیز هست این است که مثلا امروز 565 نفر اعلام می کنند که می خواهند به طور متشکل با وضع موجود مبارزه کنند و حاکمیت توانائی برخورد با آنها را ندارد. این مطلب نشان از شرایط نوین و تحول در اوضاع را دارد که به نفع ما عمل می کند. نقطه ضعف این است که هنوز نیروی حاکم امکان مانور دارد. می تواند بخشی از نیروها را منفرد و بی اثر کند. چنین چیزی را در عرصه انتخابات ریاست جمهوری به خوبی شاهد هستیم.
در انتخابات مجلس شاهد بودیم که با وجود تحریم عملی انتخابات توسط تمامی نیروهای اپوزیسیون حاکمیت توانست بخش وسیعی از مردم را پای صندوق ها بکشاند و تحریم عملا به چشم نیامد.
در حال حاضر آقای رفسنجانی در تلاش است تا با چهره ای متفاوت به عرصه بیاید و نکته اینجاست که چهره متفاوت او احتمالا می تواند دوباره نیروهائی را بی اثر کرده و یا حتی جلب کند.
نیروی دیگر که درون حاکمیت قرار دارد، مجموعه اصلاح طلبان دولتی است که با "دوم خرداد" عملا به نیروی غالب تبدیل شدند و تنها پس از انتخابات دور دوم ریاست جمهوری خاتمی بود که نسبتا به سرعت پایگاه اجتماعی خود را از دست داده و از یک نیروی 70-60 درصدی به یک نیروی معمولی تنزل یافتند. من بر این باور نیستم که اینها تماما بی اثر شده اند. اینها نیز به عنوان یک نیرو حضور دارند و تأثیر خواهند گذاشت.
روشنفکران دینی نیز یک نیروی مشخص هستند که در سالهای حضور در حکومت توانستند در برخی تشکل های مردمی پای گشوده و بدین ترتیب پایگاهی برای خود داشته باشند. این نیز به سهم خود تأثیر گذار خواهد بود.
در باره مشروطه خواهان نیز نمیتوان گفت که اینها به هیچ وجه پایگاه اجتماعی ندارند. واقعیت این است که آنها توانسته اند این تصویر را ارائه دهند که مورد حمایت غرب و به طور مشخص آمریکا هستند. و این برای بخشی از جامعه جذابیت داشته و یک نقطه قوت تلقی می شود. توانائی رسانه ای مشروطه خواهان یکی دیگر از نقاط قوت آنهاست. به این ترتیب اینها نیز سهم خود را در تحولات خواهند داشت و نیروی جمهوری خواهد باید در مقابل این بخش نیز تاکتیک مشخص ارائه دهد.
اما ما، یعنی نیروهای جمهوری خواه از بالاترین پتانسیل در جامعه برخوردار هستیم. شرط به فعل درآوردن این پتانسیل اتخاذ راهکار و راهبردهای صحیح و انتقال مناسب این راهکارها به جامعه است.
من در پایان می خواهم به دو نیروی دیگر که شاید تا دو سه سال پیش از اهمیت چشم گیری برخوردار نبود اما امروز به دلیل تحولات منطقه دوباره حائز اهمیت شده اند، اشاره کنم.
یکی شورای ملی مقاومت و دیگری نیروهای ملی- خلقی است. تحولات در کردستان عراق نیروهای ملی – خلقی را به این نتیجه رسانده است که خط مستقل خود را دنبال کنند. گرچه این نیرو در میان حرکت عمومی جمهوری و دمکراسی خواهی جای دارد اما آن ها می خواهند با تأثیر از تحولات عراق نقش متفاوتی را ایفا کنند. نیروهای ملی – خلقی به عنوان یک نیروی سیاسی مهم در کردستان و آذربایجان و به صورت محدودتر در میان اقلیت عرب، نقش ایفا خواهد کرد.
در رابطه با انتخابات به نظر من ایده آل این بود که مجموعه نیروی جمهوری خواه می توانست حول یک کاندید مشترک مثلا، امیرنظام، زرافشان، شهلا لاهیجی، شیرین عبادی و... وارد میدان شده و برنامه خود را مبنی بر تغییر قانون اساسی ارائه دهد. اما این عملی نشد و ظاهرا زمینه مناسب برای پذیرش آن از سوی نیروهای دیگر وجود ندارد.

محمد برقعی با این توضیح که درباره محتوای بیانیه صحبت بسیار شده و همگان به آن آگاه هستند اشاره کرد که از تکرار مفاد متن خودداری کرده و تنها به تأکید بر یک نکته بسنده
می کند:

این بیانیه به نوعی یک شاهکار است. تمام دردها را به صراحت و فصاحت بیان کرده است. بیانیه گرچه به استقلال نیز اشاره دارد اما به نظر تأکید مجدد بر این مهم خالی از اعتبار نخواهد بود.
غالبا جمهوری خواهان در رابطه با خطر حمله نظامی آمریکا اظهار نظر کرده اند. در بیانیه نیز به این خطر پرداخته شده است. اما امر استقلال به همین جا ختم نمی شود. بیانیه به درستی به امکان تکرار توطیه ای مشابه به 28 مرداد اشاره دارد. واقعیت این است که در مرداد 32 نیز هیچ کس خواهان کودتا نبود. اما از آنجا که به دلایل مختلف زمینه مناسبی برای این امر وجود داشت این کودتای قراضه با موفقیت همراه شد.
نگاه کنیم امروز هم نه تنها میان جوانان کوچه و بازار گفته می شود که: "آمریکا بیاید و ما را نجات دهد" بلکه در میان برخی نیروهای سیاسی نیز رویای انقلاب مخملی، انقلاب صورتی و یا انقلاب با رنگ های دیگر وجود دارد. در مورد فراخوان رفراندوم این نگرانی واقعی مورد توجه کافی واقع نشد. از آنجا که بسیاری با اصل مسأله موافق بودند، بر برخی نکات چشم بستند.
گفتیم بگذاریم این حرکت جلو برود. توجه نداشتیم آن کسی که در خارج از کشور عملا محور این حرکت قرار گرفته است کدام ارتباطات را برقرار می کند وبه کجاها دست می آویزد. دقت نمی کردیم که چرا نیروهای سلطنت طلب که با آمدن آمریکا موافق هستند در این زمینه فعال هستند.
سرانجام این مسأله آن شد که همه مطلع هستیم. می دانیم که آقای سازگارا الآن به اینجا (واشنگتن) آمده اند و میهمان راست افراطی هستند. ظاهرا امیدوار هستند که با حمایت اسرائیل بتوانند یک انقلاب مخملی دیگر در ایران راه بیانداد.
نکته اینجاست که این آرزو و رویا را ما در نوشته های دوستان خودمان نیز می بینیم شاید زمینه آن این باشد که انقلابی انجام شد و استقلال سیاسی را به ارمغان آورد، اما نیروی برآمده از این انقلاب که طبیعتا از جامعه جوشیده بود سبب آزار این جامعه شد و آن را عاصی کرد. در نتیجه از ارزش استقلال در ذهن جامعه کاسته و به ارزش آزادی افزوده شده است. حتما می دانید که بحث تقدم آزادی و استقلال نسبت به یکدیگر میان نهضت آزادی، جبهه ملی و برخی نیروهای دیگر سال ها جریان داشته است. در این میان تنها آقای بنی صدر است که میان آزادی و استقلال، تقدم و تأخر قائل نمی شود و آنان را هم ارز می داند.
به نظر من ما در آستانه عبور از پل صراط قرار داریم یعنی یا همچون بندبازی ماهر عبور می کنیم و یا به قعر جهنم سقوط می کنیم. منظور من استفاده از نیروهای بین المللی برای به کرسی نشاندن حقوق بشر و دمکراسی در ایران است. نکته اینجاست که تا چه حد و تا چه مرزی می توان از این نیرو برای مقابله با استبداد داخلی استفاده کرد.
به نظر من مثبت ترین نکته این بیانه پرداختن به این مرز است. مجددا تأکید می کنم که بحث من مسأله حمله نظامی نیست زیرا این امکان مورد مخالفت تمامی نیروها قرار دارد. مسأله من وسوسه موجود در ارتباط با تکیه دادن به آمریکا برای انجام یک انقلاب مخملی در ایران است.
ایران اکراین و قرقیزستان نیست. امروز زمینه ای برای انقلاب مخملی در ایران وجود ندارد. ما 27 سال پیش این انقلاب مخملی را انجام دادیم.
در همین رابطه شاید برخی از ما در همین اتاق حضور داشتیم و به خاطر بیاوریم، وقتی که از آقای سازگارا سؤال شد چرا او نتوانسته است پشتیبانی وسیع تری از نیروهای سیاسی را برای خواسته ای که، به بخش بزرگی از جامعه تعلق دارد کسب کند. او گفت که دو سال تلاش کرده است اما کسی حاضر نشد این فراخوان را امضاء کند. در اینجا یا باید بپذیریم که این دیگران همگی ترسو بوده اند و یا سؤال کنیم که چرا دیگران در داخل اعتماد لازم را به آقای سازگارا نداشتند. ما این سؤال ها را مطرح نکردیم، شاید به این دلیل که به دنبال بحث اصولی نبودیم.
به نظر من اعتماد یکی از اصول است و هریک از افراد امضاء کننده خود سرمایه ای هستند. مثلا آقای حاج سید جوادی را ممکن است دمکرات و پیشرو و یا مرتجع و مستبد بدانیم اما هیچ کس در پاکی و استقلال او تردید ندارد. بنابراین مردم نگاه می کنند که چه کسی فلان بیانیه را تائید کرده است. درباره بیانه 565 نفر شاید 400 تن از امضاء کنندگان را نشناسیم اما در میان آنها چهره های شاخصی هستند همچون آقای شاه حسینی، معین فر، سحابی، پیمان، افراد جبهه ملی و ...
اینها افرادی هستند که همواره نشان داده اند که دغدغه استقلال دارند و با طمع به انقلاب مخملی به خارجی دل نمی بندند.
ما نیز باید به این درجه از حساسیت برسیم و تشخیص بدهیم که جامعه ما توان آن را دارد که بدون حمایت خارجی می تواند دمکراسی را به جای استبداد بنشاند. بگذارید با این نکته بحث خود را به اتمام برسانم.
شاید به خاطر بیاوریم که قبل از حمله آمریکا به عراق، اپوزیسیون عراق عملا تنها در چارچوب سازمان های کوچک و وابسته به وزارت خارج ابراز وجود می کرد. اما اپوزیسیون ما در داخل و خارج از کشور اصلا قابل مقایسه با آن نیست.