کزارش جلسه پال تاک اتاق جمهوری: بررسی نهمین انتخابات ریاست جمهوری

گزارش گروه پال تاک از جلسه ۹ آپریل ۲۰۰۵


پال تاک جمهوری خواهان ایران با
با سهیلا بنا ، بهروز خلیقی و فرود سیاوش پور




دومین جلسه مجموعه بحث های پالتاک جمهوری خواهان در ارتباط با موضوع انتخابات ریاست جمهوری شنبه نهم آپریل برگزار شد میهمانان این جلسه عبارتند بودند از خانم سهیلا بنا و آقایان بهروز خلیقی و فرود سیاوش پور.
اداره این نشست را خانم پروین عابدی به عهده داشت.

گروه پالتاک "اتحادیه جمهوری خواهان ایران"

فرود سیاوش پوردر ابتدای سخنان خود به روزشمار انتخابات پرداخت:

امروز درست 2ماه و 7روز تا انتخابات باقی مانده است. یک ماه دیگر یعنی 20 اردیبهشت ثبت نام نامزده های انتخابات آغاز شد و پس از پنج روز و اتمام فرصت ثبت نام، شورای نگهبان از میان چندصد داوطلب کاندیداتوری چند نفر را برخواهد گزید. تا تاریخ 3 خرداد شورای نگهبان برگزیده های خود را به وزارت کشور معرفی کرده و وزارت کشور طی 2 روز تا 5 خرداد نتیجه بررسی خود را اعلام خواهد کرد.
از شش تا 26 خرداد نامزدها فرصت تبلیغات خواهند داشت و روز 27 خرداد همزمان با آغاز دومین همایش سراسری اتحاد جمهوری خواهان انتخابات برگزار خواهد شد. طبق برآورد آماری تعداد واجدان شرایط برای شرکت در انتخابات، تقریبا 48 میلیون نفر خواهد بود. از هم اکنون روشن است که این انتخابات براساس معیارهای اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های الحاقی انجام نخواهد شد. هدف جمهوری اسلامی ایران از برگزاری این انتخابات آن است که بتواند ادعا کند که مثلا 50% مردم مشارکت داشته و فرد منتخب، کل جامعه را نمایندگی می کند.
به نظر من از چنین انتخاباتی باید کناره جوئی کرده شرکت در این پروسه چه به عنوان انتخاب کننده و یا انتخاب شونده رقابت در یک روند با پیش شرط های نابرابر است. تجربه نشان داد که در دو دور گذشته مردم با شرکت وسیع خود تلاش کردند تا کفه ترازو را به یک سمت سنگین تر بکنند. اما عملا نشان داده شد که رئیس جمهور منتخب نمی تواند در چارچوب نظام تغییرات ویژه ای را به وجود بیاورد و یا سهم شایسته ای در این راستا داشته باشد. با این وضعیت شرکت در انتخابات منتفی است. دو گزینه دیگر در پیش رو است:
1) تحریم ویا 2) گامی بیش از تحریم.
1) تحریم: در انتخابات شوراها تحریم تجربه شد و نتیجه آن بود که تأثیر چندانی در روند امور نداشت.
2) گامی فراتر از تحریم: در انتخابات مجلس هفتم برداشته شد. مثلا در بعضی نقاط مردم از انتقال صندوق های رأی جلوگیری کردند که خود نشانه اعتراض های موجود بود.
شرایط امروز با دوم خرداد 1376 تشابهات و اختلافاتی دارد. مردم خواهان تغییرات اساسی هستند. کاندیدهای مورد نظر رژیم توانائی جذب آرا را ندارند. نیروهای خارج از مملکت به شکلی وسیع تر از دوم خرداد به دنبال راه کارهای مستقل از انتخابات هستند. این نیروها با اتکاء به تجربیات کشورهای پیرامون ما از جمله اوکراین، گرجستان، قرقیزستان و لبنان و کمی پیش تر یوگسلاوی می گویند، موقعیتی استثنائی وجود دارد که می توان از آن استفاده کرد. در این رابطه من فکر می کنم باید در کنار برنامه "انتخابات" حکومت گران حرکتی هم زمان و موازی را پیش برد.
آنچه من در نظر دارم و قبلا هم مطرح کرده ام، طرح انتخابات موازی است. نیروهای خارج از حکومت می توانند کاندیداهای مورد نظر خود را به مردم معرفی کنند. در اینجا البته دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاهی معتقد به اتفاق نظر بر یک کاندید مشترک است در حالی که نظر دیگری خواهان معرفی نامزدهای متفاوت است. ما در ماه های اخیر با چهار حرکت اعتراضی روبرو بودیم. فراخوان ملی رفراندوم، نامه 255 نفر، میثاق ملی آقای امیرنظام و بیانیه 565 نفر، چهار حرکتی هستند که نقاط مشترک آنها می تواند مایه یک حرکت همبسته باشد.
به نظر من در هر انتخاباتی یک مسأله محوری بوده و مسائل دیگر در اطراف آن جای می گیرند. در انتخابات آینده برای حاکمیت مسأله اصلی مشارکت است. آنها می خواهند با افزایش مشارکت مشروعیت خود را به اثبات برساند. این دیدگاه مشترک اصلاح طلبان و محافظه کاران است. در این دوره نیز همچون دوره های پیش، رژیم یک کاندید اصلی و چند کاندید فرعی معرفی خواهد کرد. هرچه به انتخابات نزدیک تر می شویم بیشتر روشن می شود که آقای رفسنجانی پیشنهاد اصلی رژیم است. تصور من این است که دار و دسته ی خامنه ای و شورای نگهبان واهمه ای از حضور یا حتی انتخاب شدن فردی چون معین به ریاست جمهوری نیز ندارند. در این راستا عقیده دارم که هرگونه مذاکره میان نیروهای خارج از حکومت با کاندیدهای موجود به منظور نزدیک کردن برنامه آنها با خواسته های طرفداران آزادی ره به جائی نمی برد.
نکته دیگر اینکه انتخابات ریاست جمهوری با انتخابات مجلس هفتم قابل مقایسه نیست. مجلس تنها ارگانی است که در ساختار موجود قابل تعطیل شدن نیست و تنها می توان آن را به توپ بست.
ریاست جمهوری متفاوت است. آقای خاتمی در اولین مصاحبه خود بعد از اولین انتخابش در مقابل این سؤال که آیا او پس از آقای خامنه ای و رفسنجانی در مقام سوم قرار دارد تلاش کرد بگوید که رئیس جمهوری به لحاظ قانون اساسی جایگاه دوم را دارد. گرچه او هرگز نتوانست این جایگاه را بدست آورده و حفظ کند، اما شاید بتوان ادعا کرد که آن روز رئیس جمهور از بهترین موقعیت برخوردار بود. سپس در دور دوم سیدخندان به یک سیدگریان تبدیل شد و در این اواخر اعتراف کرد که نقش او به یک تدارکات چی خلاصه شده است. پس سرمایه گذاری بر این تصور که رژیم هرگز به حضور فردی کاملا همرنگ خود نباشد، اجازه نخواهد داد، سرمایه گذاری نا بجائی خواهد بود زیرا میداند که قادر به خنثی کردن هر فردی در جایگاه رییس جمهورخواهد بود.
شورای نگهبان این بار سعی خواهد کرد تا طیفی از کاندیدها را معرفی کند که این طیف بتواند اقشار و اقوام مختلف را به پای صندوق ها کشانده و بدین شکل سطح شرکت را بالا ببرد. اما آنها روی یک نفر اتفاق آراء خواهند داشت و آراء را به سوی آن یک نفر سوق خواهند داد.

در این بین دو شکاف قابل مشاهده است یکی درون نیروهای حاکم اصلاح طلبان و محافظه کاران و دیگری میان جامعه و حاکمیت. حدفاصل شکاف میان جامعه و حاکمیت شاید آقای ابراهیم یزدی باشد. او از یک سوی به عنوان کاندید خود را مطرح کرده است و از سوی دیگر خواهان استعفای شورای نگهبان، آزادی دانیان سیاسی و آزادی مطبوعات شده است.
به نظر من وظیفه ما در حال حاضر این است که نیروهای از یزدی [نهضت آزادی] بدین سوی، یعنی 255 نفر، 565 نفر و نیروهای مدافع میثاق ملی آقای امیرانتظام را باید گردهم آورد، کاندیدهای مورد نظر را برگزید و در مرحله نهائی یک کاندید را معرفی کنیم. البته بسیار با اهمیت است که این روند مستقل از مراجعه به وزارت کشور و شرکت در نمایش حکومت به عنوان انتخابات صورت بگیرد. این فرد باید به تغییر قانون اساسی معتقد باشد. این تغییر باید معطوف به آن باشد که رئیس جمهور به عنوان فرد اول مملکت رسمیت یابد و هدایت امور را به دست بگیرد. در این میان شخصیت های ویژه ای وجود دارند که می توانند مطرح باشند. از جمله این افراد می توان به خانم شیرین عبادی، عباس امیرانتظام، اکبرگنجی، ناصر زرافشان اشاره کرد در عین حال آقای حبیب الله پیمان که هردو نامه 255 و 565 را نیز امضاء کرده است به این دسته تعلق دارد.
در یک ماه باقی مانده این افراد باید وارد صحنه شده و بعنوان شاخص ها معرفی شوند.
این حرکت می تواند نشان دهد که جبهه آزادی خواهان در مقابل جبهه جمهوری اسلامی خواهان قرار گرفته و در نهایت شاید تحقق پیشنهاد آقای سحرخیز و آقای ملکی، اعتراض و همبستگی ثمربخش جبهه آزادی خواهان را متبلور سازد.

سپس سهیلا بنا با آرزوی سرعت بیشتر روند تحقق دمکراسی در ایران در سال جدید بحث خود را آغاز کرد:
در ابتدا می خواهم تأکید کنم که موافق تحریم به شکلی که بعضی از دوستان مطرح می کنند نیستم.
قبل از اینکه دلائل خود را در این رابطه ارائه دهم لازم می بینم بر یک سری مقدمات اشاره داشته باشم. ما می دانیم که انتخابات ابراز مؤثر و قدرتمندی برای مشارکت مردم در شکل گیری قدرت سیاسی کشور است. متأسفانه در شرایط امروز که انتخابات به میدان رقابت خودی ها تبدیل شده است بعضی می گویند باید از حق انتخاب کردن هم چشم پوشی کرد زیرا معتقد هستند که نقش انتخاب کننده بی محتوا شده است. گروه دیگری معتقد است حتی اگر فرد انتخاب شونده نه منحصرا از میان خودی ها بلکه از میان نیروهای میانی باشد باز هم شرکت در انتخابات بی فایده است، زیرا رئیس جمهور یک تدارکات چی بیشتر نیست. پس شرکت در انتخابات فاقد اعتبار خواهد بود.

نیروهای اپوزیسیون که جائی برای شرکت خود در انتخابات نمی بینند دو نوع برخورد می کنند:
1) اعلام تحریم
2) اعلام شروطی بسیار غیر عملی که به تحریم می انجامد.
پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا ما به عنوان یک نیروی سیاسی اصلا با شرکت خود در انتخابات می توانیم تأثیر گذار باشیم!
بگذارید توضیح دهم که من تلاش نمی کنم به مواضع مشخص برخورد کنم بلکه شیوه های برخورد مورد نقد من قرار دارند.

انتخابات مثل هر حرکت سیاسی دو وجه دارد:
1) اول نتایج آن. یعنی کدام فرد و یا پلاتفرم برنده انتخابات خواهد بود؟
2) دوم فضای ایجاد شده در اطراف این روند است و نتایجی که این فضا در جامعه پدید می آورد. بعنوان مثال شعارها و نظرات مطرح شده توسط نیروهای مختلف تأثیر خود را در جامعه باقی می گذارند مستقل از آنکه این نیروها به قدرت دست یابند یا خیر!
بگذارید به شیوه سنتی نیروهای اپوزیسیون نگاه کنیم، شیوه هائی که خوشبختانه در پروسه تغییر و دگرگونی قرار دارد. مؤلفه های این شیوه برخورد عبارت بودند از اینکه:
اپوزیسیون جایگاه خود را تنها در بازی قدرت آن هم پس از سرنگونی نظام حاضر می دید.
دیگر اینکه اپوزیسیون برای خود در شرایط درون کشور نقشی قائل نبود. اینگونه می نمود که گوئی از پشت شیشه به شرایط داخل نگاه می کنیم و از دور به بحث و تحلیل وقایع درون کشور می پرداختیم. نتیجه این بود که نقش اپوزیسیون به تماشاچیان یک مسابقه اسب سواری که تنها امکان شرط بندی بر نتایج مسابقه را دارند خلاصه می شد. در بهترین حالت اطلاعیه صادر می شد و گفته می شد که دیدید همانگونه که ما پیش بینی می کردیم فلان نیرو برنده شد.
به این صورت حضور در صحنه مبارزه برای قدرت به اینگونه دیده می شد که یا ما حضور داریم و یا آنها که در لحظه قدرت را در دست دارند تفکر این بود که حضور همزمان اپوزیسیون و حاکمیت در صحنه رقابت سیاسی سبب کاهش محبوبیت محسوب می شد.
حال سؤال اینجاست که اگر به تحولات تدریجی در روند دمکراتیزاسیون اعتقاد داریم چگونه می توانیم فکر کنیم که ما و یا هر نیروی سیاسی دیگر به طور ناگهانی قدرت را در دست بگیرد.
اگر به دمکراسی اعتقاد داریم باید بپذیریم که هر نیروی سیاسی از یک پایگاه اجتماعی برخوردار است و در نتیجه به اندازه پایگاه خود باید در قدرت سیاسی سهم داشته باشد.
بزرگترین ایرادی که به دید سنتی در اپوزیسیون وارد است این است که در تحولات جاری برای خود نقشی قائل نیست. به نظر من این شیوه نگاه متأثر از سنت دیکتاتوری موجود در جامعه ماست. در این دیدگاه یا در قدرت هستی و یا در ضدیت با آن. نیروی در قدرت یا خوب است و یا بد. یعنی تکثرخواهی جائی در این دیدگاه ندارد.
به نظر من وضعیت نمی تواند چنین ادامه یابد و خواه ناخواه تغییر خواهد کرد هم اکنون شاهد زمینه های این تغییر هستیم. به عنوان نمونه تکثر طلبی در میان نیروهای "خودی" در حال گسترش است. گرچه به هر حال یک نقطه عطف ضروری خواهد بود و آن نقطه به عقیده من جدائی دین از دولت است و تا روزی که این محقق نشود بحران ادامه خواهد داشت. البته این بدان معنی نیست که بحران موجود، در یک حرکت ناگهانی حل می شود. این خود می تواند یک روند باشد که طی آن یک سلسله رفرم ها انجام می پذیرد و برخی ازاین رفرمها ممکن است تنها تغییرات سطحی باشند.
سؤال اصلی این است که آیا ما می خواهیم و می توانیم در سمت و سو دادن به این تغییرات تأثیر گذار باشیم.
به عقیده من دوره تبلیغات انتخابات فرصت خوبی برای این تأثیر گذاری خواهد بود. آقای سیاوش پور به تغییر آرام و یا ناگهانی اشاره کردند. من میگویم که در صورت تغییر ناگهانی ما متأسفانه هیچ نقشی در آن نخواهیم داشت. زیرا حتی اسامی و چهره های ما در ایران شناخته شده نیست. بگذارید به این نکته برسم که نظر من در رابطه با راهکار مناسب در این انتخابات چیست!

از آنجائی که سقف خواسته های ما یعنی ایجاد تغییرات ساختاری در نظام موجود عملی نیست و فرصت ارائه کاندیدهای مشترک نیز از دست رفته است، یعنی فردی که از سوی اپوزیسیون داخل و خارج مورد تأئید باشد وجود ندارد و همچنین از آنجا که تحریم را راه کار مؤثری نمی دانم، پیشنهاد می کنم:
با چهره خودمان در انتخابات شرکت کنیم. یعنی وقتی که ما از یک کاندید مورد تأئید اپوزیسیون داخل حمایت کنیم که خواسته های ما را مطرح نمی کند، حرکت ما به پشتیبانی خلاصه شده و نفع سیاسی برای ما نخواهد داشت. پس باید از یک کاندید که خواسته های اپوزیسیون جمهوری خواه و دمکرات خارج از کشور را نمایندگی می کند حمایت کنیم. ما سالهاست با اصلاح طلبان وارد یک رابطه حمایتی شده ایم. اما چه نفعی عائد ما شده است آنها از بردن نام ما در درون کشور اکراه دارند. ما باید بدانیم وقتی حمایت می کنیم در مقابل چه دریافت می کنیم. خواسته های ما برای حمایت از یک کاندیدای مشخص باید عبارت باشد از ایجاد شرایط برای فعالیت قانونی ما در داخل کشور، که عبارت است از آزادی مطبوعات، آزادی فعالیت سیاسی، آزادی بیان و ...
این می تواند پلاتفرم مشترک تمام نیروهای جمهوری خواه و دمکرات باشد. به نظر من وقت آن رسیده است که ما با هویت مشخص خود در تحولات جاری حضور داشته باشیم. در این راستا باید با اپوزیسیون درون و بیرون کشور صحبت کنیم. با آنها همکاری کنیم. تماس داشته باشیم و نهایتا در انتخابات از کاندیدائی حمایت کنیم که به خواسته ما پاسخ مثبت دهد. هرگاه هیچ کاندیدی برای نمایندگی خواسته های ما در انتخابات حضور نیافت طبیعتا شرکت نخواهیم کرد. این بدان معنا است که ما از فرصت انتخابات برای ترویج نظرات خود استفاده می کنیم و در لحظه آخر بنا به اجازه یا عدم اجازه حضور نماینده نظرات ما در انتخابات، در آن شرکت کرده و یا خودداری می کنیم.
ما در سال های گذشته از اصلاح طلبان در مجامع جهانی دفاع کردیم بدون اینکه از آنها در مقابل خواسته هائی را طلب کنیم. آن ها هم طبیعتا هیچ امتیازی برای ما قائل نشدند و حتی نام ما نیز جائی برده نشد. پس باید با چهره خود کار کنیم و شرایط فعالیت آزادانه خود را مهیا سازیم.
نکته دیگر اینکه مبارزه برای دمکراسی تخصصی نیست اگر ما به مبارزه آرام و تدریجی معتقدیم باید در پروسه ای حرکت کنیم که اقشار وسیع مردم در آن قرار دارند. ما باید این پیام را در انتخابات بدهیم که ما خواستار حضور علنی و آزاد خود در جریان حرکت اجتماعی در کشور هستیم. پیشنهاد من این است که به جای تحریم یعنی استفاده از ابزار سکوت با صدای بلند این کار را انجام دهیم.

بهروز خلیق، آخرین سخنران بحث خود را چنین آغاز کرد:

در نظر داشتم بحث خود را به شرایط موجود در ارتباط با انتخابات اختصاص دهم اما با توجه به سخنان دیگر دوستان و اینکه خانم بنا بحث تحریم را مطرح کردند، لازم می بینم این بحث را ادامه دهم.
به نظر من تحریم تنها یک راهکار سیاسی است و نباید به عنوان یک ابزار و شیوه برخورد ثابت فرض شود. این ابزار بسته به شرایط مشخص به کارگرفته می شود. در استفاده از آن نیز باید دقت داشت که تأثیر آن به درجه فعال بودن آن بستگی دارد. یک "تحریم خاموش" طبیعتا از میدان تأثیر وسیعی برخوردار نخواهد بود.
به عنوان مثال عدم شرکت وسیع مردم در انتخابات شوراهای محلی یک پیام روشن در برداشت. آنها گفتند که از اصلاحات روی برگردانده و خواهان تغییرات اساسی هستند. در انتخابات مجلس هفتم نیز یک صف آرائی روشن میان اپوزیسیون و نیروهای حکومتی شکل گرفت. در دو سوی صف مسأله دعوت به شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات محور بود. در این بین واقعیت نشان داد که اپوزیسیون و پوزیسیون هیچ یک قدرت آن را نداشت که مُچ طرف مقابل را بخواباند. عملا چهل تا پنجاه درصد در انتخابات شرکت کردند و به نوعی موفقیت ناتمام اپوزیسیون به نمایش درآمد. به این ترتیب به نظر من نباید به صورت مطلق در جهت نفی و یا اثبات راهکار تحریم حرکت کنیم.
واقعیت این است که انتخابات جاری نسبت به دوره قبل از تنگناهای بیشتری برخوردار است. محدودیت ها حتی بخش هائی از نظام جمهوری اسلامی را شامل می شود. یعنی انتخاب نه میان کلیت نظام بلکه میان نیروهای محافظه کار انجام خواهد شد. این روند در ادامه تلاش های همیشگی این جناح بوده است که همواره به قوه مجریه نیز چنگ انداخته است.
پس طیفی از سلطه گرایان به انتخاب گذاشته می شوند. جناح محافظه کار همچون "مؤتلفه" و "جامعه روحانیت مبارز" نمی خواهند همچون انتخابات مجلس دست بالا را به نیروهای بنیادگرا بباد. اینها تلاش می کنند کاندید خود را به نظام بقبولانند.
گرچه خانم بنا به درستی می گوید که انتخابات عرصه مهمی است که اپوزیسیون باید در آن فعال باشد اما تحلیل از شرایط جاری نشان می دهد که فعال بودن اپوزیسیون در انتخابات لزوما با شرکت در آن برابر نیست. نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که تمایل مردم به حرکت در این انتخابات به مراتب کمتر از تمایل در دوره های گذشته است.
مردم دریافته اند که رأی آنها در به کرسی نشستن خواسته هایشان چندان مؤثر نیست. همانطور که قبلا هم گفتم آنها این عدم تمایل را در دو انتخابات گذشته به نمایش گذاشتند.
در عین حال غیر دمکراتیک بودن این انتخابات کاملا روشن است و من معتقدم که هرگاه نظر سنجی شانس بالائی برای فردی چون معین قائل شوند، شورای نگهبان وی را حذف خواهد کرد.
نکته دیگر اینکه اتحادیه اروپا و آمریکا تا حدود زیادی به این انتخابات چشم دوخته اند. آنها بر اساس نتایج و درصد مشارکت در انتخابات سیاست های خود را تنظیم خواهند کرد.
حال با توجه به تمام پارامترها راهکار شرکت در انتخابات بهترین راهکار نیست. گزینش این تاکتیک به روند تحولات دمکراتیک خدمت نخواهد کرد. در عین حال اما مقطع انتخابات امکانی است که باید از آن بهره گرفت در این راستا می توان تحریم منفعلانه را به کار بست و یا تلاش به مطرح کردن نظرات نیروهای اپوزیسیون داشت. در اتحاد جمهوری خواهان این بحث وجود دارد و شورای سیاسی در حال رسیدن بر این توافق است که بتواند کاندید مستقلی را در داخل کشور مطرح سازد. این ابزار و امکانی خواهد بود تا خواسته های اپوزیسیون جمهوری خواه در ایران طرح گردد.
شورای سیاسی در این راستا اعلامیه ای تدارک دیده است که هرگاه شورای هماهنگی آن را تأئید کند انتشار بیرونی پیدا خواهد کرد. اگر اتحاد جمهوری خواهان بتواند با نیروهای دیگری که با این تاکتیک موافق هستند هماهنگ شود و فردی هم بپذیرد که از سوی این نیروها کاندید شود، امکان اعلام کاندیدا از سوی بخشی از نیروهای اپوزیسیون عملی خواهد شد. حال اگر این امکان عملی نشود خواه ناخواه موضوع منتفی شده و موضع تحریم پیش خواهد رفت. این امکان هم وجود دارد که نیروهای وسیعی پشت شعار تحریم گرد بیایند. گرچه این سیاست ایده آل نیست اما ممکن است تنها راه باقی مانده باشد.