گزارش جلسه پال تاک اتاق جمهوری: رفراندوم و انتخابات بخش۱ )
گزارش گروه پال تاک از جلسه ۲۳ آپریل ۲۰۰۵
تاريخ: - ۲۳ آپریل ۲۰۰۵
ساعت:
مکان:
پال تاک جمهوری خواهان ایران با
با اکبر عطری، کاظم علمداری و رضا سیاوشی
اولین دور از بحث هایمقایسه دو راهکار شرکت در نهمین انتخابات ریاست جمهوری و تلاش در جهت رفراندوم در تاریخ 23 آپریل در اتاق پال تاک اتحادجمهوری خواهان ایران برگزار شد.
در این جلسه نزدیک به 200 شنونده به نظرات سخنرانان آقایان رضا سیاوش، کاظم علمداری و اکبر عطری گوش فرا داده و سپس با آنها به پرسش و پاسخ نشستند.
ضیا عابدی اداره این جلسه را به عهده داشت.
گروه پال تاک اتحاد جمهوری خواهان
آقای رضا سیاوشی به عنوان اولین سخنران بحث را گشود:
من بحث خود را از رفراندوم و نتایج آن شروع می کنم، به انتخابات ریاست جمهوری می رسم و در این چارچوب بیانیه شورای سیاسی [اتحادجمهوری خواهان] را بررسی خواهم کرد. با توجه به اینکه این بیانیه، گفتگو و مخالفت های فراوان را برانگیخته است رفراندوم خود نوعی انتخابات است و موضوع آن احترام به رأی مردم است. اما در جائی که به هیچ وجه نمی توان احترام رأی مردم را حفظ کرد باید در قدم اول پروسه رأی گیری را زیر سؤال برد و در گام بعدی به رفراندوم رسید. این بدان معنی است که به عنوان مثال می توان در انتخابات پیش رو شعار آزادی انتخابات را سرداد اما به محض روشن شدن این مسأله که در شرایط حاضر برگزاری انتخابات آزاد به دلائل مختلف توسط جمهوری اسلامی ایران غیرممکن است، باید گامی پیشتر نهاده و خود را در بن بست این موضوع گرفتار نکرد. راه دیگر رفراندوم است. به عقیده من این اساس رابطه انتخابات آزاد و رفراندوم است.
در یک مقایسه میان دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی می توانیم بگویم که مثلا در آن دوره خواست انتخابات آزاد یک پایه مادی داشت. اما الآن درحالی که براساس قانون تنها کمتر از یک درصد مردم اجازه کاندید شدن دارند، نمی توان از انتخابات آزاد سخن به میان آورد.
آنچه ما می توانیم از حکومت طلب کنیم این است که قانون را رعایت کند، اما در همین رابطه اکبر گنجی سخن جالبی دارد؛ او می گوید که اگر امروز حکومت قانون را دقیقا رعایت کند وضع از آنچه هست بدتر خواهد شد. یعنی رعایت دقیق قانون اساسی موجب محدودیت هائی بیش از پیش خواهد شد.
به عقیده من طرح رفراندوم تاکنون دستاوردهای فراوان داشته است و موقعیت انتخابات شرایط مساعدی برای گسترش این دستاوردها را فراهم آورده است.
بگذارید اول ببینیم این دستاوردها کدامند. اول و مهم ترین آنها این است که چشم اندازی برای گذار مسالمت آمیز از بن بست سیاسی- ساختاری کنونی را نشان داده است. گرچه تبدیل این چشم انداز به واقعیت راهی طولانی است، اما وجود این چشم انداز خود گامی است بزرگ. علاوه بر این ما شاهد دستاوردهای عینی نیز هستیم، که به عنوان نمونه می توانم به ریختن دیوارهای میان خودی و ناخودی اشاره کنم به طور مشخص دیوار داخل و خارج ترک برداشته است. همانطور که ما شاهد هستیم فضای سیاست میان نیروهای داخل و خارج به سمت یگانگی پیش می رود.
دوم اینکه دیوار میان نسل یکم و سوم نیز در حال ریزش است. یعنی نسل یک که از اصلاحات عبور کرده است با نسل سوم که از دانشگاه ها برآمده است و (همچون دفتر تحکیم) رابطه برقرار کرده و به دیالوگ آغاز کرده اند. سوم اینکه دیوار میان نحله های مختلف فکری کوتاه تر شده است. از جمله این بحث که مثلا سلطنت طلبان و جمهوری خواهان یکدیگر را "نجس" و "دست نزدنی" بشمارند بحث دروغینی بود و دلیل وجودی آن دکانهائی بود که عده ای برپا کرده بودند. از یک سو آن عده که هنوز در کربلای 28 مرداد سینه می ند بودند و از سوی آن عده که تلاش می کنند بگویند سلطنت برابر است با آنچه در تلویزیون های لوس آنجلس به نمایش در می آید.
علاوه بر دستاوردهای بر شمرده بحث رفراندوم یک سری نتایج ثانوی را سبب شد که عبارتند از:
- تجزیه میان سلطنت طلبان تندخو و سلطنت طلبان معقول یا دمکرات.
- تجربه میان نیروهای جمهوری خواهانی که هنوز به لحاظ فکری به اصلاح طلبان وابسته هستند و آن دسته دیگر که واقعا می خواهد از این رژیم عبور کند.
البته یک توضیح مهم اینکه منظور این نیست که تمام تغییرات بر شمره ثمره رفراندوم است، بعضا این تحولات دلیل رفراندوم محسوب می شوند. اما یک تحول را قطعا می توان از نتایج رفراندوم دانست و آن نامه 565 نفر بود که هرگاه رفراندوم نبود هیچ گاه نوشته نمی شد.
حال می خواهم به انتخابات بپردازم. در ابتدا با وجود مخالفت شخصی که با موضع شورای سیاسی دارم از اقدام آنها در انتشاربیانیه تشکر می کنم زیرا آن را از بی عملی و کنار نشستن بهتر می دانم. مخالفت من اما بدین جهت است که خط سیاسی ارائه شده در بیانیه را صحیح نمی دانم. دلیل من این است که این حظ به نتیجه مطلوب نمی انجامد.
بیانیه در بیرون از اتحاد یک چهره تحریم شکنی را تصویر کرده است و این به نفع ما نیست. من مطمئن هستم که این مقصود دوستان شورای سیاسی نبوده است اما اتفاق افتاده است. سبب این اشتباه را در از بین رفتن فاصله بین سیاست پردازی و سیاست ورزی می بینم. فراموش نکنیم که تحلیل یک عمل روشنفکرانه است و همیشه سایه های خاکستری در آن وجود دارد. در یک بیانیه نمی توان این سایه ها را توضیح داد. در نتیجه مجبور به برخورد سیاه و سفید هستیم. به طور مشخص برخورد سست در این بیانیه و روشن نشدن رابطه میان تبلیغ و سیاست ورزی سبب این اتفاق شده است. یعنی این بیانیه برای تحقق آن تحلیل مناسب نیست واین نکته است که از ما یک چهره تحریم شکن بروز داده است.
پس از پایان گفتار رضا سیاوشی، کاظم علمداری ، فعال جمهوری خواه اعلام کرد که او تحت عنوان "چرا شرکت در انتخابات نادرست و تنها راهکار صحیح رفراندوم است" سخنان خود را ارائه خواهد داد:
من در بحث خود ابتدا دلائل نادرست بودن راهکار شرکت در انتخابات را توضیح می دهم و سپس به چرائی درستی راهکار رفراندوم می پردازم.
چرا نباید در انتخابات شرکت کرد:
دو مشکل اساسی در این رابطه وجود دارد که مانع شرکت ما در انتخابات می شود:
اول عدم آزادی ما برای شرکت در انتخابات است و دوم عدم وجود سازماندهی برای شرکت نیروئی همچون اتحاد جمهوری خواهان در آن است. لازمه مشارکت در انتخابات سازماندهی حزبی است و ما از چنین سازماندهی برخوردار نیستم پس با این حساب ادعای شرکت در انتخابات در چنین حالتی اول لوث کردن مفهوم انتخابات و سپس خود را در دوگانگی عجیبی درگیر کردن است. اگر افراد تجربه انقلابات مخملین در گرجستان، اکرائین و قرقیزستان را در نظر دارند باید توجه داشته باشند که در این کشورها جامعه مدنی وجود داشت و در نتیجه در لحظه باز شدن فضا در یک مقطع از توانائی سازماندهی نیروهای اپوزیسیون برخوردار بودند در عین حال در این کشورها 4 ویژگی وجود داشت.
1- اپوزیسیون داری حق برابر برای شرکت در انتخابات است و بود.
2- اپوزیسیون از تشکیلات وسیع برخوردار بود.
3- در پی دستکاری حاکمیت در نتایج آرا، اپوزیسیون با تکیه بر شبکه های وسیع میان مردم و البته پشتوانه حمایت جهانی عمل حکومت علیه خود آن برگرداند.
4- در این کشورها رئیس جمهور منتخب بالاترین مقام حکومتی است. در ایران فرد دیگری می تواند با عدم پذیرش رأی مردم به طور قانونی از رئیس جمهور شدن فرد منتخب جلوگیری کند و در صورت پذیرش نیز همواره برفراز وی قرار خواهد داشت.
حال ببینیم اگر خود نمی توانیم شرکت کنیم چه گزینه هائی در مقابل ما قرار دارد. یک گزینه رأی به نامزد اصلاح طلبان است. من نشان می دهم که به شش دلیل این راهکار در حال حاضر مناسب نیست. نکته مهم در اینجا این است که اصلاح طلبان دولتی تا به حال دلائل شکست خود را بررسی نکرده و توضیح نداده اند، که اگر این کار را کرده بودند چه بسا خود به دنبال راه کار دیگری به جز شرکت در انتخابات می گشتید.
حال دلائل عدم درستی گزینه بالا
1- با توجه به تجربه پیش رو مردم اعتماد به اصلاح طلبان را از دست داده و دیگر به آنها رأی نخواهند داد.
2- من مطمئن نیستم که هدف اصلاح طلبان حفظ نظام یا عبور از آن است. حال با این حساب که من به عنوان یک جمهوری خواه که در تحلیل خود به گذار از این نظام رسیده است نمی توانم به یک نیروی نامطئن بپیوندم.
3- ملیونها نفر از کسانی که به اصلاح طلبان رأی دادند از روی اعتقاد نبود. آنها از روی مصلحت گرائی به افرادی همچون کروبی، محتشمی پور، بهزاد نبوی و ... رأی دادند. دقت داریم که طبقه متوسط نقش تعیین کننده در 2 خرداد داشت. این طبقه به نتیجه این رسید که میتواند با استفاده از شکاف های موجود و تضاد میان جناح های مختلف تنفسگاهی برای خود ایجاد کند. من جمهوری خواهان دمکرات را نماینده این گروه از جامعه می دانم پس امروز باید در جهت نمایندگی خواستهای طبقه متوسط از گام گذاشتن در انتخابات خودداری کند.
4- چند دستگی در میان نیروهای دوم خردادی آنها را شکننده کرده است. این سبب می شود که نیروی مذکور پلاریزه شده، یک بخش آن به سوی ما و بخش دیگر به سوی راست گرایان برود. کروبی و محمدخاتمی رئیس جمهور از این دسته هستند و معین مرز خود را با آن گروه روشن کرده است.
5- اصلاح طلبان و نهضت آزادی که به آنها نزدیک است به جای نزدیک شدن به نیروهای سیاسی همچون جمهوری خواهان ترجیح می دهند خود کاندید معرفی می کنند و توقع دارند که مردم همچون پیشنماز به آنها اقتدا کنند. این برای ما و نسل جوان پذیرفته نیست. نسل جوان دیگر بر اسب چوبین انها سوار نخواهد شد. نیروهای جمهوری خواه نیز به جای اینکه از یک کاندید بریده دنبال کاندید دیگر راه بیافتد باید این مجموعه را مورد انتقاد قرار دهد و خط خود را روشن کند. من در مقطع انتخابات مجلس هفتم این کار را به نوعی کردم. من با مشورت دوستان نامه ای نوشتم و از آنها خواستم که ما را در سیاست گذاری سهیم کنند تا ما از آنها در راه رسیدن به مجلس حمایت کنیم.
6- طبقه متوسط نوین که اکثریت جامعه را تشکیل می دهد اگر می خواهد نقشی در جامعه ایفا کند باید اعلام موجودیت مستقل کرده و از دنباله روی سیاست های اصلاح طلبان دست بردارد و تشکل خود را ایجاد کند. زیرا راه دیگری وجود ندارد.
من به دلایل بالا شرکت در انتخابات دنباله روی از اصلاح طلبان را صحیح نمی دانم.
اکبر عطری بحث خود را چنین آغاز کرد:
من صحبت های خود را به شرایط امروز جامعه و به موضع گیری اتحاد جمهوری خواهان ایران معطوف خواهم کرد.
تجربه دوم خرداد و اتفاقات سال های اخیر نشان داده است که جنبش دمکراسی خواهی در شکل موجود به نتیجه مطلوب نرسید. دلائل این امر را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد. یکی تجمع قدرت در بخش های غیرانتخابی ساختار موجود و دیگری ضعف های اصلاح طلبان از جمله بی برنامگی، استحاله پذیری در چارچوب قدرت، شعارگرائی صرف و دیگر ضعف های کوچک و بزرگ بود.
در نتیجه اصلاحات درون سیستمی به شکست انجامید. تعلطیلی مطبوعات، "تعطیلی" عملی مجلس با صدور حکم حکومتی، بازداشت فعالان سیاسی و اجتماعی، جنبه های مرحله های مختلف این شکست بودند.
من معتقدم هرگاه جنبشی که در خرداد 1376 آغاز شد رهبر یا رهبری شجاع و مجربی در اختیار داشت امروز در نقطه بهتری قرار داشت. به عبارت دیگر نبود یک آلترناتیو و اپوزیسیون که بتواند اعتماد و رأی چنین جنبش را نمایندگی کند محسوس بود.
در حالی که بخش شناسنامه دار اپوزیسیون در سال 1376 رأی سفید را توصیه می کرد می بینیم اتفاقاتی افتاد که برای هیچ کس قابل باور نبود. به هر حال همانطور که آقای علمداری دقیقا توضیح داد، شکست قطعی شد. این شکست در انتخابات مجلس هفتم و شوراها متبلور شد. از اینکه در انتخابات شوراها همه نیروها از جمله نهضت آزادی و ملی – مذهبی های منفرد شرکت کرده بودند اما نتوانستند رأی بیاورند می توان تنها به این نتیجه رسید که مردم از ساختار نظام حاضر عبور کرده اند. البته نتایج انتخابات مجلس هفتم نیز با اینکه از پارامترهای متفاوتی نسبت به انتخابات شوراها برخوردار بود، عملا تایید کننده همین امر است.
در آن مقطع دیدم که تحصن اصلاح طلبان با بی توجهی جامعه ایران مواجه شد. این نیز دلیل دیگری بر گذار مردم از ساختار بود. ضعف های اصلاح طلبان سبب شد، فرصت تاریخی را که به دست آمده بود تا بن بست موجود را شکسته و گامی اساسی به سمت دمکراسی برداریم از ما گرفت. این نیروها امروز همچنان بر شرکت در انتخاباتی پافشاری می کنند که قرار است در همان ساختار و تحت سیطره همان نهادهای قدرتمند غیرانتخابی همچون شورای نگهبان، صدا و سیما، نیروهای نظامی و انتظامی شورای انتقلاب فرهنگی، قوه قضائیه، شخص رهبر و غیره صورت بگیرد. در حالی که واضح است که امروز برای انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان شرایط آزاد و امکانات برابر برای حضور در انتخابات وجود ندارد.
در همین حال می بینیم که اتحاد جمهوری خواهان ایران از شرکت در انتخابات و مبارزه برای انتخابات آزاد طرفداری می کند. توجه نمی شود که امروز در جامعه ایران چنین چیزی پذیرفته نمی شود.
ما می بینیم که در ساختار امروز انحصار قدرت قانون گذاری، قضائی، اقتصادی، رسانه ای و ... در دست اقتدارگرایان هرگونه حرکتی غیر ممکن شده است. پافشاری برای ورود به چنین ساختاری حتی با پیش شرط هائی چون آزادی مطبوعات، آزادی دانیان سیاسی، لغو نظارت استصوابی و... در جامعه ایران امروز قابل پذیرش نیست و این شرایط هیچ تا ثیری در ساختار متسلط نخواهد داشت.
واقعیت این است که مشکلات این سیستم تنها به نظارت استصوابی محدود نمی شود. دیگر اینکه دانیان سیاسی معلول سیستمی بسته و ناکار آمده است. به فرض اینکه دانیان سیاسی آزاد شده و مطبوعات رفع توقیف شوند تازه ما به سال 1376 بازخواهیم گشت و تجربه ای را آغاز می کنیم که یک بار آزموده شده است. بنابراین تأکید بر مشارکت در انتخابات تبلیغ سیاست رسمی و محوری حاکمیت است. می دانیم که جمهوری اسلامی تلاش دارد تا سطح شرکت در انتخابات را بالا ببرد. در حالی که انتقاد در جمهوری اسلامی جرم محسوب شده و منتقد به برانداز بودن متهم می شود و برانداز بودن نیز در قوانین این سیستم احکام خاص دارد، آیا تبلیغ مشارکت در انتخابات فرمایشی و نمایشی می تواند به جنبش آزادی خواهی مردم کمک کند؟
حال نگاه کنیم که آیا همگامی اپوزیسیون خارج از کشور در لباس اتحاد جمهوری خواهان ایران با چنین سیاستی و همراهی این نیرو با کف مطالبات در جامعه ایران آیا قادر به کمک به روند دمکراتیزاسیون در جامعه خواهد بود؟
به بیان دیگر آیا ما نمی توانیم این نتیجه را بگیریم که یک تحلیل نادرست از جامعه ایران سبب شد تا سری کوچک بر روی بدنه بزرگ جنبش در سال 1376 قرار بگیرد؟ آیا پافشاری امروز بر شرکت در انتخابات تکرار آن تحلیل و آن روش نیست؟ آیا سرمایه گذاری اتحاد جمهوری خواهان بر روی نیروئی که هنوز در دایره تنگ نگاه ایدئولوژیکی دهه شصت قرار دارد می تواند برای این اتحاد جمهوری خواهان ثمری داشته باشد؟
ما و دوستانمان در داخل کشور به این نتیجه رسیده ایم که تن دادن به شرایط حاضر دفاع کردن از اصلاح طلبان، چشم امید داشتن به دخالت بیگانگان هیچ یک راهکار مناسبی نیستند. پس باید به دنبال راهکار دیگری بود. این راهکار برای بعضی تحریم است. گرچه تحریم کردن از سکوت و یا مشارکت مثبت تر تلقی می شود اما در مجموع می تواند یک عمل انفعالی قلمداد شود.
در حالی که در کنار این باید یک راهکار اثباتی به جامعه ارائه شود و مهمتر باید شرایط برای انجام عملی این راهکار فراهم گردد. پس باید راهکاری ارائه داد که تجربه، ناکارآمدی آن را به اثبات نرسانده باشد. شرکت در انتخابات را در سال 1376 تجربه کردیم. اگر اصلاح طلبان و خاتمی درست عمل کرده بودند ایران نیز از نتیجه ای همچون انقلابات مخملین بهره مند می شد.
حال جامعه ما در چه شرایطی قرار دارد. تنها با اتکاء به شکاف های موجود میان جریانات سیاسی نمی توان تحلیل مناسبی ارائه داد. به نظر من اگر نیروئی بخواهد به سلامت از این جریان عبور کند باید به مشکل صحیح از نیروی نهفته در جوانان، ان، اقلیت های قومی و ملی و مذهبی و... استفاده کند.
این زمانی خواهد بود که تضاد اصلی خود حکومت قرار داده شود. یعنی اگر رفع تبعیض علیه ان، رفع تبعیض های قومی و ملی و مذهبی و ... را می خواهیم مانع اصلی را باید در حکومت و ساختار موجود ببینیم. شیوه برخورد با این مانع نیز ضرورتا فراهم آوردن شرایط اعمال رأی مردم خواهد بود.
به نظر من ایده رفراندوم با وجود تمام انتقادهائی که نسبت به آن ایراد می شود می تواند نقش اساسی را درا ین زمینه ایفا کند.
نکته دیگری که در اینجا خود را موظف به توضیح آن می بینم، این است که اختلافات ظاهری میان کاندیدهای موجود نباید دوستان را به اشتباه بیاندازد و فکر کنند که واقعا درون نیروهای صاحب قدرت اختلافی بوجودآمده است.
فراموش نکنیم که هرگاه انتقاد متوجه نهادهای مانع تحقق دمکراسی و حقوق بشرشده است این نهادها یک دست شده اند.
سرآخر اینکه حتی اگر آزادی خواه ترین فرد در یک انتخابات برگزیده شود او در چارچوب ساختارهای موجود امکان عمل نخواهد داشت. امکان عمل وی تنها پس از تغییر ساختار حاضر مهیا خواهد شد.
الآن انتظار از نیروهائی همچون اتحاد جمهوری خواهان این است که دست کم خواسته های متوسط جامعه را مطرح کنند و به طرح کف خواسته های جامعه اکتفا نکنند، اگر دوستان می خواهند خواسته های نهادهای مدنی کشور را پیش ببرند از طریق نمایندگان وابسته به ساختار قدرت محقق نخواهد شد. چنین سیاستی دوباره به معنی از دست دادن یک فرصت خواهد بود.
طرح اطلاعیه اتحاد جمهوری خواهان در جهت دفاع از شرکت در انتخابات همچون آب سردی بر سر فعالان دانشجوئی در ایران بود.
در پایان بگویم که موضع اتخاذ شده از سوی اتحاد جمهوریخواهان ایران به عنوان سازش این مجموعه با جمهوری اسلامی برداشت می شود. این سیاست نه به عنوان نظربخشی از جامعه بلکه به عنوان کنار آمدن با حکومت قلمداد می شود. البته در جامعه ایران عبارت های دیگری نیز برای این کار استفاده می شود.