گزارش جلسه پال تاک اتاق جمهوری: بررسی نتایج انتخابات ریاست جمهوری اسلامی
گزارش گروه پال تاک از جلسه  ۲۵ ژوئن
تاريخ: - ۲۵ ژوئن ۲۰۰۵
ساعت: 
مکان: 
پال تاک جمهوری خواهان ایران 
 با حسین علوی، مهدی فتاپور و بیژن حکمت 
یک  روز  پس از دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در ایران، شنبه 25جون، گروه پال تاک اتحاد جمهوری خواهان ایران، با دعوت از حسین علوی، مهدی فتا پور و بیژن حکمت به بحث پیرامون نتایج انتخابات پرداخت. در ابتدای جلسه نادر زرکاری که اداره بحث را به عهده داشت از سخنرانان که هر سه از فعالان اتحاد جمهوری خواهان هستند، دعوت کرد تا دقایقی را به توضیح درباره همایش اخیر "اتحاد" در فرانکفورت اختصاص دهند.
یادآوری می شود که دومین همایش سراسری اتحاد جمهوری خواهان در روزهای 18 و 19 جون در فرانکفورت آلمان برگزار شد.
.
گروه پال تاک اتحاد جمهوری خواهان ایران 
مهدی فتاپور:
در همایش فرانکفورت 250 نفر به طور مستقیم و صدها نفر از طریق اینترنت حضور داشتند. 40 تن از کادرهای صاحب رأی "اتحاد" نیز توسط ارتباط اینترنتی در بحث ها شرکت کردند.
در همایش سه سند مورد بحث قرار گرفت. هدف مرکزی ما این بود که سمت گیری های عمومی "اتحاد" را در مسائل سیاسی شکل دهیم. سند سیاسی در ادامه بحث های انجام شده در همایش برلین قرار داشت. هدف دیگر در همایش انسجام بیشتر " جمهوری خواهان " بود. ما در این رابطه اساسنامه "اتحاد" را به عنوان سندی که در راه متشکل تر کردن مجموعه عمل می کند، تصویب کردیم.
 در رابطه با سند مربوط به مباحث ساختاری "اتحاد" لازم می بینم یادآوری کنم که از ابتدای شکل گیری، ایده اصلی "اتحاد جمهوری خواهان" همانطور که نام آن نشان می دهد، گردآمدن نیروهای مختلف سیاسی با گرایشات و تاریخچه متفاوت بود. هدف این بود که در مقابل دیکتاتوری مذهبی حاکم و در کنار مشروطه خواهان اسلامی و سلطنتی، خواست جمهوری لائیک و دمکراتیک محور اتحاد نیروهائی گردد که از چپ های سوسیالیست تا لیبراهای ملی و ملی- مذهبی در بر میگرفت و البته این امرتنها حاوی امتیاز نبود. 
اکنون در مرحله تشکل یابی می بینیم که چنین اتحادی در عین حال پیچیدگی هائی را نیز به دنبال دارد. از یک سوی ما باید تلاش کنیم تا مواضع مشترک اعلام نشده نه یک میانگین مبهم از نظرات مجموعه گروه ها بلکه سیاستی دارای خطوط روشن بوده و به مهر یک گروه سوسیالیستی و یا لیبرالی نیز داغ نخورده باشد. از سوی دیگر در وجه تشکیلاتی غالب ما تاریخچه فعالیت در سازمانهائی با تشکیلات سنتی را با خود حمل می کنیم، چپ ها از سانترالیسم دمکراتیک می آیند و لیبرالها سانترالیسم فرد محور (یا یک گروه شامل چند فرد) را پشت سر گذاشته اند. ما در این همایش موفق شدیم برخی از مفاهیم را تعریف کنیم، اساسنامه ای را طرح کردیم که در آن تا حدودی رهبری،  عضو و …  تعریف شده اند.
در عین حال پنجاه نفر به عنوان اعضای شورای مرکزی انتخاب شدند که اسامی آنها همراه با گزارش کامل همایش در سایت جمهوری دات کام منتشر خواهد شد. علاوه بر این 15 کمیته محلی هریک نماینده ای را برای حضور در شورای مرکزی انتخاب خواهند کرد که به صورت برابر حقوق با پنجاه عضو منتخب همایش در شورا عضویت خواهند داشت بدین ترتیب تعداد اعضای شورای مرکزی به 65 نفر بالغ خواهد شد.
سپس حسین علوی توضیحاتی پیرامون اسناد مصوب همایش ارائه داد: 
در همایش 4 سند نیز در زمینه های سیاسی و اقتصادی به بحث گذاشته و تصویب شد:
1- سیاست خارجی
2- سیاست داخلی
3- در رابطه با اقوام و ملیتها
4- کار پایه اقتصادی
عمده وقت صرف دو سند اول یعنی سیاست داخلی و خارجی شد. پایه این دو سند بحث هائی بودند که پیش از این در کمیته های محلی صورت گرفته بود، از جمله سند هشت نفره به عنوان یکی از  پایه های بحث مطرح شد. استخوان بندی اصلی سند سیاسی عبارت بود از ارزیابی وضعیت جدید توا نیروهای سیاسی در ایران پس از تشکیل مجلس هفتم.
تأکید بر جامعه مدنی ،جامعه سیاسی، راهبرد  محاصره مدنی، شیوه مسالمت آمیز مبارزه و اتحادهای سیاسی اجزاء دیگر سند سیاست داخلی بودند.
سند سیاست خارجی، رابطه با آمریکا، خارومیانه، مسأله عراق و افغانستان و منافع ملی ما در روابط منطقه ای را در بر می گیرد.
کمیسیون اقتصادی نیز متن کوتاهی را در رابطه این مسأله تدوین ارائه کرده بود. این سند ارزیابی مختصری از اقتصاد متکی به رانت خواری ارائه داده و گذار از اقتصاد دولتی به بازار آزاد را توصیه می کند.
متأسفانه درباره انتخابات ریاست جمهوری و کمبودها و نقایص کار "اتحاد" در یک سال گذشته بحث کمتری صورت گرفت.
بیژن حکمت:
از دیدگاه من همایش موفقیت آمیزی بود زیرا گروه بزرگی از شرکت کنندگان در همایش برلین با شرکت دراین دور نشان دادند که مصمم هستند این راه را در کنار یکدیگر ادامه دهند.
اسناد سیاسی مصوب همایش در حقیقت تبیین نوینی بود از استراتژی عمومی ما که تحت عنوان محاصره مدنی شناخته شده است.
معنی محاصره مدنی این است که لایه های مختلف اجتماعی تشکل یافته، و با همبستگی نیروئی در مقابل حاکمیت تشکیل بدهند.
بیژن حکمت درباره انتخابات چنین توضیح داد:
این انتخابات نشانگر کمبود و یا نبود سازمانهای مدنی، سندیکاها، احزاب و ... در جامعه بود.
این مسأله سبب شد تا نیروهای دمکراتیک نتوانند خواستهای سیاسی و اقتصادی را مطرح کرده و آنها را به نیاز عمومی دمکراسی گره بند.
چنین مسأله ای سبب شد تا حکومت بتواند جامعه را به شکل توده وار به شرکت در انتخاباتی ترغیب کند که نکته مرکزی آن نه یک جهت گیری طبقاتی بلکه روبرو قرار گرفتن فقر و غنا بود.
اگر بپذیریم که در دور دوم به اندازه دروه اول مشارکت وجود داشت و از 47 میلیون، 28 میلیون به پای صندوق ها رفتند تقریبا 20 میلیون از دادن رأی خودداری کردند. با توجه به اینکه بخشی اصولا در انتخابات شرکت نمی کنند می توان گفت که 18-16 میلیون رأی خود را از رفسنجانی و احمدی نژاد دریغ کردند اما در مقابل حدود 17 میلیون، نفر کم یا بیش به احمدی نژاد رأی دادند. این بسیج توده ای بر شعارهای عدالت خواهانه دوران انقلاب بهمن تکیه دارد و معنای آن این است که مسأله اصلی آقایان نه ساماندهی تولید بلکه در دست گرفتن توزیع ثروت و دگرگونی آن به نفع اقشار کم درآمد است.طبیعی ست این نگرش که با دیدی کوتاه مدت به درآمد نفت و نحوه توزیع آن تکیه کرده است به بن بست خواهد رسید.
نکته دیگری که در رابطه با صعود احمدی نژاد به آن دامن زده شد، صعود فاشیسم به قدرت بود. به عقیده من هرگاه بتوانیم از این عبارت در ایران استفاده کنیم، باید بگویم که ما فاشیسم را پشت سر گذاشته ایم. گرچه ما با پوپولیسمی روبرو هستیم که در برخی عرصه ها به ویژه در شعار سخت گیرتر عمل خواهد کرد، اما این فاشیسم نیست.
در این مورد بهتر است ببینیم که تصمیم گیری در ایران برچه ساختاری استوار است.
به یاد داشته باشیم که تصمیمات جاری، برآمدی از نظرات مراکز متعدد قدرت در ایران هستند و همانطور که آقای خاتمی خود را تدارکاتچی می نامید احمدی نژاد نیز یک تدارکاتچی است و برای اعمال سیاست فشار باید بر تصمیمات مراکز قدرت را متکی باشد.
واقعیت این است که عمل جنبش مردمی گرچه سازمان یافته نیست اما  مقاومتی در آن وجود دارد که رفتارشناسی جامعه کنونی را از دوران اولیه پس از انقلاب متمایز می سازد و در عین حال شرایط جهانی به آقایان فرصت تحقق آمال های احتمالا فاشیستی شان را نخواهد داد.
نتیجه ی دیگر من از این انتخابات این است که دمکراسی خواهی از گستردگی آنچنانی برخوردار نیست. اکنون مسأله اینجاست که نتیجه گیری مذکور چه تأثیری در شیوه برخورد ما می گذارد. به عقیده من باید بر روی نیازهای اقتصادی کار کرد و در این رابطه برنامه داشت. این نکته ای است که اخیرا به آن بیشتر توجه می شود.
آقای حسین علوی در بخش دوم سخنان خود به موضوع انتخابات پرداخت:
من وارد بحث تقلب و ناراستی های انتخابات نمی شوم و بنا را بر این می گذارم که انتخابات در مجموع درست بوده است.
از پروسه رخدادهای هفته اخیر من چپنین نتیجه می گیرم که توده مردم در این دو دوره انتخابات شرکت کردند و آنها بدین ترتیب نشان دادند که شرکت در انتخابات برای انها همچنان  به عنوان راهبر اصلی در جهت تاثیر گداری بر  تحولات و تغییرات محسوب می شود.
نتیجه گیری دیگر این است که تکثر جلوه گر شد. اگر به همان کاندیدهای موجود نگاه کنیم می توانیم تشخیص دهیم که بخشی از جامعه به آزادی های سیاسی و دمکراسی حساسیت دارد، نیروی آگاه و روشنفکری جامعه در این دسته جای می گیرد. بخش دیگری روی توسعه اقتصادی و مدرنیزه شدن ایران تکیه داشته و کلیه مشکلات ایران را در توسعه اقتصادی می جوید. بخش مهمی از جامعه ما عدالت اجتماعی و فقرزدائی را مرکز خواست خود قرار داده است.
این خود نشانگر آن است که دیگر نمی توان با چند شعار کلی درباره آزادی و دمکراسی و یا غیره کل مردم را به دنبال خود کشاند.
نکته دیگر ضعف عدم تشکل یابی بود که در این انتخابات عیان شد. نیروهای دمکراتیک بویژه از نقطه قوت تشکل محروم بودند. در مقابل نیروهای اصول گرا علاوه بر توان بسیج مردمی از امکانات و تشکلات حکومتی همچون سپاه و بسیج برخوردار بودند.
در عین حال روشن شد که نیروهای اصلاح طلب به دلیل کوتاهی در پرداختن به عدالت اجتماعی عرصه را کاملا به اصول گرایان سپرده تا ایشان با اتکای پوپولیستی به این موضوع کلیت گفتمان را که طی 7-8 سال گذشته توسعه سیاسی و دمکراسی بود به سمت توسعه اقتصادی و توزیع عادلانه برگردانند.
در اینجا لازم می بینم که روی دلائل پیروزی آقای احمدی نژاد مکثی داشته باشم. به عقیده من بخش پنهان جامعه در این مرحله نمودار شد. نیروهای اصول گرا طی سال های اخیر موفق شدند در اقشار خاصی از جامعه این نگرش را تقویت کنند که دولت خاتمی به باورهای مذهبی آنها توجه نداشته و در این 8 سالها اعتقادات آنها را تحت شعاع قرار داده است. اصول گریان موفق شدند از این راه در قشر اجتماعی مورد نظر دافعه شدیدی نسبت به اصلاح طلبان ایجاد کنند. علاوه بر این احمدی نژاد از نقطه قوت دیگری نیز برخوردار بود و آن اینکه به ویژه در دوره دوم او از رأی یک پارچه اصول گرایان و محافظه کاران سنتی برخوردار شد.
این نکته در مورد آقای رفسنجانی به هیچ وجه صادق نبود. دیگر گروه های سیاسی که رهبرانشان نظر به حمایت از رفسنجانی داشتند به طور کامل حمایت نکردند. استفاده از سازماندهی سپاه و بسیج دیگر نقطه قوت احمدی نژاد بود. برخی این را تقلب نام می گذارند، به هر ترتیبی بود سازماندهی از پیش (آنطور که آقای کروبی می گوید)، در اشکال خریدن رأی، جلب رأی دهندگان توسط ارایه برنامه آقای احمدی نژاد و غیره  به یکی دیگر از اسباب پیروزی وی تبدیل شد.
براساس نکات برشمرده درباره سیر وقایع، می توانم بگویم به عقیده من در آینده در کوتاه مدت، فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قدری بسته تر خواهد شد ولی مجموعه توان جامعه مدنی ایران به حدی است که می تواند در مقابل ایجاد محدودیت های بنیادی در آزادی ها جلوگیری کند. کیفیت جامعه مدنی در حال حاضر به کلی از روزهای اول پس از انقلاب و حتی از ماه ها زنی پس از دوم خرداد متفاوت است. از یک سوی جامعه از آگاهی بیشتری برخوردار است و از سوی دیگر نهادهای مدنی در ابعاد غیرقابل قیاسی شکل گرفته اند. 
در عین حال همانطور که آقای بیژن حکمت در آغاز بحث خود اشاره کرد با توجه به وجود تعدد مراکز قدرتهای تصمیم گیری احمدی نژاد قادر به ایجاد بن بست های اساسی در عرصه سیاست های خارجی، مسأله هسته ای و... نخواهد شد.
در میان اپوزیسیون ما شاهد سه سیاست مختلف نسبت به انتخابات بوده ایم:
1- عدم شرکت و حرکت به سوی رفراندوم
2- عدم شرکت و طرح خواسته های مشخص
3- شرکت و حمایت یک سویه از معین و سپس رفسنجانی 
شرکت گسترده مردم نشان داد که سیاست اول نمی تواند صحیح باشد، نتیجه انتخابات عیان ساخت که سیاست سوم و حمایت یک جانبه نیز ره به جائی نمی برد.
به نظر من سیاستی که از سوی اتحادجمهوری خواهان در پیش گرفته شد، یعنی عدم شرکت و طرح خواسته های مشخص از درجه بالاتری از درستی برخوردار بود زیرا معین تنها به توسعه سیاستی تکیه کرد در حالی که نتوانست چیزی پیش از آقای خاتمی ارائه دهد. آقای رفسنجانی تنها به توسعه اقتصادی تأکید داشت او عدالت اجتماعی و توسعه سیاسی را از قلم انداخته بود. در نتیجه می بینیم که کاندیدائی که بتواند خواسته مطروحه توسط اتحاد جمهوری خواهان را تبلیغ و دفاع کند در صحنه حاضر نبود. این نقطه قوت "اتحاد" بود که ضمن عدم شرکت، شخصیت مشخصی از خود ارائه داد. بخش بزرگی از نیروی جمهوری خواه به طور یک پارچه گزینه مشخص خود را مبتنی بر خواست انتخابات آزاد اعلام کرد و بر ضرورت سازماندهی پای فشرد. ما در عین حال ضرورت تشکیل جبهه وسیع نیروهای دمکرات را مطرح کردیم اینها درسهائی هستند که از دو مرحله انتخابات می توانیم بگیریم.
 مهدی فتاپور در رابطه به انتخابات گفت:
من در لحظه حاضر نمی توانم به دور دوم انخابات بپردازم. محاسبات به هیچ وجه به تعداد هفده میلیون رأی برای احمدی نژاد ختم نمی شوند. به هر حال باید بتوانم ابتدا توضیحی برای این مطلب بیابم که امیدوارم با افزایش اطلاعات در روزهای آینده به نتیجه مشخصی دست یابم.
اما در مورد انتخابات به طور کل باید بگویم که بر خلاف تحلیل های من در گذشته، این بار بخشا به خطا رفتم.
گرچه بسیاری در این خطا با من سهیم بودند اما این از درجه خبط تحلیل مکور نمی کاهد. در اینجا سعی می کنم دلائل این اشتباه را بررسی کنم. با توجه به انتخابات ضعیف مجلس هفتم که تقریبا 55% مردم در آن شرکت کردند، برخلاف بسیاری دیگر من معتقد بودم بیش از 60% رأی خواهند داد، پس بدین ترتیب بحث سلب مشروعیت از رژیم به دلیل عدم شرکت مردم منتفی می نمود. در عین حال در بررسی های خود من به این نتیجه رسیده بودم که معین بیش از کروبی رأی خواهد آورد و به هیچ وجه با صعود احمد نژاد به رتبه دوم حساب نمی کردم.
بگذارید یک برآورد واقعی از نیروی خواهان تحول بنیادی داشته باشیم. اگر انتخابات خرداد 76 را ملاک قرار دهیم خواهیم دید، سقف نیروی مایل به حرکت به سوی صندوق رأی همان 80 درصد است. میان انتخابات اخیر و دوم خرداد 76 تقریبا ده میلیون اختلاف وجود دارد که می توان این نیرو را طرفدار تغییر بنیادی در جامعه عنوان کرد. گرچه باید توجه داشت که تمامی این نیرو جمهوری خواه نیست، اما بخش جمهوری خواه گرچه در مجموع نیروی اجتماعی از کمیت بالائی برخوردار نیست اما آگاه ترین و با کیفیت ترین بخش نیروی اجتماعی را تشکیل می دهد.
 جنبه دیگر این انتخابات برنامه های ارائه شده از سوی کاندیداها بود. در این رابطه نمی توانم وقتی که آقای بیژن حکمت می گوید نیروهای اصلاح طلب به مسأله اقتصادی کم توجهی کردند، با وی موافق باشم.
واقعیت این است که نیروی غالب در میان اصلاح طلبان یک برنامه اقتصادی لیبرالی ارائه داد. چهره های عمومی اپوزیسیون در ایران غالبا از موضع لیبرالی حرکت می کنند. مشارکت نیز که در آغاز از پایگاه چپ حرکت کرده بود، به زودی نشان داد که حفظ مواضع اقتصادی عدالت اجتماعی برای او در الویت قرار ندارد. به هرحال در مجموع نیروئی که در این سوی قرار داشت کم یا بیش حول برنامه اقتصادی لیبرال حرکت می کرد. به همین جهت بود که طرف مقابل با طرح شعارهای معطوف به عدالت اجتماعی، عوام فریبانه یا واقعی، توانست اقشار مشخصی از جامعه را به سوی خود جذب کند.
نکته دیگر قدرت نهادهای سنتی بود که دراین انتخابات آشکار شد. گرچه این قدرت در انتخابات مجلس هفتم با برآمدن آبادگران و عدم انتخابات کروبی و اعضای جامعه روحانیت مبارز زیر سؤال رفته بود، اما اکنون بار دیگر آشکار شد که اینها هنوز صاحب نفوذ مشخص هستند. من این را در مقایسه با نهادهای مدرن جامعه مدنی می گویم که اصولا در حرکت به سمت دمکراسی نقطه اتکاء ما هستند. مثال دیگر در این رابطه جنبش زنان است. این جنبش یکی از متشکل ترین بخش های جامعه مدنی به شمار می رود. گستردگی نفوذ این بخش نیز با نهادهای سنتی زنان که توسط مساجد و غیره سازمان دهی می شوند هنوز قابل مقایسه نیست.
در جمع بندی عرض می کنم که عدم توجه به دو موضوع برشمرده، یعنی عدالت اجتماعی مطرح شده از سوی احمدی نژاد و دست کم گرفتن قدرت نهادهای سنتی جامعه را به سمت آن دو اشتباه سوق داد که در آغاز بحث بدان اشاره کردم.
بیژن حکمت در دور دوم سخنان خود با اشاره به بحثهای مهدی فتاپور گفت:
من نمی گویم که این نیروها ابدا برنامه اقتصادی نداشتند نکته اینجاست که نسبت به مسائل مهم اقتصادی حساسیت لازم وجود نداشته و مشارکت نیز رفسنجانی وار به این مهم برخورد کرده است. به عنوان مثال مجلسی که در دست مشارکت قرار داشت کارگاه های زیر 5نفر را از شمولیت قانون کار خارج کرد. خوب این در دیدگاه لیبرال های فرانسه نیز وجود ندارد. آنها می توانستند قانون کار را طوری تصحیح کنند که صاحبان کارگاه های کوچکتر با سخت گیری های کمتری روبرو باشند.
البته عدم حساسیت به این مسائل در میان خود ما نیز شایع است. مثلا چندی  پیش چهارهزار کارگر بیانیه ای امضاء کردند و خواستار امکان تشکیل سندیکاهای آزاد کارگری شدند.  اتحاد جمهوری خواهان هیچ گونه واکنشی نسبت به این امر نشان نداد. ما خود را به بحث های روشنفکری محدود کرده ایم و به دردهای اساسی جامعه غیر حساس شده ایم.
نکته دیگری که من می خواستم در رابطه با انتخابات اشاره کنم این است که با مقیاس قرار دادن آمار رسمی جمهوری اسلامی ایران، 20 میلیون از واجدین شرایط در انتخابات شرکت نکردند. حال اگر 20% آنها را به عنوان گروهی که اصولا در انتخابات شرکت نمی کند از 20 میلیون کم کنیم، 16 میلیون در این انتخابات شرکت نکردند که ما البته نظریات سیاسی آنها را نمی دانیم و بدین ترتیب نمی توانیم بگوئیم که سیاست تحریم موفق بوده است.
در عین حال برای ما مهم این بود که بالاخره از سیکل معیوب حمایت خارج شویم: حمایت از معین در مقابل رفسنجانی و حمایت از رفسنجانی در مقابل احمدی نژاد و...
آخرین نکته من این است که در بسیاری از تحلیل های ارائه شده پیش از انتخابات چنان به تئوری 
"انتخابات برنامه ریز شده" اتکا می شد که گوئی انتخابات همچون یک فیلم سینمائی از پیش تهیه و کارگردانی شده است. این دوستان دقت نمی کردند که در جامعه مبارزه ای جاری است  و آن طور که آقای حسین علوی نامگذاری می کند، در جامعه ای با "نظم آشوبی" نمی توان چنین فیلم نامه ای را به اجرا گذاشت.
حسین علوی در ادامه گفت:
اینکه در دور اول واقعا 62% شرکت کرده اند و یا 50 تا 55% امری است که آینده آن را نشان خواهد داد، اما من نیز همچون آقای فتاپور به آرای دوره دوم به چشم تردید نگاه می کنم و می پرسم که 3-4 میلیون رأی اضافه آقای احمدی نژاد آیا واقعا در دور دوم جذب شده است؟
البته با اتکاء به این ناروشنی ها نمی توان انکار کرد که انتخابات انجام شد و دسته بندی های موجود و مردم در آن شرکت کردند.  دیگر اینکه نیروهای اصول گرا توانستند آن را هدایت کنند و با اتکا به ضعف های کاندیدهای مقابل و جنبش مردمی نتیجه را به سود خود بچرخانند.
نکته سوم این که رقمی در حدود 20 میلیون نفر در انتخابات شرکت نکردند. به نظر من بخشی از آن به شکل فعال این برخورد را انجام داده است. من فکر می کنم این بخش در آینده به فکر سازماندهی خود و تشکیل جبهه باشد.
سپس مهدی فتاپور در پاسخ به بیژن حکمت گفت:
من معتقد نیستم که نیروهای سیاسی در ایران مطابق نعل به نعل هم نامان خود در جوامع مدرن باشند.
اما لیبرال های ایران یقینا تاندانس های لیبرالی کلاسیک را دارا هستند. شما به نهضت آزادی توجه کنید. اینها تاریخا چه از زاویه سیاست های برگزیده و یا نیروئی که بسیج کرده اند در بخش خاصی از طیف سیاسی می گنجند. خاتمی، رفسنجانی و موسوی هریک سیاست های اقتصادی مشخصی داشتند که می توان با اصطلاحات رایج آنها را تعریف کرد.
آنچه بیژن حکمت بدان اشاره کرده و می گوید که باید حساسیت نسبت به برخی مسائل افزایش یابد، به نظر من به گونه ای دگر است. یک جریان سیاسی نمی تواند یک شبه تصمیم بگیرد، نسبت به مسأله ای حساس شود و یا بالعکس.
نهضت آزادی و یا جبهه ملی همان نیروئی است که هست. آنها نه میتوانند و نه لزومی دارد نیروی دیگر باشند. در مورد "اتحاد جمهوری خواهان" نیز به همین ترتیب است. بگذارید مثالی داشته باشم که حتی از مورد 4000 امضای کارگری که شما مطرح کردید نیز ملموس تر باشد. من درهمایش فردی را به عنوان یکی از قوی ترین فعالان جمهوری خواهان در رابطه با مسائل سندیکائی معرفی کردم. انتظار داشتم دست کم 70% رأی داشته باشد. اما چنین نشد در حالی که اگر او به عنوان فعال زنان و در ارتباط با جنبش زنان ایران و یا دانشجویان معرفی می شد شاید 90% رأی می آورد.
 آخرین نکته ای که در رابطه با انتخابات می خواهم بر آن تکیه کنم این است که ما نباید و واقعی آنچه رخ داده است را از نظر دور بداریم. واقعیت این است که واپسگراترین و رادیکال ترین بخش های نیروی محافظه کار اهرم قدرت را در اختیار می گیرد این نیرو به پول نفت دسترسی خواهد یافت و وزارت اطلاعات را اشغال خواهد کرد. و مدیران عالی تمامی ارگانها را از میان وفاداران خود بر می گزیند. حال حتی اگر حاکمان در اوایل کار تندروی خود و طرفدارانشان را کنترل کنند، تنها نفس قدرت گرفتن آنها باعث افزایش بیگانی مردم از حکومت خواهد شد. مقاومتی در جامعه شکل خواهد گرفت و بحران هایی را سبب خواهد شد. در سطح بین المللی این جابجائی قدرت نتایجی دهشتناک برای جمهوری اسلامی در پی خواهد داشت. اکنون با توجه به پیش زمینه و پیش داوری موجود در میان جامعه جهانی نسبت به رئیس جمهور جدید، امکان مانور برای جمهوری اسلامی به مراتب کاهش یافته و در هر حرکت مجبور به پرداخت هزینه ای بالاتر و واگذاری امتیازات بیشتر خواهد شد.