سیاست خارجی ایران پس از انتخابات با شرکت گودرز اقتداری، بهروز بیات و محمد امینی

گزارش گروه پال تاک از جلسه ۳۰ ژوئیه


تاريخ: - ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۵
ساعت:
مکان:

پال تاک جمهوری خواهان ایران
با گودرز اقتداری، بهروز بیات و محمد امینی


شنبه ۳۰ ژوئیه ، نشست پالتاک اتحاد جمهوریخواهان با دعوت از آقایان گودرز اقتداری، بهروز بیات و محمد امینی به بحث پیرامون سیاست خارجی ایران پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی پرداخت.
پس از پایان دو دور سخنرانی به پرسش های حاضران در جلسه پاسخ داده شد.

گروه پال تاک اتحاد جمهوری خواهان ایران


دکتر بهروز بیات سخنان خود را چنین آغاز کرد:

روشن است که سیاست های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، داخلی و خارجی اجزای یک نظام واحد هستند، اما لازم است برای پیشبرد بحث آنها را از هم تفکیک کنیم.
میخواهم در ابتدا به این اشاره کنم که در هر کشوری چیزی بنام "مصلحت" مطرح مطرح میشود که کلی ترین و اساسی ترین رئوس سیاست های یک حکومت را در بر میگیرد و توسط مجموعه نخبگان وفادار به سیسم و نظم موجود تدوین میشود. این سیاست های پایه ای از دولتهایی که در یک نظام می آیند و میروند مستقل است. گاه آن را "مصلحت ملی " می نامند و گاه چیزی دیگر. این مقوله در ایران "مصلحت نظام" نام گرفته است.
نباید از امر استقلال "مصلحت نظام" از دولت ها این برداشت را کرد که افراد و دولت ها در سیاستهای مشخص و جاری نقشی ندارند. همانطور که در دوران آقای خاتمی سیاست های جاری در بعد داخلی و خارجی رنگ و بوی متفاوتی گرفتند ، دولت جدید نیز مهر خود را خواهد کوبید.
و اما اصل بحث امروز:
طبیعتا در باره سیاستی که هنوز فرموله و اعلام نشده است. نمیتوان قضاوت کرد و آقای احمدی نژاد تا کنون برنامه مدون و روشنی را ارائه نکرده است. به هر حال من در اینجا پنج عرصه ی مختلفی را که دولت جدید در آنها مجبور به کنش خواهد بود را بررسی کرده و در باره امکانات موجود برای آقای احمدی نژاد نظر میدهم.

1- حقوق بشر
2- رابطه بااروپا و آمریکا
3- روابط منطقه ای
4- تکنولژی هسته ای
5- روابط اقتصادی

1- حقوق بشر
در این رابطه به نظر می آید که در سیاست های آقای احمدی نژاد در رابطه با بحث حقوق بشر، دید امنیتی از الویت برخوردار است. این مساله سبب میشود حقوق بشر که هم امروز نیز چندان رعایت نمیشود بیشتر رنگ ببازد. اما شرائط جهانی و داخلی اجازه نمی دهند که در این عرصه جمهوری اسلامی بتواند تغییرات شدیدی در برخوردها و عملکرد های خود وارد کند.
تحولات اساسی در این رابطه ایران را بیش از پیش با غرب سرشاخ خواهد کرد و این به نوبه خود تبعات درونی خواهد داشت.
به عنوان نمونه بگذارید به اجماع جهانی در دفاع از اکبر گنجی اشاره کنم. از رئیس جمهور آمریکا تا دولت های اروپایی و اتحادیه اروپا در کلیت خود و همچنین بسیاری از مهمترین نهاد های بین المللی در دفاع از اکبر گنجی اعلام موضع کرده اند. این امر در تاریخ 25 ساله جمهوری اسلامی نمونه ای بیسابقه است.
ممکن است مطرح شود که این آقایان در ظاهر چنین برخورد میکنند و در پشت پرده به معامله دست میند. من معتقدم باید توجه کنیم که آمریکا و غرب منافع استراتژیک خود را از نو تعریف کرده اند. مثلا آمریکا حتی با نزدیکترین دوستان خود چون عربستان سعودی نیز سر سازگاری ندارد. این شرائط مانع از آن خواهد شد تا دیدگاه امنیتی که احتمالا در نظرگاه های آقای احمدی نژاد غالب است به سیاست عملی تبدیل شود. بگذارید در اینجا دو چهره متفاوتی را که احمدی نژاد در فاصله یک هفته از دور اول تا دور دوم انتخابات ریاست جمهوری، از خود نشان داد یاد آوری کنم.

2- رابطه بااروپا و آمریکا
به نظر میآید مجادله لفظی ایران با اروپا افزایش خواهد یافت. اما در جوهر سیاست ایران نسبت به این قطب اقتصادی و سیاسی جهانی تفاوتی حاصل نخواهد شد. به نظر من جمهوری اسلامی به حدی از اینرسی ( inertia ) رسیده است که بتواند تنش های ناگهانی، موضعی و موقعی را پشت سر بگذارد. در عین حال با توجه به تبلیغات وسیع که در غرب علیه احمدی نژاد وجود دارد به نظر می آید همتایان اروپایی وی به سختی حاضر به پذیرش وی در میان خود باشند. پس نظام اسلامی ناگزیر خواهد بود تا پرستار دیگری برای رابطه بیمار خود با اروپا تعین کند.
انتخاب آقای احمدینژاد روند نزدیکی ایران و آمریکا را با مانع بزرگی روبرو ساخته است. دقت فراوان لازم نیست تا تشخیص دهیم که طی شش ماه اخیر کمتر سیاست مداری میتوان سراغ کرد که از زاویه مثبت به موضوع نزدیکی ایران و آمریکا نپرداخته باشد. اما احمدی نژاد همواره از موضعی کاملا محکم در تقابل با این رابطه نظر داده است. در همین حال بحث های موجود در غرب که به حق یا ناحق، واقعی یا غیر واقعی به اتهامات تروریست و گروگانگیر بودن احمدی نژاد میپرداد یقینا به بهبود روابط کمک نخواهد کرد. بخصوص اگر این نکته را در سایه حضور افرادی در دولت بوش ببینیم که هنوز به لزوم براندازی جمهوری اسلامی اعتقاد دارند.

3- روابط منطقه ای
انتخاب احمدی نژاد تاثیرات مشخص خود را بر موضع ایران نسبت به پروسه صلح اسرائیل و فلسطین خواهد گذاشت. درحالی که رفسنجانی قبل از انتخابات به طور تلویحی، طرح ملک فهد را که به برسمیت شناختن اسرائیل میانجامد پذیرفت، انتخاب احمدی نژاد، موضع ایران در این رابطه را در خلاف جهت چرخاند.
در مورد مصر به نظر میآید که پروسه آغاز شده نزدیکی دوباره متوقف شود.
در مورد افغانستان طور دیگری است. زیرا در افغانستان ریسک تقابل مستقیم با آمریکا چنان بالا است که غالب گروه های قدرتمند در ابران به آن تن نمیدهند.
در حوزه دریای خزر موضع ایران در یک شرائئط ایزوله قرار دارد.
دولت های حوزه خلیج فارس در یک چالش با نیرو های بنیاد گرای فعال در این شیخ نشین ها قرار دارند و این امر به عنوان یک مانع نزدیکی اینها با دولت جدید ایران عمل خواهد کرد.

4 - تکنولژی هسته ای
در این رابطه فشار غرب چنان بالا است که به نظر میآید جمهوری اسلامی سرانجام تسلیم خواهد شد. تنها سؤال این است که در مقابل چه "امتیازی" عاید ایران میشود. خواست حداکثری ایران احتمالا تضمین بقای نظام و خواست حداقل خروج "آبرومندانه" از قائله اتمی خواهد بود.

5- روابط اقتصادی
با وجود نقش بزرگ اقتصاد دولتی ، بحث جهانی شدن ایران را نیز در گیر کرده است. بسیاری از گروه های صاحب قدرت اقتصادی (وسیاسی) به حرکت در جهت آشتی با جهانی سازی آغاز کرده اند. شاهد این امر تلاش های پیگیرانه ایران برای پیوستن به WTO بوده است. تلاش احمدی نژاد برای تقابل با این پروسه یقینا به اصطکاک های شدید داخلی منجر خواهد شد.
احمدی نژاد به آرای تهیدستان شهری تکیه دارد و مجبور است برای گروه بزرگ جوانانی که همه ساله وارد بازار کار میشوند امکان شغلی فراهم کند. این مهم بدون سرمایه های بزرگی که ایران خود در اختیار ندارد ممکن نیست. بریدن از اقتصاد جهانی و مقابله با امر پیوستن ابران به WTO موجب خواهد شد تا توانائی ابران برای جلب سرمایه به شدت کاهش یابد. و در نتیجه دولت احمدی نژاد از تحقق حتی بخش کوچکی از شعارهایش عاجز بماند و سرانجام خود را با تنش های بزرگ داخلی روبرو ببیند.
بر اساس نکات برشمرده به این نتیجه میرسیم که ما در دولت جدید با تغییرات اساسی در سیاست خارجی مواجه نخواهیم شد.

آقای گودرز اقتداری با محور قرار دادن این امر که به نظر ایشان ابران دارای سیاست خارجی مدون نیست، سخنان خود را آغاز کرد:
بر خلاف آنچه ما در کشورهای با سیستمهای دمکراتیک با آن روبرو هستیم ، در ایران همچون سایر کشورهای دیکتاتوری ، از سیاست خاری مدون نمیتوان سراغ کرد. علاوه بر این مردم ایران به خوبی بر این امر واقف هستند که رئیس جمهور نقش تعین کننده ای در سیات خارجی ایران ندارد. بر همین اساس شاهد بودیم که در این انتخابات از یک سوی مردم سیاست خارجی کاندیداها را محور انتخاب خود قرار ندادند و از سوی دیگر کاندیداها نیز در مجموع تلاشی برای جلب آرا حول مواضع بین المللی خود نداشتند. البته به استثنای آقای رفسنجانی که مختصری به احتمال از سر گیری روابط با آمریکا اشاره کرد.
بگذارید در همینجا به یکی از جنبه های بین المللی انتخابات اشاره ای داشته باشم. به خاطر میآوریم که کاخ سفید انتخابات ایران را غیر دمکراتیک خواند و به این ترتیب اعتبار آن را زیر سؤال برد. در مقابل حکومت ایران ادعا کرد که برخورد آمریکا سبب حضور گسترده تر مردم پای صندوق ها شده است. من شخصا هیچ حرکتی – منفی یا مثبت - در انتخابات که تحت تاثیر مواضع آمریکا صورت گرفته باشد نمیبینم.
به نظر من گرچه تغیراتی در سطوح مدیریتی را شاهد خواهیم بود، همانطور که در ابتدا گفتم اصل سیاست خارجی در ایران نه توسط دولت که از بالا تصمیم گرفته میشود. مثلا حسن روحانی میرود و شاید لاریجانی جای او را بگیرد و ... اما این تغییرات جرئی هستند و تاثیری بر استراتژی سیاست خارجی ایران ندارند.
البته با وجود این نمیتوان منکر شد که عده ای در خفا در ایران به "نقشه کشی" در مسائل مربوط به سیاست خارجی مشغول هستند که به نظر من اولا این "نقشه چیدن" ها را نمی توان دکترین سیاست خارجی نام نهاد و دوم اینکه به دلیل مخفی و غیر شفاف بودن نمیتوانند همچون روال رایج در کشور های مدرن مورد نقد و بررسی علمی قرار بگیرند.
نکته دیگری که در این بحث حائز اهمیت مینماید مرحله ای است که جهان امروز در آن به سر میبرد و من از آن به عنوان یک پروسه دگردیسی تاریخی یاد میکنم. به عقیده بسیاری از تحلیلگران صحنه بین المللی، جهان در میانه سده 21 از جغرافیای سیاسی به کلی متفاوتی برخوردار خواهد بود. مثلا چین و هند و اروپای واحد به عنوان ابرقدرت هائی در کنار آمریکا وجود خواهند داشت. تحلیلگران همچنین از قدرت های دست دوم نام میبرند. آنها، برزیل در آمریکای لاتین و ایران در خاورمیانه را از این دست میشمارند.
پتانسیل نیروی انسانی متخصص و منابع سرشار نفت و گاز در ایران به عنوان دلائل حضور ایران در کلوب قدرتمندان آینده مطرح میشود. افزایش نیازهای انرژی چین و هند در کنار گسترش روابط آنها با ایران نقطه های آغازین شکل گیری تصویر آینده هستند.
مسأله انرژی هسته ا زنی یکی از ممعضلات جاری سیاست خارجی ایران است . "گروه 3" ( آلمان انگلیس و فرانسه) که عملا از سوی غرب مذاکره با ایران را در این زمینه به عهده گرفته اند، بر خلاف قول و قرار ها هنوز پیشنهاد خود را به ایران ارائه نداده اند. در نتیجه بحث میان دو طرف شکل تندی به خود گرفته است. من معتقدم در دولت جدبد گرچه تغییراتی در تیم مذاکره کننده روی خواهد داد، اما سیاست هسته ای دچار تحول چشمگیری نخواهد شد و بر همین اساس اهمیت برخوردهائی از این قبیل را زیاد نمیدانم.
برخوردهای جاری در زمینه هسته ای در دو طرف (ایران و غرب) بیشتر مصارف دیگری دارند. در امریکا شاهد هستیم که محافظه کاران جدید تلاش میکنند تا تکنولوژی هسته ای ایران را خطری برای صلح جلوه دهند و از این امر ضرورت حمله به ایران را نتیجه میگیرند. با کمی دقت میتوانیم تشخیص بدهیم که ریشه برخوردهای مذکور با ایران در کجا نهفته است.
بگذارید مثالی بم. هیلاری کلینتون که احتمالا اولین کاندیدای ریاست جمهوری در آمریکا خواهد بود ، اخیرا در یکی از سخنرانی های خود در کنفرانس AIPAC ( کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل) گفت که ابران به عنوان یک کشور خطرناک ثبات منطقه و دنیا را بر هم مید و ما نمیتوانیم این را تحمل کنیم.
سخنان خانم نانسی کلوسی ، رئیس فراکسیون دمکراتها در کنگره آمریکا ، نمونه دیگری از این دسته برخوردها است . او نیز در همان کنفرانس نظراتی مشابه با بیانات هیلری کلینتون ارائه داد. مورد مشابه دیگر، اظهارات جان بولتون، نماینده احتمالی آمریکا در سازمان ملل است.
به عقیده من تمام این برخورها مصارف داخلی و سیاسی دارند. در لحظه ای که این آقایان با دولت ایران – اصلاح طلب یا بنیادگرا – به توافق برسند و از تأمین منافع خود مطمئن گردند ، دیگر مسأله انرژی هسته ای را چنین برجسته نخواهند کرد.
البته اینکه آیا دولتمردان ایران به این سطح از عقل و شعور رسیده اند که برخوردی متناسب را در عرصه بین المللی ارائه دهند بحث دیگری است. ما در سالهای اخیر شاهد بوده ایم که برخورد ایران در عرصه بین المللی نرم و دیپلماتیک بوده، در حالی که در عرصه داخلی و برای مصرف داخلی شعاری و تشنج طلبانه عمل کرده است.
شکل برخورد دوگانه ایران از سوی آمریکا و اروپا نیز شناخته و پذیرفته شده است. مثلا آنها تشخیص میدهند که حتی اگر رئیس شورای نگهبان برخورد تندی در نماز جمعه انجام دهد ربطی به سیاست رسمی خارجی ایران ندارد.
بگذارید در انتها چند کلامی در باره روابط با همسایگان بگویم.
جمهوری اسلامی کلا سعی کرده است با شیخ نشین های خلیج فارس روابط متینی داشته باشد. اکنون روابط سیاسی و اقتصادی بسیار خوبی با امارات، کویت، قطر و ... جاری است. ( البته به استثنای بحث 3 جزیره ی تنب ها و ابو موسی). آنها نیز متقابلا ایران را دیگر به عنوان یک تهدید به شمار نمی آورند.
رابطه با عراق ، از طالبانی رئیس جمهور تا جعفری نخست وزیر و همچنین اکثریت مجلس به گونه ای شگفت انگیز در آمده است. ایران واقعیت عراق را پذیرفته و آمریکا نیز مجبور به پذیرش روابط خوب این دو کشور شده است.
در افغانستان کم و بیش اینچنین است. و حضور آمریکاییها مانع از گسترش روابط ریشه دار جمهوری اسلامی با "اتحاد شمال" نشده است.
در باره رابطه ایران با هند و پاکستان که میرود تا بیش از پبیش اهمیت استراتژیک به خود بگیرد پیشتر صحبت کردم.
بقیه کشورهای عربی نیز علاقه ای به شرایط بی ثباتی در ایران ندارند و آمریکا را از این امر مطلع کرده اند.
در مورد اسرائیل باید گفت با توجه به تغییرات روابط اسرائیل و فلسطین اولا ایران برای اسرائیل دیگر نقشی را که در اوئل دهه نود داشت ، ندارد و ثانیا احتمال دارد پراگماتیسم این دو را به یکدیگر نزدیک کرده و یا دست کم بپذیرند که متقابلا با هم کاری نداشته باشند.
در جمع بندی باید بگویم که به عقیده من اصولگرایان نیز کم و بیش برخورد آرام دولت خاتمی را در عرصه جهانی ادامه خواهند داد.


سپس محمد امینی بحث خود را آغاز کرد:

به دلیل اهمیت ویژه ایران در خاورمیانه و آسیای مرکزی ، سیاست خارجی ایران اهمیت بسیار زیادی دارد. دیگر اینکه سیاست خارجی در کشور ما ناشی از دکترین هیئت حاکمه ایران نیست. سیاست خارجی هر کشوری برآیند یک رشته عوامل گوناگون است که دکترین هیئت حاکمه تنها یکی از آنهاست. یعنی سیاست خارجی را میتوان برآیند سه فاکتور دانست:
1 – دکترین هیئت حاکمه
2 - توارن نیروهای موافق و مخالف در داخل
3 – توا نیروها در عرصه جهانی
پس برای بررسی سیاست خا رجی دولت آینده لازم است علاوه بر مواضع اعلام شده رئیس جمهور جدید، به سه فاکتور بالا دقت کرد.
من در یک نکته مشخص میخواهم به مخالفت با بحث آقای اقتداری بپردازم. برخلاف ایشان من معتقد هستم که جهان تک قطبی نه در بیست – سی سال دیگر بلکه هم اکنون یک واقعیت است که مراحل آغازین خود را طی میکند. پارادایم جهان تک قطبی که در اواخر دهه هشتاد و پس از فروپاشی بلوک شرق آغاز شده بود ، امروز به کلی تغییر کرده است. این نکته نقش مهمی در سیاست خارجی در ایران بازی کرده و مستقل از خواست و اراده حاکمان ایران است . واقعیت امروز نشانگر آن است که اروپا سیاست های جهانی و اقتصادی خود را به کلی از آمریکا جدا کردهک است.
چین به عنوان یکی از بزرگترین قدرتهای اقتصادی، در صحنه بین المللی خودی نشان میدهد.
روسیه یا بقایای اتحاد شوروی سابق در حال بازسازی و در راه بازگشتی نیرومند تر به عرصه سیاست جهانی است.
نیوکانها در زمان بوش پدر با اتکا به این ایده که جهان تک قطبی حرف آخر تاریخ است ، سیاستهای خود را تنظیم کردند. اما امروز بویژه پس از به گل نشستن کشتی جنگی آمریکا در عراق ، در کنار قدرت گرفتن قطبهای دیگر، پارادایم جهان تک قطبی در حال فروپاشی است.

در چین با نظامی روبرو هستیم که 600 میلیون نیروی کار با دیسیپلین را وارد بازار کار جهانی کرده است. چین پس از آمریکا بزرگترین مصرف کننده انرژی در جهان است. به این ترتیب رقابت شدیدی میان آمریکا و چین بر سر سیادت منابع انرژی جهان آغاز شده است. در نتیجه سیاست خارجی ایران نمیتواند وجود چهار قطب قدرتمند جهانی را نادیده بگیرد. بگذارید همینجا خاطر نشان کنم که به عقیده من در آینده مسأله وجود قطبها نقش چندان مهمی بازی نخواهد کرد. به همینجهت معتقدم حتی کشوری همچون ایران نیز با در پیش گرفتن سیاست های منطقی و مثبت در آینده میتواند نقش مهمی در سیاست جهانی ایفا کند.
خلاصه اینکه اکنون ایالت متحده، اروپای واحد، چین و روسیه قطبهای موجود یا رو به تحکیم هستند.
در رابطه با مسائل داخلی ابران من با نظرات ارایه شده موافق هستم و فکر میکنم که این انتخابات تاثیر شدیدی بر اساس سیاستها زنی حکومت نخواهد داشت.
به عقیده من در عین اینکه انتخابات اخیر افزایش شکافهای درون حاکمیت را به شدت برجسته ساخت ، شکست نهایی نیرویی را به نمایش گذاشت که تلاش میکرد تا از طریق انتخابات و از درون سیستم اصلاحاتی انجام داده و جمهوری اسلامی را دست کم به نظامی قانونمندتر تبدیل کند.
با این تفاصیل معتقدم نباید تحلیل های خود را بر اسا س گفته ها و شعارها زنی حاکمان بنا کنیم. چنین عملی ما را به سمت این اشتباه سوق میدهد که حکومت ایران در حال بازگشت به دوران صدور انقلاب و پشتیبانی از حرکت های تروریستی در جهان بپنداریم.
سرانجام اینکه، در حالی که امروز در عرصه جهانی از نظام تک قطبی با آمریکا زنی نیرومند به نظام چند قطبی با آمریکای ضربه خورده طرف هستیم و حکومت ایران نیز عمیقا دچار انشقاق شده است، یک اپوزیسیون قوی میتوانست بر سیاست خار جی ایران تاثیر مشخص خود ر ا بگذارد. اما این نیرو اکنون غایب است.
در انتها بدین ترتیب خلاصه میکنم که به عقیده من سیاست خاری ایران در چهار زمینه در سالهای آینده اهمیت می یابد:
1 – تحولات عراق و دیگر نواحی نفت خیز
2 – معضل حقوق بشر و آزادی و دمکراسی
3 – مناسبات میان ایران با چین به مثابه ابرقدرت تازه نفس و مناسبات با روسیه به عنوان ابرقدرت به میدان بازگشته
4 – توانایی جنبش سکولار ایران در طرح مسائلی که بدون واسطه در مسائل خارجی ایران انعکاس می یابند: از جمله نقض حقوق بشر و تروریسم