بررسی کابينه احمدی نژاد باشرکت مهران براتی
گزارش گروه پال تاک از جلسه ۲۰ اوت
تاريخ: - ۲۰ اوت ۲۰۰۵
ساعت:
مکان:
بررسی کابینه جدید
در پالتاک جمهوری خواهان
با مهران براتی
شنبه بیستم آگوست ۲۰۰۵ سومین دور از بحث های بررسی دو دوره حکومت اصلاح طلبان و بر آمدن دولت جدید انجام شد.
دکتر مهران براتی، اقتصاد دان و فعال جمهوریخواه سخنران میهمان بود که پس از پایان سخنرانی به بحث و گفتگو با شرکت کنندگان پرداخت. او در سخنرانی خود به ریشه ها و چگونگی شکل گیری نیروی حامی احمدی نژاد پرداخت.
دکتر مهدی ممکن، میهمان دیگر این جلسه به دلیل مشکلات تکنیکی نتوانست در این نشست اینترنتی حضور یابد.
اداره جلسه را نادر زرکاری به عهده داشت
گروه پال تاک اتحاد جمهوری خواهان ایران
دکتر براتی با ابراز امبدواری که آقای مهدی ممکن هم بتواند در جلسه حضور یافته و در بحث شرکت کند، گفتار خود را آغاز کرد:
داستان از خاتمی تا احمدی نژاد،ماجرای شیعه گری ایرانی در 50 – 55 سال اخیر است. این جریان به شکل گیری دو نیروی فکری عقیدتی انجامیده است. افراد متعلق به این دو تفکر در سازمانهای مختلف گرد آمده اند. یک نیرو به عنوان راست سنتی شناخته میشود. نیروی دیگر به عنوان چپ اسلامی شناخته میشود. گروه اخیر به نسبیت گرایی در درک "کلام" و "کتاب" معتقد است. در میان این دو گروه اصلی طبیعتا نیروهای بینابینی قرار دارند که تحت شراط مشخص به این و یا آن گروه نزدیک میشوند.
کابینه احمدی نژاد، تبلور پدیده ای است که در میان حکومت های بر آمده از انقلاب نه غیر عادی نیست بلکه طبیعی نیز مینماید. این حکومتها که غالبا به نیروهای فرودست اجتماعی تکیه دارند در ابتدا دارای یک نوع تندروی انقلابی هستند. رادیکالیسم این نیروها در سیاست داخلی و خارجی آنها نمایان میشود و به التهاب هائی در هر دو این عرصه ها دامن مید. التهابات ایجاد شده غالبا این حکومت ها را به ورطه جنگ داخلی و گاه خارجی میکشاند. در ایران ما با جنگ 8 ساله با عراق روبرو بودیم. پس از جنگ نیروهای جدیدی پا به عرصه نهادند. این نیرو ها که از پایگاه تکنوکرات بر میآمدند، وظیفه ترمیم خرابی ها را که دولت انقلابی ( یا دولت زمان جنگ) از انجام آن ناتوان بود به عهده گرفتند. اینهار کمتر به ایدئولوژی تکیه داشتند. در ایران میتوان دولت موسوی و پیرو آن دولت رفسنجانی را تبلور این دو دوره نامید.
عدم توجه نیروی تکنوکرات به آرمانهای انقلابی سبب میشود تا نیروهای انقلابی که ظبیعتا هنوز در جامعه و ساختار قدرت قرار دارند تلاش کنند تا مسیر دولت تکنوکرات را به ایدئولوژی گرایی مجدد ( چپ یا راست) منحرف کنند.
تاریخ آنچه در ایران امروز به عنوان رادیکالترین جناح نیروهای سنتی عمل میکند به سالهای 1330 – 1331 باز میگردد. این همان انجمن حجتیه است که برای مقابله با بهائیت شکل گرفت. این نیرو اصولا لائیک بود و با هر گونه دخالت نیروهای روحانی اسلامی در حکومت مخالفت داشت. این گروه فعالیت های خود را روی امور خیریه، ترویج اخلاقبات اسلامی و جمع آوری اطلاعات در باره بهائیان متمرکز کرده بود.
از سالهای 1350 با افزایش فعالیتهای آقای خمینی و روحانیون طرفدارر او، مخالفت حجتیه که از آیت الله خوئی به عنوان مرجع تقلید پیروی میکرد با این بخش از روحانیت آغاز شد. در همین دوران انشعابی در حجتیه روی داد و گروه "توابین" را تشکیل داد. گفته میشود گه ایت الله بهشتی در این انشعاب مؤثر بوده است. "توابین حجتیه" با جریان آقای خمینی هم سو شدند. یک گروه دیگر نیز از حجتیه جدا شد که به مؤتلفه پیوست. بگذارید همینجا ذکر کنم که افرادی چون سروش و لاریجانی که دیرتر هر کدام در جهت های متفاوت حرکت کردند ، در جوانی با حجتیه همراه بودند.
حجتیه در اوان انقلاب در سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی تازه تاسیس مستقر شد. در سیر تحولات بعد از انقلاب حجتیه مجبور شد فعالیتهای خود را تحت این نام متوقف سازد.
در مجموع میتوان گفت که جریان راست سنتی در آن روزها نیروهای حجتیه، توابین حجتیه، جمعیت های موتلفه اسلامی، جناح راست حزب زحمتکشان مظفر بقائی، منشعبین از جناح راست سازمان مجاهدین اقلاب اسلامی و گروه های کوچکی ازمنشعبین از جناح راست سازمان مجاهدین را شامل میشد.
این نیرو ها بویژه در سازمانهای اطلاعاتی، رده های بالای سپاه، بنیاد مستضعفان، صندوق های قررض الحسنه و کمیته امداد امام متمرکز شدند.
چپ اسلامی در مجموع در مجمع روحانیون مبارز [ و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی – ویراستار] گرد آمده بود.
افرادی را که ما اکنون در اطراف احمدی نژاد و در میان نامزدهای عضویت در کابینه وی مشاهده میکنیم ، منسوب به طیفی هستند که در "مدرسه حقانی" ریشه دارد. مدرسه حقانی در جریانات 15 خرداد 42 توسط گروهی از جمله آیت الله قدوسی، بهشتی، جنتی و مصباح یزدی تاسیس شد. این گروه معتقد بود دروس حوزه با شرائط روز منطبق نیست و رشته هایی همچون فلسفه غرب ، تفسیر قرآن ، زبان انگلیسی و تاریخ اسلام را به رشته های تحصیل حوزوی افزودند. آموزش دیدگان این مدرسه پس از انقلاب توسط بنیاد گزاران آن در قوه قضائیه، دادگاه انقلاب، نهادهای امنیتی و دادگاه ویزه روحانیت جای گرفتند. در میان دانش آموختگان حقانی افرادی نیز بودند که در مکانهای دیگری به مقام رسیدند. مثلا شاهچراغی در کیهان فرهنگی مسؤل شد و کرباسچی شهردار شد.
به دلیل فشار روحانیون سنتی، مدرسه حقانی نتوانست به کار خود ادامه دهد و با کمی تغییرات تحت نام "مدرسه شهدین" به حیات خود ادامه میدهد. گرچه مدرسه حقانی به دلیل نارضایی از دروس رسمی حوزه و ناکافی دانستن آنها شکل گرفته بود ولی افراد شاخص آن همچون مصباح یزدی هیچگاه از مخالفت با روشنفکران اسلامی کوتاهی نکرد. پس از فوت آقای خمینی حقانی ها بیشتر و بیشتر مدعی قدرت سیاسی شدند. آنها در زمان خاتمی درپرونده شهرداریهای تهران نقش ویژه بازی کردند. به مرور در میان نیروهای بر آمده از این مدرسه دو جناح تند رو و میانه رو شکل گرفت که افرای همچون یونسی ( دومین وزیر اطلاعات خاتمی) به جناح میانه رو تعلق داشتند. گرچه حقانی ها هیچگاه حزب درست نکردند اما همواره به شکل یک حزب عمل کرده است.
آقای مصباح یزدی بنیاد گذار موسسه راه حق، آیت الله جنتی سخنگوی شورای نگهبان، آقای فلاحیان وزیر اطلاعات دولت رفسنجانی، آقای محسنی اژه ای وزیر اطلاعات کنونی، مصطفی پورمحمدی معاون سابق وزارت اطلاعات و وزیر کنونی کشور، اکبریان صاحب مقام در وزارت اطلاعات، بهرامی دادستان دادگاه ویژه قم و کرباسچی شهردار مغضوب تهران از نام های شناخته شده منتسب به حقانی هستند.
اکنون شاهدیم که افراد تیم کاری آقای احمدی نزاد اساسا به این طیف را تعلق دارند. علاوه بر کابینه، شورای امنیت ملی و ارگانهای رسمی دیگر که به این گروه واگذار میشوند، تیم های مشورتی متشکل از همین نیرو ها در حال شکل گیری هستند. این تیم ها تحت نظارت آقای مصباح یزدی و با همکاری نیروهایی که در شهرداری تهران حول آقای احمدی نژاد گرد آمده بودند بوجود میآیند.
ما در ایران از ابتدای انقلاب شاهد بوده ایم که در میان گروه های سیاسی و رای دهندگان به آنها همواره جابه جائی هایی رخ داده است. احتمالا در انتخابات اخیر نیز چنین بوده است و ظاهرا بخشی از افرادی که در دور اول به معین و کروبی رای دادند در دور دوم رای خود را به نفع احمدی نژاد به صندوق ها ریختند.
به عقیده من مردم در ایران تنها حاضر به انجام حرکتهایی هستند که توانایی پرداخت هزینه های آن را داشته باشند. آنها حاضر به پرداخت هزینه انقلاب و جابجایی ناگهانی نیستند. بر همین اساس آرای احمدی نژاد را میتوان بر دو گروه عمده تقسیم کرد. گروه اول طرفداران سنتی نظام هستند که 20 درصد جامعه را تشکیل میدهند. گروه دوم که 35 درصد رأی دهندگان را در بر میگیرد، نیرویی است که تنها با توجه به شرائط روز خود، پای صندوق رفته و بر اساس شرائط مادی و روحی خودش رأی میدهد. به همین دلیل رأی این گروه معنی پیروی از گروه سیاسی خاص ندارد.
برنامه ارائه شده از سوی رئیس جمهور جدید دوبخش دارد. یک بخش به مسائل آرمانی همچون "ادعای عدالت اسلامی جهانی " باز میگردد. از این قسمت میتوان برداشتهای عجیب و غریبی داشت.
اما در آنجا که به مسائل "زمینی تر" پرداخته میشود، احمدی نژاد در بند اول، دولت خود را به "تلاش برای حفاظت از قانون اساسی" موظف میکند. ذکر این بند از سوی نیرویی که از ابتدای انتخابات تا کنون تنها ازحکومت اسلامی دم زده است عجیب مینماید.
با توجه به تمام این مسائل من معتقدم اینها نمیتوانند بر اساس شعارها و آرمانهای پیشین خود حرکت کنند. ما حتی در طول تاریخ نیز شاهد هستیم که وقتی وحشی ترین قبایل نیز مجبور به اداره جامعه شده اند در نتیجه وادار به انجام تغییرات در شیوه های خود شده اند.
از سوی دیگر در شرائط جدید نیروهای اصلاح طلب که تا دیروز در حاکمیت حضور داشتند امروز به نزدیکی به نیروهای خارج از حکومت وادار شده اند.
جایجایی در پیوند های راست سنتی نیز نه اینکه در آینده محتمل باشد، به نظر من هم امروز در جریان است.
اتحاد جمهوری خواهان نیز در شرائط جدید باید به دنبال پایگاه اجتماعی جدید خود باشد. در عین حال این نیرو دیگر نمیتواند همچون گذشته به برخوردهای واکنشی بسنده کند. ما در طول 8 سال گذشته شاهد بوده ایم که اتحاد جمهوری خواهان همواره منتظر کنش خاتمی و دولت او بوده است و سپس به کنش های مشخص برخورد کرده است. ادامه این شیوه طبیعتا راه به جائی نخواهد برد.
در پایان صحبتم مقایسه مختصری میان دولت گذشته و دولت جدید انجام میدهم. به عقیده من اگر 8 سال گذشته را به دوران برکت تشبیه کنیم اکنون در دولت نوین وارد قحطی شده ایم. میبایست از این دوره نیز استفاده کنیم. اگر چه در دوران قحطی با شدائد روبرو هستیم، از سوی دیگر در چنین مواقعی انسانها به دنبال راهکارهای جلوگیری از قحطی میروند، پس ما نیز باید چنین کنیم وامیدوار باشیم که به راه حل های مناسب دست می یابیم.
پس از پایان سخنرانی دکتر مهران براتی، حاضران در جلسه به طرح نظرات خود در باره موضوع جلسه و یا گفته های سخنران پرداخته و همچنین سؤالات خود را رو به سخنران مطرح کردند. در دور اول طرح نظرات و پرسش ها از جمله گفته شد:
- آیا مردم فشارهای جدید را پذیرا خواهند شد و یا نسبت به افزایش فشارها بی تفاوت نمانده و عکس العمل نشان خواهند داد.
- نظر سخنران در باره شعار های انتخاباتی آقای احمدی نژاد همچون "دولت مهرورزی" و "بردن پول نفت بر سر سفره های مردم " چیست و چرا دولت جدید ب خلاف دولت های قبلی همواره با به عنوان "دولت منتخب" نامیده میشود. آیا این به دلیل انتصابی بودن دولت جدید نیست؟
- الان در شرائط نوین قرار داریم و دولت یک دست شده است. آقای براتی عنوان کرد که در شرائط جدید اتحاد جمهوریخواهان دیگر نباید همچون گذشته به صورت واکنشی عمل کند، حال سوال اینجاست که پیشنهاد مشخص اقای براتی برای در دست گرفتن ابتکار عمل در شرائط جدید چیست.
مهران براتی در پاسخ گفت:
- هر گاه مردم نسبت به یک شیوه مشخص اعتراض به توافق نرسند، مقاومت محدود خواهد بود. در نتیجه نیروهای فعال به پرداخت هزینه بیشتر برای تلاشهای خود مجبور خواهند بود.
- به نظر من شعار هایی از قبیل مهروزی و تقسیم پول نفت صادقانه هستند اما نشانی از فهم اقتصادی ندارند. معتقدم ایشان نیز بزودی مجبور خواهد شد تا تعبیر جدیدی از شعار "بردن پول نفت بر سر سفره های مردم " ارائه دهد. در مورد اینکه چرا دولت جدید "دولت منتخب نامبده میشود، بگذارید بگویم که این را باید مثبت دانست که امروز همچنان در جمهوری اسلامی تمایل بر این است که اینها دولت خود را "منتخب" بنامند. اما اینکه آیا این رئیس جمهور انتصابی است در دور صحبت هایم مفصلا به آن خواهم پرداخت.
- در باره پیشنهاد مشخص خودم در ارتباط با راهکار های عملی به دست گرفتن ابتکار عمل توضیح اینکه من در همایش اخیر طرح مصوبه ای را پیشنهاد کردم که بر اساس آن "اتحاد" باید در جهت انتقال نیرو ها به ایران تلاش کند. به نظر من نه تنها ما که تمام نیروهایی که میخواهند در در صحنه سیاسی روز ایران تاثیرگذار باشند باید تلاش خود را بر همبن مبنا قرار دهند. در خارج از کشور نمیتوان تلاش سیاسی معطوف به تغییر در ایران انجام داد.
قبلا نیز پیشنهادی شده بود که بر مبنای آن 200 تا 500 نفر همزمان و با آمادگی بین المللی راهی ایران بشویم. به نظرمن در چنین حالتی هزینه ای که ما میپردازیم نمیتواند خیلی بیشتر از آن چیزی باشد که نیرو ها در حال حاضر در ایران مجبور به پرداخت آن هستند.
در دور دوم سوال و نظر از جمله مطالب زیر مطرح شد :
- پیش از عنوان سوال هایم بگویم که به نظر من اپوزیسیون جمهوری خواه آنچنان فعال نیست. این اپوزیسیون باید خود را بازبسازد. نباید امیدوار بود که این نیرو بعد از سالها سکونت در خارج از کشور بتواند در تصمیم خود برای بازگشت به ایران جدی باشد. حال دو سوال خود را عنوان میکنم: 1) اخیرا دوتن از اعضای مجاهدین توسط ماموران حکومت ایران ربوده شدند. موضع جمهوریخواهان در این رابطه چیست. 2) چرا جمهوری خواهان با طرفداران مشروطه خواهی وارد مذاکره میشوند با توجه به اینکه سمبل مشروطه خواهان، خود در گذشته نه چندان دور سمبل سرکوب بوده است.
- آیا با توجه به نوع رژیم حاکم در ایران و تجربه 27 سال اخیر میتواند از دل جمهوری اسلامی یک نظام دمکراتیک متولد شود؟ اگر آری نقش نیرو های سیاسی را در این پروسه و بویژه نقش مشروطه خواهان را چگونه میبینید؟
مهران براتی:
من با پاسخ به سؤال آخر آغاز میکنم.
- به عقیده من تغییرات در ایران باید با تکیه بر شیوه های مسالمت آمیز صورت بگیرد. معنی این عمل سازش با نظام و محدود کردن کار به مخالفت با اجزای آن نیست. درزمان شاه نیز انقلاب ضد سلطنتی یک حرکت مطلقا سیاسی بود از بستن بازار و تظاهرات خیابانی آغاز شد و با بستن شیر نفت پایان یافت. حرکات مسلحانه عملا خیلی محدود بود و تنها به ساعات آخر انقلاب مربوط میشد. به این ترتیب معتقدم آری حرکات سیاسی برای رسیدن به نظام دمکراتیک در دل همین نظام انجام میشود. در مورد نیروهای مشروطه خواه معتقد هستم آنها نیز همچون تمام نیروهای دیگر باید از حق حیات سیاسی برخوردار باشند و بتوانند در ایران تلاشهایشان را پی بگیرند.
- در مورد موضع جمهوریخواهان در ارتباط با ربوده شدن دو مجاهد: من معتقدم این امر یک معضل حقوق بشری است و ربطی به اتحاد جمهوریخواهان ندارد. من همیشه تاکید کرده ام که در بدترین حالت مجاهدین حاضر در عراق باید به عنوان اسرای جنگی دیده شده و بر این اساس با آنها رفتار شود. به هر ترتیب هیچ حکومتی به هیچ دلیلی حق ربودن و تجاوز به حقوق انسانی افراد را ندارد و ما مستقل از تعلقات حزبی خود و آن فردی که حقوق انسانی او زیر پا نهاده شده است باید با نقض این حقوق مبارزه کنیم.
بخش پایانی سخنان مهران براتی:
در پایان من به این موضوع میپردازم که چرا ناگهان روند قضایا به این سمت رفت که حکومت یکدست شد. به عقییده من دولت آقای احمدی نژاد نسبت به داخل و همچنین نسبت به خارج یک دولت جنگی است. جنبه خارجی آن پس از وقایع 11 شپتامبر نطفه بست. بعد از این واقعه بود که نیروهایی در آمریکا تغییر 30 – 40 حکومت در خاورمیانه، آسیا و دیگر نقاط را در دستور کار خود قرار دادند. این که این امر در خود آمریکا تا چه حد جدی بود بحثی است مجزا اما جمهوری اسلامی این نکته را خیلی جدی گرفت. از همان وقت آقای ضرغامی به ریاست صدا و سیما برگزیده شد. مجلسی تشکیل شد که ده ها عضو آن پیشینه نظامی داشتند. در جایگزینی های دیگر نیز روال یر همین قرار بود.
در عین حال گرچه خاتمی همواره استمرار نظام را به تمام شعارهایش ارجح شمرد اما طی 8 سال حکومت اصلاح طلبان نسل جدیدی شکل گرفته بود که فرم کنونی جمهوری اسلامی را مناسب با نیازهای دمکراتیک جامعه نمیدید. این امر به علاوه آنچه از خارج به عنوان تهدید ثبت شده بود نیروهای خاصی را به چنین واکنشی واداشت.
البته شکل حاضر و حکومت یکدست شده که توسط آقای خامنه ای هدایت شد به عقیده من با حذف بخش بزرگی از نیروهای اصلی جمهوری اسلامی همچون رفسنجانی ، کروبی ، قالیباف و ... هزینه بزرگی را به نظام تحمیل کرده است که اینها نمیتوانند برای مدتی طولانی از پس پرداخت آن بر بیایند و سرانجام به تغییر روش وادار خواهند شد.