آسیب شناسی اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور و راه حل ها، با دکتر مهران مصطفوی و خسرو شمیرانی

گزارش گروه پال تاک از جلسه ۲ اکتبر


تاريخ: - ۲ اکتبر ۲۰۰۵
ساعت:
مکان:

پال تاک جمهوری خواهان ایران
با دکتر مهران مصطفوی و خسرو شمیرانی


روز دوم اکتبر 2005 ، شنبه-بحث های اتاق مجازی اتحاد جمهوریخواهان ایران به آسیب شناسی اپوزیسیون پرداخت. در آغاز مدیر جلسه آقای نادر زرکاری گفت: " با توجه به اهمیت موضوع "آسیب شناسی اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور"، اتاق اتحاد جمهوریخواهان، امروزاین بحث را آغاز میکند و آن را در جلسات هفته ها زنی آینده به طور پی درپی و با حضور متخصصان مختلف ادامه خواهد داد. امروز با دکتر مهران مصطفوی، استاد دانشگاه پاریس و فعال سیاسی در "مجامع اسلامی ایرانیان" و خسرو شمیرانی روزنامه نگار و برنده جایزه روزنامه نگار حقوق بشر از طرف "شورای مطبوعات قومی کانادا" بحث و گفت و گو داریم."

گروه پالتاک اتحاد جمهوریخواهان ایران



دکتر مصطفوی با اشاره به اینکه برای ورود به بحث "اپوزیسیون" لازم میداند در باره "پوزیسیون" توضیحاتی بدهد، چنین آغاز کرد:

من در اینجا به این امر نمیپردازم که حکومت ایران از طریق سرکوبها و اعدام ها و دان و شکنجه ها چه خطرات و محدودیت هایی برای اپوزیسیون ایجاد کرده است. این موضوع واضح تر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد.
از دید من آسیب پذیری اپوزیسیون بیشتر از سوی خود آن ناشی میشود. بگذارید قبل از اینکه وارد اصل موضوع بشویم ببینیم اپوزیسیون در مقابل کدام "پوزیسیون" یعنی موضع قرار دارد. بدین ترتیب روشن میشود که ما درمقابل که و چه قرار داریم و به چه دلیل در مقابل آن قرار گرفته ایم.
گروههای مختلف حاکم در ایران که الان در قدرت هستند، حاضرند به هر امری متوسل شوند تا قدرت را از دست ندهند. کارنامه این نظام موجود است. از سال 1360 بدین سوی سیاهی کارنامه این نظام و تبهکاری آن بویژه نمود داشته است. این نظام برای حفظ قدرت به زیر پا گذاشتن تمام بند های اعلامیه جهانی حقوق بشر حاضر بوده و هست. اینها استقلال را نیز به طور مداوم زیر پا گذاشته اند. شاید مساله اتمی مثال خوبی برای نشان دادن این امر باشد. آقایان برای معامله با اروپا و آمریکا در رابطه با بحران اتمی به سوی شرق رفته و بازار ایران را به چین و هند و روسیه هدیه کرده اند. این نظام با وفاق ملی و اتحاد ملی در تضاد قرار دارند و مدام به تقسیم ملت به گروه های خودی و غیر خودی و نیمه خودی مشغول هستند. یکی مکتبی دیگری نیمه مکتبی است، یکی معاند و آن دیگری منافق و سومی برانداز است. به این ترتیب هرگز به دنبال وفاق ملی نبوده اند. حال اگر این "پوزیسیون" است مدعی اپوزیسیون باید رفتاری غیر از این داشته باشد. اما متاسفانه بخش غالب در اپوزیسیون ایران طی سالها کم و بیش این رفتارها را از خود به نمایش گذاشته است. من با برشمردن نمونه هایی این امر را نشان خواهم داد.
به نظر من سیاست وسیله دستیابی به قدرت به هر وسیله نیست. عدم توجه به این امر سبب شده است که مردم رفتار موجود در رژیم را در بخش غالب اپوزیسیون نیز مشاهده کنند. یعنی نیرویی که در مقابل حکومت قرار دارد نیز آنطور که باید و شاید به آِِژادی ها و حقوق اهمیت نمی دهد. یک مثال غم بار در این رابطه موضع بخشی از نیروها در رابطه با آقای اکبر گنجی بود. اینها که خود را اپوزیسیون مینامند میگفتند نباید زیاد هم از ایشان دفاع شود چون ممکن است رهبری جنبش بدست ایشان بیفتد و عدهای میگفتند خودش سابقه بد داشته و باید حالا بکشد. یعنی دفاع از آزادی به دفاع از گروه خاص "خودی" محدود میشود. به عبارت دیگر در اینجا حقوق بشر مورد استفاده ابزاری برای رسیدن به قدرت ( ویا ممانعت دیگری از رسیدن به قدرت) قرار میگیرد.
در رابطه با موضوع استقلال نیز همچنین است. متاسفانه نیروهایی میخواهند همچنان از خارچ مثلا از عراق اقدام کنند. بخشی دیگر هنوز به روسیه چشم دارند و نیروهای دیگر خود را به کمک های آمریکا و یا اروپا امیدواد ساخته اند.
به این ترتیب میخواهم نتیجه بگیرم که ایراد اساسی، در نقطه عزیمت اپوزیسیون یعنی هدف قرار دادن قدرت است.
هدف دست یابی به قدرت به هر قیمت، اپوزیسیون را کاملا فلج کرده است. نیروها در مسابقه ای پنهان با یکدیگر برای دستیابی به قدرت باعث اتلاف توان مقابله با رژیم میشوند. این رفتار باعث شده که در میان مردم یک بی اعتمادی نسبت به غالب مدعیان اپوزیسیون بوجود بیاید.
بگذارید همینجا تاکید کنم که من اپوزیسیون را به دو بخش خارج و داخل تقسیم نمیکنم و به نوعی این تیتر برایم قابل قبول نیست. "اپوزیسیون" در مقابل یک موضع مطرح میشود و فرقی ندارد که موضع مخالف در داخل و یا خارج از کشور مطرح میشود.
به عقیده من عدم اعتماد مردم نسبت به اپوزیسیون سبب شد تا آقای محمود احمدی نزاد در یک انتخابات قلابی به پست ریاست جمهوری دست یابد و کابینه ای تشکیل بدهد که در آن 4 وزیر که در قتل های مختلف شرکت داشته اند به صدارت برسند و این فاجعه است.
در همین انتخابات بخشی از اپوزیسیون هنوز در راه حمایت از اصلاح طلبان حکومتی گام میزد و بر آن بود که باید از داخل رژیم حرکت کرد. با رفتارهای بسیار عحیب تا آنجا پیش رفت که میخواست از رفسنجانی هم ناجی ملت ایران بسازد. همین اپوزیسیون هرگز حاضر نشد که تجربه 8 ساله اصلاح طلبان را به نقد جدی بگذارد. تمام ترس آن این بود که این نقد خود وی را نیز شامل شود. به این ترتیب یکی از رفتارهای فلج کننده ای که اپوزیسیون در کلیت خود انتخاب میکند و به کار میبرد همین سانسور و عدم نقد است. بارز ترین نمونه برای این مدعا همانا عدم ارائه نقدی اساسی بر چرایی برآمدن استبداد سیاه حاکم، از انقلاب مردمی 1357 است. اینکه تقصیر کارنامه سیاه بدست آمده اکنونی را تنها بر دوش ولایت فقیه و خمینی بدانیم ساده کردن موضوع است. در یک نقد ریشه ای، نقش و مسؤلیت هر گروه و حزب و سازمان و شخصیت میتواند روشن بشود. امری که برای قدم های بعدی هر یک از این گروه ها و شخصیت ها و کلیت جامعه بینهایت مهم مینماید و باعث میشود جریان اندیشه بوجود آید و توان بر توان بیافزاید..
نکته دیگر عدم شفافیت موجود در میان برخی گروها و افراد است. شاهد هستیم که گاه مواضع به طور ناگهانی و به سرعت در حال نوسان هستند. بعنوان مثال افرادی عضو یک جبهه هستند که در عین حال عضو فلان سازمان نیز هستند؛ گاه مواضع آنها نه با جبهه و نه با سازمان مربوطه متناسب بوده و هر روز رنگ دیگری به خود میگیرد. اینگونه رقتار نشان از آن میدهد که عده ای میخواهند همه جا حضور داشته باشند. اما برای چه هدفی؟ چیزی به غبر از دست یافتن قدرت ممکن است هدف باشد.
واقعیت این است که تا زمانی که یک آلترناتیو جدی وجود ندارد و نیرویی موجود نیست که مردم بتوانند در آن توانایی شایسته آلترناتیو را ببینند اتفاقی نمی افتد حتی اگر 99 درصد مردم مخالف وضعیت موجود باشند، باز هم رژیم به عمر خود ادامه خواهد داد.
مجموعه رفتارهای برشمرده به این بازمیگردد که نیروهایی که خود را "اپوزیسیون" مینامند به اصول پایبند نیستند. عدم پایبندی به اصول موجبات بی اعتمادی مردم را فراهم آورده و این به نوبه خود تنها و تنها به سود دیکتاتوری حاکم و رهبری نظام حاضر تمام میشود.
پس تا زمانی که اپوزیسیون حقوق مدار نشود و به جای قدرت، آزادی را هدف خود قرار ندهد این روال ادامه خواهد داشت. اما اگر گروههای اپوزیسیون نه فقط از منافع گروهی خود بلکه از منافع کلیت انسانها دفاع کنند،ِ دیوارها را شکسته و سانسور را کنار بگذارد، گذشته را به نقد بنشیند و دریابند که استبداد حاضر چگونه شکل گرفته است و سرانجام اگر چشم از نیروی خارجی بردارد و به استقلال واقعی بیاندیشد افق تازه ای به روی خود و جامعه ایران خواهد گشود.

دکتر مهران مصطفوی در اینجا بخش اول سخنان خود را پایان داده و رشته سخن را به خسرو شمیرانی سپرد.
همانطور که آقای زرکاری در ابتدا گفتند این بحث بسیار گسترده است و نمیتوان در یک جلسه به تمام جوانب آن پرداخت. من در اینجا تنها به بخشی از نیروهای سیاسی میپردازم که با معیارهای خودم آنها را در چارچوب نیروهای طالب تغییرات مسالمت آمیز میشمارم. این امر علاوه بر ذیق وقت و لزوم محدود کردن عرصه بحث، بر اساس این نظر صورت میگیرد که در مرحله کنونی تکامل جامعه ایران، شیوه های متکی به خشونت ره به جایی نبرده و از این دیدگاه فاقد اعتبار هستند.
در عین حال من تنها جنبه های کارکردی آسیب شناسی اپوزیسیون را مورد نظر قرار داده و به موضوعات نظری وارد نخواهم شد.
در ابتدا میخواهم همچون دکتر مصطفوی اشاره کنم که من نیز با تیتر این جلسه موافق نیستم، گرچه دلایل من برای مخالفتم شاید بر آنچه ایشان گفتند منطبق نباشد. در طول بحث خود به این موضوع باز خواهم گشت.
دکتر مصطفوی با ارائه تعریفی از "پوزیسیون" بحث را گشودند و من تعریفی اجمالی از "اپوزیسیون" ارائه میدهم گرچه شاید بدیهی بنماید اما ارائه این تعریف در طول بحث به کار خواهد آمد.
من "اپوزیسیون" را در مقابل قدرت سیاسی حاکم تعریف میکنم یعنی نیرویی که آلترناتیو قدرت موجود است، خود را جایگزین قدرت سیاسی حاکم و یا بخشی از جایگزین میداند.
این مفهوم در کشورهای قائل به حداقل های دمکراسی مثل اروپا ، آمریکا ، هند ، ژاپن و غیره در شکلی متفاوت از آنچه درون نظام های توتالیتر عمل میکند، ظاهر میشود.
در کشورهای گروه اول اپوزیسیون در مقابل دولت قرار داشته و سعی در جایگزینی آن دارد در حالی که مبنای نظام یا state را میپذیرد و با آن در چالشی اساسی وارد نمیشود. در سیستم های گروه دوم اما دولت غالبا تبلور قدرت واقعی نیست و این قدرت معمولا در دست شخص و گاه در دست گروه دیگری نهفته است. در کشور ما تا پیش از انقلاب شاه و پس از آن "رهبر" این نقش را عهده دار شده است.

پس از این مقدمه به صف آرائی نیروها در ایران میپردازم.

نیرو های فعال در داخل کشور
در ایران گروهی از نیروها برای تصاحب مجلس ودولت در تلاش هستند و به این مفهوم خود را اپوزیسیون مینامند، گرچه با قدرت اصلی در نمی افتند.
حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب اسلامی، مجمع روحانیون مبارز کارگزاران سادگی در این گروه جای میگیرند. اخیرا احزاب آقایان کروبی و رفسنجانی یعنی حزب اعتماد ملی و جبهه اعتدال اسلامی به این گروه اضافه شده اند. ( اگر دقیق تر شویم میبینیم که به همین مفهوم انصار حزب الله ، جامعه روحانیت مبارز، آبادگران، انجمن حجتیه و برخی دیگر نیز تا پیش از انتخابات اخیر در حقیقت در اپوزیسیون قرار داشتند. البته من در بحث خود به این گروه نمی پردازم)
غالب این گروه ها طی 25 سال گذشته قدرت را دست به دست کرده اند بخشی در روند تکاملی مبانی نظری خود به این نتیجه رسیدند که در دنیای مدرن بدون اتکا ( یا دست کم اتکا محدود) به قواعد دمکراسی و در نتیجه گسترش نسبی نقش مردم در تعیین قدرت حاکم، امکان پیشرفت برای ایران وجود ندارد. شاید فساد که همچون خوره سرتا پای نظام اسلامی را فرا گرفته است در رسیدن به این نتیجه بی تاثیر نبود.

گروه دوم درمقابل قدرت واقعی در ایران قرار دارد، غالبا هیچگاه در قدرت برآمده از انقلاب 1357 سهیم نبوده است و همواره با محدودیت و بعضا سرکوب های شدید روبرو بوده است.

گروه اول به دلیل سالیان حضور در بافت قدرت
- از گنجینه ارزشمندی از اطلاعات برخوردار است که شهروندان و بالطبع نیروهای خارج از قدرت از آن بی بهره هستند.
- از حداقل امکانات خبررسانی و تبلیغاتی برخوردار است و همچنان میتواند از رسانه های رسمی بهره ای ولو ناچیز داشته باشد
- از امکانات مالی برخوردار است. این امکانات ممکن است از توانایی مالی جناح مقابل کمتر باشد اما از سوی دیگر با توان مالی ناچیز اپوزیسیون نظام در تناسب نیست.
- و به دلیل برخورداری از توان مالی توانایی گسترش دیگر امکانات خود را دارا است.
- از تشکیلات نسبی برخوردار است. احزاب و سازمانهای این گروه اجازه فعالیت دارند. جبهه تشکیل شده توسط آنها که "دو خرداد" نام داشت نیز از حداقل تشکیلات برخوردار بود
در عین حال این گروه از حداقل برنامه برخوردار نیست. برای کسب قدرت به امید تکرار شرایط دو خرداد نشسته است تا شرائط جهانی و داخلی آنها را دوباره به رأس دولت و مجلس (کم قدرت ) پرتاب کند.

توانا یی و ناتوانی های این گروه در انتخابات اخیر به خوبی جلوه کرد:
- امکان تبلیغات سراسری و پرخرج، استفاده محدود از رادیو و تلویزیون رسمی، امکان اعلان تشکیل "جبهه دمکراسی و حقوق بشر" اعلان پر سرو صدای عدم پذیرش حکم حکومتی
در همان روزها شاهد بودیم که جناح مقابل در حرکتی حساب شده و یا شاید تصادفی به دوم خرداد فهماند که حکم حکومتی گاهی هم مواهبی برای اینها دارد پس این اهرم فراقانونی نباید خیلی هم منفی باشد. کاندید اصلاح طلبان رد صلاحیت شده و با حکم حکومتی به میدان انتخابات باز گشت و اعلان اصلاح طلبان در عدم پذیرش حکم حکومتی را بی اعتبار ساخت.
در رابطه با جبهه دمکراسی و حقوق بشر به خاطر می آوریم که اعلام تشکیل آن مصادف بود با اعتراضات نسبتا وسیع داخلی و خارجی برای آزادی دانیان سیاسی. اما داعیان این جبهه کوچکترین گام عملی حتی به شکل نمادین در هماهنگی با نیروهای طرفدار آزادی دانیان سیاسی بر نداشتند. این جبهه طفلی بود که مرده بدنیا آمد و اکنون به قول یکی از رهبران اصلاح طلب از جمعیت های موتلفه اسلامی (آقای عسگر اولادی، محسن رضایی و دوستانشان) تا نهضت آزادی را دربر میگیرد.

پاشنه آشیل گروههای "دوم خردادی" را من از یک دیدگاه در سه نکته خلاصه میکنم:

1- ماندن در حکومت به هر قیمت.
برای ماندن در ساختار قدرت طی 8 سال اخیر و با عقب نشینیهای پی در پی از قول هایشان، آنها حاضر شدند قسمت اعظم 22 میلیون اعتبار خود را از دست بدهند. سوال اینکه مگر با ارزش ترین سرمایه یک گروه سیاسی اعتبار مردمی آن نیست؟

2- عدم اعتماد به مردم و شاید حتی ترس از نیروی آنها.
"دوم خردادی" ها مردم را همواره برای چانه ی هایشان در بالا و سرانجام پای صندوق های رای میخواسنتد. هیچگاه به عقل و شعور جمعی جامعه قائل نبودند و از این رو حتی برای "چانه ی در بالا" نیز نتوانستند از نیروی مردم استفاده کنند. آنها حضور مردم به جز پای صندوق های رأی را با انقلاب و اغتشاش برابر گذاشته ومیگذارند. شاید یادآوری یک موازی تاریخی در اینجا خالی از فایده نباشد.
میدانیم که در تیر ماه 1331 مجلس جدید تشکیل شده بود و دولت باید از نو انتخاب میشد. مصدق پیروز از سفر به لاهه بازگشته بود. وی برای پذیرش پست نخست وزیری شروطی گذاشت که از جمله داشتن کنترل بر ارتش و شهربانی بود که طبق قانون اساسی حق نخست وزیر بود. شاه زیر بار نرفتف قوام را به مجلس معرفی کرد و به تظاهرات خونین 30 تیر انجامید. من گفتگویی در تیر ماه گذشته با آقای حسین شاه حسینی از رهبران جبهه ملی در ایران داشتم ایشان به مناسبت سالگرد 30 تیر 1331 خاطراتی را از آنروز تعریف کردند:
" تظاهرات تمام شد 70 نفر کشته و صدها نفر مجروح شده بودند جمعیت به جلوی خانه مصدق رفت. مصدق رو به جمعیت که من خود در اولین صفوف آن بودم، گفت : مملکت از دست رفته بود و شما آن را از وابستگان به خارجی نجات دادید. من نمیخواستم که شما چنین صدمه بخورید و عزادار بشوید. قول میدهم که در جهت خواسته های شما عمل کنم و در این راه کوشش میکنم غم شما را به شادی تبدیل شود."
در اینجا به هیچ وجه قصد مقایسه میان دو شخصیت نیست تنها روش ها و دیدگاه ها مقایسه میشوند

3- سومین ضعف دوخردادی ها به بهترین شکل توسط عباس عبدی فرموله شد. او قبل از اینکه در پرونده نظرسنجی راهی دان شود در مصاحبه ای گفت (نقل به مضمون) : آنها دست ما را خوانده اند ما را تا خط قرمز میبرند و ما از آنجا مجبور به بازگشت هستیم.
دوم خردادی ها در حرکت خود به سوی قدرت خود را دچار خط قرمز های نظامی میبینند که خود بخشی از آن هستند. آنها برای پرداخت هزینه شکستن این "کمپلکس" توانایی و یا آمادگی ندارند.


گروه دوم جبهه ملی ، حزب ملت ایران، اتحاد دمکراسی خواهان، فراکسیون مدرن دفتر تحکیم وحدت، چپ های سوسیالیست و برخی دیگر نیروها را در خود جای میدهد.
این گروه نه تنها از تسهیلات ناشی از ساختار قدرت بی بهره است بلکه فشار سرکوب آن تا حدی پیش رفت که سوژه های قتلهای جیره ای انجام شده توسط ماموران حکومتی از میان این گروه برگزیده شدند.
چالش هایی که این گروه با آن روبرو است:
1- همچون دوم خردادی ها بی برنامه است
2- از هیچ تشکلی برخوردار نیست و در دوره آزادی های نسبی پس از دو خرداد در این جهت گام نزد.
3- در حالی که نیروهای این دسته هنوز از تحزب برخوردار نیستند به دنبال تشکیل جبهه هستند. با توجه به شرائط امروز ایران که به سوی جامعه مدرن گام بر میدارد، آیا جبهه ای متشکل از افراد هر جند خوشنام و با درایت راه حل دست یابی به قدرت سیاسی خواهد بود.
4- از حداقل امکانات خبر رسانی بی بهره است.
5- عدم اعتماد به توانمندی دیگری بر آن حاکم است
6- و در همین ارتباط خود محوری دیرینه سال جامعه دیکتاتور زده شرقی
از آفات کار این گروه در رسیدن به قدرت است

اکبر گنجی در فاصله میان دو اعتصاب غذای اخیرش که او را تا دم مرگ برد، در مصاحبه ای که با او داشتم از نیاز به شکل گیری "شورای رهبری" در اپوزیسیون گفت. از موانع تشکیل این شورا سؤال کردم و او چنین پاسخ داد: " من مسائلی در ذهن خود دارم که تا به حال در باره انها با کسی صحبت نکرده ام. شما مشکلاتی در خارج کشور دارید که ما نیز در داخل با آنها دست به گریبان هستیم. مثلا همه ادعای رهبری دارند. هیچ کس دیگری را قبول ندارد. و یا وقتی میخواهیم دور هم جمع شویم یکی میگوید اگر آن دیگری باشد من نمیآیم. برخی به لحاظ ایدئولوژیک شرطهایی میگذارند که که مانع جمع میشود والی آخر "

نیرو های فعال در خارج از کشور

در آغاز بحث اشاره کرده بودم که با تقسیم اپوزیسیون به داخل و خارج از کشور موافق نیستم. تعریفی هم از اپوزیسیون ارائه شده بود. حال اگر همان تعریف را مبنا قرار دهیم و اپوزیسیون را نیروی طالب کسب قدرت سیاسی بدانیم سوالی که ایجاد میشود این است که مگر یک حکومت در خارج از ایران وجود دارد که اپوزیسیون خارج از ایران بخواهد در مقابل آن شکل بگیرد؟
موارد تاریخی بسیار میتوان نام برد که رهبر ، رهبری و یا بخشی از رهبری نیروی اپوزیسیون یک قدرت مشخص در خارج ازحوزه جغرافیای سیاسی آن قدرت بوده است. اما اینکه یک سازمان اپوزیسیون در خارج از کشور شکل بگیرد و تمام نیروهایش خارج از کشوری باشد که قاعدتا میدان مقابله قدرت و نیروی مدعی جایگزینی آن است چگونه میخواهد امر ارتباط با مردم و سازماندهی آنها برای حرکت در جهت تغییر قدرت را پیش ببرد.
البته یک راه برای این امر وجود دارد و آن سازماندهی در خارج برای لشکرکشی به داخل است. هیچ نیروی ایرانی در خارج ادعای آن را ندارد که میتواند با توسل به توان خود چنین امری را پیش ببرد. پس تنها نیروی ایرانی از سالها پیش به این شیوه امید بسته است از همان آغاز مجبور به اتکا مطلق به نیروی خارجی (مثلا در گذشته عراق و امروز آمریکا ) شده است.
به این ترتیب اگر نیرویی میخواهد نام اپوزیسیون بر خود بگذارد و تسخیر قدرت از طریق جنگ و لشکر کشی را نیز مردود میداند راهی به جز انتقال تلاشهای خود به ایران ندارد. البته که این امر با هزینه همراه است حال تصمیم با سازمان و گروه مفروض است که میخواهد هزینه را بپردازد یا خیر و آیا توانایی آن را دارد که این هزینه را به حداقل برساند یا نه.
سازمان فداییان خلق اکثریت و دیگرگروه های سازمان فدایی و همچنین حزب توده و راه کارگر و گروهها زنی ملی و ... دیگران باید به این سوال پاسخ بدهند که آیا خود را اپوزیسیون میدانند؟ اگر پاسخ مثبت است از خارج ازکشور چگونه نقشه کسب قدرت را دارند؟ آیا دلخوش "بهمنی" دگر هستند؟ تا پس از آن عرض اندام کنند؟
در مصاحبه ای که اخیرا در رابطه با گسترش اعتراضات در کردستان با آقای بهزاد کریمی از رهبران "اکثریت" داشتم از ایشان پرسیدم چرا از آنهمه نیروی چریکهای فدایی خلق – اکثریت دیگر اثری در کردستان نیست؟ آیا "اکثریت" برنامه ای برای داشتن نیرو در داخل ندارد؟ پاسخ دادند:" ما آن اندازه جدی هستیم که دست روی دست نگذاریم تا ببینیم "خدا چه بخواهد". سازمان ما به عنوان سازمانی دارای طرفداران و هوادارانی در داخل ، در همه جای کشور کمابیش حضور دارد ولی حضور به عنوان سازمان مخفی ، نه در ایران و نه در خارج از ایران نداریم."

طبیعی است که "اکثریت" در ایران طرفدارانی دارد. همانطور که "طوفان" و "توفان" احتمالا طرفدارانی دارند اما آیا این کافی است تا یک نیرو خود را آلترناتیو (ویا بخشی از آلترناتیو) بنامد؟

این سوال در باره جبهه های تازه تاسیس در خارج از کشور نیز مطرح است.
آقای فرخ نگهدار در چندین جای مختلف پاسخی به این سوال داده است که مستقل از موافقت و یا مخالفت با محتوی آن، میتوان آن را یک تعین تکلیف برای این معضل شمرد. او نقش اتحاد جمهوریخواهان را در حد نیروی "حامی" تعریف میکند. نقشی که با توجه به توانایی های اتحاد جمهوریخواهان ایران عملی مینماید. به نظر من اگر افرادی با این دیدگاه مخالف هستند باید نشان دهند که اتحاد جمهوریخواهان برای اقداماتی بیش از این توانایی دارد.

این بحث نشانگر بزرگترین چالشی است که نیروهای سیاسی ایرانی خارج از کشور با آن روبرو هستند و من آن را بحران هویت مینمامم.
مستقل از اینکه این بزرگترین چالش چگونه پاسخ بگیرد؛
- عدم اعتماد به نفس
- بحران عدم اعتماد
- خودمحوربینی و
- ضعف مدیریتی
از دیگر آفات نیروهای سیای خارج از کشور هستند.
تجربه برخورد با انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران تبلور بارز عدم اعتماد به نفس در میان این نیرو بود که در دو مورد به آن اشاره میکنم.
قبل از انتخابات تحلیل های قرص و محکمی از سوی نیروها در خارج ارائه میشد در نتیجه همین تحلیلها، آنها یکپارچه با محور قرار دادن شعار آزادیهای سیاسی، سیاست تحریم را اتخاذ کردند. بلافاصله پس از انتخاب آقای محمود احمدی نژاد تحلیلها چنان تغییر کردند که انگار از دو ایران مختلف سخن بوده است. ناگهان لزوم توجه به عدالت اجتماعی که تا قبل از انتخابات بحثی به نهایت حاشیه ای محسوب میشد مرکزیت یافت. ته سیاست تحریم حمله شد و یا دفاعی شرمگینانه از آن صورت گرفت.
دیگر اینکه موضوع "تقلب و تخلف های وسیع انتخاباتی" بلافاصله پس از پایان دور اول انتخابات و با اتکا به مواضع افراد قدرتمندی چون آقایان رفسنجانی و کروبی ، توسط تمامی اپوزیسیون در داخل بالا گرفت. نیروهای خارج از کشور نیز آن را با ولع دنبال کردند. بلافاصله پس از فروکش اعتراضات در رأس هرم قدرت در رابطه با این موضوع و تغییر نام تقلب و تخلف به "