شرکت یا عدم شرکت در انتخابات دوره هفتم


رضا فانی یزدی
rezafani@yahoo.com

۲۰۰۳ نوامبر

* آیا ما به رقابت برای جلب نیروی ناراضی در جمهوری اسلامی با رقبای اصلاح طلب درون حاکمیت قرار گرفته ایم و اگر چنین است، در رقابت با جریانات سلطنت طلب و محافل مشابه آنها تا کجا پیش خواهیم رفت؟ * آیا ساختار نظام جمهوری اسلامی، بویژه وجود نهادهایی چون نهاد ولایت فقیه، شورای نگهبان و قانون اساسی مانع هرگونه تغییر و تحول در جامعه است و علت تحریم انتخابات کنونی این ساختار است، و اگر چنین است آیا این ساختار و موانع در چند ماه گذشته وجود نداشت، و یا اینکه ما از درک آن عاجز بودیم که مردم را برای انتخابات شوراهای شهر به پای صندوق های رای تشویق و ترغیب نمودیم؟

شرکت یا تحریم انتخابات دوره هفتم از عمده ترین مباحثی است که توجه محافل فعال سیاسی کشور را به خود معطوف داشته است.

گرچه هنوز چند ماهی به برگزاری انتخابات باقی است و در کشوری پر تلاطم چون کشور ما نمی توان قطعا نسخه غیر قابل تغییری را ارائه نمود، اما تعدادی از افراد و جریانات سیاسی نظرات قطعی خود را اعلام کرده و در صدد بسیج آرای عمومی پیرامون دیدگاه های ارائه شده می باشند. در طیف اپوزیسیون خارج از کشور بطور عمده دیدگاه تحریم انتخابات از اقبال بیشتری برخوردار بوده و تبلیغ می شود.

هواداران این نظریه را بیشتر می توان در دوگروه کلی تقسیم بندی کرد.

گروه اول - آنهایی که با سابقه تاریخی معینی مخالف کلیت نظام جمهوری اسلامی بوده و به درجات گوناگون در مقابله و دشمنی با نظام جمهوری اسلامی در طول تاریخ این نظام به شیوه های گوناگون در جهت فروپاشی آن فعال بوده اند.

این طیف از سلطنت طلب ها که با پیروزی انقلاب، خلع حاکمیت سیاسی گردیده، تا جریانات افراطی چپ که از همان فردای پیروزی انقلاب نظام را ضد مردمی و ضد خلقی ارزیابی نموده و خواهان سرنگونی آن بودند را شامل است. این گروه عمدتا تحول در کشور و شانس خود را در هرچه بدتر شدن اوضاع در ایران دانسته و حرکات اصلاح طلبانه از درون را که به طولانی تر شدن عمر کلیت نظام جمهوری اسلامی می انجامد، مغایر با سیاست خود که سرنگونی است، دیده و با هر حرکت اصلاح طلبانه بشدت مخالف بوده و از همین موضع از همان روز اول مخالف شرکت مردم در هر نوع از انتخابات بوده و بطور تاریخی هرگونه از انتخابات را که در چهارچوب این نظام قرار گیرد تحریم نموده اند.

گروه دوم - گروه دوم اما بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی است که پس از درک تحولات سالهای اخیر، بویژه پس از انتخاب آقای خاتمی و شکل گیری جبهه دوم خرداد، و دگرگونی در چهارچوب های فکری خود و درک های جدید از تحول جامعه، از اصلاحات حمایت نموده، باشرکت فعال فکری و سیاسی به رشد پروسه اصلاحات کمک کرده و در معرفی جنبش اصلاحات ایران در خارج از کشور نقش بسزایی ایفا نموده و امید به تحول را در دل هزاران ایرانی در خارج و داخل کشور از طریق اصلاحات مسالمت آمیز از درون نظام و بدون پرداخت هزینه های گزاف روشنایی بخشیده است.

بخشی از این گروه اما پس از شکست شیوه های گزیده شده اصلاح طلبان حکومتی ، به ویژه روش چانه ی از بالا و بی توجهی به مردم، به این نتیجه رسیده اند که اصلاحات به قول آقای حجاریان مرده است، مردم از خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی عبور کرده و از حرکت های سیاسی که در چهارچوب نظام صورت می گیرد، قهر نموده اند. یکی از عوامل اصلی شکل گیری این نظر، عدم شرکت مردم در انتخابات شوراهای شهری در 9 اسفند ماه سال گذشته بود که به قهر عمومی مردم از اصلاح طلبان تفسیر گردیده و بخشی از جریانات مدافع اصلاحات را که بویژه از شرکت مردم در انتخابات شوراهای شهری حمایت نموده اند، دچار عذاب وجدان سیاسی نموده است.

عدم استقبال مردم از شرکت در انتخابات شوراهای شهری بویژه در کلان شهرهای کشور باعث شد که این نیروها که قطعا خود را پیشقراول جنبش اصلاحات دانسته، احساس نمایند که از درک خواست عمومی مردم عاجز بوده و از جنبش عمومی مردم عقب افتاده اند. لذا به منظور پرکردن فضای خالی بین مردم و اصلاح طلبان حکومتی، و جلب جنبش دانشجویی ناراضی از حاکمان اصلاح طلب، و از آن مهمتر جبران خطای خود در حمایت از فراخواندن مردم به شرکت در انتخابات شوراها و خالی کردن شانه خود از زیر بار فشار گرایش رادیکال جامعه و بخشی از جنبش اعتراضی در داخل و خارج از کشور و موضع آنها در رابطه با انتخابات شوراها، این بار موضع رادیکال تری اتخاذ نموده و شعار تحریم انتخابات را مطرح کرده و مردم را به عدم شرکت در انتخابات تشویق می نمایند. این سیاست در واقع ادامه حرکتی است که ظرف چند ماه گذشته از استعفای آقای خاتمی و اصلاح طلبان حاکم از تمامی مقامات دولتی حمایت نموده و سیاست خروج از حاکمیت را تشویق و دنبال می کند.

این که این گروه از دوستان - که در گذشته سیاست خروج از حاکمیت و استعفای جمعی را تشویق می کردند و در زمان حال سیاست تحریم را در پیش گرفته اند - چه راه حل معینی را پیشنهاد می کنند، سوالی است که یا بی پاسخ مانده و یا پاسخ های داده شده در واقع ذهنیتی است که فقط به منظور گریز از وارد شدن در پیچیدگی و دشواری میدان سیاست کنونی کشور به وام گرفته شده است.

جنبش اصلاحات که روزی با حمایت 22 میلیون رای مردم آبرو و حیثیت سیاسی برای افراد می آفرید و حمایت از آن کسب سرمایه و حیثیت سیاسی و معروفیت و وجهه اجتماعی را در پی داشت، امروز با توجه به موانع اساسی مقابل آن دیگر آن جاذبه ها را نداشته و حمایت از آن در شرایط پیچیده کنونی به مثابه قمار سیاسی است که نتیجه از پیش تعیین شده ای ندارد. لذا برخی از دوستان با فاصله گیری از آن حاضر به از دست دادن سرمایه های بدست آورده نبوده و با طرح مسائلی از قبیل عبور جامعه از خاتمی و اصلاح طلبان سعی در حفظ سرمایه بدست آورده داشته و در جهت افزودن ارزش اضافی بر آن و انباش بیشتر سرمایه سیاسی برای شرکت در آینده سیاسی جامعه، به حفظ فاصله ها و دوری گزیدن ها، سیاست می کنند.

گفتار من در رابطه با این دسته از دوستان و بحث با آنها در رابطه با شعار استعفا و خروج دسته جمعی و یا تحریم کنونی انتخابات دوره هفتم، بحثی است کاملا دوستانه و ساده: دوستانه از آن جهت که برخی از مبلغین این نظریه از دوستان نزدیک و صمیمی و همکار و قابل احترام از دیدگاه من بوده و برای جامعه فرهنگی و سیاسی کشور ما سرمایه های حال و آینده هستند، و ساده از این بابت که همه ما به آینده ای بهتر چشم داشته و در تلاش ساختن و پیدا کردن مسیرهای تحول و ترقی در کشور خود هستیم. مسلما هیچ کدام از ما راه حل نهایی و نسخه بی بدیل این تحول را در اختیار نداشته و مدعی آن نیز نخواهیم بود چرا که دمکراسی پذیرش راه حل های متفاوت اجتماعی و سازش و پیوند منطقی آنهاست.

ادامه این مطلب را با طرح سوالاتی از دوستانی که سیاست تحریم را در پیش گرفته و با انتظار پاسخ مسئولانه و واقع بینانه از آنها دنبال می کنم. شعار تحریم انتخابات گرچه با اقبال مناسبی در خارج از کشور مواجه شده است، اما بدون پاسخ به سوالات زیر نمی توان آن را جدی گرفت.

یک – آیا تحریم انتخابات صرفا به این دلیل است که شورای نگهبان مانع ورود کاندیداهای نمایندگی به مرحله انتخابات است و اگر این مانع برطرف گردد، آن دسته از دوستان از شعار تحریم دست خواهند شست؟

دو – آیا ساختار نظام جمهوری اسلامی، بویژه وجود نهادهایی چون نهاد ولایت فقیه، شورای نگهبان و قانون اساسی مانع هرگونه تغییر و تحول در جامعه است و علت تحریم انتخابات کنونی این ساختار است، و اگر چنین است آیا این ساختار و موانع در چند ماه گذشته وجود نداشت، و یا اینکه ما از درک آن عاجز بودیم که مردم را برای انتخابات شوراهای شهر به پای صندوق های رای تشویق و ترغیب نمودیم؟

سه – آیا عدم شرکت مردم در انتخابات شوراهای شهر در کلان شهرهای ایران تفسیری است بر اینکه مردم از اصلاح طلبان قهر کرده و یا به راه حل دیگری جدا از صندوق های رای پناه آورده اند؟ در این صورت اگر مردم از انتخابات شوراهای شهر حمایت می کردند، آیا ما بازهم آنها را به پای صندوق های رای فرا می خواندیم؟

چهار – آیا صرفا به دلیل اینکه تنی چند از فعالین اصلاح طلب حکومتی و پیرامونی آنها ندا داده اند که «اصلاحات مرده است» و یا اینکه «انسداد سیاسی» است، و یا احتمالا در انتخابات شرکت نمی کنیم، باعث شده است که ما این بار عجولانه فریاد تحریم انتخابات را سر داده ایم؟ چه میشد اگر تمام جبهه اصلاحات و محافل پیرامونی آنها اعلام می کردند که در انتخابات شرکت خواهند کرد و دچار بلاتکلیفی کنونی نمی بودند؟

پنج – آیا ما به رقابت برای جلب نیروی ناراضی در جمهوری اسلامی با رقبای اصلاح طلب درون حاکمیت قرار گرفته ایم و اگر چنین است، در رقابت با جریانات سلطنت طلب و محافل مشابه آنها تا کجا پیش خواهیم رفت؟

شش – آیا قهر نسبی مردم در یک انتخابات بی اهمیت برای شوراهای شهری، آن هم در چند شهر بزرگ، نشان دهنده آن است که مردم در انتخابات مجلس که از اهمیت به مراتب بیشتری برخوردار است نیز شرکت نخواهند کرد؟ کدام مرکز آماری در ایران وجود دارد که بتوان با اتکاء به آن این پیش بینی ها را انجام داد؟ آیا نتیجه بررسی آماری گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران برآیند درک سیاسی و اندیشه و عقاید جامعه ماست؟ کاش چنین می بود. ولی واقعیت این است که آنهایی که به پای صندوق های رای رفته و می روند، یا نمی روند، تنها این جمعیت دانشجویی نبوده و به گونه آنها به حل و فصل مسائل نمی اندیشند. اما سوال اساسی اینجاست: آیا در قبال بی تفاوتی و یاس مردم و عدم استقبال آنها از شرکت در انتخابات به هر دلیل، عذر موجهی است برای عناصر فعال سیاسی جامعه که به تحریم انتخابات پناه آورند؟

هفت – آیا اعتقاد بر غیر دمکراتیک بودن ساختار نظام و موانع ساختاری آن علت تحریم انتخابات است؟ اگر چنین است، آیا ما قصد آن داریم که تا به پایان عمر این ساختار حکومتی، سیاست تحریم را ادامه دهیم؟ چشم انداز این حرکت چیست؟

هشت – مواهب و دستاوردهای ما از عدم شرکت ما و تشویق سایرین به تحریم انتخابات مجلس هفتم و احتمالا ریاست جمهوری آینده چه می باشد؟ نصیب اقتدارگرایان از این سیاست چیست و فرصت چهارساله رایگان به آنها برای یکه تازی و ادامه حیات بی مزاحمت چه خواهد بود؟

نه – آیا اگر ما در موقعیت اصلاح طلبان حکومتی بوده و امکان شرکت در انتخابات را داشته و احتمالا بخشی از مجلس آینده را کنترل می کردیم، با توجه به تجربه توسعه و رشد نیروهای خود در دو دوره گذشته و حمایت چند میلیونی از آراء مردم، چه سیاستی را دنبال می کردیم؟ آیا هنوز به تحریم و خروج از حاکمیت پای می فشردیم؟

پاسخ به این سوالات و دهها سوال دیگر از این دست کمک موثری است در شکل گیری سیاستی مسئول و واقع بین که نیاز جامعه امروزی ماست.

با تشکر و احترام،
رضا فانی یزدی




شرکت یا عدم شرکت در انتخابات دوره هفتم


رضا فانی یزدی
rezafani@yahoo.com

۲۰۰۳ نوامبر

* آیا ما به رقابت برای جلب نیروی ناراضی در جمهوری اسلامی با رقبای اصلاح طلب درون حاکمیت قرار گرفته ایم و اگر چنین است، در رقابت با جریانات سلطنت طلب و محافل مشابه آنها تا کجا پیش خواهیم رفت؟ * آیا ساختار نظام جمهوری اسلامی، بویژه وجود نهادهایی چون نهاد ولایت فقیه، شورای نگهبان و قانون اساسی مانع هرگونه تغییر و تحول در جامعه است و علت تحریم انتخابات کنونی این ساختار است، و اگر چنین است آیا این ساختار و موانع در چند ماه گذشته وجود نداشت، و یا اینکه ما از درک آن عاجز بودیم که مردم را برای انتخابات شوراهای شهر به پای صندوق های رای تشویق و ترغیب نمودیم؟

شرکت یا تحریم انتخابات دوره هفتم از عمده ترین مباحثی است که توجه محافل فعال سیاسی کشور را به خود معطوف داشته است.

گرچه هنوز چند ماهی به برگزاری انتخابات باقی است و در کشوری پر تلاطم چون کشور ما نمی توان قطعا نسخه غیر قابل تغییری را ارائه نمود، اما تعدادی از افراد و جریانات سیاسی نظرات قطعی خود را اعلام کرده و در صدد بسیج آرای عمومی پیرامون دیدگاه های ارائه شده می باشند. در طیف اپوزیسیون خارج از کشور بطور عمده دیدگاه تحریم انتخابات از اقبال بیشتری برخوردار بوده و تبلیغ می شود.

هواداران این نظریه را بیشتر می توان در دوگروه کلی تقسیم بندی کرد.

گروه اول - آنهایی که با سابقه تاریخی معینی مخالف کلیت نظام جمهوری اسلامی بوده و به درجات گوناگون در مقابله و دشمنی با نظام جمهوری اسلامی در طول تاریخ این نظام به شیوه های گوناگون در جهت فروپاشی آن فعال بوده اند.

این طیف از سلطنت طلب ها که با پیروزی انقلاب، خلع حاکمیت سیاسی گردیده، تا جریانات افراطی چپ که از همان فردای پیروزی انقلاب نظام را ضد مردمی و ضد خلقی ارزیابی نموده و خواهان سرنگونی آن بودند را شامل است. این گروه عمدتا تحول در کشور و شانس خود را در هرچه بدتر شدن اوضاع در ایران دانسته و حرکات اصلاح طلبانه از درون را که به طولانی تر شدن عمر کلیت نظام جمهوری اسلامی می انجامد، مغایر با سیاست خود که سرنگونی است، دیده و با هر حرکت اصلاح طلبانه بشدت مخالف بوده و از همین موضع از همان روز اول مخالف شرکت مردم در هر نوع از انتخابات بوده و بطور تاریخی هرگونه از انتخابات را که در چهارچوب این نظام قرار گیرد تحریم نموده اند.

گروه دوم - گروه دوم اما بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی است که پس از درک تحولات سالهای اخیر، بویژه پس از انتخاب آقای خاتمی و شکل گیری جبهه دوم خرداد، و دگرگونی در چهارچوب های فکری خود و درک های جدید از تحول جامعه، از اصلاحات حمایت نموده، باشرکت فعال فکری و سیاسی به رشد پروسه اصلاحات کمک کرده و در معرفی جنبش اصلاحات ایران در خارج از کشور نقش بسزایی ایفا نموده و امید به تحول را در دل هزاران ایرانی در خارج و داخل کشور از طریق اصلاحات مسالمت آمیز از درون نظام و بدون پرداخت هزینه های گزاف روشنایی بخشیده است.

بخشی از این گروه اما پس از شکست شیوه های گزیده شده اصلاح طلبان حکومتی ، به ویژه روش چانه ی از بالا و بی توجهی به مردم، به این نتیجه رسیده اند که اصلاحات به قول آقای حجاریان مرده است، مردم از خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی عبور کرده و از حرکت های سیاسی که در چهارچوب نظام صورت می گیرد، قهر نموده اند. یکی از عوامل اصلی شکل گیری این نظر، عدم شرکت مردم در انتخابات شوراهای شهری در 9 اسفند ماه سال گذشته بود که به قهر عمومی مردم از اصلاح طلبان تفسیر گردیده و بخشی از جریانات مدافع اصلاحات را که بویژه از شرکت مردم در انتخابات شوراهای شهری حمایت نموده اند، دچار عذاب وجدان سیاسی نموده است.

عدم استقبال مردم از شرکت در انتخابات شوراهای شهری بویژه در کلان شهرهای کشور باعث شد که این نیروها که قطعا خود را پیشقراول جنبش اصلاحات دانسته، احساس نمایند که از درک خواست عمومی مردم عاجز بوده و از جنبش عمومی مردم عقب افتاده اند. لذا به منظور پرکردن فضای خالی بین مردم و اصلاح طلبان حکومتی، و جلب جنبش دانشجویی ناراضی از حاکمان اصلاح طلب، و از آن مهمتر جبران خطای خود در حمایت از فراخواندن مردم به شرکت در انتخابات شوراها و خالی کردن شانه خود از زیر بار فشار گرایش رادیکال جامعه و بخشی از جنبش اعتراضی در داخل و خارج از کشور و موضع آنها در رابطه با انتخابات شوراها، این بار موضع رادیکال تری اتخاذ نموده و شعار تحریم انتخابات را مطرح کرده و مردم را به عدم شرکت در انتخابات تشویق می نمایند. این سیاست در واقع ادامه حرکتی است که ظرف چند ماه گذشته از استعفای آقای خاتمی و اصلاح طلبان حاکم از تمامی مقامات دولتی حمایت نموده و سیاست خروج از حاکمیت را تشویق و دنبال می کند.

این که این گروه از دوستان - که در گذشته سیاست خروج از حاکمیت و استعفای جمعی را تشویق می کردند و در زمان حال سیاست تحریم را در پیش گرفته اند - چه راه حل معینی را پیشنهاد می کنند، سوالی است که یا بی پاسخ مانده و یا پاسخ های داده شده در واقع ذهنیتی است که فقط به منظور گریز از وارد شدن در پیچیدگی و دشواری میدان سیاست کنونی کشور به وام گرفته شده است.

جنبش اصلاحات که روزی با حمایت 22 میلیون رای مردم آبرو و حیثیت سیاسی برای افراد می آفرید و حمایت از آن کسب سرمایه و حیثیت سیاسی و معروفیت و وجهه اجتماعی را در پی داشت، امروز با توجه به موانع اساسی مقابل آن دیگر آن جاذبه ها را نداشته و حمایت از آن در شرایط پیچیده کنونی به مثابه قمار سیاسی است که نتیجه از پیش تعیین شده ای ندارد. لذا برخی از دوستان با فاصله گیری از آن حاضر به از دست دادن سرمایه های بدست آورده نبوده و با طرح مسائلی از قبیل عبور جامعه از خاتمی و اصلاح طلبان سعی در حفظ سرمایه بدست آورده داشته و در جهت افزودن ارزش اضافی بر آن و انباش بیشتر سرمایه سیاسی برای شرکت در آینده سیاسی جامعه، به حفظ فاصله ها و دوری گزیدن ها، سیاست می کنند.

گفتار من در رابطه با این دسته از دوستان و بحث با آنها در رابطه با شعار استعفا و خروج دسته جمعی و یا تحریم کنونی انتخابات دوره هفتم، بحثی است کاملا دوستانه و ساده: دوستانه از آن جهت که برخی از مبلغین این نظریه از دوستان نزدیک و صمیمی و همکار و قابل احترام از دیدگاه من بوده و برای جامعه فرهنگی و سیاسی کشور ما سرمایه های حال و آینده هستند، و ساده از این بابت که همه ما به آینده ای بهتر چشم داشته و در تلاش ساختن و پیدا کردن مسیرهای تحول و ترقی در کشور خود هستیم. مسلما هیچ کدام از ما راه حل نهایی و نسخه بی بدیل این تحول را در اختیار نداشته و مدعی آن نیز نخواهیم بود چرا که دمکراسی پذیرش راه حل های متفاوت اجتماعی و سازش و پیوند منطقی آنهاست.

ادامه این مطلب را با طرح سوالاتی از دوستانی که سیاست تحریم را در پیش گرفته و با انتظار پاسخ مسئولانه و واقع بینانه از آنها دنبال می کنم. شعار تحریم انتخابات گرچه با اقبال مناسبی در خارج از کشور مواجه شده است، اما بدون پاسخ به سوالات زیر نمی توان آن را جدی گرفت.

یک – آیا تحریم انتخابات صرفا به این دلیل است که شورای نگهبان مانع ورود کاندیداهای نمایندگی به مرحله انتخابات است و اگر این مانع برطرف گردد، آن دسته از دوستان از شعار تحریم دست خواهند شست؟

دو – آیا ساختار نظام جمهوری اسلامی، بویژه وجود نهادهایی چون نهاد ولایت فقیه، شورای نگهبان و قانون اساسی مانع هرگونه تغییر و تحول در جامعه است و علت تحریم انتخابات کنونی این ساختار است، و اگر چنین است آیا این ساختار و موانع در چند ماه گذشته وجود نداشت، و یا اینکه ما از درک آن عاجز بودیم که مردم را برای انتخابات شوراهای شهر به پای صندوق های رای تشویق و ترغیب نمودیم؟

سه – آیا عدم شرکت مردم در انتخابات شوراهای شهر در کلان شهرهای ایران تفسیری است بر اینکه مردم از اصلاح طلبان قهر کرده و یا به راه حل دیگری جدا از صندوق های رای پناه آورده اند؟ در این صورت اگر مردم از انتخابات شوراهای شهر حمایت می کردند، آیا ما بازهم آنها را به پای صندوق های رای فرا می خواندیم؟

چهار – آیا صرفا به دلیل اینکه تنی چند از فعالین اصلاح طلب حکومتی و پیرامونی آنها ندا داده اند که «اصلاحات مرده است» و یا اینکه «انسداد سیاسی» است، و یا احتمالا در انتخابات شرکت نمی کنیم، باعث شده است که ما این بار عجولانه فریاد تحریم انتخابات را سر داده ایم؟ چه میشد اگر تمام جبهه اصلاحات و محافل پیرامونی آنها اعلام می کردند که در انتخابات شرکت خواهند کرد و دچار بلاتکلیفی کنونی نمی بودند؟

پنج – آیا ما به رقابت برای جلب نیروی ناراضی در جمهوری اسلامی با رقبای اصلاح طلب درون حاکمیت قرار گرفته ایم و اگر چنین است، در رقابت با جریانات سلطنت طلب و محافل مشابه آنها تا کجا پیش خواهیم رفت؟

شش – آیا قهر نسبی مردم در یک انتخابات بی اهمیت برای شوراهای شهری، آن هم در چند شهر بزرگ، نشان دهنده آن است که مردم در انتخابات مجلس که از اهمیت به مراتب بیشتری برخوردار است نیز شرکت نخواهند کرد؟ کدام مرکز آماری در ایران وجود دارد که بتوان با اتکاء به آن این پیش بینی ها را انجام داد؟ آیا نتیجه بررسی آماری گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران برآیند درک سیاسی و اندیشه و عقاید جامعه ماست؟ کاش چنین می بود. ولی واقعیت این است که آنهایی که به پای صندوق های رای رفته و می روند، یا نمی روند، تنها این جمعیت دانشجویی نبوده و به گونه آنها به حل و فصل مسائل نمی اندیشند. اما سوال اساسی اینجاست: آیا در قبال بی تفاوتی و یاس مردم و عدم استقبال آنها از شرکت در انتخابات به هر دلیل، عذر موجهی است برای عناصر فعال سیاسی جامعه که به تحریم انتخابات پناه آورند؟

هفت – آیا اعتقاد بر غیر دمکراتیک بودن ساختار نظام و موانع ساختاری آن علت تحریم انتخابات است؟ اگر چنین است، آیا ما قصد آن داریم که تا به پایان عمر این ساختار حکومتی، سیاست تحریم را ادامه دهیم؟ چشم انداز این حرکت چیست؟

هشت – مواهب و دستاوردهای ما از عدم شرکت ما و تشویق سایرین به تحریم انتخابات مجلس هفتم و احتمالا ریاست جمهوری آینده چه می باشد؟ نصیب اقتدارگرایان از این سیاست چیست و فرصت چهارساله رایگان به آنها برای یکه تازی و ادامه حیات بی مزاحمت چه خواهد بود؟

نه – آیا اگر ما در موقعیت اصلاح طلبان حکومتی بوده و امکان شرکت در انتخابات را داشته و احتمالا بخشی از مجلس آینده را کنترل می کردیم، با توجه به تجربه توسعه و رشد نیروهای خود در دو دوره گذشته و حمایت چند میلیونی از آراء مردم، چه سیاستی را دنبال می کردیم؟ آیا هنوز به تحریم و خروج از حاکمیت پای می فشردیم؟

پاسخ به این سوالات و دهها سوال دیگر از این دست کمک موثری است در شکل گیری سیاستی مسئول و واقع بین که نیاز جامعه امروزی ماست.

با تشکر و احترام،
رضا فانی یزدی