فمنيسم و سالاري
http://gharibeyeirani.persianblog.com
جنبش زنان و استيفاي حقوق آنان يكي از مهمترين پايههاي پيشرفت و حركت به سوي دموكراسي و آزاديخواهي است. هر حركت اصلاحطلبانهاي كه نياز به تغييرات حقوقي در وضعيت زنان را ناديده بگيرد، از بخش عمدهاي از حمايتهاي اجتماعي خود را محروم كرده است. فراگير بودن مشكلات حقوقي ان، توجه به آن را حياتيتر ميسازد و به ناچار ميبايد از تمام توان و ظرفيتهاي اجتماعي و سياسي براي رفع موانع موجود كمك گرفت و البته در اين راه پس زدن بخشي از نيروهاي سياسي به هر بهانهاي نه تنها مبارزات زنان را به عقب ميراند بلكه مانعي اساسي بر سر راه پيشرفت كل جامعه ايجاد ميكند.
مهمترين مانع پيش روي ان، برداشتهاي اصولگرايانهي اسلامي است كه هم در بخش مهمي از حكومت حضور دارد و هم در بطن جامعهي ايراني. از اين رو محافظهكاران هر گونه تغيير در جايگاه زنان را نوعي بدعت در دين و خروج از آن ميشمارند، نيروهاي اصلاحطلب مذهبي نيز گرچه به اندازهي محافظهكاران سختگير نيستند، اما در دفاع از جنبش زنان چندان صراحتي از خود نشان نميدهند و ترجيح ميدهند بيشتر در برخورد با مطالبات مدرن زنان سكوت پيشه كنند. از سوي ديگر، بقيهي نيروهاي مدرن نيز چندان به اين موضوع توجه نشان نميدهند، اما از آنجا كه هر گونه برخورد انتقادي با مطالبات زنان ممكن است نوعي سنتگرايي محسوب شود، از آن به طور كلي حمايت ميكنند. با اين احوال فعاليت زنان به جزيرهاي ميماند كه بدون آميختگي با ديگر نيروهاي سياسي به كار خود ادامه ميدهد و از آنجا كه با وجود مشكلات فراوان نميتواند گامي به پيش بگذارد، دائماً خود را تكرار ميكند. اگر به مطالب و دغدغههاي فمنيستهاي ايراني در ده سال گذشته بنگريد، گمان نميكنم در مقايسه با گفتارهاي امروزشان چندان تفاوتي وجود داشته باشد.
در ميان آثار برخي از فمنيستها گاهي اوقات نظراتي بروز ميكند كه نميتوان آن را صرفاً مبارزه براي كسب حقوق پايمال شدهي زنان و اصلاح قوانين ناعادلانه تعبير كرد.
نخست، گويي برخي از زنان در كارزار صلحطلبي و حقوق بشر و كلا سياست خود را جنس برتري احساس ميكنند. در لابلاي گفتههاي بسياري از زنان چنين پيشفرضي نهفته است. پربديهي است كه پرداختن به موضوع برتري نژادي زنان بر مردان يا برعكس راه به جايي نخواهد برد. بنابراين زنان اگر ميخواهند بر حضور پررنگترشان بر عرصههاي سياسي تأكيد كنند لزومي ندارد كه به چنين استدلالات بيپايهاي دست بياد. زنان نيز مانند مردان دنياي متنوعي دارند، اگر حضوري اجتماعي داشتهاند، همه قسم از زنان وجود داشته است. براي نمونه به نوشتهي خانم عذرا طبري دقت كنيد: « جنگها عمدتاً توسط مردان ايجاد ميشود زيرا قدرتطلبي مردان آنها را وادار به اين كار ميكند ... ها عمدتاً ضد جنگ و حامي صلح هستند و به همين دليل از مدافعان پيگير حقوق بشر ميباشند» يا اظهارات خانم سهيلا بنا را ببينيد: « اين جا چند تا نكته است يكي وارد كردن مسائل زنان در عرصه¬ي سياست و عرصه¬ي اجتماعي و بها دادن به آن و ديگري ديد انه، نگاهي كه زنان به مسائل دارند. مثلا شما از زاويه نگاه يك مرد برابري و مرد را شايد در اين مي¬بينيد كه هر دو بروند خدمت سربازي را انجام بدهند، من مي¬گويم خدمت سربازي را خيلي كم كنيم، من مخالف جنگ و سربازي و اعدام و همه¬ي اشكال خشونت هستم و تلاشم اين خواهد بود كه اين¬ها در سطح جامعه تا حد امكان كاسته بشود و نه اين كه به ميزان برابر براي هر دو ساخته بشود. بنابراين موضوع فقط مطرح كردن مسائل زنان نيست و ديد زنان به مسائل اجتماعي و سياسي هم مورد نظر هست.» در همان مصاحبه در جاي ديگري خانم بنا ميگويد: « زنان در سياست خيلي سالمترند و وارد بند و بستهاي سياسي و رشوهخواري نميشوند و رفتار منزهتري از نظر سياسي دارند.» پيشفرض چنين صحبتهايي اين است كه زنان علاوه بر آن كه سالمترند، مخالف خشونت و صلحطلباند و مردان برعكس.
دوم، نگرشي كه برخي از فمنيستها به مسائل زنان دارند چنان است كه گويي تنها زنان از مشكلاتشان آگاهند و بدين خاطر تنها بايد خودشان براي استيفاي حقوق خود گام بردارند و حضور مردان را جدي تلقي نميكنند. درست است كه مسائل زنان مسائل ويژهاي است، اما لزوماً بدين معنا نيست كه مردان قدرت درك و فهم آن را ندارند، يا به خاطر جنسيتشان لزوماً ضذيتي با آن دارند. اگر هر موضوع ويژهاي بنا باشد تنها با افرادي كه خود ذينفع هستند حل و فصل شود نهايتاً بايد به يك نظام سنديكاليستي براي حل مشكلات جامعه برسيم. معلمان مسائل ويژهي خود را دارند، پيمانكاران هر رشتهاي مسائل مربوط خود و پزشكان نيز به همين ترتيب. با اين حساب براي مشكلات كودكان و معلولان نيز بايد تدبير تازهاي انديشيد. براي نمونه به مسألهي حضور مردان در فراكسيون زنان مجلس ششم كه با ترديدهايي رو به روشد، يا به نامزدي يكي از مردان براي عضويت در هيئت رئيسهي كميسيون زنان ا.ج.ا ميتوان اشاره كرد، كه نهايتاً برخي از مردان و زنان جمهوريخواه وي را متقاعد كردند كه از چنين كاري صرف نظر كند.
سوم، برخي از فعالان امور زنان هدف غائي خود را نه برداشتن موانع بر سر راه نقشهاي اجتماعي و مديريتي و حذف تبعيضهاي جنسيتي، كه تنها رسيدن زنان در پستها و مقامهاي بالاتر ميبينند، تا باز آنها راه ديگر زنان را هموار كنند. گويي براي برخي از آنان حضور افراد در مديريت اهميتي اصلي و غايي دارد، نگرش سهميهخواهي از چنين نگاه رمانتيكي به حضور زنان ناشي مي شود. براي نمونه خانم بنا در همان مصاحبه اشاره ميكند: « ما ¬ها را توي اكثر عرصه¬هاي دگي اجتماعي به ويژه در سياست لازم داريم. چرا كه اگر در سياست فعال باشند مي¬توانند راه را براي زنان در ساير عرصه¬ها هم باز كنند.» بنابراين دائماً آمار حضور زنان در جايگاهها و موقعيتهاي مختلف سياسي مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيرد و از قلت نتايج آماري دائماً شكوه و ناله ميشود. نكتهي جالب توجه در اقدامات كميسيون زنان ا.ج.ا در اين مورد تعريف تازهاي است كه از دموكراسي ميدهند: «دموكراسي بدون مشاركت زنان معنايي ندارد.» البته اگر مشاركت را به معناي حق انتخابشدن و انتخابكردن بدانيم، گزارهاي پذيرفتني است، اما در توضيح آن خانم بنا ميگويد: «اولين گامش سهميهبندي براي زنان است» يا براي نمونهاي ديگر خانم عفت ماهباز در گزارشي كه از همايش جمهوريخواهان مينويسد، از اين موضوع گلهمند است كه چرا در مراسم افتتاحيه هيچ ي سخنراني نميكند. البته شايد اين قضيه جاي تأسف داشته باشد، اما تا زماني كه به اين موضوع پرداخته نشده است كه آيا ي در آن ميان با سوابق سياسي يا سن بالا (يا هر شرايطي كه براي چنين جايگاهي در نظرگرفته شده است) حضور داشته است و تقاضاي چنين حضوري داشته و به طرز نامعقولي كنار گذاشته شده است، نميتوان مخاطبي براي اين گلهگذاري يافت. تجربه نشان داده است كه حضور زنان سنتي حتا در زمينهي مسائل زنان ميتواند بسيار خطرناكتر از فقدانشان باشد. شايد اگر ي در مجلس پنجم حضور نميداشت كسي باني طرح ممنوعيت استفادهي ابزاري از زنان نميشد. كساني كه از دولت گلهمندند كه چرا از زنان در كابينه استفاده نشده است، اگر اني همچون منيره نوبخت، حديدچي دباغ و فاطمه كروبي چند وزارتخانهي مهم را عهدهدار ميشدند، كه سهميه هم تا حدودي رعايت ميشد، آيا واقعا به خواستهاي خود نزديك ميشدند؟ البته ذكر اين نمونه براي دفاع از عدم حضور زنان در كابينهي خاتمي نيست، زنان شايستهاي يا دست كم شايستهتر از بسياري از وزيران دولت وجود داشتند كه انتخاب نشدند، همچنان كه مردان شايستهاي نيز به همين نحو كنار گذاشته شدند و اين موضوع از نقاط ضعف اقدامات رئيس جمهور است.
وجود چنين خصلتهايي در فعاليت فمنيستها، جنبش تساويخواهي زنان را از جنبشي فراگير به تدريج به نوعي مبارزهي قومي و محلي نزديك ميكند. موضوع رفع تبعيض از زنان و اصلاح قوانين خلاف حقوق بشر خواستي نيست كه تنها زنان طالب آن باشد و تنها حضور زنان در مصادر تصميمگيري رافع مشكلات باشد.
-------------------------------------------------
- عذرا طبري، سايت اتحاد جمهوريخواهان ايران، بخش ان، « براي كاهش جنگ و تقويت صلح ، ها بايد بيشتر در قدرت و تصميم گيريها شركت جو يند.» http://jomhouri.com/a/03art/000589.php
2- سهميهخواهي زنان و مسئلهي دمكراسي، گفتگو با سهيلا بنا، (بقيه ارجاعات به صحبتهاي خانم بنا در همين مصاحبه است) http://persianblog.com/?date=13821215&blog=gharibeyeirani