![]() |
دفاع از حقوق شهروندي زنان ايراني، ناسيوناليسم نيست!نگاهي بر نقد خانم مژده فرهي به نامه کميسيون زنان اتحاد جمهوريخواهان۷ مه ۲۰۰۴ دوست ناديده خانم مژده فرهي، نمي دانم شما از کجا به اين نتيجه رسيده ايد که اين نامه فقط از حق همسران ايراني پناهندگان افغاني دفاع کرده است و حقوق بشر را فقط براي ايراني ها درخواست کرده است. دو نمونه در شروع و پايان نامه: - طبق تحقيقات بعمل آمده توسط كميته بين المللي پناهندگي ، پناهندگان افغاني از ابتدائيترين حقوق انساني همچون دارا بودن شناسنامه ، حق كار، حق تحصيل، حق ازدواج و .... محرومند و حتي افغانياني كه داراي كارت پناهندگي هستند ، به رغم تاكيدات كنوانسيون بينالمللي پناهندگي از حق شهروندي در ايران برخوردار نيستند. طبق برنامه پنج ساله دولت 2004 \ 2000 تعداد زيادي از پناهندگان افغاني از ايران اخراج و به افغانستان پس فرستاده خواهند شد. اين تصميم در شرايطي اتخاذ شده كه افغانستان نه تنها ثبات سياسي و اقتصادي ندارد بلكه هنوز در آتش ترور و رعب و فقر ميسوزد. همچنين نمي دانم شما از کجا به اين نتيجه رسيده ايد که کميسيون زنان فقط از زنان ايراني دفاع مي کند. موضوع اين نامه همسران ايراني پناهندگان افغاني بوده است، اما از اين مسئله به نتيجه "دفاع فقط از زنان ايراني" رسيدن، مثل اين است که کسي از آزادي يک داني محکوم به اعدام بطور مشخص دفاع کند و ديگران او را متهم به اين کنند که وي خواهان آزادي همه زندانيان سياسي نيست! شما سوال کرده ايد: آيا اين نامه واقعا "به جاي" دفاع از پناهندگان افغاني، از همسران ايراني آنها دفاع کرده است؟ نقل قولهاي بالا خلاف اين امر را نشان مي دهد. من نمي دانم چرا بايد دفاع از حق پناهندگي با دفاع از حق شهروندي همسران پناهندگان در تناقض با يکديگر باشد. اگر شما در سازمانهاي پناهندگي اروپائي کار کرده باشيد، مي دانيد که دست اندرکاران اينگونه سازمانها در تلاشند که به هر وسيله ممکن، از حقوق پناهندگان دفاع کنند و يکي از اين وسايل هم دفاع از پناهندگان به دليل داشتن همسر اروپائي يا اصولا گردآوري خانواده است. بطوريکه اگر يک عضو خانواده در يکي از اين کشورها پناهنده شود، ساير اعضاي خانواده حتي با ويزاي رسمي وارد اين کشورها مي شوند (البته پس از روي کار آمدن جريانات راست از جمله در اتريش، اين قانون به ضرر پناهندگان تغيير کرده است) و کودکاني که در اين کشورها بدنيا مي آيند، خودبخود شهروند کامل حقوق اين کشورها محسوب مي شوند و مي توانند تابعيت هر دو کشور را دارا باشند. به اين ترتيب حق دگي در يک کشور که از اوليه ترين حقوق انساني است، هم براي پناهنده، هم شهروند و هم فرد مشترک آنان محفوظ است. و برخلاف تصميم فعلي دولت ايران، نه پناهنده افغاني بايد کشور را ترک کند و نه همسر او و فردان آنان. من اتفاقا فکر مي کنم دفاع از حقوق اجتماعي، وظيفه جريانات سياسي است و نبايد آنرا فقط به گروههاي حقوقي واگذار کرد. اينکه اگر يک جريان سياسي در اين امور دخالت کند، نتيجه عملي "سياست پيشنهادي ناسيوناليسم" خواهد بود يک ادعاي نادرست است. نتيجه عملي دقيقا به چگونگي سياست پيشنهادي مربوط مي شود. وقتي سياست پيشنهادي بر اين امر انگشت بگذارد که بازگرداندن پناهندگان افغاني به کشوري که در حال حاضر از ثبات سياسي برخوردار نيست به رغم تاکيدات كنوانسيون بينالمللي پناهندگي صورت مي گيرد و طبق مفاد همچنان معتبر توافقنامه كنوانسيون حقوق بشر، حق كار و دگي ميبايست براي پناهندگان در كشور ميزبان محفوظ باشد، در ستيز با سياست ناسيوناليستي است که بدون توجه به اين حقوق، در صدد اخراج اين پناهندگان برآمده است. اشاره به اينکه در اين ميان زنان و کودکان آن ها به دليل نسبت با پناهندگان افغاني از حقوق مسلم شهروندي در کشور خود محروم مي شوند، ذره اي از واقعيت دفاع از پناهندگان در اين نامه نمي کاهد. دفاع از حقوق شهروندي زنان ايراني و حق آزادانه انتخاب همسر از سوي آنان از جمله ازدواج با شهروندان غيرايراني نه فقط ربطي به ناسيوناليسم ندارد، برعکس مقابله با آن روحيه ناسيوناليستي است که ازدواج با غير ايراني را دليل محروميت از حقوق شهروندي مي داند. با احترام و دوستي -------------------- |