فمنیسم وصلح خواهی: آیا صلح خواهی زنان نشانه ی برتری طلبی آنان است؟
دکتر شهلا عبقری
۲۲ نوامبر ۲۰۰۴
چند ماه پیش با خواندن مقاله ای تحت عنوان فمنیسم و سالاری (۱) از آ قای افشین ایرانی به گوشه کوچکی از نگاه مردانه برخوردم که مرا بر آن داشت تا
تفحصی را در زمینه فمنیسم و صلح خواهی شروع کنم و دریابم که آ یا واقعاً زنان فمنیست ، خواهان سالاری هستند؟
مقاله ای را که در پیش رو دارید نتیجه چنین کوششی است در اثبات یا رد ادعای آقای افشین ایرانی .مبتنی بر ، برتری طلبی زنان فمینیست.
ایشان می نویسند " نخست گویی برخی از زنان در کار زار صلح خواهی و حقوق بشر و کلاً سیاست ، خود را جنس برتر احساس می کنند. در لابلای گفته های
بسیاری از زنان چنین پیش فرضی نهفته است " . و .سپس دو نقل قول از دو خانم فمنیست ایرانی .می آورند که این فرضیه خود را ثابت کنند
نقل قول اول ( ۲) " جنگ ها عمدتاً توسط مردان ایجاد میشود زیرا قدرت طلبی مردان آنها را وادار به این کار می کند…………. ها عمدتاً ضد جنگ و
حامی صلح هستندو بهمین دلیل از مدافعان پی گیر حقوق بشر می باشند ".
نقل قول دوم ( ۳) " این جا چند نکته نهفته است یکی وارد کردن مسایل زنان در عرصه ی سیاست و عرصه ی اجتمایی و بها دادن به آن و دیگری دید
انه ، نگاهی که زنان به مسایل دارند. مثلاً شما از زاویه ی نگاه یک مرد برابري و مرد را شاید در این می بینند که هر دو بروند خدمت سربازی را
انجام دهند ، من می گویم خدمت سربازی را خیلی کم کنید ، من مخالف جنگ و سربازی و اعدام و همه ی اشکالِ خشونت هستم و تلاشم این خواهد .بود که این
.ها در سطح جامعه تا حد امکان کاسته شود و نه این که به میزان برابر برای هر دو ساخته شود بنابراین موضوع فقط مطرح کردن مسایل زنان نیست ودید
“.ان به مسایل اجتماعی و سیاسی هم مورد نظراست
به نگاه من نقل قول های استفاده شده بوسیله ی آقای ایرانی نشانه های سالاری را در بر ندارند زیرا که هر کدام از این نقل قول ها تاریخی را پشت سر دارند
.و حقایقی را بیان می دارند که بخش مهمی از جنبش فمنیسم جهانی آن را باور دارد.
جنبش فمینیسم ، یک پروسه جهانی است وتاریخی طولانی و پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است . این جنبش از اواسط قرن هفده ، بصورت کوشش هایی برای
نقد وضع زنان و احقاق حقوق آنان شروع شد وامروز فمینسم می رود که بصورت نظریه ای مدرن در آید که فرایندی است پویا که پیوسته در آن تولید نظری صورت
می گیرد وهیچ حد و مرزی ندارد و نقطه مرکزی آن نفی بر سلطه بر زنان است( ۴). در طول دویست واندی سال که از تاریخ جنبش فمینیستی در جهان گذشته ،
نشانه های برتری طلبی زنان بندرت دیده شده است. در اواخر قرن هفده ، ایدئولوژی خانه نشینی بر این باور بود که زنان موجوداتی برتر ، اخلاقی تر ، عفیف تر هستند
که نباید به آلودگی های جهان مردان بیالایند ، بنابراین جایگاه زنان در خانه است که فضایل خاص آنان خفاظت شود ( ۵) . در سال ۱۸۴۸ خانم الیزا استنستون اعلام داشت که " مرد از نظر همه فضیلت های اخلاقی فرودست تر از است نه به دلیل شرشتش بلکه آموزش غلط باعث آن شده است. مردان بدنبال خودخواهی خود سرشت اخلاقی زنان را پرورش داده اند ، امّا هیچ توجهی به نواقص اخلاقی خود نداشته اند. در نتیجه اکنون زنان از فضایل برتر برخوردارند " (۶). جین فروهاک در همان زمان اعتقاد خود را به این ترتیب مطرح کرد که " انگی ، انگی غریزی او والاترین اخلاقیات اوست که جامعه در حال حاضر به آن نیاز دارد تا با افراط گریهای مردانه که همه جا در قوانین ناعادلانه ونابرابر دیده میشود مقابله کند" ( ۷) . جنبش ترقی خواهی سال ۱۸۹۰ ، تاکید بر فضایل اخلاقی زنان را به عنوان جایگزینی برای گناهان مردان در نطر گرفت و از آن بعنوان یکی از محوری ترین عقاید طرفداری کرد. مر زنی لیور در کتاب در باب سپهر و نفوذ زنان (۱۸۹۴) نوشت “ زنان با تلقی ای که من از آنان دارم به عنوان نیمه برتر بشریت همراه با سرشتی ظریف تر و حساس تر ازمرد وبا سازمانی پالوده ترو معنوی تر باید نگهبان اخلاق عمومی باشد” ( ۸) . شارلوت گیلمن بمنظور تاکید بر برابری و مرد بر این عقیده بود که با وارد کردن زنان به عرصه عمومی ، فضایل انه به بیرون از خانه گسترش می یابد و همه مشکلات سیاسی با ورود ارزش های زنان به جامعه حل خواهد شد. او در کتاب جهان ,ساختهء مردان با بررسی تاریخ جنگهای جهان نشان میدهد که مردان بودند که با بوجود آوردن جنگها مشکلات ِ فراوانی را براي جوامع بشری فراهم کرده اند. او بر این باور بود که مساله ی جنگ ومشکلاتِ حاصله از آن تنها با ورود زنان به دنیاي سیاست و شکل دادنِ جامعه حل خواهد شد (۹ ).
اولین جرقه های جنبش صلح خواهی از ابتدای قرن هیجده شروع شد و افرادی چون ماریا وستون و لکریا مات که از فمینیست های اولیه بودند در آن فعال شدند ، آنها
رد خشونت و جنگ را با تاکید روی تساوی زنان ترکیب کردند. در خلالِ قرن ۱۹ و ۲۰ بسیاری از زنان جوامع ِ اصلاحاتی و حقوق زنان ، مساله صلح و عشق را
خصوصاً به زنان مرتبط میدانستند و اعتقاد داشتند که مردان هم باید به این نوع عقاید بپیوندند. سازمان های زنان از سال ۱۸۸۰تا ۱۹۱۵ بطور کلی قبول کرده
بودند که ارتباط و نزدیکی بین جنبش حق رای و صلح وجود دارد و برای اینکه بتوان خواستار حق رای بود باید ضد جنگ نیز بود . آنان بر این باور بودند
که چون مردان در طولِ تاریخ اکثراً از جنگ و خشونت برای حل معضلا ت جوامع استفاده کرده اند و از آ ن اثر گرفته اند ، اگر در مصدر کار باشند خشونت و جنگ در
جوامع از بین نخواهد رفت. آنها معتقد بودند که با گرفتن حق رای ، زنان که نیمی از نژاد بشری هستند و هرگز در جنگ بعنوان یک مسئول اصلی شرکت نکرده اند ، بخاطر نقش مادرانه ای که دارند و همیشه ضد جنگ بوده اند ، می توانند وارد بخش سیاسی و تصمیم گیری شوند و خواهند توانست جامعه را بسوی راه حلهای بدون
خشونت و نهایتاً صلح سوق دهند (۱۰).
اولین حزب صلح زنان در سال ۱۹۱۵ بوسیله جین آدامز تشکیل شد. این حزب قدیمی ترین حزب صلح زنان بود که امروز نیز با نام لیگِ بین المللی زنان برای صلح
و آزادی فعالیت می کند. مؤسسین این حزب اعتقاد داشتند که زنان خواستار صلح هستند زیرا نقش فیزیولوژیکی آنان بعنوان مادر به آنان نقشی طرفدار زندگی میدهد.
اماّ برعکس مردان در جامعه ای آموزش دیده اند که کمتر عشق و افکار صلح دوستانه در آنها تقویت میشوند (۱۱). با شروع جنبش جدید فمینیستی در سال ۱۹۶۰شکافی در ارتباط بین صلح و فمنیسیم سالهای پیشین بوجود آمد. فمنیست های جدید روز بروز در ارتباط بین صلح و فمینیسم اعتماد خود را بیشتر از دست دادند. هر چند
بسیاری از فمنیست ها هنوز اعتقاد داشتند که مردان تمایل به خصومت و خشونت دارند ، امّا آنها دیگر مطمئن نبودند که نقش مادری زنان می بایست آ نان را بسوی
عدم خشونت سوق دهد. از طرف دیگر آنها دیگر اطمینان نداشتند که زنان بایستی اخلاق صلح سازی را بعنوان بیان حقیقی انسان دوستی خود زند نبال کنند. آنها فکر می کردند که ممکن است داشتن چنین اعتقادات و طرز فکری باعث شود که زنان قربانی مطیع خشونت های مردان گردند. بر پایه چنین استدلالی آنها مطرح میکردند که
زنان باید بیامود که چگونه با خشونت مردان مفابله کنند واگر لازم باشد با آنها به ستیز بپرداد. با استفاده ی این نوع از خشونت متقابل در مقابل مردان حتی
بعنوان دفاع از خود آخرین رشته های ارتباط بین فمینسم و صلح تهدید به گسستگی شد( ۱۲). در مقابل این نگرش فمینسم انقلابی که می توان از خشونت متقابل حداقل بعنوان دفاع از خود در برابر خشونت مردان استفاده کرد ، صلح خواهان جنبش زنان ، عقاید صلح دوستانه خود را در خطر دیدند و حالتی دفاعی بخود گرفتند. این شرایط آنها را مجبور ساخت که ارتباط بین فمنیسم وعدم خشونت را دو باره نعریف و از آن حمایت کنند تا بتوانند در مقابل فرضیه فمنیسم های انقلابی که بی عملی و قربانی شدن زنان را در این رابطه بیان می کرذند ، مقاومت کنند. هر چند اشاعه فمینیسم انقلابی در سالهای ۱۹۷۰ تا حدودی فمینیسم صلح را تضعیف کرد . امّا پاره هایی از آن باقی ماند که دوباره در دوره معاصر ده شد و قدرت یافت . در کتاب دوباره بافتن تور زندگی : فمینیسم و عدم خشونت ( ۱۹۸۲) پام مک آلستر توضیح می دهد که فمینیسم در راهی از جنبش صلح مبارزه می کند که ترکیبی والاتر از خاتمه خشونت و فنیسم انقلابی بیابد و دید
جدیدی از انسان دوستی و دنیای بدون جنگ را برای آ یندگان به ارمغان بیاورد( ۱۳) . خود آگاهی زنان در جنبش صلح سالهای ۶۰ باعث شد که شدت تبعیض جنسی در رهبری مردانه جنبش صلح تشخیص داده شود . زنان در سازمان های صلح ، سنت مردسالانه و اینکه زنان هنوز تحت سلطه مردان هستند را بوضوح دیدند و دریافتند
که انتظار میرور که زنان فقط خرده کارهایی را مانند ماشین .نویسی ، دفتر داری را انجام دهند و مردان به تصمیم گیری و کارهای اساسی بپرداد. آگاهی از
تبعیض جنسی در جنبش صلح باعث شد که تعداد انی از این جنبش به جنبش فمینیستی بپیوندند و انی که در این جنبش باقی ماندند سعی نمودند که تبعیض جنسی
را درمیان رهبری مردانه مورد انتقاد قرار دهند و کوشید ند که ایده تساوی شراکت زنان و مردان را در رهبری مطرح کنند . در این شرایط بود که زنان در سال
۱۹۸۰ دست به تشکل های جداگانه ای زدند که پیوند فمنیسم و صلح خواهی را در بطن خود داشت و این شروع جنبشی شد که آنرا فمنیسم صلح طلب ، صلح خواه
می نامند . یکی از راههایی را که فمینیسم صلح خواه برای ارتباط فمنیسم و صلح مطرح میکرد این بود که نشان دهد ، ادامه خشونت مردان به زنان در خانه یا در
خیابان ، در میدان جنگ می باشد . برای بسیاری از مردان خشونت در میدان جنگ جدی و مهم بود ودر صورتیکه خشونت نسبت به زنان در خانه خصوصی بنظر می آمد و آنها نمی توانستند رابطه این دو از خشونت را در یابند . فمینیست های صلح طلب اما اعتقاد داشتند که هر دو نوع خشونت از یک طرز فکر مردسالارانه است که بر می آید و قبول کردن زنان بعنوان قربانی و مردان بعنوان متجاوز زمینه آموزشی است که به بیان خشونت مردان در میدان های جنگ منجر میشود . مرد سالاری ارتباطات جنسی را .به ارتباطات قدرت ، یعنی به ارتباط بین غالب و مغلوب تبدیل می کند.
در توضیح فمینیسم صلح طلب دلایل متفاوتی آ ورده میشود . بعضی از بررسی های تحقیقی بر اساس دیدگاه های صلح خواهانه نشان میدهد که بطور کلّی فرقی اساسی در بین و مرد از این منظر وجود ندارد ، امّا زنان فمینیست هستندکه اساساً صلح طلب تر هستند و با مردان فرق دارند( ۱۴). تحقیقات دیگری بیان میدار زند که زنان در مورد برخورد به مسائلی چون جنگ ، صلح و خلع صلاح لیبرال تر هستند . امّا این از تفاوت های جنسیتی ریشه نمی گیرد ( ۱۵) . گروهی از زنان فمینیست ، صلح طلب بودن زنان را در مقابل جنگ طلب بودن مردان قرار میدهند و بر این باور ند که زنان ، بر اخلاق مراقبت و اخلاق مسئو لیت تاکید دارند و مردان ، اخلاق عدالت یا اخلاق مبتنی بر حقوق را مورد توجه قرار میدهند . آنان معتقد ند که چون برای زنان حفظ حیات ، یک وظیفه طبیعی و ذاتی است، ، صلح طلبی و آن دسته از فضایل مدنی که به پیشبرد صلح کمک می کند برای آنان برتری پیدا می کند و آ نان را صلح طلب می سازد ( ۱۶) . برخی از فمینیست ها معتقدند که ریشه صلح طلبی
زنان در تفاوت زیست شناختی میان زنان ومردان است و گروهی از اینان با وجود تاکید بر تفاوت نوع نگرش زنان و مردان نسبت به جنگ و حفظ حیات ، استد لالات فرهنگی تفاوت میان زنان و مردان را ‘جایگزین استدلال زیست شناختی می کنند و باور دارند که تقسیم کار در جامعه بر مبنای جنسیت زنان را به فعالیتهایی از قبیل مراقبت و پرورش کودکان و نگهداری از سالمندان و غیره وامیدارد و در نتیجه عواطف و احساسات بشر دوستانه را در آ نان تقویت می کند ( ۱۷) . فمینیست های صلح طلبی هم هستند که زنان را در نگرش آنان به جهان ، با مردان متفاوت میدانند و تاکید دارند که این نگرش متفاوت لزوماً سرچشمه گرفته از تفاوت ذاتی یا زیست شناختی میان زنان و مردان نیست بلکه به جامعه پذ یری آ نان بستگی دارد . زنان از ابتدای توّلد می آمود که نفع شخصی را جایگزین منافع جمعی کنند و همیشه همه چیز
را در ارتباط با یکدیگر ببینند ( ۱۸). پسران بدلیل اینکه با مادران هم جنس نیستند دارای شخصیتی مستقل و خشن می شوند ، تجلیل و ستایش از جنگ در فرهنگ
مردانه می تواند نشلته ای از خشن بودن مردان باشد( ۱۹). نانسی هارک ساک بیان میدارد که جنگ و خشونت در مردان از نظر روانی تثبیت شده است و جنگ طلبی تاکیدی بر مردانگی آ نان جلوه می کند (۲۰) . علاوه بر دلایل صلح خواهی زنان از نظر تفاوتهای ذاتی یا آ موزشی و یا بینشی ، تعداد زیادی از فمینیست های صلح طلب تاکید میورد که باوجود مشارکت نداشتن زنان در تصمیم گیری در باره جنگ و یا شرکت مستقیم آنان در بیشتر جنگها ، این آنان هستند که بیش از همه قربانی جنایات مختلف از قبیل بی خانمانی ، تجاوز ، اسیری ، شکنجه در مقیاس های بالا میشوند واز نظامی گری دولت ها رنج می کشند . بنابر این عمد تاً زنان هستند که علیه جنگ و نظامی گری به پا می خید و آن را مساله جنسیتی می پندارند ( ۲۱) . فمینیسم صلح خواهی در سالهای اخیر به مر حله ای رسیده است که خود را از سایر جریان های صلح خواهی در سه زمینه زیر متمایز میسازد(۲۲).
۱. در مقابل سیاست سنتی جهانی ، که صلح را فقط عدم وجود جنگ کشوری و لشکری تعریف می کند ، فمینیسم صلح خواه ، صلح واقعی را نه فقط عد م جنگ بلکه
رسیدن به اهداف مثبت فرهنگی و اجتماعی اعلام می دارد . در این زمینه. ایده های لیبرالی بیشتر تاکید میگردد ، تا جامعه ای اخلاقی بر پایه ارزشهای تمامی افراد آن جامعه بر پا گردد
۲ . محققان صلح خواهی ، صلح منفی را نبود جنگ تعریف می کنند در حالیکه ، محققان فمینیست صلح خواه ، با گنجاندن خشونت بر پایه تبعیض جنسی ، نژادی و مذهبی
بر زنان ، بچه ها و مردان ، تعریف صلح منفی را دگرگو ن میساد . در این تعریف. جنگ در هر جامعه ای می تواند شامل خشونت گسترده علیه ان، کودکان
و اقلیت ها نیزبشود.
۳. مهمتر از همه فمینیستهای صلح خواه تعریف صلح را به صلح مثبت و منفی گسترش میدهند. صلح مثبت ، عدم خشونت ساختاری را مقرر می دارد . چون خشونت ساختاری بسرعت می رود که نمونه مشخص خشونت جامعه باشد ، فمنیسم صلح خواهی توجه به این نوع خشونت را یکی از مهمترین عوامل در راه رسیدن .به صلح می داند
: منابع
۱. آرشین ایرانی ، ۲۰۰۴ ، فمینیسم و سالاری ، سایت اتحاد جمهوریخواهان ایران
http://jomhouri.com/a/03art/oo1218.php
۲. عذرا طبری ، برای کاهش جنگ و تقویت صلح ، ها باید در قدرت وتصمیم گیریها شرکت جویند، سایت جمهوری خواهان ایران
http://jomhouri.com/a/03art/oo1218.php
۳. سهیلا بنا ( ۲۰۰۴ ، مصاحبه) سهمیه خواهی زنان ومساله دموکراسی
http://gharibeirani.persianblog.com
۴. حمیرا مشیرزاده ، ۲۰۰۲ ، از جنبش تا نظریه اجتماعی ، تاریخ دو قرن فمینیسم ، تهران
نشر شیرازه ، ص ۴۹۳.
۵. حمیرا مشیرزاده ، ۲۰۰۲ ، از جنبش تا نظریه اجتماعی ، تاریخ دو قرن فمینیسم ، تهران
نشر شیرازه ، ص ۶۷
6. Schnier, M., 1972, Feminism: The Essential Historical Writings. New York: Random house. P. 107
7. Cott, N.F, 1978, The Grounding of Modern Feminism. New York: Yale University Press. P. 19
8. Sinclair, A., 1965, The Better Half. New York: Harper and Row. P. 4
9. Gilman, C., (1972[1903] ), The Home. Urbana: University of Illinois Press. P. 173
10. Reuther, R., 1983, Feminism and Peace. Georgia: Christian Century. P. 771
11. Addams, J., 1965, Newer Ideals of Peace. In The Social Thought of Jane Addams. Indianipolis: books-Merrell
12.Millett, K., 1974, Flying. Knopf: Sphere books
13. McAlister, P., 1982, Reweaving the Web of Life: Feminism and Nonviolence. New Society
14. Shea, J., 19991, Argument on American Politics. CA: Pasific Grove Press. P. 73
15. Day, C. L. and Hadley C. L., 1997, The Importance of Attitudes Towards Women’s Equality. Social Science Quarterly P.674
16. Snitow, A., 1989, A Gender Diary . In A. Harris and Y. King, eds., Rocking the Ship of the State. Westview Press.
17. McGlen, N. E. and Sarkee M. R., 1983 Assay in Feminist Theory, NJ: Little Field Adams. P. 4
18. Reardon, B., Woman’s Vision OF Peace: Image of Global Security. In Turpin and Lorentzen, The Gender New World Order. New York: Routledge. P. 212
19. Chodorrow, N., 1978, The Reproduction Mothering Psychoanalysis and the Society of Gender. Berkely: University of California Press.
20. Hartscokck, N., 1983, Difference and Domination in the Women’s Movement. In Lessinger and swerdlow, eds. P. 157
21. Turpin, J. and Lorentzen, L.A., 1996, The Gender New World order. New York:
Routledge, P. 2
22. Coates, S., Peace Feminism in International Relations,
http://www.du.edu/~syscoate/
دکتر شهلا عبقری
آ تلانتا
آذر ماه ۱۳۸۳