برای آزادی دانشگاه


خشایار دیهیمی، به نقل از نشر اندیشه

سال دوم - شماره ۳۵۹ دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۳ - ۲۳ شوال ۱۴۲۵ - ۶ دسامبر ۲۰۰۴

نویسنده مقاله خشایار دیهیمی است که از مترجمان به نام کشورمان است.


موضوع اين گفتار آزادى آكادميك است و در ۳ بخش تنظيم شده است. در بخش اول به اختصار تاريخچه آزادى آكادميك را در جهان بازگو مى كنم، در بخش دوم فلسفه نهفته در پس آزادى آكادميك را شرح مى دهم و در بخش سوم نيز به موضوعات و مسائل ايران، وضع دانشگاه هاى ما و وضع آزادى آكادميك و مسائلى كه گريبانگير استادان و دانشجويان مملكت ما است، خواهم پرداخت و البته پيشنهادهايى دارم كه اگر مى خواهيم آزادى آكادميك به عنوان يكى از آزادى هاى اساسى و بنيادى درآيد، چه بايد بكنيم. آرزو دارم كه دانشجويان و دانشگاهيان اين پيشنهادها را مورد داورى قرار دهند و تصحيحش كنند و بكوشند تا در تمام دانشگاه ها ترويج شود و در راه تحقق آن فعاليت هاى سودمندى انجام گيرد.


•اول: تاريخچه
اگر بخواهيم تاريخچه مختصر آزادى آكادميك را بيان كنيم به زمان هاى بسيار دور بازخواهد گشت. مى توان گفت: آموزگار اول سقراط، بنيانگذار آزادى آكادميك بوده است. معلم دوره گردى كه كوچه به كوچه مى رفت و با مردم سخن مى گفت و از تعليم و تعلم آزادانه دفاع مى كرد. در همين دوره سوفسطائيان در تاريخ به غلط بدنام شده اند، معلمان دوره گردى بودند كه خانه به خانه مى رفتند و آزادى تعليم و تعلم را تبليغ مى كردند.اما ضرورت آزادى آكادميك و توجه جدى به اين معنى با توجه به تجربه دوران تاريك قرون وسطى پيش آمد. در اين دوره تمام آزادى هاى آكادميك در معرض تهديد قرار گرفت و افراد زيادى به دليل بيان آزادانه انديشه شان كه مخالف نهادهاى رسمى و به خصوص كليسا بود، اتهام ارتداد گرفتند و در آتش سوزانده شدند. آنان شهيدان راه علم و دانش بودند كه دانشگاهيان به جامعه بشرى تقديم كردند. اما با فرارسيدن دوران اصلاح دينى و رنسانس، نهضت تساهل و تسامح و روادارى آغاز شد و در ذيل اين مفاهيم مسئله آزادى آكادميك مطرح گرديد. بايد توجه شود كه نهضت رنسانس و نهضت اصلاح دينى از دانشگاه ها آغاز شده بود. مبلغان انديشه هاى غيررسمى و مخالف ايدئولوژى و مذهب حاكم بر جامعه پيشگام به ارمغان آوردن آزادى براى جامعه بشرى بودند.
در نوشته هايى كه درباره آزادى آكادميك سخن رفته است از تاسيس دانشگاه ليدن در هلند (سال ۱۵۷۵) به عنوان نقطه عطفى در تاريخ آزادى آكادميك ياد شده است. پس از آن آزادى آكادميك جنبه جدى ترى به خود گرفت و به عنوان مفهومى مستقل مورد توجه قرار گرفت. در گام اول بيانيه هاى مختلفى در حمايت از آزادى آكادميك صادر شد كه از آن جمله بيانيه مشهور «اراسموس» در آزادى تحقيق، تفحص، پژوهش و بيان انديشه متفاوت با انديشه رسمى است.از طرفى ظهور دانش هاى جديد هم در قوت گرفتن آزادى آكادميك تاثيرى مهم داشتند. در تاريخچه آزادى آكادميك رساله مشهور «فرانسيس بيكن» تحت عنوان Advance ment av learning كه به سال ۱۶۰۵ منتشر شد يادگار تلاش هايى است كه در جهت آزادى آكادميك صورت گرفته است. هر چه پيش تر آمديم و هر چه دولت هاى ليبرالى بيشترى سر كار آمدند و هر چه آزادى تجارت بيشتر شد به آزادى تبادل انديشه ها نيز مدد رساند. آزادى اقتصادى و سياسى با آزادى آكادميك همگام بودند. مى توان گفت كه فلسفه شناخت جديدى به وجود آمده بود و اين فلسفه شناخت جديد، به آزادى آكادميك بسيار كمك رساند. در اين فلسفه تاكيد مى شد كه انديشه ها همانند كالاها، نيازمند بازارى آزاد براى تبادل و عرضه هستند. اصطلاح جديدى گفته مى شد با عنوان Market Place of Ideas به اين معنى كه دانشگاه ها را بازار آزاد تبادل انديشه ها خواندند اين مفهوم از سال ۱۹۰۵ در آمريكا به صورتى جدى و دقيق توسط فردى به نام لاوجوى مورد توجه قرار گرفت. او اولين مورخ تاريخ انديشه ها است. لاوجوى انجمنى از استادان تشكيل داد تا بتواند استقلال دانشگاه ها را تامين كند و از آن پس اين تلاش ها افزايش يافت و بالاخره پس از سال ها تا جايى پيش رفت كه امروز در همه كشورهاى دموكراتيك «آزادى آكادميك» بخشى از قانون است. در اين دوره يعنى از سال ۱۹۰۵ تا ۱۹۶۰ دانشگاهيان براى به دست آوردن استقلال و مصونيت قضايى و براى به دست آوردن مصونيت سياسى و مدنى مبارزه زيادى كردند، و از سال ۱۹۶۰ به بعد آزادى آكادميك در اين كشورها به رسميت شناخته شد و به صورت قانون درآمد. اما معناى آزادى آكادميك چيست؟ديوان عالى ايالات متحده آمريكا درباره آزادى آكادميك و مصونيت دانشجويان، دانشگاهيان و دانش پژوهان و استادان بيانيه هاى بسيار مهمى دارد و مصونيت ويژه جزايى و مدنى براى دانشگاهيان قائل شده است كه رجوع به آنها مى تواند زمينه هاى تاريخى بحث را بهتر نمايان كند. آزادى آكادميك ۳ پايه دارد. اول استقلال دانشگاه ها. دوم استقلال اساتيد و سوم استقلال دانشجويان. اما استقلال و آزادى استاد، دانشگاه و دانشجو به چه معناست و بسط اين تعريف مجمل كدام است؟ بايد تاكيد كرد كه در چنين فضايى دانشگاهيان هر آنگونه كه به پژوهش و تحقيق بپرداد و هر نتيجه اى كه به دست آورند در بيان آن و تبليغ و تشريح آن و در جريان تعليم و تعلم آن آزادند. اين آزادى و استقلال فارغ از هرگونه دغدغه مداخله دولت يا نيروهاى حاكم يا حاكميت در اين امر است.
•دوم: فلسفه آزادى آكادميك
اما فلسفه نهفته در پس آزادى آكادميك چيست؟ بايد گفت اين آزادى متكى بر يك فلسفه شناخت است، اين مفهوم متكى بر اين اعتقاد است كه حقيقت چيزى است كه ما فقط در مسير وصول به آن قدم برمى داريم و هرگز به آن نمى رسيم. حقيقت امرى نسبى در هر زمان است و با پيشرفت دانش و شناخت، حقايق تازه اى بر ما معلوم مى شود. بنابراين براى اينكه بتوانيم به حقايق جديد دست يابيم و براى اينكه اين حقايق علمى باشند و بتوان در معرض تغيير و تحول قرارشان داد تا سبب پيشرفت جامعه شوند بايد امكان تبادل آزادانه آرا و انديشه ها وجود داشته باشد. بدون امكان تبادل آزاد از انديشه ها پيشروى ميسر نيست. حقيقت چيزى نيست كه نهادى به شكل رسمى آن را اعلام كند. حقيقت چيزى است كه ما در جريان تكاپوى خود براى فهم جهان - چه جهان طبيعى و چه جهان اجتماعى - به دست مى آوريم. به همين دليل هر جا كه تبادل آزادانه انديشه ها وجود دارد، پيشرفت جامعه و بسط آزادى به شكل محسوسى به چشم مى خورد و هر كجا كه چنين نيست، با فقر انديشه مواجه هستيم و فقر انديشه نيز معادل با فقر آزادى هاى دموكراتيك در جامعه است. هر چه حوزه معرفت و دانش شكوفاتر شود امكان اينكه از رفاه و مزاياى نسبى دانش برخوردار شويم بيشتر است. معادله دوطرفه اى برقرار است. معرفت بيشتر مساوى با آزادى بيشتر است و آزادى بيشتر مساوى است با توليد معرفت بيشتر و اين چرخه ادامه مى يابد و همديگر را تقويت مى كند. در اين ميان همانگونه كه تاريخ نشان مى دهد، جوامع ايدئولوژيك خود را از اين آزادى محروم كرده اند. در جوامع ايدئولوژيك حقيقت (حتى درباره علوم طبيعى) آن چيزى است كه به شكل رسمى از طرف نهادهاى رسمى ارائه مى شود. در دوران حكومت استالين در اتحاد جماهير شوروى، حتى در مورد فيزيك و زيست شناسى نيز دولت بيانيه صادر مى كرد و علوم طبيعى نيز تحت سيطره ايدئولوژى قرار گرفته بود.«آنجا انديشه اى جز انديشه پاولف در مورد زيست شناسى نادرست بود و يا در مورد روانشناسى، فرويد و يونگ محكوم بودند. در چنين جامعه اى حساسيت در مورد علوم اجتماعى و علوم انسانى بيشتر است چرا كه اين علوم ربط مستقيمى با سياست و قدرت دارند.
•مسائل ايران
با اين دو مقدمه مى خواهم درباره وضعيت خودمان نيز سخن بگويم.ما نهادهاى مدنى نداريم و دانشگاه به جاى آنكه نهادى مدنى باشد نهادى دولتى است و اين بسيار آسيب پذير است. متاسفانه دانشگاهيان ما خود را بيشتر درگير مسائل قدرت كرده اند و حتى در بين دانشگاهيان آنها كه سياسى هستند به دنبال آن نبودند كه اين آزادى ها را براى دانشگاه به دست آورند. فرضاً آنها هيچگاه به دنبال آن نبودند كه پيشنهادهايى دهند و مجلس را وادارند كه قوانينى در مورد مصونيت دانشگاهيان و آزادى اساتيد و استقلال دانشگاه ها تصويب كند.
اين كارى است كه در قالب انجمن هاى اسلامى موجود و در قالب دفتر تحكيم وحدت محقق نشده است. آزادى آكادميك پايه دموكراسى است. بنابراين ما اگر به دنبال دموكراسى هستيم اول بايد به فكر توليد معرفت باشيم و براى توليد معرفت بايد به فكر تامين محيط امن دانشگاهى باشيم تا آرا و انديشه ها در تبادل با هم قرار گيرند. امروز دانشگاه هاى ما محيطى رسمى هستند كه تفاوت چندانى با محيط مدارس ما ندارند. دانشگاه ها به معناى واقعى كلمه دانشگاه نيستند بلكه دبستان هستند. دانشجويان ما به معناى واقعى كلمه دانشجو نيستند. دريغ از اين فرهنگ كهنى كه چنين لغت مناسبى را ابداع كرد و بين دانش آموز و دانشجو تفاوت قائل شد. دانش آموز كسى است كه فقط متعلم است و آماده آنكه آرا و عقايد را دريافت كند. ليكن در دانشگاه، اگر دانشجو واقعاً دانشجو باشد و اگر استاد در آن واقعاً پژوهشگر باشد بايد بتواند آراى انتقادى خود را نيز بيان كند. بايد بتواند به هر چيزى با ديد انتقادى بنگرد. تعريف پوپرى آزادى دموكراتيك اين است كه در عالم معرفت و پژوهش كه كانون آن دانشگاه ها هستند هيچ چيز نبايد از انتقاد مصون بماند و همه چيز در معرض انتقاد قرار خواهد گرفت. هر نظريه يا ادعاى تازه اى كه مطرح مى شود به محك نقد آزموده شود و از محك نقد جمله تازه اى به تن كند. در كشور ما هميشه دانشگاه ها تحت سيطره دولت بوده اند. همه دانشگاه ها دولتى هستند و حتى در بودجه خود وابسته به دولت اند. دولت هيچ گونه برنامه مدونى براى توزيع مناسب بودجه در بين دانشگاه ها ندارد و استقلالى براى آنها قائل نيست. روساى دانشگاه ها در يك مسير بوروكراتيك انتخاب مى شوند و سپس تمام اساتيد و دانشجويان تحت كنترل قرار مى گيرند. در بسيارى از كشورها چيزى به نام وزارت علوم وجود ندارد و دانشگاه ها مستقل اند. از طرفى طبق قانونى كه مجلس تصويب مى كند به نسبت فعاليت هاى علمى هر دانشگاه و متناسب با تعداد دانشجويان و تعداد استادان و تعداد دپارتمان هايشان بودجه اى به آنها تعلق مى يابد. از طرفى امكانات در اختيارشان قرار مى گيرد كه پژوهش هاى بيشترى انجام دهند. اين البته فقط يك سوى ماجراست از وجه ديگر دانشجو و استاد را هيچ نهاد دولتى يا غيردولتى نمى تواند از دانشگاه اخراج كند.
ما چنين مصونيتى در كشور خود نداريم و متاسفانه به فكر نبوده ايم كه دانشگاه را كه اولين نهاد مدنى و بزرگترين نهاد توليدكننده معرفت است به صورتى نهادى مستقل، آزاد و امن درآوريم. چرا انجمن سراسرى كه استادان در آن براى حقوق خود مبارزه كنند، نداريم؟ چرا ما انجمن سراسرى دانشجويان نداريم؟ اين انجمن هايى كه وجود دارند صرفاً خواست هاى سياسى را پيگيرى مى كنند اما ما نيازمند انجمن هايى هستيم كه هدفشان دقيقاً دفاع از آزادى و استقلال دانشگاهيان است. ما بايد انجمن هايى متشكل از صنف خودمان تشكيل دهيم كه بتوانند از اين آزادى ها دفاع كنند. اگر ما نتوانيم در دانشگاه تساهل و تسامح و روادارى داشته باشيم، اگر دو استادى كه با دو انديشه متفاوت به تدريس امر واحدى مى پرداد نتوانند از آزادى همديگر دفاع كنند، چگونه مى توان آزادى را در گستره جامعه اى بزرگ تضمين كرد؟ نقطه شروع ما اينجاست. بهترين جايى كه مى تواند بنيان دموكراسى و آزادى را بگذارد دانشگاه است.ما در جهت تحقق اين مصونيت و در جهت تحقق اين آزادى و در جهت مستقل كردن دانشگاه ها بايد تلاش كنيم. بايد تلاش كنيم كه روساى دانشگاه هاى ما برگزيده انجمن هاى سراسرى استادان و انجمن هاى سراسرى دانشجويان باشند. نبايد بگذاريم كه دانشگاه ها زير سيطره دولت خفه شوند. اين خواسته شايد از همه فعاليت هاى سياسى كه انجمن هاى ما و دانشجويان و اساتيد ما مى كنند اساسى تر و بنيانى تر باشد. از زمان مشروطيت كه دوران گذار ما به مدرنيته آغاز شد گرفتار اين مسئله بوديم كه مشكلات حوزه مدنى را ناديده گرفته و آن را موكول به يك تحول اساسى در ساختار كلان سياسى كرديم. همه نهادها و همه صنف ها از جمله دانشگاه و دانشگاهيان گرفتار همين مسئله بوده اند.اما بايد تاكيد كرد كه اتفاقاً ساختار كلان از طريق همين فعاليت هاى جزيى و تثبيت حقوق مدنى و فردى است كه ترك برمى دارد. اين ساختار كلان را نمى توان يكجا تغيير داد بلكه بايد در آن شكاف هايى ايجاد كرد. هر صنف و هر نهاد دفاع از حقوق خود را در اولويت قرار دهد و براى به دست آوردن آن تلاش كند. نماينده هاى دانشجويان و دانشگاهيان در مجلس شوراى اسلامى حتى يك بار هم به حقوق مدنى دانشگاهيان نپرداختند. چه مى شد اگر لايحه اى تدوين مى شد و حتى اگر شوراى نگهبان آن را رد مى كرد، ما سابقه اى ايجاد كرده بوديم. سابقه ايجاد كردن مهم است. اشاره كردم كه تاريخچه آزادى آكادميك چه مراحلى را طى كرده است. اين دستاوردها يك شبه به دست نمى آيد. نبايد شتابزده بود، راه درست را بايد با صبر و حوصله طى كرد و سابقه ايجاد كرد. براى نمونه خودمان را با انگليس مقايسه كنيم. همه چيز در آنجا داراى سابقه اى ۱۰ ساله يا ۲۰۰ ساله است فرضاً حزب در انگليس ۱۰۰ ساله است. دولتش و شيوه حكومتش ۳۰۰ ساله است. حتى سريال تلويزيونى اش ۴۰ سال است كه دوشنبه و پنجشنبه هر هفته پخش مى شود! همه چيز متكى به يك سابقه است. يعنى انباشت تجربه در آنجا صورت مى گيرد. اما ماهمواره مى خواهيم برگرديم و از صفر شروع كنيم.
به جاى اين كه سابقه كنيم ناديده مى گيريم و برمى گرديم از صفر شروع مى كنيم. حتى به سوابق ايجاد شده اعتناى لازم را نداريم. ما قانون اساسى مشروطيت را داشتيم و مى بايستى قانون اساسى جمهورى اسلامى با اتكا به آن سابقه يك گام به پيش باشد. ولى چون آن سابقه را دور ريختيم از صفر شروع كرديم . نمى گويم كه از آن تلاش هاى كلان دست برداريم. اينها با هم منافاتى ندارند. اما اگر اولويت را در اين قرار دهيد كه نهادهاى مدنى تقويت شوند، آنگاه اين نهادها در يك نقطه كانونى بر آن ساختار كلان چنان تاثير ويرانگرى خواهد داشت كه ساختار كلان نخواهد توانست مقاومت كند. امروز ما اگر موفق شويم كه با مقاومت مدنى آن ساختار كلان را جابه جا كنيم، چون نهادهاى مدنى به وجود نيامده اند هيچ ضمانتى نيست كه آن ساختار كلان ديگرى كه جايگزين مى شود تحت نظارت و كنترل درآيد و قانون گريزى نكند.در دورانى كه من دانشجو بودم ما نسبت به استاد حق اعتراض داشتيم و مى توانستيم استادى را كه نمى پسنديم يا او را كم سواد مى دانيم عوض كنيم. ما مى دانستيم كه رابطه دانشجو و استاد مانند رابطه دانش آموز و معلم نيست اما امروز دانشگاه يك قدم عقب تر رفته است. وقتى كه به جز اين چند سال كه تحركى در دانشگاه به وجود آمد، پا به دانشگاه مى گذاشتى گويى غبار مرگ در آن پاشيده بودند.شما اول در كلاس تان رابطه تان را با استاد تنظيم كنيد. استادها با هم رابطه شان را تنظيم كنند. استادها با روساى دانشگاه ها و مسئولين رابطه شان را تنظيم كنند تا بتوانيم آن ساختار متزلزل را تغيير دهيم. اين گام هاى كوچك را بى ارزش نپنداريد. جايى نوشته بود كه ديكتاتورهاى بزرگ زاييده ديكتاتورهاى كوچك هستند، بايد گفت؛ آزادى هاى بزرگ هم زاييده آزادى هاى كوچك هستند. ما اگر اين آزادى هاى كوچك را فراهم نكنيم به آن آزادى هاى بزرگ نمى رسيم.بايد حاكميت را وادار كرد كه آزادى دهد نه اينكه حاكميت اگر معتقد به آزادى بود آزادى تثبيت شده است. دموكراسى از پايين شكل مى گيرد و بالا مى رود. اگر روزى بخواهيد كه حاكميت را وادار كنيد به آزادى هاى مدنى احترام بگذارد بايد اين حقوق را تثبيت كرده باشيد تا غيرقابل دست اندازى باشد.
چرا در مملكت ما انتخابات سرنوشت ساز است، اما در كشورهاى دموكراتيك سرنوشت ساز نيست؟
در آنجا حقوق مدنى چنان تثبيت شده است كه هر كس انتخاب شود امكان دست اندازى به حقوق مردم را ندارد. بنابراين انتخابات سرنوشت ساز نيست اما در اينجا دغدغه اين را داريم كه اگر اين فرد بيايد و يا آن ديگرى انتخاب شود، مملكت از اين رو به آن رو خواهد شد.اگر آزادى ها با همين فعاليت هاى كوچك صنفى و با سماجت تثبيت شده باشند، هرگز انتخابات آنقدر سرنوشت ساز نخواهد شد. براى اينكه در جامعه مدنى دموكراسى از پايين به بالا شكل مى گيرد و به وجود آوردن حاكميتى كه نتواند به حقوق مردم تعرض كند در گرو اين است كه آزادى هاى پايه نهادينه شده باشد.كمتر كشورى در دنيا مى توان پيدا كرد كه در ۱۰۰ سال اخير به اندازه ما انقلاب كرده باشد و تغييرات اساسى در حاكميت ايجاد كرده باشد. اما كمتر كشورى مثل كشور ما در همان قدم اول درجا زده است.جامعه آمريكا در مقابل ايدئولوژى متقابل ماركسيسم در دوره مك كارتيسم به سمت اينكه ايدئولوژيك شود رفت. موضع گيرى در برابر يك ايدئولوژى طبيعتاً جامعه را گرفتار يك ايدئولوژى ديگر مى كند. شايد سياه ترين دوران تاريخ آمريكا دوران مك كارتيسم باشد. اما مك كارتيسم نتوانست دوام پيدا كند و جامعه ايدئولوژى زده نشد براى اينكه جامعه ضدش را با خود داشت.دوران مك كارتيسم دو سال بيشتر طول نكشيد. نقش جامعه دانشگاهى و وجود دانشگاه هاى آزاد براى مقاومت در برابر مك كارتيسم بسيار مهم بود. دانشگاه در دنياى آزاد، پيشتاز آزادى بوده است و هدف نهايى ما به دست آوردن دانشگاهى مستقل و آزاد است. زمانى توليد معرفت در جامعه ما به نقطه مطلوب خواهد رسيد كه ما بتوانيم معرفت بومى توليد كنيم.براى به دست آوردن نظريه بومى و توليد معرفت بومى ما به عقلانيت انتقادى نياز داريم و اين عقلانيت انتقادى در كشور ما و در دانشگاه هاى ما به وجود نيامده است.براى به دست آوردن آزادى نبايد شتاب كرد و البته اين سخن به اين معنا نيست كه ما نمى توانيم از راه هاى ميانبر استفاده كنيم. بهره بردارى و بهره گيرى از تجربه ها و نظريه هاى ديگران مى تواند هزينه هاى ما را كم و راه ما براى وصول به آن نقطه مطلوب را كوتاهتر كند. ما بايد از تجربه جهانى حداكثر استفاده را بكنيم. اگر توليد معرفت بومى به اين معنى است كه ما خود را از تجربه هاى ديگران بى نياز بدانيم، تبديل به يك نظريه ارتجاعى خواهد شد. توليد معرفت بومى بعد از اشباع شدن از همه تجربه هاى جهانى براى ما امكان پذير است و نظريه بومى ما پخته تر خواهد بود.
متن تنظيم شده سخنرانى خشايار ديهيمى در دانشگاه اميركبير