قتل های ناموسی؛ شستن ننگ با خون


روزنامه اعتماد

۱۶ آذر ۱۳۸۳


مي‌دويد، تندتند. سرش‌ پايين‌ بود و مسير را مي‌بلعيد. نفس‌ان‌ به‌ خانه‌ رسيد. در را بست‌ اما محكم‌. سراغ‌ خواهر را گرفت‌. خون‌ در چشمانش‌ حلقه‌ زده‌ بود. سر از پا نمي‌شناخت‌، فقط‌ او را مي‌جوييد. پدر تنها تماشاگر بود او به‌ پسرش‌ حق‌ مي‌داد. ننگ‌ دامن‌ آنها را فرا گرفته‌ بود و سكوت‌ پدر نشان‌ از رضا داشت‌. اما مادر ترسيده‌ بود.
دخترك‌، زرد و لاغر در گوشه‌ اتاق‌ مچاله‌ شده‌ بود. حدت‌ وحشت‌ قدرت‌ را از او ربوده‌ بود و خانه‌ پر از اضطراب‌ شده‌ بود. مادر جز ناله‌ و التماس‌ كاري‌ نمي‌كرد، او خود دخترك‌ سالهاي‌ پيش‌ بود. يكي‌ بودند اما هر كدام‌ تنها، مادرك‌ و دخترك‌.
چاقو از آخرين‌ رگ‌ گذشته‌ و خون‌، خانه‌ را رنگي‌ ديگر بخشيده‌ بود. سكوت‌ خانه‌ جز با صداي‌ ناله‌ شكسته‌ نمي‌شد ناله‌ مادر شگون‌ داشت‌، چرا كه‌ همسايه‌ها خبردار شدند، اما چه‌ سود؟
پسر پشيمان‌ نبود. سرش‌ را بالا مي‌گرفت‌ ولي‌ دلش‌ پر از تعارض‌ بود. آيا خواهر او تنها مقصر ماجرا بود؟ گلوي‌ پدر پر از بغص‌ شده‌ بود. از مردمك‌ او اشكي‌ نمي‌باريد. ذهن‌ او نيز سرشار از تعارض‌ بود. از يك‌ سو ننگ‌ و غيرت‌ و از سوي‌ ديگر محبت‌.
چرا چنين‌ شد؟ مقصر كه‌ بود؟
تعصب‌ روح‌ پسر را تاريك‌ كرده‌ بود، سياه‌ و سفيد. گاهي‌ در روحش‌ سفيدي‌ هويدا مي‌شد، اما در و همسايه‌ را چه‌ مي‌كرد؟ قبيله‌ را؟
و حكايت‌ تلخ‌ تعصب‌، اين‌ چنين‌ پايان‌ نمي‌يابد. پرده‌ بر چشمان‌ بسياري‌ بسته‌ شده‌، منطق‌ از مغز و شفقت‌ از دلهايي‌ ربوده‌ شده‌ است‌. چه‌ بسيار خانواده‌هايي‌ به‌ عزا نشسته‌ و مادراني‌ به‌ خاك‌ سياه‌. دختر، همسر، خواهر و... قربانيان‌ اين‌ وحشتند گاه‌ با دليل‌ و گاه‌ بي‌دليل‌.
اين‌ گوشه‌يي‌ از دردهاي‌ ماست‌. صفحه‌ حوادث‌ روزنامه‌ها از چنين‌ فجايعي‌ پر است‌، هر روز دهها مورد. حتي‌ بيش‌ از آن‌ در دور دست‌هايي‌ به‌ وقوع‌ مي‌پيوندد كه‌ پوشش‌ خبري‌ نمي‌يابد.

قصه‌ قتلهاي‌ ناموسي‌...
بايد چاره‌يي‌ انديشيد. دست‌ به‌ كار شد. جامعه‌، افراد، حكومت‌... و چه‌ بهتر كه‌ از خود شروع‌ كنيم‌. روحمان‌ را از كدورتهاي‌ خشن‌ بشوييم‌. حكايت‌ تلخ‌ تعصب‌ تنها خاص‌ سنت‌نشينان‌ و قبايل‌ نيست‌. روح‌ تاريخي‌ بر خي‌ از ما از رسوب‌ تعصب‌ تاريك‌ است‌ و چه‌ مبارك‌تر كه‌ عالمان‌، مسوولان‌ و ما آغازگر اين‌ راه‌ شويم‌ و آبي‌ بر اين‌ آتش‌ بپاشيم‌.
«بيشترين‌ درصد قتل‌ در كشور ما در رابطه‌ با مسائل‌ جنسي‌ و ناموسي‌ است‌، كه‌ 20 درصد كل‌ قتل‌ها را شامل‌ مي‌شود.»)1(
جامعه‌ ما جامعه‌يي‌ در حال‌ گذار است‌ كه‌ تغييرات‌ مدرنيسم‌، در تقابل‌ با سنت‌ها و رسوم‌ كهن‌ و تاريخي‌ قرار گرفته‌ است‌. دكتر جعفر سخاوت‌ عضو هيات‌ علمي‌ گروه‌ جامعه‌شناسي‌ دانشگاه‌ علامه‌طباطبايي‌ در اين‌ باره‌ معتقد است‌: «با تغيير در معيارهاي‌ اجتماعي‌، نظام‌ ارزشي‌ و فكري‌ متحول‌ مي‌شود. كه‌ اين‌ تغييرات‌ با هم‌ هماهنگ‌ نيستند. از يك‌ طرف‌ انديشه‌ و تفكر آدمها كه‌ به‌ ميزان‌ بالا متاثر از اخلاق‌ ديني‌ است‌ ثبات‌ و پايداري‌ طولاني‌تري‌ دارد و از طرف‌ ديگر نظام‌ ارزشي‌ حاكم‌ بر ارزيابي‌ افراد براي‌ تعيين‌ رفتار، متاثر از تغيير در نظام‌ ارزشي‌ جهاني‌ و نظام‌ ارزشي‌ علمي‌ )در دانشگاه‌ها و نيز تغييرات‌ تكنولوژيك‌ جامعه‌( است‌. و با گذشت‌ زمان‌ فشار بر روي‌ ارزشهاي‌ جامعه‌ سنتي‌ بيشتر و بنابراين‌ حفظ‌ آنها نيز مشكل‌تر مي‌شود.»
«سخاوت‌» مي‌گويد: «اين‌ تضاد به‌ نحو بسيار شديدي‌ در ميان‌ نسل‌هاي‌ جديد والدين‌ كه‌ پرورش‌ يافته‌ فرهنگ‌ سنتي‌اند و نظام‌ ارزشي‌ خود را طبق‌ مدل‌ جامعه‌ سنتي‌ حفظ‌ كرده‌اند با فردان‌ آنها كه‌ زاويه‌ ديد متفاوتي‌ نسبت‌ به‌ اولياي‌ خود دارند، بروز مي‌كند.»
اين‌ مدرس‌ دانشگاه‌ نبود ارگاني‌ ميانجي‌ كه‌ بتواند داوري‌ در اين‌ موارد را به‌ محك‌ علمي‌ بسنجد را عاملي‌ مي‌داند كه‌ باعث‌ مي‌شود تعارضات‌ به‌ خشونت‌ بينجامد و معتقد است‌: «وقتي‌ خشونت‌ با احساسات‌ همراه‌ مي‌شود محاسبات‌ عاطفي‌ و عقلاني‌ كنار مي‌رود و به‌ قتل‌ يكي‌ از طرفين‌ مي‌انجامد.»
دين‌ اسلام‌ به‌ عنوان‌ آخرين‌ شريعت‌ الهي‌ در سرزميني‌ روييد كه‌ روح‌ جاهلي‌ آن‌ شهرت‌ جهاني‌ يافته‌ بود. ده‌ به‌ گور كردن‌ دختران‌، رسمي‌ بود كه‌ جاهلان‌ به‌ خيال‌ خود ننگ‌ را با آن‌ مي‌شستند و به‌ افتخار غيرتمندي‌ در ميان‌ قبيله‌ نايل‌ مي‌شدند. و اتفاقا اسلام‌ هم‌ در چنين‌ سرزميني‌ شروع‌ به‌ تبليغ‌ كرد تا شايد ريشه‌ اين‌ پديده‌ شوم‌ قطع‌ شود. ‌ در اسلام‌ شخصيتي‌ ديگر يافت‌، هويتش‌ احيا شد و برابري‌ و تساوي‌ و آزادي‌ خويش‌ را با تمام‌ وجود احساس‌ كرد. اما پس‌ از قرن‌ها روح‌ جاهلي‌ هنوز در مناطقي‌ و افرادي‌ نه‌ تنها خشك‌ نشده‌ بلكه‌ «جاهل‌ و جامد متفقا مي‌پندارند كه‌ هر وصفي‌ كه‌ در قديم‌ بوده‌ است‌ جزو مسائل‌ و شعائر ديني‌ است‌. او به‌ قتل‌هاي‌ ناموسي‌ رنگ‌ مذهبي‌ مي‌دهد و به‌ اين‌ كار ناموس‌پرستي‌ مي‌گويد. آن‌ را افتخار و مردانگي‌ و حفظ‌ شرف‌ و آبرو معرفي‌ مي‌كند.»)2(
در مناطقي‌ كه‌ اين‌ چنين‌ قتل‌هايي‌ رخ‌ مي‌دهد، زمينه‌هاي‌ فرهنگي‌ خاصي‌ وجود دارد كه‌ يك‌ نوع‌ تعصب‌ و بي‌منطقي‌ را دامن‌ مي‌د. دكتر صمدي‌ راد عضو عيات‌ علمي‌ گروه‌ مددكاري‌ دانشگاه‌ علامه‌طباطبايي‌ در اين‌ باره‌ مي‌گويد: در اين‌ مناطق‌ كه‌ داراي‌ فرهنگ‌ بسته‌ و خشن‌ هستند حتي‌ سوءظن‌ نسبت‌ به‌ طرف‌ مقابل‌ باعث‌ مرگ‌ او مي‌شود. وي‌ مي‌گويد حتي‌ اين‌ خشونت‌ پديده‌هاي‌ اجتماعي‌ ديگري‌ مانند «دختران‌ فراري‌» را دامن‌ مي‌د كه‌ به‌ نوعي‌ فراريان‌ از خشونت‌هاي‌ ناشي‌ از تعصب‌ هستند.

ويژگي‌هاي‌ ديگر از اين‌ نوع‌ قتل‌ها:
«انگيزه‌ كلي‌ قتل‌ها اغلب‌ عبارت‌ است‌ از افشاي‌ اسرار خانوادگي‌، اظهارات‌ بي‌اساس‌ و اطرافيان‌ و... كه‌ همگي‌ به‌ علت‌ عدم‌ آگاهي‌ از علم‌ پزشكي‌، قوانين‌ كيفري‌، جامعه‌شناسي‌ و مذهبي‌ اتفاق‌ مي‌افتد.»)3(
ازدواجهاي‌ اجباري‌ )پسرعمو دختر عمه‌( در بعضي‌ مناطق‌ از ريشه‌هاي‌ اصلي‌ اين‌ نوع‌ قتل‌ها است‌.
«اين‌ قتل‌ها براحتي‌ توسط‌ قاتل‌ اقرار مي‌شود كه‌ اين‌ امر بيشتر ناشي‌ از آن‌ است‌ كه‌ اين‌ قاتلان‌ عمل‌ خود را زشت‌ و ناپسند نمي‌دانند.»)4(