"جامعه ما به سه دسته تقسیم شده است"
نادره فتوره چی: گفت و گو با مصطفی تاج زاده
پنجشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۴
تاج زاده: برای اعتراض مردم درباره نایستادن بر سر اصلاح قانون مطبوعات جوابی نداریم
• ببینید! جامعه ما به سه دسته تقسیم شده است. یک دسته، حاضر نیستند تحت هیچ شرایطی (حتی نامزدی رضا خاتمی، نوری، مهاجرانی و بهزاد نبوی...) در انتخابات شرکت کنند. تعداد آنها 30% است. همان کسانی اند که خواهان تغییر نظامند. اما حدود 40 درصد جامعه در همین چارچوب حاضر است رای دهد. یعنی تصور می کند که حفظ نظم موجود، بیشتر به منافع ملی نزدیک است تا تغییر این نظام. 30% جامعه هم مشغول گوش سپردن به استدلال های ما هستند تا ببینند آیا ما می توانیم در همین چارچوب اصلاحات را به پیش ببریم. هر درصدی از این دسته سوم که به این نتیجه برسند که ما توانسته ایم برنامه هایی بدهیم که بتواند جلوی نقض حقوق بشر را بگیرد، به نظرم، مایل خواهند بود که در انتخابات شرکت کنند. نمی دانم درصدشان چقدر خواهدبود هرچه از 40 درصد به بالا باشد، در صورت رعایت شرایط انتخابات آزاد یعنی از آن 30 درصد مردد كاسته شده است و قانع شدهاند كه حركت در چارچوب وضع موجود بهتر از آن است كه به سمت انقلاب بروند
• خیر! بخشی از جامعه تحملش سر آمده است. به همین دلیل حاضر نیست با ما گفت وگو کند..
• بخشی از آن به تشتت درونی نیروهای سیاسی تحول خواه برمی گردد. یعنی اگر آنها یكصدا بودند و به جای شعارهای متفرقه، شعار «انتخابات آزاد» را مطرح می كردند، ممكن بود بشود یك موج قوی ایجاد كرد و البته اگر این موج ایجاد می شد، قطعابه نفع ثبات و امنیت كشور بود
• بنابراین من این ادعا را می کنم که ما در همان سال های 57 تا 60 هم – که اوج درگیری ها بود – به نسبت تمام نیروهای سیاسی که در کشور بودند، دموکرات تر بودیم، نه اینکه کار خطایی نکرده ایم یا در جاهایی خشونت نشان نداده ایم. با این حال منطق ما آن زمان هم منطق گفت وگو بود و شما می توانید به مناظره های تلویزیونی آن سال ها رجوع کنید
به تاج زاده گفتم، بدون در نظر گرفتن شرایط در 28 خرداد، یعنی فردای روز انتخابات به سؤالات پاسخ دهد. اما او یک چهره سیاسی است. به درخواستم پاسخ مثبت داد اما در عمل چنین نکرد. او ازجمله انسان هایی است که به تنهایی میانگین «امید به آینده» را در جامعه ایرانی چند درصدی ارتقاء داده است. گویی خوش بینی و امیدواری اش وسیله ای دفاعی است در برابر سختی هایی که سرنوشت آینده ایرانیان را غبارآلود کرده است.
سیدمصطفی تاج زاده چندان نیازی به معرفی و ارائه سابقه ندارد. تولیدات انبوه او به شکل مقاله، یادداشت و سخنرانی به خوبی معرف تیپ شخصیتی اوست. تاج زاده تماما در حوزه عمومی زندگی می کند و گویی عرصه خصوصی ندارد.
گفت وگوی زیر از موضع تاج زاده مشاور معین، تاج زاده مدافع خاتمی و تاج زاده پاسخگو درباره سال های 60 با وی انجام شد. هرچند او در عرصه چهره تحلیل گر هم چندان ناموفق نبود.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
- شما قبلا گفته بودید که 85 درصد از قدرت حقیقی در اختیار 15 درصد اقلیت قرار دارد. حال چه تغییری در این ساخت قدرت ایجاد شده که مردم باید امیدوار شوند با رای خود می توانند نماینده ای پر قدرت در حکومت داشته باشند؟
آنچه گفته ام به این معنا بود که عدالت سیاسی باید رعایت شود و هر نیروی سیاسی متناسب با پایگاه اجتماعی اش در قدرت حضور داشته باشد. بنابراین همچنان که در عرصه اقتصاد در اختیار داشتن 85% ثروت و سرمایه توسط 15% مردم بی عدالتی است، همین قاعده در عرصه سیاسی نیز حاکم است. بنابراین آن گفته هنوز به قوت خود باقی است و البته آن اقلیت 15% امروز می خواهد صددرصد قدرت را در اختیار بگیرد و به 85 درصد هم راضی نیست. اما قدرت یک امر مکانیکی نیست که فقط با ساختار حقوقی معین شود. ساختار حقوقی تا حدودی منابع قدرت را تعیین می کنند. ولی در عالم واقع ساختار حقوقی به علاوه اراده نیروهای سیاسی که درون قدرت قرار می گیرند و پشتوانه افکار عمومی است که به مفهوم «قدرت حقیقی» معنا می بخشد قدرت جایی است که مردم در آنجا باشند، به شرطی که باشند!
- پس، یعنی شرایط همان شرایط قبلی است. خاتمی که با 22 میلیون رای وارد قدرت شده بود چرا توانایی تغییر این معادله را به نفع خواست عمومی نشان نداد؟
با پیش فرض شما موافق نیستم، چون به این معناست که اصلاح طلبان هیچ کاری نتوانسته اند انجام دهند.
- شما بفرمایید؟
هر جا خاتمی از این پشتوانه استفاده کرد، کارهای بزرگی انجام داد که بعضا در تاریخ ایران بی نظیر است.
- کدام کارها؟
یک نمونه اش مبارزه با قتل های جیره ای است. شما نه تنها در کشورهای درحال توسعه بلکه در کشورهای پیشرفته هم نمی بینید دستگاه امنیتی کشوری که درگیر قتل های این چنینی شده باشد، با مداخله و دستور رئیس جمهور پاکسازی شود. یعنی رئیس جمهور دستگاه امنیتی را وادار کند اطلاعیه بدهد و بگوید که یک غده سرطانی در درون من پیدا شده و به این ترتیب به جنایت اعتراف کند و به سمتی هدایت شود که آن غده سرطانی را از بدن خود خارج کند. این همان نکته ای است که مهندس لطف الله میثمی می گوید ملی شدن وزارت اطلاعات،اقدامی بسیار بزرگتر از ملی شدن صنعت نفت بود.
- من قبول دارم که وزارت اطلاعات بعد از آن بیایند تا حدودی از آن غده سرطانی پاک شد اما آیا قبول دارید که بقیه آن نیروها دستگاه های اطلاعات و امنیت موازی ایجاد کردند و این توفیقی برای خاتمی به حساب نمی آید؟
بله، اما با این تبصره که آن حداقل، مادام که جامعه به همین هوشیاری امروز باشد، دیگر جرات تکرار چنین جنایاتی نخواهند داشت. برای مردم مهم آن است که این جنایات دیگر رخ ندهد. حالا در ادامه باید به این سمت برویم که گزارش هایی درباره این دستگاه های اطلاعات موازی تهیه کنیم و آنها را به سمت انحلال پیش ببریم و نهادهایی که امروز مشغول امور امنیتی شده اند را به کار اصلی خود وادار کنیم.
- چرا این گزارش علنی همین الان تهیه نمی شود. چرا باید بعد از انتخاب معین باشد؟
ما نام این مرحله را «فاز دوم اصلاحات» گذاشته ایم. با کار بزرگی که خاتمی کرد و با مجموعه ظرفیت هایی که ایجاد شده است این نام را برگزیدیم. خاتمی گفتمان دموکراسی خواهی را برای اولین بار به گفتمان غالب در کشور تبدیل کرد. امروز همه نیروها چه در بیرون و چه در درون حکومت همه دموکراسی خواه شده اند و شعارهای خاتمی تبدیل به شعارهای ملی شده است تا حدی که محافظه کاران نیز امروز سخن از «اصلاحات» می گویند. چون می دانند که «دموکراسی» گفتمان غالب کشور است. ما در این مرحله معتقدیم که گذشت زمان، امکان این را فراهم کرده که بخشی از شعارهای خاتمی را که در دور اول عملیاتی نشده بود در این دوره با توان و تیم تازه و منسجم و البته با پشتوانه مردم به سمت اجرایی شدن و تحقق یافتن پیش ببریم. خاتمی زمینه ها را فراهم کرده است. 2 سال است که او مرتب درباره نهادهای موازی هشدار داده و زمینه را فراهم کرده که با عملکرد غیرقانونی این نهادها برخورد شود. تصور ما این است که محافظه کاران تحت فشار شدیدی قرار دارند و از همین روست که می خواهند به هر قیمتی که شده قوه مجریه را به دست آورند. چون می دانند این نهادهای موازی خارج از دولت نمی توانند چندان عمری داشته باشند و می کوشند با تصاحب قوه مجریه آنها را در جای اصلی شان برگردانند. یعنی وزارت اطلاعات دوباره مشی سرکوبگری را ایفا کند، وزارت ارشاد کارهای خود قبل از دوم خرداد را در پیش گیرد و... طرحی که محافظه کاران دارند این است که به جای اینکه مثلا قوه قضائیه روزنامه ها را توقیف کند، هیات نظارت در وزارت ارشاد این کار را انجام دهد و نهادهای انتصابی در معرض اتهام نباشند و این اقدامات به دست نهادهای انتخابی که در راس آن رئیس جمهور است و متکی به آرای مردمی است صورت گیرد. آنها توان خود و نهادهای موازی را رو به اضمحلال می بینند و اگر معتقد بودند که رئیس جمهور اصلاح طلب مسلوب الاختیار است برای آنها بهترین حالت همین بود که ریاست جمهوری در اختیار ما (اصلاح طلبان) باشد و انتقادها را ما بشنویم (چون معمولا در هر مورد متهم اول کابینه و دولت است)، آنها هم در نهادهای موازی کار خود را به پیش ببرند. اما ظرفیت آنها به پایان رسیده و به همین جهت اصرار دارند که حوزه قدرت را از نامحرمان پاک کنند و با کسب تمامی قدرت، فضای جامعه را به سمتی ببرند که حتی اگر جنایتی هم رخ داد کسی متوجه نشود چه برسد به آنکه اعتراضی صورت دهد. شما برای اثبات این ادعا می توانید نظرسنجی کنید و ببینید که چند درصد جامعه قبل از دوم خرداد از حادثه اعزام اتوبوس نویسندگان به ته دره مطلع بود. مترجمان و نویسندگانی که جامعه مستقیما با آنها در ارتباط بود و تعدادشان هم یکی دو تا نبود. بیست و چند نفر بودند. اما این خبر بعد از دوم خرداد افشاء و روشن شد. بنابراین بااین میزان از هوشیاری اجتماعی که پس از دوم خرداد ایجاد شده، تصور ما این است اگر بتوانیم قوه مجریه را در اختیار بگیریم، کارهای بسیار بزرگی می توانیم انجام دهیم.
چطور؟ با همان پانزده درصد؟
قوه مجریه اگر اراده کند و پشتوانه مردمی داشته باشد می تواند صددرصد قدرت را در هر موردی تحت تاثیر قرار دهد.
چگونه؟
موضوع به موضوع فرق می کند. همان گونه که در قتل های جیره ای اتفاق افتاد.
توضیح دهید.
اگر کوتاه بیاییم آن 15% اختیار را هم نخواهیم داشت. مثل ماجرای مجلس هفتم. در مجلس هفتم ما هیچ اختیاری نداشتیم. به نظر من ما می توانستیم با همان قوانینی که انتخابات مجلس ششم را برگزار کردیم، انتخابات مجلس هفتم هم را آزاد برگزار کنیم.
مکانیزم کسب و تاثیرگذاری بر قدرت چگونه خواهد بود؟ چگونه می خواهید از پتانسیل مردمی استفاده کنید؟ با دعوت آنها به یک تظاهرات خیابانی یا به شکل دیگر؟
سؤال خیلی خوبی است. ما یکی از دلایلی که اصرار داریم حتی الامکان در قدرت حضور داشته باشیم مبتنی بر همین نگاه استراتژیک است که اساسا معتقدیم در جامعه ای که نهادهای مدنی اش ضعیف است با حضور در قدرت بهتر می توان با خودسری و خودکامگی حکومت مقابله و آن را مهار کرد. اگر قدرت طوری توزیع شود که دو طرف نتوانند یکدیگر را حذف کنند وارد مرحله گذار به دموکراسی شده ایم و از این طریق نهادهای مدنی ما می توانند تقویت شوند و مفهوم شهروند قدرتمند که بهره مند از حداقل حقوق و امکانات است شکل گیرد. پس ما چون نمی خواهیم به راه حل های خیابانی متوسل شویم تاکید می کنیم که در درون قدرت حاضر باشیم.
چرا نمی خواهید متوسل شوید؟
چون جامعه ای که در آن نهادهای مدنی قدرتمند باشند می تواند از توان مردمی استفاده کند.
یعنی در اوکراین جامعه مدنی خیلی قوی است؟
شما پدیده ای مهم تر از قتل های جیره ای که در این 8 سال به یاد ندارید؟ آیا ما یک بار مردم را به خیابان دعوت کردیم تا با این پدیده مقابله کنیم؟
خب! چرا این کار را نکردید؟
برای اینکه حضور در قدرت این امکان را به ما می داد که بدون تظاهرات خیابانی مطالبات مردم را محقق کنیم. ما به جای فراخوان تظاهرات خیابانی، مردم را به پای صندوق های رای دعوت می کنیم.
فکر نمی کنید در مورد تحصن مجلس (هرچند که به اعتقاد من دیگر دیر شده بود) اگر از مردم دعوت می کردید، پشت سر شما قرار می گرفتند و آن اتفاق نمی افتاد؟
من از جمله کسانی بودم که موافق این کار نبودم. علتش هم آن است که با وجود پتانسیل نارضایی عمیق مردم، ظرف ده دقیقه شعارهای مردم رادیکال می شود و چند «از ما بهتران» هم می توانند بیاید شعارهای ساختارشکن مطرح کنند و زمینه یک درگیری و خونریزی فراهم شود و بلافاصله برای برقراری امنیت یک اختناق چند ساله حاکم شود. به نظر من، بزرگترین اشتباه دانشجویان ما در 18 تیر آنجا بود که از دانشگاه خارج شدند و این یک خطای استراتژیک بود. اگر در دانشگاه مانده بودند و دیگران را دعوت می کردند به کوی بیایند و عمق جنایت را ببیند کمتر از یک ماه به بسیاری از مطالبات بر حق خود می رسیدند.
شما معتقدید که قوه قهریه حکومت توان سرکوب تظاهرات پر جمعیت مردمی را دارد؟
ما پیش از آنکه نگران قدرت سرکوب حکومت باشیم، نگران فضای آشفته ای هستیم که چه حکومت بتواند سرکوب کند و چه نتواند، پیامدهای بسیار وخیمی برای کشور خواهد داشت. اگر بتواند که اختناق حاکم می شود و اگر نتواند فقدان احزاب و جامعه مدنی قوی، کشور را به بی نظمی سوق می دهد.
ببینید! اوکراین را که مثال زدید دیدید که اگر لازم باشد مردم ده ها روز در خیابان می مانند و یک خواسته مشخص را مطرح می کنند و شعار خارج از موضوع یا حساسیت برانگیز سر نمی دهند و امکان سرکوب را از حکومت می گیرند. اما در جامعه ما ده دقیقه طول نخواهد کشید که کار به جای باریک می کشد! تظاهرات مختص به زمانی است که در درون قدرت، امکان هیچ اقدام مثبتی وجود نداشته باشد. بعضی از دوستان بزرگترین انتقادشان به خاتمی آن است که مثل دکتر مصدق مردم را به خیابان نکشیدند.
چرا نکشید؟
دکتر مصدق که کشید چرا کودتا پیروز شد؟ اگر آن راهکارها به تنهایی پاسخگو بود و به قول دکتر مصدق مجلس آنجاست که مردم هستند، بنابراین نباید دولت قانونی، ملی و دموکراتیک او شکست بخورد. اتفاقا یکی از دو شعار اصلی دکتر مصدق برگزاری انتخابات آزاد بود.
تغییر شرایط جهانی و فشارهای بین المللی و به هرحال فربه شدن جامعه مدنی ایران نسبت به سال 32 چطور؟ آیا این عوامل را دخیل نمی دانید؟ فکر نمی کنید که با این سطح از آگاهی عمومی، مطالبات می توانست به صورت کنترل شده طرح شود؟
جامعه ما هنوز به این نقطه نرسیده است. هرچند ممکن است در آینده برسد. البته متاسفانه روند به این سو درحال حرکت است. مردم روزبه روز آگاه تر می شوند و فرصت چنین حرکت هایی ممکن است در آینده فراهم شود اما ما یک احتمال قوی تر داریم و آن اینکه اگر بتوانیم از طریق صندوق های رای مطالبات مردم را نمایندگی و اعلام کنیم، با این تجربه 8 ساله، به علاوه فشارهای جهانی و اختلافات داخلی محافظه کاران امکان تحقق مطالبات را نسبت به قبل بیشتر فراهم می کند. زمانی است که ما از همه جا ناامید شده باشیم و هیچ امکانی برای بروز مطالبات وجود نداشته باشد، ممکن است که آن زمان مردم را به خیابان ها دعوت کنیم ولی هنوز به آن موقعیت نرسیده ایم. تازه شرط بزرگ آن این است که بتوانیم رفتار مردم را در چارچوب قانون کنترل کنیم.
نشانه ای بارز وجود دارد که مردم در این 8 سال به مطالبات خود از این شیوه ای که شما می گویید نرسیده اند. عدم شرکت آنها در انتخابات شوراها و مجلس نشان دهنده آن است که به هرحال لااقل نیمی از جامعه ایرانی دیگر به اصلاح طلبان اعتماد ندارد و باور نمی کنند که آنها می توانند با مکانیزم چانه ی پیگیر مطالباتشان باشند. این جامعه البته دچار طیف های متنوعی است و خواسته ای یکپارچه ندارد. اما به نظرم در این نقطه اشتراک دارند که با مکانیزم چانه ی دیگر برای آنها قابل قبول نیست؟
با پیش فرض شما موافق نیستم. ما هنوز ادبیاتمان دموکراتیک نیست. دو انتخاب اخیر را مثال زدید. در یکی 49 درصد و در دیگر 51 درصد و در میانگین 50 درصد واجدین شرایط در آنها شرکت کردند. چرا آن 50 درصدی که شرکت کردند را مردم نمی خوانید؟ واقعیت آن است که جامعه به شدت متکثر شده و باید براساس همین تکثر کارکرد. اگر نسبت جامعه 80 به 20 یا 90 به 10 بود بله! می توانستیم به راحتی بگوییم که مردم چگونه عمل می کردند. من معتقدم خواست ملت ما برگزاری انتخابات آزاد است. برای آنکه آن 50 درصدی که رای نمی دهد خواهان انتخاباتی است که همه وارد صحنه شوند و در آن صورت نه صددرصد اما 80 درصد جامعه در انتخابات شرکت می کنند.
چه نوع انتخابات آزادی؟ انتخاباتی که رقابت بین اصلاح طلبان و محافظه کاران باشد و حداکثر نهضت آزادی هم کاندیدا معرفی کند؟
خیر.
پس چه انتخاباتی؟
الان نظرسنجی کنید. 90 درصد مردم خواهان انتخاباتی هستند که هرکس براساس التزام به قانون حاضر به شرکت باشد، بتواند در آن حضور یابد.
اگر یک اپوزیسیون سابقه دار اعلام کند کاندیدایی معرفی می کند که در صورت پیروزی قانون اساسی را تغییر خواهد داد چطور؟
الان بخشی از این شعار را دکتر معین داده است. معین می گوید من رئیس جمهوری هستم که در چارچوب این قانون اساسی کار می کنم اما نقدهای جدی به آن دارم. منتها اگر بخواهیم از طریق مکانیزم های قانونی عمل کنیم مجرای تغییر قانون اساسی رئیس جمهور نیست. رئیس جمهور می تواند بیان کننده مطالبه مردم باشد. او می تواند فضای جامعه را به سمتی ببرد که اکثریت جامعه خواهان تغییر قانون اساسی شوند و این امر هیچ منافاتی با قانون ندارد که رئیس جمهوری اعتقاد به همه مواد قانون اساسی نداشته باشد. یعنی به بخش هایی از آن انتقاد داشته باشد و بگوید که باید متناسب با شرایط ملی و بین المللی اصلاح شود. همان طوری که در سال 68 شد. به باور من، مردم به اصلاح طلبان بی اعتماد نیستند. یعنی همه مردم بی اعتماد نیستند، بخش هایی از آنها بی اعتماد شده اند. به دلیل آنکه براساس نظرسنجی ها هنوز خاتمی محبوب ترین چهره سیاسی کشور با فاصله بسیار زیاد از دیگران است. ثانیا اگر انتخابات صددرصد آزاد باشد ما به اندازه کافی چهره داریم که بتواند نیم به علاوه یک درصد آرا را به دست آورد. بنابراین ما مشکل بی اعتمادی مردم را به طوری که آنها یکپارچه از ما برگشته باشند نداریم. نظرسنجی های اخیر نشان می دهد که 27% جامعه خواهان تغییر نظام است و 63% خواهان تغییر و اصلاحات مسالمت آمیز هستند.
اما یک تغییر گفتمان در بین مردم دیده می شود. مردم می گویند «جایگاه ریاست جمهوری» جایگاهی نیست که قادر به جلو بردن اصلاحات باشد و تفاوتی نمی کند که چه کسی بر این جایگاه تکیه د.
من تصور می کنم که همه مردم چنین تحلیلی ندارند. قشرهایی از مردم این تحلیل را دارند.
یعنی همان اقشاری که در انتخابات شرکت نمی کند و اصلاح طلبان برای پیروزی به رای آنها نیاز دارند؟
ببینید! جامعه ما به سه دسته تقسیم شده است. یک دسته، حاضر نیستند تحت هیچ شرایطی (حتی نامزدی رضا خاتمی، نوری، مهاجرانی و بهزاد نبوی...) در انتخابات شرکت کنند. تعداد آنها 30% است. همان کسانی اند که خواهان تغییر نظامند. اما حدود 40 درصد جامعه در همین چارچوب حاضر است رای دهد. یعنی تصور می کند که حفظ نظم موجود، بیشتر به منافع ملی نزدیک است تا تغییر این نظام. 30% جامعه هم مشغول گوش سپردن به استدلال های ما هستند تا ببینند آیا ما می توانیم در همین چارچوب اصلاحات را به پیش ببریم. هر درصدی از این دسته سوم که به این نتیجه برسند که ما توانسته ایم برنامه هایی بدهیم که بتواند جلوی نقض حقوق بشر را بگیرد، به نظرم، مایل خواهند بود که در انتخابات شرکت کنند. نمی دانم درصدشان چقدر خواهدبود هرچه از 40 درصد به بالا باشد، در صورت رعایت شرایط انتخابات آزاد یعنی از آن 30 درصد مردد كاسته شده است و قانع شدهاند كه حركت در چارچوب وضع موجود بهتر از آن است كه به سمت انقلاب بروند.
ـ فكر نمی كنید كه آن 30% معتقد است كه جایگاه ریاست جمهوری توان حركتی بیش از آن چه كه تاکنون كرده است را ندارد؟
بخش هایی از آنها چنین فكر می كنند.
ـ چه تضمینی می توانید به آنها بدهید؟
تضمین ما در دو زمینه است. یكی در برنامه ای است كه ارائه می كنیم و دوم در تیمی كه معرفی می كنیم. یعنی اگر معین بگوید كه من چه برنامه هایی دارم و چه تیمی قرار است با من همكاری كند، تصور می كنم بخش هایی از جامعه قانع می شود كه «این تیم» توان اجرایی «این برنامه» را دارد. مثلا وقتی می گوید من معاون حقوق بشر تعیین می كنم و هر سه ماه یكبار گزارش حقوق بشر می دهم، اگر یك حقوقدان مستقل و مقتدر و كسی كه دغدغه اصلی اش حقوق ملت باشد به این سمت برگزیده شود، جامعه احساس می كند كه این برنامه، یك برنامه صوری و فرمالیته برای جذب رای نبوده است. چرا كه او گزارش مذكور را تهیه خواهد كرد به امضای رییس جمهور منتشر خواهد کرد.
و اگر این گزارش را نداد؟
معلوم می شود كه ما به مردم دروغ گفته ایم! مردم پس از سه یا چهار ماه متوجه می شوند كه آیا ما راستگو بوده ایم یا دروغ گفته ایم. به همین علت مایلیم خیلی ملموس و عینی صحبت كنیم و قصدمان ارائه بیلان كار رسمی پس از 8 سال نیست. مردم حاضر نیستند كه 8 سال دیگر در جای کنونی باشند. ولی اگر بگویم كه ظرف 6 ماه قرار است اتفاقاتی بیافتد جامعه در خواهد یافت كه آیا ما درست حركت كرده ایم یا خیر. تضمین دیگر ما شخصیت دكتر معین است. اكنون نزدیك به شش ماه است كه نام ایشان به عنوان كاندیدا مطر ح است. در ظر ف این شش ماه نه سایت های اقتدارگرایان و نه ستاد تبلیغات قتل های جیره ای در باره وی چیز منفی نتوانسته اند بگویند. او دو شاخصه دارد یكی سلامت مالی و اخلاقی و سیاسی و دیگری اینكه دكتر معین در طول دوران كاری خود اهل شعار نبوده است. مثلا در وزارت علوم در 2 سال آخر روسای دانشگاه ها را انتخابی كرد. یعنی اختیارات خود را به اساتید و اعضای هیات های علمی واگذار كرد. بعد به جای آنكه خود رئیس دانشگاه معرفی كند، آن را به عهده اساتید گذاشت. یعنی یك گام بیش از برنامه اش به سمت دموكراسی برداشت. بنابراین اگر جامعه احساس كند در عرصه هایی كه حساسیت دارد به آنها توجه می شود همكاری خواهد كرد. در همین دو ماهی كه معین شروع به فعالیت تبلیغاتی كرده است، عده قابل توجهی كم كم قانع شده اند كه این صدای معین، صدای اكثریت جامعه است. به خصوص بخش های خاموش كه می توانند پژواك مطالبات خود را در سخنان معین ببینند و این یك نوید مثبت است.
ـ تكلیف آن 30 درصدی كه به هیچ وجه حاضر به شركت در انتخابات نیست، چیست؟ برای آنها معین چه برنامه ای دارد؟
دو برنامه داریم كه به تحقق یكی از آنها چندان امیدوار نیستیم. آنچه امیدوار نیستیم آن است كه در یك ماه و نیم آینده آنها قانع بشوند كه در انتخابات شركت كنند. نه معین و نه هیچكس دیگر نمی تواند آنها را به پای صندوق رای بیاورد و فقط یك احتمال وجود دارد و آن بر گزاری یك انتخابات صددرصد آزاد است كه به قول آقای سپانلو در آن صورت «من به آقای خاتمی رای می دهم».
ـ فكر نمی كنید بشود فشاری وارد كرد تا چنین انتخاباتی با این حد از آزادی برگزار شود؟
در یك ماه و نیم آینده بعید می دانم. برای اینكه بخشی از آن به تشتت درونی نیروهای سیاسی تحول خواه برمی گردد. یعنی اگر آنها یكصدا بودند و به جای شعارهای متفرقه، شعار «انتخابات آزاد» را مطرح می كردند، ممكن بود بشود یك موج قوی ایجاد كرد و البته اگر این موج ایجاد می شد، قطعابه نفع ثبات و امنیت كشور بود.
ـ آی