رويكرد وبرى به حضور نظاميان در سياست


رسول صادق الوعد

دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴


گرچه مسئله حضور نظاميان در عرصه سياست به نظر جديد مى رسد ولى ماكس وبر جامعه شناس آلمانى، تبار اين مسئله را تا قرن ها پيش ريشه يابى كرده است و بر كاركردهاى نظاميان در مدرن ساختن نظام هاى استبدادى انگشت تاكيد نهاده است. ماكس وبر ضمن مطالعه جوامع مختلف و خصوصا جوامع شرقى كاركردهايى را براى اقشار مختلف اجتماع تشخيص داده كه متمايز از تصور عمومى افراد است. نگاه محورى وبر در همه اين بررسى ها چگونگى حضور عقلانيت در عرصه جامعه بوده است چرا كه مهم ترين ويژگى دنياى مدرن را عقلانى شدن جهان اجتماعى برمى شمرد. به عنوان مثال وى قشر روحانيت را در اكثر تمدن هاى گذشته طبقه حامل و منتقل كننده عقلانيت مى داند اگرچه خود در برخى مقاطع برخى محدوديت ها را بر بسط عقلانيت ايجاد كرده است ولى به اعتقاد وبر، صرف اين كه از طريق آنان منطق و فلسفه و استدلال به منظور تفسير ماثورات دينى مورد آموزش سيستماتيك قرار گرفته است اين عقلانيت به شكل حداقلى خود، به واسطه ايشان، انتقال يافته است. وبر در تحليلى مشابه حضور نظاميان را در عرصه سياست طليعه بروز فرديت و حق شهروندى قلمداد مى كند كه بسط آن به مدرن شدن نظام سياسى سنتى و خصوصا نظام هاى استبدادى شرقى منتهى مى گردد. وى نظام هاى استبدادى شرقى را نظام سلطانى مى نامد. وبر مشخصات نظام هاى سلطانى را چنين ذكر مى كند:
۱) افراد حقوق شناخته شده اى از آن خود ندارند. به همين دليل در اين نظام هاى سياسى نظام قضايى مستقلى وجود ندارد و نهادهاى قضايى موجود مجرى تصميمات نوك هرم تصميم گيرى سياسى هستند.
۲) امكانات و اعتبار افراد بر حسب دورى و نزديكى به مركز سياست تعيين مى شود. لطف حاكم و نه شايستگى فردى و كارايى ملاك اعطاى مواهب است.
۳) به طور طبيعى وفادارى و نه شايسته سالارى ملاك ارتقاء اجتماعى است.
۴) چون مبناى مشخصى براى ارتقا وجود ندارد و حقى هم براى افراد به رسميت شناخته نمى شود، صعود و نزول افراد بسيار پر سرعت است. افراد بدون طى سلسله مراتب ارتقا مى يابند و با همين سرعت نيز از عرصه سياسى طرد مى شوند.
وبر چنين نظام سياسى اى را در نقطه مقابل نظام هاى مدرن امروزى تشخيص مى دهد و از آن جا كه نظام هاى سياسى امروز را محل بسط و تقويت عقلانيت مى داند در نظام هاى سياسى استبدادى عقلانيت چندانى مشاهده نمى كند. در نظام هاى مدرن امروزى مبناى ارتباطات افراد قرارداد است وهركس بدون نياز به لطف ديگرى دست به مبادله مى د. مبناى نظام مدرن كارايى است زيرا فردى بايد خدمتى ارائه كند تا دستمزدى بگيرد. در سطح سياسى نيز افراد از نعمت مسئوليت سياسى بهره مند مى شوند به شرط اين كه كاركردهاى مورد انتظار از نظام سياسى را برآورده ساد. ارتقاى افراد در جامعه نيز بر حسب ميزان كارايى آن ها و از طريق سلسله مراتب است. رشد در سلسله مراتب به دليل اين كه منوط به كسب و تقويت پيش نيازهاى افزايش كارايى است بطئى و تدريجى است. از سوى ديگر افول نيز بطئى است و فرد غالباً در سلسله مراتب تنها يك رده افول مى كند.
بر اساس توصيف فوق مهم ترين پيامد نظام استبدادى ناكارآمدى در سطح نظام سياسى است. عدم رعايت شايسته سالارى در قواى انتظامى داخلى به ناكارآمدى نيروهاى انتظامى در ايجاد نظم و عدم رعايت شايسته سالارى در قواى نظام به ناكارآمدى نيروهاى نظامى در دفاع مى انجامد. از آن جا كه در نظام هاى سلطانى تبعات ناكارآمدى در عرصه هاى ديگر نظير اقتصاد كه به اعتراض منجر شود با استفاده از قوه قهريه سركوب مى شود. قوه قهريه پاشنه آشيل اين نظام ها به شمار مى آيد. همه تكيه نظام سلطانى به قوه قهريه اوست كه به دليل عدم رعايت شايسته سالارى خود ناكارآمد مى شود. ناكارآمدى نهادهاى انتظامى به گسترش شورش هاى داخلى و سربرآوردن خودمختارى ها مى انجامد در حاليكه ناكارآمدى نهادهاى نظامى به ضعف كشور در برابر تجاوزات خارجى منتهى مى شود.
به نظر وبر با گسترش مدرنيته كشورهاى مدرن شروع به دست اندازى و استعمار به كشورهاى عقب مانده نمودند. معمولاً اولين جايى كه نظام سلطانى به خاطر ناكارآمدى تنبيه مى شود در عرصه امنيت است. به همين دليل تنها عاملى كه نظام سلطانى را به سمت پذيرش شايسته سالارى سوق مى دهد هراس از فروپاشى و از دست دادن اقتدار است. سلطان ناگزير به شايسته سالارى در عرصه مسائل لشكرى تن مى دهد تا نظم سياسى در داخل و امنيت در مرزها تثبيت گردد. نظاميانى كه به اين ترتيب رشد مى كنند تنها استثنايى هستند كه به جاى اين كه به لطف سلطان وابسته باشند به شايستگى خود اتكا مى كنند و حتى سلاطين به آنها وابسته مى شوند. اين اولين نقطه اى است كه حقوق فردى در نظام شرقى تثبيت مى شود. اين افراد ديگر كسانى نخواهند بود كه به راحتى و يك شبه برچيده شوند. تهديد مستمر از داخل و خارج وجود آن ها را الزامى مى كند و اين الزام را به حاكمان ديكته مى نمايد. اين نظاميان كارآمد به تدريج دايره عمل خود را از نظامى گرى به ديگر عرصه ها گسترش مى دهند و خواستار سهم متناسب خود حتى در نظام سياسى مستقر به يمن خود مى شوند. ماكس وبر وضعيت حاكمان را در اين شرايط به معضل سلطانيسم تعبير مى كند. از يكسو اگر به اين وضع تن ندهد حكومت را از دست خواهد داد و اگر تن بدهد قدرت مستقلى در كنارش ايجاد خواهد شد و قدرتش محدود خواهد شد. ماكس وبر با خوش بينى چنين پيش بينى مى كند كه اين يك نقطه استثنا در نظام سلطانى نهايتاً به چند نقطه استثنا تبديل خواهد شد و آرام آرام مفهوم حقوق شهروندى بسط خواهد يافت و نظام هاى استبدادى شرقى مدرن خواهند شد.

منبع: روزنامه شرق