آیا ‌«جمهورى اسلامى‌» یك حكومت استثنایى است؟


مهرداد مشایخی


بحث پیرامون حكومت‏هاى استثنایى (Exceptional State) از قرن نوزدهم در جریان بوده است. اشاره‌ی ماركس به ‌«بناپارتیسم‌» در فرانسه و گرامشى به پدیده‌ی ‌«سزاریسم‌» نمونه‏هاى آن هستند. در دهه‌ی هفتاد میلادى دیگرانى نظیر نیكوس پولانتزاس - نظریه‏پرداز چپ گراى یونانى - رژیم‏هاى استثنایى در كشورهاى پیشرفته سرمایه‌دارى را عمدتاً در سه گروه فاشیسم، دیكتاتورى‏هاى نظامى و بناپارتیسم جاى دادند. البته ‌«استثنایى‌» خواندن چنین رژیم‏هایى در مقایسه با حكومت‏هاى ‌«عادى‌» لیبرال- دموكراتیك غربى معنی می‌یابد. یك وجه بارز تمامى حكومت‏هاى استثنایى ‌«استقلال نسبى‌» آن‏ها از طبقه یا طبقات مسلط این جوامع بوده است. به عبارت دیگر، این رژیم‏ها بدون پیوند عمیق اقتصادى سیاسى با هیچ‌یك از طبقات اجتماعى برفراز جامعه به سیاست‏گذارى مشغول بوده‏اند. باید توجه داشت كه در اكثر كشورهاى پیرامونى در كل و در كشورهاى خاورمیانه به طور خاص، كه طبقات اجتماعى (به‌ویژ‏ه بورژوازى) از شكل انسجام یافته‏اى برخوردار نیستند و حتى بورژوازى زائده‌ی حكومت محسوب مى‏شود، دیگر نام‏گذارى ‌«استثنایى‌» بر رژیم‏هاى تیپ سلطنتى، پاتریمونیال، الیگارشى‏هاى نظامى، اقتدارگراى بوروكراتیك، سلطانیسم و نظایر آن نقض غرض محسوب مى شود. چه، اكثریت قریب‌به‌اتفاق این رژیم‏هاى غیردموكراتیك در چنین طبقه‏بندى‏هایى قرار مى‏گیرند. در ایران نیز، در بُعد تاریخى، سنت حكومت متمركز و مستبد آسیائی، سنتى ریشه دار داشته است. به‌دلایل تاریخى ضعف رشد مناسبات سرمایه‏دارى (و بورژوازى) در دوره‌ی مدرن، حكومت عملاً سررشته‏دار تولید و توزیع و سیاست‏گذارى و كنترل جامعه در بسیارى از عرصه‏ها بوده است. درآمد نفت در قرن بیستم نیز مزید بر علت شده و جایگاه اقتصادى سیاسى حكومت را بیش از پیش تقویت نموده. در دهه‌ی آخر حكومت محمدرضا شاه زمینه‏هاى پیدایى و انكشاف یك طبقه‌ی بورژوا فراهم آمد كه با مقاومت رژیم سلطنتى در فضا دادن به سرمایه‏داران خصوصى (به خصوص آن‏ها كه فاقد پیوندهاى نزدیك با دربار بودند) مواجه گردید و در نتیجه ره به جایى نبرد. با انقلاب اسلامى ١٣٥٧ و ‌«ملى كردن‌» صنایع، بانك‏ها و دیگر بنگاه‏هاى بزرگ، بر درهم‏آمیزى نهادهاى سیاسى و اقتصادى بیش از پیش افزوده شد و به عبارتى ‌«هرم قدرت (بیش از گذشته‏) بالاى هرم ثروت قرار گرفت‌» (سعید حجاریان، ‌«دولت پلیسى، دولت پادگانى‌»، ‌«آفتاب‌»، شماره‌ی ٢١). بدین ترتیب، در جامعه پس از انقلاب نیز سرمایه داری خضوصی ایران ( خش های صنعتی و مالی به طور اخص) از مشاركت واقعی اقتصادی بدور مانده اند. تا اینجا ‌«جمهورى اسلامى‌» با سنت تاریخى ایران و اكثر كشورهاى غیردموكراتیك پیرامونى و خاور میانه ای در انطباق قرار دارد. اما دلایل دیگرى نشان از ‌«استثنایى‌» بودن این حكومت، حتى در چهارچوب، حكومت‏هاى غیردموكراتیك ‌«جهان سومى‌» دارد. در زیر به اختصار به این دلایل اشاره مى‏كنم: ١ - درهم‏آمیزى دین و نهادهاى حكومتى و استفاده از ایدیولوى دینى (با تفسیر معینى از اسلام شیعه) براى مشروعیت‏سازى و كنترل جامعه. در همین ارتباط چیرگى روحانیت معتقد به ولایت فقیه در بلوك قدرت معنى مى‏یابد. ٢ - تقویت و گسترش فوق العاده تشكیلات و نهادهاى قهریه (ارتش، سپاه پاسداران، ‌«بسیح‌»، نیروهاى ویژ‏ه، سازمان‏هاى اطلاعاتى متعدد و موازى، دفترهاى ‌«حراست‌» در سازمان‏هاى ادارى كشورى، قدرت‏بخشى به قوه‌ی قضاییه، دان هاى مخفى، گروه‏هاى فشار و ارعاب و غیره). ٣ - نقش نیرومند تبلیغى و ایدیولوژیك حكومت و تخصیص بودجه فوق‏العاده بالا در سطح داخلى (از كلان شهرها تا روستاها) و در سطح جهانى براى اشاعه ایدیولوژى رسمى. ٤ - اعمال تبعیض نهادینه شده بر آحادى از جامعه (ان، بخش‏هاى متجدد، سكولار و دگراندیش، اقلیت‏هاى مذهبى و دینى و گرایش‏هاى سیاسى غیرخودى. ٥ - ناسازگارى و تعارض ریشه‏اى فرهنگ سیاسی مسلط بر جمهورى اسلامى با فرهنگ غربى (در بسیارى از وجوه آن) در كل و با ایالات متحده آمریكا بطور خاص. ٦ - تعارض درونى و ساختارى ‌«نظام‌»، میان ضوابط و روابط و هنجارهاى پیش مدرن و مدرن، كه زمینه‌ی اصلى ‌«بحران‏آفرینى مداوم‌» این حكومت است. ٧ - به‏عنوان یك رژیم سیاسى برآمده از یك انقلاب گسترده، جمهورى اسلامى با بخش‏هایى از فرودستان جامعه ارتباط نزدیك متكى بر منافع متقابل دارد كه در هنگام بسیج‏هاى سیاسى به مدد آن مى‏آیند. ٨ – مجموعه خصوصیات بالا، به جمهوری اسلامی خصلت " بحران آفرینی مداوم" می‌بخشند. كار كرد" عادی" این رژیم با ایجاد یك نظم معمول سرمایه داری مدرن در تعارض است. طبیعی است كه هریك از دلایل بالا محتج استدلال ریشه ای است كه البته در این مختصر میسر نمی‌باشد. بنابراین مشكل است كه بتوان رژیم جمهورى اسلامى را در مقولات رایج حكومت‏هاى استبدادى تیپیك جاى داد. در این حكومت رگه‏هایى از رژیم‏هاى تمام‏خواه (توتالیتر)، شكلى از دموكراسى (درونى) براى جناح‏هاى ‌«خودى‌» و نمود هائی از "سلطانیزم" وجود داشته است. در سال‏هاى اخیر، با تضعیف ایدیولوژى حاكم و بحران مشروعیت، گرایش در جهت شكل گیری ‌«دولت پادگانى‌» و در شرایط احتمالی معینى (در آینده)، به آنچه كه به پراتوریانیسم اقتدارگرا (Authoritarian Praetorianism) معروف است (ائتلافى از رهبران نظامى و غیرنظامى) مى‏باشد. در ایران پس از انقلاب، بلوك قدرت در برگیرنده‌ی جناح‏ها و گرایش‏هاى متفاوتى بوده كه همگى با پذیرش ایدیولوژى رسمى دینى، در كنار یكدیگر، نوعى رابطه‌ی ‌«وحدت در عین تضاد‌» را به پیش برده‏اند. تركیب درونى بلوك قدرت (كه در طول زمان ثابت نبوده است) شامل جناح‏هاى گوناگون روحانیان معتقد به ولایت فقیه، بازار سنتى، سپاه پاسداران ، تكنوكراسی اسلامی و طبقه‌ی متوسط سنتى بوده است. تاكنون روحانیان تسلط خود را بر مجموعه‌ی بلوك قدرت حفظ كرده‏اند اما در شرایط دشوار امروز امكان جابجایى درونى و قدرت‏گیرى سپاه - دست كم به‏عنوان یك شریك هم‏سنگ - رو به افزایش است.