دموكراسي‌خواهي يك ضرورت تاريخي


هادی عابدی؛ گفت و گو با دکتر ابراهیم یزدی

سه شنبه 24 خرداد 84


• ما معتقديم همه نيروهايي كه به دموكراسي معتقد هستند، به مردمسالاري معتقد هستند، به مباني مردمسالاري كه همانا حقوق بشر باشد معتقد هستند، بايد در يك جبهه‌اي فراگير با عنوان دموكراسي‌خواهي
و حقوق بشر جمع بشوند.
• جامعه‌اي مثل جامعه ما در ايران كه دوران انتقال تاريخي را مي‌گذراند نياز به تساهل و تسامح و نياز به سازگاري بيش از هر زمان ديگري احساس مي‌شود.
• احزابي كه طرفدار حقوق بشر هستند و مردم سالاري را مي‌پذيرند مي‌توانند در شرايط كنوني تشكيل يك جبهه فراگير را بدهند،‌ كاركرد جبهه فراگير هم اين است با توجه به نارضايتي مردم و با توجه به اينكه ما هيچگونه علائمي از تغييرات اساسي در حاكميت كنوني نمي‌بينيم مي‌بايستي به دنبال سازمان دادن يك نيروي سياسي مردمي در ايران باشيم.
• عصر انقلابات تمام شده است،‌اصل تغييرات تند و شديد و راديكال تمام شده است و عصر تغييرات و تحولات تدريجي و آرام آرام است. براي كساني كه اين نظر را قبول دارند اين انقلاب فرصتي است، آيا حاكميت اين امكان را فراهم مي‌كند؟ آيا نيروهاي طرفدار مردم سالاري آمادگي و امكان اين را دارند كه بتوانند اهداف كوتاه مدت را براي خودشان تعريف كنند و به دست بياورند يا نه؟‌
• اگر مي‌گوييم نظام جمهوري ‌اسلامي ايران،‌ اين نظام در چارچوب قانون اساسي تعريف شده است. ممكن است كسي بگويد اين تعريف را قبول ندارم اما تا زماني كه ملت به يك اجماع ديگري نرسيده است اين قانون اساسي نظام را تعريف مي‌كند اگر چه اين قانون اساسي ايده‌آل نيست،‌ مشكل دارد،‌ تناقض دارد اما در هر حال مشكل ما اين است كه همين قانون اساسي را حاكمان زير پا مي‌گذارند، بنابراين در قدم اول مشكل ما با حاكماني است كه اولاً ‌اين قانون اساسي را زير پا مي‌گذارند و‌ نسبت به قانون اساسي بي‌اعتنا هستند.

دوست و دشمن در مورد قابليت‌هاي سياسي دكتر ابراهيم يزدي اعتراف دارند، حتي آنها كه به علت اختلافات فكري و نظري و گروهي و جهت‌گيري‌هاي سياسي دل‌خوشي از او ندارند هم در ميان تمام اتهامات و ايراداتي كه به او وارد مي‌كنند نمي‌توانند به مهارت او در تعاملات سياسي اعتراف نكنند. ابراهيم يزدي دومين دبيركل نهضت آزادي در طول چهل و چهار سال عمر اين حزب سياسي است كه توانسته است با بهره‌گيري از تمام تجربيات و دانش سياسي خود و همفكرانش اين حزب را همچنان به عنوان يكي از مطرح‌ترين تشكل‌هاي سياسي كشور ده و پويا نگاه دارد. بسياري بر اين گمان بودند بعد از فوت مرحوم مهندس مهدي بازرگان در سال 73 نهضت آزادي دوام نخواهد آورد و در بهترين شكل ممكن همچون گروه‌هاي ديگر كه مورد غضب حاكميت قرار گرفته‌اند در انزوا فرو روند و نمود اجتماعي از آنها به چشم نيايد. اما اينگونه نشد و تنها با گذشت چهار سال از فوت مهندس بازرگان و دبير كل دكتر ابراهيم يزدي نهضت آزادي ايران يكي از موفقيت‌هاي مهم و عيني اجتماعي خود را به نمايش گذاشت، با اعلام نتايج آراي كانديداهاي دور اول انتخابات شوراهاي شهر و روستا از سوي وزارت كشور، وزير كشور اصلاح‌طلبان را پيروز عرصه انتخابات و نهضت آزادي را موفق در اين عرصه معرفي كرد و اين در حالي بود كه نهضت آزادي طي سال‌ها از سوي حاكميت مورد تهديد و تحديد قرار گرفته بود. طي سال‌هاي بعدي نيز اين فشارها و محدوديت‌ها همچنان باقي بود و حتي به صورتي فزاينده ادامه داشت به شكلي كه براي چهل و هفت تن از آنها پرونده قضايي تشكيل شد و سي و دو تن از آنها ماه‌ها در دان به صورت بازداشت به سر بردند، بي‌آنكه حكمي در مورد آنها صادر شده باشد و البته تا به امروز هم حكم نهايي درباره آنها صادر نشده و پرونده آنها همچنان مفتوح است. دكتر ابراهيم يزدي نيز از سوي دستگاه قضايي احضار شد و با سپردن وثيقه سيصد ميليون توماني آزاد شد و طي 52 جلسه كه از يك‌ونيم ساعت تا شش ساعت به طول مي‌انجاميد به سؤالات بازپرس پاسخ داد. روزي كه دكتر الهه كولايي در ميان خبرنگاران رسانه‌هاي داخلي و خارجي حضور يافت تا بيانيه ورود دكتر مصطفي معين را قرائت كند و در پايان به سؤالات آنها پاسخ گويد به صورت متناوب با يك سؤال اساسي از سوي خبرنگاران مواجه شد، آيا دولت احتمالي دكتر معين از نيروهاي ملي-مذهبي و نهضت آزادي و به صورت مشخص‌تر از ابراهيم يزدي استفاده خواهد شد؟
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


شما از جمله اولين افرادي هستيد كه بحث جنبش دموكراسي‌خواهي را مطرح كرده و در ماه‌هاي اخير در سخنراني‌ها و مقالات خود آن را پيگيري كرده‌ايد. اساساً جنبش دموكراسي‌خواهي را در مقابل چه نيروي مخالف دموكراسي تعريف مي‌كنيد؟ آيا منظور شما حاكميت است و يا كليت نظام را مخالف دموكراسي مي‌دانيد و از سوي ديگر چه روش عملي را به عنوان مشي اين جنبش معرفي مي‌كنيد؟
بسم الله الرحمن الرحیم، آنچه که ما می گوییم تنها جنبش دموکراسی نیست، ما می گوییم تشکیل یک
جبهه فراگير از نيروهاي دموكراسي‌خواه و دموكراتيك ضرورت دارد. جنبش دموكراتيك در ايران وجود دارد، جنبش دموكراتيك به معناي اينكه مردم همچنان به دنبال تحقق آرمان‌هاي انقلاب هستند، ملت ما يكصد سال است كه براي آزادي و حق حاكميت خودش مبارزه مي‌كند، براي استقلال خودش مبارزه مي‌كند، گاهي اوقات استقلال مهمتر مي‌شود، مثل دوران ملي كردن صنعت نفت و گاهي اوقات آزادي مهمتر مي‌شود. در انقلاب اسلامي ايران هر دو آرمان مطرح بود، آرمان آزادي و آرمان استقلال، آزادي به معناي آزاد بودن انسان است از هر آنچه كه مانع تحقق شدن انسان است، مانع كرامت انسان است، مانع توسعه انسان است، آزادي به دو معناست، آزاد بودن از يك سلسله قيد و جيرهايي است كه انسان را اسير و برده مي‌كند و نمي‌گذارد كرامت انسانيش بروز بكند، مثل آزادي از استبداد، آزادي از فقر، آزادي از ظلم، آزادي از ستم، آزادي از اختناق، اينها انواع و اقسام مواردي است كه در واقع آزادي از يك چيزي است، در واقع به اين معنا يك مفهوم آزادي رهايي است، رهايي از اين عوامل استبداد و برده ساختن از انسان يك بخش ديگري از آزادي به معناي آزادي‌ براي يك چيزي است، من بايد آزاد باشم كه مي‌خواهم سخن بگويم، آزاد باشم كه فكر بكنم، آزاد باشم كه فكر و بيان بكنم، آزادي انديشه و بيان، آزادي تجمعات و آزادي انتخاب هم در سطح فردي و هم در سطح اجتماع. هنگامي كه ما از دموكراسي سخن مي‌گوييم، دموكراسي يك پيش شرط‌هايي دارد، دموكراسي يعني مردمسالاري، مردمسالاري به اين معناست كه همه مردم ايران، هفتاد ميليون ايراني، و مرد، كوچك و بزرگ، مسلمان و مسيحي و ارمني و هر قوميتي مالكين مشاعي اين سرزمين هستند، يك واقعيت خارجي به نام ايران با مرزهاي شناخته شده بين‌المللي وجود دارد، در اين سرزمين هفتاد ميليون نفر دگي مي‌كنند و همه اين انسان‌ها مالكين مشاعي اين سرزمين هستند و براي اداره ملك شرعي خودشان بايد خودشان تصميم بگيرند. مردمسالاري به اين معنا است كه مالكين مشاعي اين سرزمين بزرگ كساني را به عنوان نماينده، به عنوان كارپرداز و كارگذارشان انتخاب مي‌كنند كه امور اين ملكشان را اداره بكند. مفاد و موضوع اين مالكيت و اختيارات آن وكلا آن چيزي است كه در قانون اساسي آمده است. قانون اساسي در اين كشور ميثاق ملي است كه مردم مي‌گويند ما براي اداره و تمشيت امور خودمان اينگونه عمل مي‌كنيم. وقتي ما مي‌گوييم دموكراسي منظورمان مطالبي است كه گفته شد و اين دموكراسي مقدمه‌اي دارد، مقدمه واجبش اين است كه انسان‌ها آزاد باشند و بتوانند حرفشان را بند و دور هم جمع بشوند، آزادي اجتماعات، آزادي مطبوعات، آزادي نطق و بيان. پس بنابراين شرط تحقق مردمسالاري تأمين حقوق بشر است، آن چيزي كه ما مي‌گوييم حقوق طبيعي، از اين باب هم مي‌گوييم حقوق طبيعي كه انسان كماهو انسان به عنوان موجودي كه طبق ادبيات قرآني خليفه خدا بر روي زمين است، اين انسان بايد بتواند از حقوقي كه خدا به او داده است از آن حقوق برخوردار باشد. حالا ما مي‌گوييم در ايران يك جنبش دموكراسي‌خواهي وجود دارد، يعني مردم به آرمان انقلاب كه آزادي بوده است و حق حاكميت ملي كه مردم خودشان بتوانند سرنوشت خودشان را ترتيب بدهند همچنان وفادار هستند. اما آن چيزي كه ما در اين شرايط گفته‌ايم و مي‌گوييم اين است كه كشور ما در يك شرايط خاصي است، هم به جهت داخلي و هم به جهت خارجي كشور ما در معرض يك سلسله تهديدات است، ما معتقديم همه نيروهايي كه به دموكراسي معتقد هستند، به مردمسالاري معتقد هستند، به مباني مردمسالاري كه همانا حقوق بشر باشد معتقد هستند، بايد در يك جبهه‌اي فراگير با عنوان دموكراسي‌خواهي و و حقوق بشر جمع بشوند.

جامعه ما از طيف‌هاي مختلف تشكيل شده است و در يك موضوع خاص نظرات مختلفي ابراز مي‌شود كه بعضاً در تقابل با يكديگر هستند، با وجود اين اختلاف نظرها چطور امكان دارد كه گروه‌هاي فكري مختلف برسر موضوعي چون دموكراسي به يك نتيجه مشترك دست پيدا كنند؟گروهاي مختلف هر كدام هر عقيده‌اي داشته باشند لاجرم به يك سلسله اصولي معتقد هستند. همه گروه‌ها معتقدند بايد حق داشته باشند كه حرفشان را بند، بنابراين آزادي بيان اصلي است كه مي‌تواند مورد توافق همه قرار گيرد، مگر كساني كه خرد سياست‌شان را از دست داده باشند و خودشان را عقل منفصل جهان بدانند و معتقد باشند هيچ كس جز آنها حق حرف زدن ندارد، اما به طور معمول و متوسط اين گونه است كه همه گروه‌ها با هر تفكري ولو اينكه افكار گروه‌ها با يكديگر متفاوت باشد قاعدتاً در اين اصل با هم توافق دارند كه بايد حرفشان را بند، مي‌خواهد حق داشته باشند كه اگر خواستند دور هم جمع بشوند و صحبت بكنند، براي اينكه بتوانند حرفشان را بنويسند نياز به آزادي مطبوعات دارند. لذا در اين محورها مي‌توانيم همه با هم مشاركت بكنيم، علاوه بر اين وقتي مي‌گوييم جنبشي براي دموكراسي، دموكراسي بدون اصل تساهل و تسامح معنا ندارد، اصل قبول تسامح و تساهل و سازگاري به ما مي‌گويد كه بايد بپذيريم جامعه بشري و طبيعت انسان يك طبيعت متكثري است، مردم داراي انديشه‌‌هاي متفاوتي هستند و خداوند در قرآن به ما مي‌گويد: مردم متفاوتند، اول يك جور بودند ولي بعداً‌ متفاوت شدند هيچگاه به هيچ پيغمبري هم نگفته است كه تو بايد كاري بكني كه همه مردم يك‌جور فكر بكنند، اصلاً‌ در قرآن اصرار بر اين دارد كه بگويد اين اختلافات تا قيامت خواهد بود و من هستم كه در قيامت ميان آنها قضاوت مي‌كنم. بنابراين اصل اول دموكراسي اين است كه ما بپذيريم جامعه بشري يك جامعه كثير الصدا است، افراد مختلف حرف مي‌ند و انديشه‌هاي متفاوت وجود دارد، دوم بپذيريم يكديگر را تحمل بكنيم، وقتي مي‌گوييم يكديگر را تحمل بكنيم هيچكس نمي‌تواند بگويد من حق مطلقم، مي‌تواند بگويد حق با من است، اما نمي‌تواند اين را بر ديگران تحميل بكند كه چون من مي‌گويم حق با من است شما هم بايد بپذيريد و هيچ كس هم حق حرف زدن ندارد و همه بايد خفه بشوند. در اينجا ما يك چيز ديگري را هم اضافه مي‌كنيم و مي‌گوييم ايران يك دوران ويژه تاريخي را مي‌گذراند كه به آن مي‌گوييم دوران انتقال و جابجايي، از يك وضعيت تاريخي به يك وضعيت جديدي داريم تحول پيدا مي‌كنيم. دگرگوني حاصل شده است به اين معنا كه يكصدسال پيش دگي در جامعه ايراني شكل گرفته بود. يك جواني كه به سن بلوغ مي‌رسيد مي‌‌دانست كه چگونه بايد در اين جامعه حركت بكند، دخترش و پسرش كاملاً مشخص بود، رفتارها در طول ساليان دراز به صورت سنت‌هاي رايج اجتماعي شكل گرفته بودند، اما اكنون جامعه ما كاملاً دگرگون شده است، جوان‌ها آينده روشني ندارند، نه فقط آينده روشني ندارند از باب اينكه افكار و انديشه‌ها فرق كرده است، اما يك سلسله رفتارهايي كه ريشه‌دار شده باشد شكل نگرفته است و هر كسي در حال تجربه كردن يك رفتاري است. چنين جامعه‌اي تكثر و نوع عقايد به مراتب بيش از يك جامعه ساده و عادي است، جامعه‌اي مثل جامعه ما در ايران كه دوران انتقال تاريخي را مي‌گذراند نياز به تساهل و تسامح و نياز به سازگاري بيش از هر زمان ديگري احساس مي‌شود.

معروف است كه مردم ما به علت اينكه كار جمعي نكرده‌اند و توانايي كار جمعي را هم ندارند، به انجام رسيدن جنبش نيازمند تعامل مثبت گروه‌ها و انديشه‌هاي مختلف است، با توجه به اينكه در هر گروهي نيز انديشه‌هاي متفاوتي وجود دارد معروف است كه در ايران به تعداد هر ايراني يك رأي نظر وجود دارد چه راهكارهاي براي هدفمندكردن اين آرا و نظرات ارائه مي‌دهيد؟
نقش احزاب و ضرورت وجود احزاب در یک جامعه دموکراتیک همین است، نمی توانیم بگوییم ما به
مردمسالاري اعتقاد داريم، مايليم يك كشور مردمسالار داشته باشيم، اما به كار حزبي اعتقاد نداشته باشيم و مانع فعاليت‌هاي حزبي بشويم، در يك جامعه آزاد و دموكراتيك امكان ندارد بدون حضور احزاب بتوانيم توسعه سياسي پيدا كنيم، به همان دليل كه شما گفتيد، براي اينكه انديشه‌هاي مردم متنوع است نمي‌توانند هفتاد ميليون ايراني با هفتاد سليقه خودشان را اداره كنند، كاركرد و نقش احزاب سياسي اين است كه افكار مردم را در يك محورهاي كلان و مشترك به يكديگر نزديك و متحد مي‌كنند، بنابراين از طريق احزاب مي‌توانيم به جاي اينكه هفتاد ميليون نظريه داشته باشيم با تشكيل پنج يا شش حزب بزرگ و عضويت شهروندان در اين احزاب افكارشان را به يكديگر نزديك كنند، با توجه به اين نكات مي‌گوييم تشكيل جبهه فراگير دموكراسي‌خواهي ضروري است، يك وجه آن اين است كه همانگونه كه افراد منفرد تحزب را بايد بپذيرند و بايستي كار جمعي با ديگران را بپذيرند، همه پيامدها و شرايطش را هم بپذيرند و عقايد مختلف يكديگر را نيز تحمل بكنند. در يك جامعه بزرگ‌تر احزاب سياسي صرفنظر از گرايشاتي كه دارند و صرفنظر از باورهايي كه دارند، براساس اصولي را كه پذيرفته‌اند بايد در رابطه با هم تعامل داشته باشند، همديگر را تحمل بكنند. احزابي‌ كه چنين داعيه‌اي دارند كه مي‌خواهند مباني دموكراسي در جامعه شكل بگيرد و تحزب را تبليغ مي‌كنند و لازمه تبليغ تحزب اين است كه ما سازگاري را تبليغ بكنيم و افراد بفهمند كه در درون يك حزب بر اساس يكسري محورهاي مشترك بايد كار بكنند و به روش‌هاي دموكراتيك تن در بدهند در سطح ديگري احزابي كه كمابيش به هم نزديكتر هستند مي‌توانند و بايد بر اساس يك محورهاي كلاني با هم سازگاري داشته باشند، هماهنگي و همكاري را بپذيرند. الان ما با يك انتخاباتي روبه‌رو هستيم و اين انتخابات در شرايط ويژه كشورمان در حال برگزاري است، ما يك سلسله چالش‌هاي دروني داريم و يك سلسله چالش‌هاي بيروني داريم،‌ يك سلسله تهديدهاي خارجي وجود دارد، بايد بتوانيم به اين چالش‌هاي دروني و تهديدهاي بيروني جواب بدهيم، از نظر داخلي نظام جمهوري اسلامي ايران به سر پيچ رسيده است،‌ بيست و هفت سال گذشته است و كارنامه بيست و هفت ساله جمهوري اسلامي ايران ممكن است از نظر بعضي‌ها جنبه مثبت داشته باشد و به نظر من قطعاً‌ هم جنبه مثبت دارد، نمي‌توانيم بگوييم بعد از بيست و هفت سال اين انقلاب ناكام بوده است و دستاوردي نداشته است، اما فرق است بگوييم اين انقلاب دستاوردي نداشته است تا اينكه بگوييم كافي نيست. براي يك اهدافي انقلابي كرده ‌اين كه هنوز به آن اهداف نرسيده‌ايم‌، بعد از انقلاب يك سلسله كارهايي شده است كه بر خلاف آن اهداف بوده‌ است، مردم ما براي آزادي و حق حاكميت ملي انقلاب كرده‌اند، چگونه است كه بعد از بيست و هفت سال مي‌بينيم مردم ما چنين فرصت‌هاي را ندارند. حالا ما مي‌دانيم و همه هم معتقديم كه انقلاب اسلامي ايران از اين بابت بر سريك دو راهي رسيده است كه چگونه بايد اين بحران‌ها و انحرافات را حل و فصل كرد؟ در اينجا دو نظريه وجود دارد كه يك عده‌اي مي‌گويند سيستم را به كلي بايد تغيير داد و به تعبيري منظورشان براندازي است و مي‌گويند اين سيستم ديگر جوابگو نيست، بعضي‌ها مي‌گويند خير ما بايد با روش‌هاي مسالمت‌آميز،‌ با بسيج نيروهاي مردمي بتوانيم آرام آرام اهداف مورد نظر خودمان را جلو ببريم. ما مي‌دانيم بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پايان يافتن جنگ سرد اصولاً‌ انقلاب از دستور جهاني بيرون رفته است، عصر انقلابات تمام شده است،‌اصل تغييرات تند و شديد و راديكال تمام شده است و عصر تغييزات و تحولات تدريجي و آرام آرام است. براي كساني كه اين نظر را قبول دارند اين انقلاب فرصتي است، آيا حاكميت اين امكان را فراهم مي‌كند؟ آيا نيروهاي طرفدار مردم سالاري آمادگي و امكان اين را دارند كه بتوانند اهداف كوتاه مدت را براي خودشان تعريف كنند و به دست بياورند يا نه؟‌ نكته دوم اينكه كشورما در معرض تهديدات خارجي است، هنگامي كه يك كشوري مورد تهديد خارجي قرار مي‌گيرد معمولاً زمامداران خردمندشان آشتي ملي اعلام مي‌كنند، تمام دعواها را كنار مي‌گذارند،‌ كنار گذاشتن دعواها هم اين نيست كه رهبران بگويند همه با من در شرايط بحراني كنوني هر كس هر حرف مخالفي بد وابسته به دشمن است،‌ بلكه رهبران بايد بپذيرند ما يك جامعه گوناگوني داريم و لذا يكسري تغييرات را بايد بپذيرند،‌ زندانيان را آزاد بكنند، روزنامه‌ها را آزاد بكنند،‌ فشار روي احزاب را بردارند، تا در برابر تهديد خارجي در داخل يك وفاقي به وجود بيايد. اگر چنانچه ما منتظر باشيم حاكميت اين حرف را بد خوب است ولي اگر حاكميت اين حرف را نزد ما وظيفه خودمان را انجام ندهيم؟
لذا احزابي كه طرفدار حقوق بشر هستند و مردم سالاري را مي‌پذيرند مي‌توانند در شرايط كنوني تشكيل يك جبهه فراگير را بدهند،‌ كاركرد جبهه فراگير هم اين است با توجه به نارضايتي مردم و با توجه به اينكه ما هيچگونه علائمي از تغييرات اساسي در حاكميت كنوني نمي‌بينيم مي‌بايستي به دنبال سازمان دادن يك نيروي سياسي مردمي در ايران باشيم.

از صحبت‌هاي شما اينگونه نتيجه مي‌گيرم كه شما با كليت نظام مخالفتي نداريد و مخالفت شما با حاكميت است. از طرف ديگر مردم ما نگاهي همراه با سوءظن به حزب دارند، به خطرات موجود كه كشور ما با آن مواجه است هم اشاره كرديد،‌ با توجه به وضعيت فعلي و زمان كمي كه در اختيار داريم چگونه مي‌توان به نتايج مطلوب دست يافت؟
اين سؤالات بايد از يكديگر تفكيك بشوند،
‌ سؤال اول اين است كه ما با نظام مسأله داريم يا با حاكميت، به طور قطع ما با حاكميت مشكل داريم،‌ مشكل ما هم اين است كه نظام را قانون اساسي تعريف مي‌كند، هيچ تعريف فراقانوني براي نظام وجود ندارد،‌ اگر مي‌گوييم نظام جمهوري ‌اسلامي ايران،‌ اين نظام در چارچوب قانون اساسي تعريف شده است. ممكن است كسي بگويد اين تعريف را قبول ندارم اما تا زماني كه ملت به يك اجماع ديگري نرسيده است اين قانون اساسي نظام را تعريف مي‌كند اگر چه اين قانون اساسي ايده‌آل نيست،‌ مشكل دارد،‌ تناقض دارد اما در هر حال مشكل ما اين است كه همين قانون اساسي را حاكمان زير پا مي‌گذارند، بنابراين در قدم اول مشكل ما با حاكماني است كه اولاً ‌اين قانون اساسي را زير پا مي‌گذارند و‌ نسبت به قانون اساسي بي‌اعتنا هستند. دوم عملكردهايي كه انجام مي‌دهند،‌ در قانون اساسي مي‌گويد كه همكاران خودتان را بايد بر اساس شايسته سالاري انتخاب كنيد نه بر اساس روابط خانوادگي و رانت‌خواري،‌ در حالي كه ما مي‌بينيم فساد اقتصادي سر تا پاي اينها را گرفته است،‌ در حالي كه مي‌بينيم فساد اداري همه‌شان را گرفته است،‌ همگان از صدر تا ذيل از فساد اداري ناله مي‌كنند. از سوي ديگر مردم ما به دلايل گوناگون عادت به تحزب ندارند، بخشي از اين مربوط به فرهنگ استبدادي است، ما فقط نظام سياسي استبداد را در نظر مي‌گيريم، در حالي كه استبداد فرهنگ خاص خودش را دارد، فرهنگ استبدادي در ما رسوباتي را برجاي گذارده است، در درون ما ايراني‌ها يك شاه كوچكي نشسته است، همه مي‌خواهند براساس همه با من حركت بكنند، اين با كار دسته جمعي مغاير است، ما در عالم ورزش هم اين مشكل را داريم در ورزش‌هايي كه فرد مي‌تواند فعال مايشاع باشد رشد مي‌كنيم، اما در ورزش‌هايي كه نياز به هماهنگي جمعي است فراز و نشيب داريم،‌ در كار اجتماعي هم اينطور هستيم، بنابراين بنا به دلايل فرهنگي و تاريخي ملت ما بطور عموم هنوز تحزب را نپذيرفته‌اند، بخشي هم به اين مسأله مربوط است كه برخي از احزاب ايراني سابقه خوبي ندارند، اما اين طور نيست كه همه احزاب بد باشند، مي‌بايستي بر اين موانع تحزب مردم غلبه پيدا كنيم، من معتقدم در طول هشت سال گذشته آرام آرام يك گرايشي به سمت كار جمعي در مردم مي‌بينيم، تعداد انجمن‌هاي غيردولتي در طول هشت‌سال بسيار بالا رفته است، در بسياري از فعاليت‌هاي اجتماعي مردم به صورت خودجوشي دور هم جمع مي‌شوند، NGO تشكيل مي‌دهند غير از احزاب كمونيست و احزاب ملي نهضت آزادي چهل‌وچهار سال است كه باقي مانده است، چگونه باقي مانده است؟ يك معناي آن اين است كه ما بر آن رسوبات شاهنشاهي كه در درونمان بوده است غلبه پيدا كرده‌ايم، اصول كار جمعي را پذيرفته‌ايم، در سال‌هاي اخير هم ما مي‌بينيم كه احزاب جديد هم شكل مي‌گيرند من در حالي كه مشكلي را كه شما مي‌گوييد مي‌پذيرم درعين حال خيلي نااميد نيستم و معتقدم ما در حال تغيير و تحول هستيم و به سوي سازمان يافتگي و تحزب مي‌رويم، به همين دليل است كه ما مي‌گوييم و تأكيد داريم در شرايط كنوني و مخصوصاً‌ در انتخابات بايد بتوانيم جبهه فراگير دموكراسي خواهي را تشكيل بدهيم.


آيا براي انجام اين كار شرايط به اندازه كافي وجود دارد؟
بله، اگر كساني مي‌خواهند كه رأي بياورند و مردم از آنها حمايت كنند بايد نمايشي از وحدت را نشان بدهند، مردم ما از تفرقه خسته هستند، مردم از اينكه هر كسي خر خودش را براند خسته شده‌اند، يكي از دلايلي كه مردم در انتخابات دور دوم شوراي شهر شركت نكردند دعواهايي كه بود كه در شورا اتفاق افتاد، رفتار زشتي بود كه برخي از اعضاي آن شورا نشان دادند، در برابر اين اگر اصلاح‌طلبان بتوانند يك جبهه فراگيري را تشكيل بدهند و به ملت نشان بدهند ك