تحليلي از آرای ايرانيان در انتخابات 27 خرداد
در زير پوست ما چه ميگذرد؟
احمد زيدآبادي
۳۰ خرداد ۱۳۸۴
انتخابات به گونهاي كه در ايران رواج دارد، مشكلي از ما حل نميكند، اما برگزاري آن، آنچه را كه در زير پوست اين جامعه پيچيده و در حال گذر جريان دارد، بيرون ميريزد و در برابر چشم تحليلگران و سياستمداران قرار ميدهد.
از اين حيث بايد انتخابات را ستايش كرد البته نه به اين دليل كه سرنوشت ما را عوض ميكند، بلكه بدين علت كه ديد ما را نسبت به جريانهاي پنهان جامعه باز ميكند.
بسياري از روشنفكران ايراني، از راي بالاي احمدينژاد كه به صراحت ميانهاي با آزادي و دموكراسي ندارد، خشمگيناند و از موفقيت نسبي آقاي كروبي نيز كه مخاطب اصلي خود را طبقه عوام و محروم جامعه قرار داد، در شگفتند.
واقعيت اين است كه آقاي معين با شعارهاي مترقي روشنفكرانه، نتوانست راي جمع كثيري از مردم ايران را جذب كند، در مقابل، رقباي او با شعارهاي سطحي و پوپوليستي موفقيت بهتري داشتند، چرا؟
طرفداران معين به جاي پاسخي اقناع كننده با اين پرسش، ميتوانند معدود دوستان خود را كه به رغم فضاي سنگين تبليغاتي، ورود به عرصه انتخابات را مفيد ندانستند، به عنوان متهم اصلي شكست معين معرفي و خيال و وجدان خود را راحت كنند، اما ديگر بر همه روشن شده است كه اگر اين تعداد انگشتشمار مخالف شركت در انتخابات نيز به صف طرفداران شركت ميپيوستند، در ميزان راي معين سرنوشت ساز نبود. ضمن آنكه ياران معين اين ناكامي را به نرخ پايين مشاركت در انتخابات نيز نميتوانند نسبت دهند چرا كه نزديك به 65 درصد واجدان شرايط در انتخابات شركت كردند و اين رقم غيره منتظره و بالايي است.
شايد تعدادي هم پيدا شوند كه شرط موفقيت كانديداي خود را، شركت صد در صدي مردم در انتخابات بدانند! چنين چيزي را هم كه معمولا بايد در خواب ديد.
حقيقت اين است كه با حضور اصلاح طلبان در قدرت، حاكميت دوگانه و ناكارآمد شده است. در طول هشت سال گذشته، همواره انرژي بخشي از دستگاه حكومت صرف خنثيسازي بخشي ديگر شده و امكان طرح و اجراي برنامهاي علمي براي حل مشكلات فزاينده جامعه ايران را از بين برده است. در نتيجه چنين وضعي، فقر در بين برخي طبقات گسترش يافته، انواع مفاسد ناشي از فقر توسعه يافته، نرخ رشد بيكاري مهار نشده، تورم و گراني طبقه متوسط را آسيبديده كرده و مجموعه بوروكراسي كشور فاسدتر و ناكارامدتر شده است. همانگونه كه رهبر جمهوري اسلامي خود بارها اذعان كرده، فقر و تبعيض و فساد دامن جامعه ايراني را گرفته است و با وجود يك ساختار قدرت دوگانهاي كه ناتوان از تصميمگيرهاي جدي و يا اجراي تصميمات است، اين مشكلات حل شدني و حتي كنترل شدني نيست.
در چنين فضايي كه انواع و اقسام معضلات اجتماعي، فرهنگي، قومي، هويتي و سياسي در حال انباشت است، چه كسي ميتواند از مردمي كه سخت درگير معاش خودند و براي سير كردن شكم خانواده خود پس از يك شيفت كار كامل ناچار به مسافركشي در ترافيك خردكننده تهران هستند، انتظار داشته باشد كه به "تغيير گفتمان حكم" دل خوش دارند و در هر انتخاباتي بيدريغ راي خود را به نفع آنان به صندوق بريد؟
ما از تحولات تاريخي آموختهايم كه وقتي مشكلات مادي و روحي يك جامعه زياد ميشود، افراد بشر اعتماد خود را به "عقل" به عنوان ابزار حل مشكلات از دست ميدهند و در انتظار يك ناجي مينشينند تا يك شبه و از راههاي غير عادي دگي آنان را سامان دهد. اين زمينه ظهور فاشيسم است كه من از پنج سال پيش تاكنون نسبت به بروز آن در ايران هشدار دادهام و اينك انتخابات رياست جمهوري طليعه آن را نمايان كرده است.
آنچه به واقع سبب شد كه من با قاطعيت از شركت در انتخابات پرهيز كنم و بويژه معين را كانديداي مناسبي براي وضعيت ايران ندانم اين بود كه معين را در بهترين حالت ادامه دهنده راه خاتمي ميدانستم، راهي كه به رغم پارهاي دستاوردهاي فرهنگي و سياسي، دستگاه دولت را در ايفاي نقش مهمش در ايران ناكارامد كرده و در زير پوست اين جامعه جريانهاي شبه فاشيستي را گسترش داده است.
به باور من، اگر معين در انتخابات برنده ميشد، به طور ناخواسته جريانهايي كه امروزه سبب وحشت روشنفكران شدهاند، در خفا تقويت ميشدند، همانگونه كه طي هشت سال گذشته شده است. متاسفانه دوستان حامي معين هيچ برنامهاي براي كارامد كردن دستگاه دولت ارائه نكردند و صرفا پيگيري مطالبات سياسي راديكالتر را وعده دادند، چيزي كه نه فقط مشكلي را حل نميكرد، بلكه با توجه به مناسبات قدرت در ايران، بر دامنه نابسامانيها ميافزود.
امروزه نيز در كشاكش رفسنجاني و احمدينژاد با نگاهي ژرف نميتوان خود را در برابر بد و بدتر مخير دانست. مسلما رفسنجاني ملايمتر و آگاهتر از احمدينژاد است، اما آيا ميتوان حتي درصدي مطمئن بود كه رفسنجاني در جنگ قدرت ايران خواهد توانست دولتي كارامد تشكيل دهد و باعث رشد فزاينده جريان احمدينژاد نشود؟ اين پرسشي است كه او بايد با جزئيات كامل به آن پاسخ دهد، ولي مطمئنا پاسخي نميدهد، چرا كه توان و ارادهاي براي مقابله با جريانات قدرتمند روييده در حكومت را ندارد و مانند سالهاي آخر دور دوم رياست جمهورياش، مقهور آنان ميشود و به اشاره آنان چند وزير به نسبت كارامد كابينهاش را با افرادي كاملا ناكارامد عوض ميكند!
متاسفانه "سياست" را پيامدهاي ناخواسته اعمال و رفتار ما شكل ميدهد. نتيجه پارهاي از سياستهاي رفسنجاني اقتدارگرا- در دوراني كه دولتش نسبتا يكدست و كارامد بود – دوم خرداد و ظهور گفتمان دموكراتيك بود و بدبختانه نتيجه رفتار و سياستهاي خاتمي دموكراتمنش، گرايش برخي طبقات و اقشار موثر جامعه به اقتدارگرايي و فراتر از آن است. با اين حساب گمان ميكنم، اصلاح طلبان پس از اين نبايد بر "تغيير گفتمان" به عنوان دستاورد درخشان دوران خاتمي تاكيد كنند، چرا كه گويا گفتمان اگر در عرصههاي عملي خود را بروز و ظهور ندهد، اي بسا به ضد خود تبديل شود!
با اين همه يك چيز مرا آرامش ميدهد و آن اينكه در جهان پس از انقلاب ارتباطاتي، شبه فاشيسم شانسي براي بقاء ندارد، اگر جز اين باشد، چه رفسنجاني رئيس جمهور شود و چه احمدينژاد، به قول عبدالله نوري : واي بر من واي بر شما!