پيش به سوى جبهه دموكراسى خواهى
بابك مهديزاده
دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۴
يك ماه پيش كه ترس داشتم نه از شركت نكردن كه از شركت كردن در انتخابات، مطلبى نوشتم در نقد اصلاح طلبان. در آن مطلب همنوا شده بودم با «خشايار ديهيمى» و نقد داشتم بر مرزبندى خودى ها و غيرخودى ها در جبهه اصلاحات. اصلاح طلبان درون حكومت را «آنها» نام گذاشتم و براى ديگر اصلاح طلبان از واژه «ما» استفاده كردم. تا اينكه يك هفته اى به زمان انتخابات باقى بود و من هم مثل «ما» به «آنها» پيوستم و حداقل يك هفته اى همه با هم «ما» شديم. همديگر را تحمل كرديم و در كنار هم با تمام اختلافاتى كه داشتيم براى يك هدف وارد ميدان شديم. عده اى از ترس اقتدارگرايان به «آنها» پيوستند و عده اى ديگر براى تداوم راه اصلاحات. برخى راى به معين را احترام به آراى هشت سال گذشته خود به خاتمى مى دانستند و برخى ديگر توان تحمل تكرار ۲۸ مرداد را نداشتند. همه اما به شعارهاى معين معتقد بودند و معين را رئيس جمهور خود خواندند و اينگونه بود كه «ما» و «آنها» همه «ما» شدند و يكدست و يكپارچه با تمام اختلاف ديدگاه ها. اما معين رئيس جمهور نشد و اقبال او نبود. شايد زين پس عده اى پشيمان شوند از آرايى كه به صندوق راى معين واريز كردند و عده اى ديگر نيز بر حاميان معين سركوفت ند و آنها را در نقد قدرت سهيم ندانند. اما به شخصه اعتقاد دارم كه معين در انتخابات شكست نخورد، به هزار و يك دليل. كوچكترين و مهمترين دليل آنكه راى به معين براى اولين بار در تاريخ چندهزار ساله ايران راى به شخص نبود كه راى به تفكر و حزب بود. مسلم است كه اگر تفكرى حداقل چهار ميليون حامى داشته باشد (از آراى پراكنده به ديگر كانديداهاى به ظاهر اصلاح طلب مى گذرم) به راحتى به محاق نمى رود و اين خود دليل خوبى است براى ادامه راه تفكرى كه چهار ميليون راى ثابت داشته باشد. زين پس حق نقد قدرت دارد و پايگاه عظيمى براى حرف زدن ولو آنكه در قدرت نباشد. چه مفيدتر و رساتر آن صدايى است كه جزيى از قدرت نباشد و اما در مقام نقد قدرت برآيد كه «ناقد قدرت» نمى تواند «شريك قدرت» هم باشد. آراى معين شكست نيست كه مقدمه يك پيروزى است. مقدمه تشكيل جبهه اى عظيم كه مى داند توسعه اقتصادى از راه توسعه سياسى مى گذرد. جبهه اى كه دموكراسى و حقوق بشر شعارش است و نه مانند جبهه قبلى متشكل از «سروش تا گوگوش». فاز دوم اصلاحات تصفيه شده است از اصلاح طلبان خالص و ناخالص. آنان كه «ريا» داشتند و عوامفريبى سرلوحه كارشان بود ديگر بريدند از اصلاحات واقعى كه سخت است راهش و مرد ميدان مى خواهد براى عبور از آن، حتى اگر ناخالصين اصلاحات برنده امروزين باشند. چه در آن صورت هم بايد جوابى در آستين داشته باشند براى اين نقادان قدرتمند قدرت، آن زمان كه نتوانستند به شعارهاى عجيب و غريب شان عمل كنند. رئيس جمهور بعدى هر كه باشد اين بار اپوزيسيونى را در مقابل خود مى بيند كه چهار ميليون راى پشتوانه اش است (از آن چند ميليونى كه در انتخابات شركت نكردند و همچنين از چندده ميليونى كه به رقيبان ديگر راى دادند مى گذرم). آراى معين آراى احساسى نبود آن هم در كشورى كه همواره عواطف مردمش تقدم دارد بر تعقل آنان و اين خود يك پيروزى است. پيروزى براى ملتى كه اين بار با تحليل عقلانى به پاى صندوق آمدند. تحليل هر چه كه مى خواهد باشد، حتى اگر آن تحليل «ترس» را دليل «شركت» بداند. اگر اين هم باشد بايد پرسيد كه پس چرا اين آراى «شركت از ترس» به صندوق هاشمى يا كروبى يا حتى مهرعليزاده واريز نشد، آنها هم كه توان ايستادن در مقابل تندروى ها را داشتند حتى اين تحليل هم معين و تفكر اصلاحى «يك گام به پيش» را بهترين گزينه براى انتخاب ديد. اين بار انتخاب «معين» انتخاب يك قهرمان نبود. احدى انتظار قهرمان بازى از معين نداشت آن هم ملتى كه همواره در پى قهرمان سازى بود و عاشق اسطوره سازى و خاتمى نمونه كوچكش بود. اين بار همه مى دانستند كه معين برترى چندانى بر خاتمى ندارد اما او را انتخاب كردند تا دنباله رو آن راى باشد كه ۸ سال پيش به نماينده تفكر اصلاحى دادند و اين يعنى تداوم يك راه، آن هم از سوى ملتى كه تجربه ۲۸ مرداد ۳۲ را پشت سر خود داشت و اين باز يك پيروزى است، يك گام به جلو است، يك دستاورد است. همين كه انتخاب از سر احساس نباشد، معقولانه باشد، به شخص كارى نداشته باشد و در پى قهرمان نباشد همه اينها دستاورد ۸ سال اصلاحات است. اصلاً همين كه ساير كانديداها قباى اصلاح طلبى بر تن كرده اند خود موفقيتى است براى جنبش اصلاحى. اگرچه اكنون جنبش اصيل اصلاحى رئيس جمهور را از خود نمى بيند اما چه هاشمى و چه كروبى را حداقل در شعارها مترقى مشاهده مى كند. هاشمى كنار همان تيپ جوانانى مى نشيند كه زمانى در دوره خود او به هزار دليل تكفير مى شدند و كروبى هم به لطف حضورش در ليست ۳۰ نفره مشاركت در انتخابات مجلس ششم ديگر جايگاهى پيدا كرده است كه كانديداى نيم بند اصلاحات نام گرفته است براى پست رياست جمهورى و خيلى ها به او دل بسته اند. هاشمى كه مرد توسعه اقتصادى بود بيش از آنكه شعارهاى اقتصادى دهد در اين دوره از حقوق بشر و آزادى هاى فردى سخن مى راند و كروبى هم كه هزار ماشاءالله خود را برتر از خاتمى مى داند و يك اصلاح طلب تمام عيار، با اين ادعا كه با رايى و لابى پشت پرده توان ادامه اصلاحات را دارد. ما هم كه بخيل نيستيم. اگر اين آدم ها دموكرات شده اند چه باك كه اين يك پيروزى است و ما هم به تبعيت از راى مردم حاضريم بيرق اصلاح طلبى را به دست آنها بدهيم در كانون قدرت. معين و طرفدارانش (اين دو را نبايد از هم منفك كرد) اگر راى نياوردند اما حداقل موجب شدند كه ديگران رهرو آنان شوند و تفكر آنها را حال به هر روش پيش ببرند و اين مسلماً يك شكست نيست. معين و اصلاح طلبان اصيل حاميان شان را شناخته اند، شعارهايشان را در جامعه نهادينه كرده اند، اقتدارگرايان ديروز را اصلاح طلب كرده اند و فقط مى ماند يك مرحله ديگر؛ تشكيل يك اپوزيسيون قوى، تشكيل يك جبهه فراگير كه «آنها» را نيز به «ما» تبديل كرده است، يك «ما»ى قدرتمند. براى «ما» شدن هم يك راه وجود دارد. پيوند با بدنه جامعه. چه آراى روشنفكرى اگر با آراى عاميون درهم نپيوندد تاثيرگذارى اش كمتر است. فاصله «اليت» و «عامه» بايد پر شود. در دنياى پيشرفته امروز طبقه روشنفكر معنايى ندارد و اين خود از رهگذر نهضت آگاهى رسانى عملى است. چهار ميليون اگر به خود بجنبد و مرزها را باز بگذارد توان تبديل شدن به چهل ميليون را دارد و اين تنها راه نيل به دموكراسى است. دموكراسى در شرايط كنونى به يك اپوزيسيون قوى نياز دارد. حال هرچه نامش مى خواهد باشد. جبهه دموكراسى خواهى يا جبهه ضد خشونت. اگر اين چهار ميليون آراى پراكنده در قالب يك جبهه قوى و فراخ سازماندهى يابند آن موقع است كه مى گوييم معين شكست نخورده است و پيروزى از آن اصلاحات است پس پيش به سوى جبهه دموكراسى خواهى. حال ديگر همه «ما» شده ايم.
منبع:«شرق»