![]() |
انتخابات ریاست جمهوری- واقعیت چیست؟نامه ای از محمد قوچانیسه شنبه، 7 تیرماه 1384 دوست عزيز، علي آقاي معظمي اما واقعيت چيست؟ 2- در اين دو انتخابات «مشاركت» وجود داشت. طي يك هفته نزديك به پنجاه ميليون ايراني در دو مرحله انتخابات با نرخ مشاركت نزديك به شصت درصد شركت كردند. 3- كساني كه معتقد به تحريم انتخابات بودند كم و بيش حرف خود را زدند. عمده رسانههاي آنان عبارت بود از: دهها شبكه تلويزيوني اپوزيسيون خارج از ايران از سلطنتطلب تا جمهوريخواه و ماركسيست (ميدانيد كه ماهواره در ايران كم نيست)، دهها بلكه صدها وبلاگ و سايت اينترنتي و نيز راديوهايي مانند BBC كه در انتشار آراي تحريميان پرهيز نداشتند. به جز بخشي از مردم كه به دلايل كاملاً شخصي راي نميدهند (و در هيچ انتخاباتي هم راي نميدهند) آن بخش از جامعه كه با استدلال راي نداده است مخاطب اين رسانهها بودند و دامنه نفوذ سايتها و راديوها و ماهوارهها در مورد آنها كاملاً فراتر از تيراژ شرق و اقبال بوده است. خوشبختانه چهرههاي مشهور و محبوب و معقول هم در بين تحريميان كم نبود كه ميتوانستند استدلال كنند. از مانيفست اكبر گنجي تا مقالات احمد زيدآبادي و نيز محمد ملكي و... بنابراين حتي اين صدا در گلو نماند. 4- با وجود همه اينها مردم ايران راي دادند و به احمدينژاد هم راي دادند. آنجا كه «راي» دادند تحريميان شكست خوردند و آنجا كه به «احمدينژاد» راي دادند ما حاميان معين و هاشمي و كروبي و ديگر حاميان لاريجاني و مهرعليزاده و حتي قاليباف شكست خوردند. 5- انتخابات را وزارت كشور سيدمحمد خاتمي برگزار كرد. مردي كه هنوز از جمله محبوبترين و صادقترين مردان ايران است. اگر فاصله احمدينژاد با هاشمي اندك بود ما ميتوانستيم دخالتهاي سازمانيافته در انتخابات را بزرگتر از وضعيت كنوني ببينيم اما فاصله هفت ميليون است. من و خيلي از دوستاني كه در تهران دگي ميكنيم با چشمهاي خودمان ديديم كه خيلي از كساني كه انتظار داشتيم به هاشمي يا معين راي دهند به احمدينژاد راي دادند. بنابراين اگر هم تقلبي باشد آنقدر نيست كه سرنوشت انتخابات را تغيير دهد. به همين دليل هيچيك از نامزدهاي اصلاحطلب به شكايت حقوقي دست نزدند و تنها با افكار عمومي يا دادگاه الهي سخن گفتند. 6- البته يك تخلف جدي رخ داده است و آن چيزي جز «بسيج» رايدهندگان به احمدينژاد نيست. اما اولاً نفس «بسيج» رايدهندگان ايرادي ندارد و اين ايراد ما بود كه نتوانستيم نيروهاي خود را بسيج كنيم ثانياً دخالت «بسيج» در انتخابات امري غيرقابل اثبات است گرچه قطعاً غيرواقعي نيست ولي اين 17 ميليون نفر فقط بسيجي نبودند كه اگر 17 ميليون بسيجي داشته باشيم بايد ايران را پادگان بناميم نه جمهوري. اما برخورد ما با اين واقعيت چگونه ميتواند باشد؟ 2- برخي ضمن اصرار بر گزينههاي اصلاحطلبانه در انتخابات معتقدند بايد مشروعيت راي احمدينژاد را زير سئوال برد. من ميتوانم مشروعيت افكار احمدينژاد را زير سئوال ببرم اما مشروعيت راي او را نه. 3- برخي به «اگر»ها فكر ميكنند. «اگر» موسوي ميآمد، اگر همه پشت سر كروبي جمع ميشدند، اگر هاشمي به نفع كروبي كنار ميرفت، اگر همه اصلاحطلبان تحريم ميكردند و... 4- راهحل مختار من توجه به نكات زير است: ب- بررسي عوامل شكست از جمله اينكه چرا ما به جاي يك نامزد بين سه تا چهار نامزد داشتيم؟ ج- دعوت حريف به اعتدال؛ من برخلاف كساني كه معتقدند بايد با تشويق حريف به تندروي زمينه سقوط او و نظام جمهوري اسلامي را فراهم كرد چون هنوز به اصلاح اين نظام معتقدم و آن را بهترين راه دموكراسي ميدانم. معتقدم كه بايد از اعتدال در دولت آينده حمايت كرد. اين كار دو فايده دارد اول اينكه كشور به بحران كشيده نميشود. ما نبايد پيرو اين قاعده باشيم كه «ديگي كه براي ما نجوشد كلهسگ در آن بجوشد.» كشور فقط متعلق به جناح چپ يا راست نيست. متعلق به همه ملت است كه ميخواهند در آن دگي كنند. دوم آنكه راه براي بازگشت اصلاحطلبان به قدرت و تلاش براي اصلاح مناسبات حكومت در آينده باز ميشود. دعوت حريف به اعتدال به معناي معتدل خواندن او نيست چون به صراحت معتقدم ما با يك جنبش فاشيستي روبهرو هستيم اما اخلاق سياسي حكم ميكند تا زماني كه فاشيستها كار فاشيستي نكردهاند آنان را به اين كار تحريك نكنيم. د- بازسازي اصلاحطلبان به معناي ايجاد ظرفيت براي حفظ و بسيج همين 10 ميليون رايدهنده بلكه افزايش سقف مشاركت بدنه اجتماعي اصلاحطلبان. بازسازي اجرايي براي غلبه بر ناكارآمديها، دروغگوييها و بيكفايتيهايي كه اصلاحطلبان مستقر در دولت طي 16 سال گذشته از خود نشان دادند. در كنار اين تدابير درسهاي انتخابات اخير بسيار است: روشنفكراني بودند كه در داخل و خارج از ايران تا آخرين ساعات 3 تير ميگفتند اينها همه بازي حكومت براي ايجاد رقابت مصنوعي احمدينژاد و هاشمي و پيروزي هاشمي در انتخابات است. و اما آخرين بند اين متن پرداختن به موضوع هاشمي و روشنفكري است. در انتخابات 3 تير همچنان هاشمي ديو بود و بازي را باخت. روشنفكران ايران از سر اكراه مجبور شدند به هاشمي راي دهند. اكنون گوشهنشينان سياست و خارجنشيناني كه همواره سعي ميكنند، تنزهطلبي كنند به محمود دولتآبادي فشار ميآورند كه چرا تن به چنين اكراهي داده است. اما كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها... برخي روشنفكران ايران عادت كردهاند، نق بند، غر بند، حكم صادر كنند. مثل مراجع تقليد فتوا دهند (هر چند كه مراجع تقليد در حوزه خصوصي فتوا ميدهند و آن روشنفكران در حوزه عمومي) كساني كه در انتخابات شركت كردند و باختند، از كساني كه در انتخابات شركت نكردند و باختند، شرمندهتر نيستند. پيروزي احمدينژاد باخت همه اصلاحطلبان بود، چه كساني كه شركت كردند و چه كساني كه شركت نكردند. شايد اگر امروز معين (كه من در مرحله اول به او راي دادم) يا كروبي (كه تا مدتها به دليل حمايت از او از سوي اصلاحطلبان ديگر تحقير ميشدم) يا هاشمي (كه با وجود همه اختلافها به ناچار مانند دولتآبادي و سحابي در مرحله دوم به او راي دادم) پيروز ميشدند اكنون همان روشنفكران همواره منتقد در جايگاهي ديگر نشسته بودند. ما اما ميمانيم و با نقد وضع موجود و ارائه چشماندازي مطلوب باز ميگرديم. «شرق» منتقد با محوريت نقد حاكمان و اصلاحطلبان خواهد ماند. ما فقط سه روز نه سخنگوي هاشمي كه سخنگوي ائتلاف ملي براي حفظ دموكراسي بوديم اما قبل از آن سه روز و پس از آن سه روز همان شرق تحليلگر و منتقد باقي خواهيم ماند. كار ما تخريب محمود احمدينژاد نيست اثبات اصلاحطلبان است.
|