لوپنيزه كردن سوم تير اشتباه بود
تحليل روانشناختى انتخابات نهم
سيدحسين مجتهدى
يكشنبه ۱۲ تير ۱۳۸۴ 
 
 
«خيال حوصله بحر مى پزد هيهات...»
«حافظ»
• سرآغاز
انتخابات نهم رياست جمهورى ايران، بى شك از پرتنش ترين انتخاباتى است كه پس از انقلاب ۵۷ برگزار شده است. پس لرزه آن نيز آن چنان شديد و غافلگيركننده بود كه خانه هاى پى  ريخته نظرى را در اذهان اهل انديشه، درهم فرو ريخت. با فرض اعتماد به آمار ولو به گونه اى نسبى، رويكرد روح جمعى به گونه اى خلاف انتظار عموم روشنفكران، از مناظر مختلفى در علوم انسانى قابل تحليل و تامل است. گمان من بر آن است كه يكى از وادى هاى مغفول در انبوه انگاشته هاى پيرامون انتخابات، قبل و بعد از آن، تحليل روانشناختى است. در اين نوشتار مختصر كوشيده مى شود تا فرضيه هايى با تبيين روانشناختى به بحث گذاشته شوند.
• پيش درآمد
بنيانگذار روان تحليلگرى، زيگموند فرويد، در يكى از معروف ترين اثرهايش، «روانشناسى توده و تحليل من»، در مقاله اى با عنوان «دو توده ساختگى»، ويژگى هايى را براى آنها برمى شمرد كه در شكل دهى برون دادهاى رفتار جمعى آنها موثر است. نخست آن كه اين دو توده بسيار سازمان يافته اند و ديگر آن كه پردوام و پايدارند. 
اين دو توده داراى مديريت منسجمى هستند كه چون جانشين پدر هستند اجبارى بيرونى، عدم پرسش پيرامون قوانين و تنبيه براى خروج از آن، به ثبات شاكله آنها يارى مى رساند. يكسانى و مساوات در قاعده هرم نيز ديده مى شود و راس هرم مى كوشد تا رابطه اى از جنس احساس نيز داشته باشد كه موجب سرمايه گذارى عاطفى و استحكام پيوند با قاعده مى شود. در جوامع مدرن با توجه به پيچيدگى روابط سياسى در عرصه جهانى و الزام به رعايت حداقل هايى از استانداردهاى پذيرفته شده، بروز عريان اين پديده مى تواند با موانعى جدى روبه رو شود. اما هنگامى كه اين دو توده، پيوندى ايدئولوژيك برقرار ساد كه مدير و يا ايده مديريتى (به تعبير فرويد) مشترك باشد، قادر خواهند بود توده نامنسجم و شكل نيافته اى كه تمايزشان در آنها عدم مديريت است، به حركت درآورند و ديدگاه هايشان را سازمان دهى كنند. در اين جنبش روانى توده، موضوع بيرونى، كه يك فرد با مجموعه اى از باورها و گفتارها است، درونى شده، مورد سرمايه گذارى عاطفى و پيوند با «من آرمانى» قرار مى گيرد كه فرد فرد توده را به سمت «همسان سازى» با اين «من آرمانى» سوق مى دهد و اين جا است كه قدرتى با پشتوانه اى ايدئولوژيك، در پشت فردى مقتدر، يكسان خواه (كه عدالت زيرمجموعه آن است) و دلسوز، وارد مى شود.
• دلايل يا عوامل
در انتخابات نهم تحليلگران و روشنفكران طيف اصلاح طلبى به بستر جامعه توجهى نداشتند؛ مسئله اى كه در توجيه شكست نيز اكنون رخ مى نماياند. آنها دلايل متعدد و قابل تاملى براى شركت خود و مردم در انتخابات داشتند اما به عواملى كه اين شركت را در راستاى استمرار اصلاحات پشتيبان باشد، توجه نكردند. چه عوامل سلبى و چه عوامل ايجابى تجربه شوراها در دور دوم، بايد آنها را به تجديدنظر اساسى وامى داشت و يا عدم موفقيت مورد انتظار در جريان تاريخى تحصن در زمان مجلس ششم. فرداى انتخابات رياست جمهورى جريانى، با وجود راى چشمگير سيدمحمد خاتمى، انگشت بر ۱۲ ميليون صداى خاموش گذاشت. هر چند عدم توجه مغالطه اى در بطن آن بود و آن اين كه، آن اقليت  خاموش به مجموعه متنوع نيروهاى راست از طيف  هاى گوناگون نيز اهميت نداده اند و در حقيقت در حال عبور از خاتمى به سمت ديگرى از حكومت است كه درونى محسوب نمى شود. در اين انتخابات نيز چنانچه عدم شركت را به مثابه يك نامزد در نظر گيريم، در دور اول با اكثريت مطلق در مقايسه با ساير نامزدها قابل توجه است. يعنى آن اقليت خاموش رو به فزونى گرفت و اكثريت اصلاحات رو به كاستى. تقليل اين مسئله به اينكه وعده هاى معيشتى _ اقتصادى سبب فزونى يافتن آراى نامزد پيروز شد، نيز راهگشا نخواهد بود. در انتخابات هفتم و هشتم رقيبان نامزد اصلاح طلبان در نقد سياست هاى اقتصادى و وعده هاى معيشتى كم نگذاشتند، اما اين آرا كجا بودند؟ مقصود نفى كامل اين دلايل نيست اما بايد در مجموعه اى در نظر گرفته شود كه نقش ساير علل به خطا، كوچك و بزرگ و يا پررنگ و كم رنگ نشود، نيز عوامل پيدا و نهان، درون و بيرون از مناسبات قدرت هم بايد مد نظر قرار گيرد. حتى اگر با اتيكت «پوپوليسم» بخواهيم توده را محكوم و نخبگان را مبرا كنيم، اين پرسش پيش مى آيد كه آيا «پوپوليسم» نوزادى است در انتخابات هفتم و هشتم رياست جمهورى يا در دوره ششم مجلس، در دوران ماقبل جنينى بوده است؟ يا آن پيروزى ها نيز به اين علت مربوط است؟ پس چه عاملى مانع از استفاده مجدد اصلاح طلبان شد؟! و... پرسش هايى از اين دست پيرامون تحليل هاى يك سويه و تك علتى نگر و نيز كودكانه به مفهوم روانشناختى آن يعنى صرف تقارن  ها را به گزاره هاى تحليلى اعتلا دادن (پديده  اى شناختى كه در مقاطع آغازين كودكى شاهديم)،  بسيار است.
• نقد از درون
برخى  روان شناسان حيطه انگيزش و هيجان چون «راتر»، «اسناد هاى بيرونى» را در تحليل و تعليل هاى شناختى، تنها در تعامل با يكديگر به دور از تحريف ارزيابى مى كنند. هر يك از آنها اگر در تحليل هاى ما رشد سرطانى كند، قسمتى از واقعيت را از دست خواهيم داد. بسيارى از راهبرد هاى اجرايى اصلاح طلبان هر چند سابقه كارايى داشت ولى دليلى نمى شد در هر موقعيتى قابل تعميم باشد. نخست بازى «ديو و دلبر» كه هميشه نمى تواند كارگشا باشد و آنان را كه «از خراجات شاه» به تعبير سنتى، مى گريد بيم دهد. «لوپنيزه» كردن تحليل ها در روز هاى آخر گذشته از خطا هاى فاحش جامعه شناختى و سياسى اين تشبيه، با وجود جذابيت ژورناليستى نتوانست افقى روشن فراراه نهد چرا كه «هزار پرسش بى پاسخ» در اذهان بود كه به تاريخچه عملكرد سياسى، اجتماعى و فرهنگى يكى از نامزد ها برمى گشت در صورتى كه نسبت به ديگرى اذهان خالى بود. در انتخابات دوره ششم رياست جمهورى اين زنگ نواخته شده بود. رقيب آن روزى هم تبار رقيب امروزى بود و اقبال به او اگر به خوبى تبيين مى گرديد براى امروز ثمربخش بود. انتخابات مجلس ششم هم قرينه ديگرى بود كه نشان مى داد به درست يا غلط زمينه ذهنى مردم چگونه است. در نگاهى ناآشنا با سياست، نامزد برگزيده انتخابات نهم كمتر حكومتى است تا رقيبش، چرا كه تصويرى قديمى از او در راديو، تلويزيون و روزنامه نديده است. به ياد ندارد در عرصه كلان نقش آفرين بوده باشد و نظاير آن و اين ناهشيارانه باعث مى شود كه تضادورزى با وضع موجود او را به سمت راى دادن به ديگرى سمت و سوق دهد و هر چند كه بخش هاى سنتى از دستگاه روحانيت نيز پس از سال ها نامشان در فهرست حمايت از نامزدى قرار گرفت كه بسيارى از دگرانديشان هم او را مورد حمايت قرار داده بودند، اما ديديم كه چنين ائتلاف هايى سلبى گر ه گشا نشد.
همچنين اين واقعه ميوه هشت ساله اصلاحات است. بايد پرسيد چه رخ داد كه ناگهان به شانزده سال قبل بازگشتيم و روشنفكرانمان هم نوا با شادروان سعيدى سيرجانى در شانزده سال پيش راه نجات را در اعتصام به ريسمان هاشمى ديدند؟ اگر تخريب و تقلب مطرح است چرا دولتيان خاموشند؟ اينكه آقاى خاتمى با سلسله جنبانان «كارناوال  عصر عاشورا» و هويت، چراغ و... به قدرت برخورد نكرد نه قهرمانانه است نه اخلاقى. مصالح چند نفر بر مصالح ملى ترجيح داده شد. اگر يكى از آن پرونده ها با شفافيت بررسى مى گرديد، امروزه آنان اينگونه با قدرت نمى توانستند فعال مايشاء باشند. عدم شفافيت با مردم و مصالحه جويى هاى محافظه كارانه در پشت پرده باعث گرديد كه اصلاح طلبان اصلى ترين پايگاه اصلاحات يعنى دانشگاه و جنبش دانشجويى و نيز اقبال مردمى را از دست بدهند. اين گونه نيست كه هميشه بتوان در بگاه انتخابات تمام نيروهاى فكرى و ميدانى را بسيج كرد. راديكال ترين شعارها و عملكردها در چند هفته پيش از انتخابات صورت گرفت، اما بسيار دير بود و نمى توانست اعتماد عمومى را به خود جلب كند همان گونه كه تحصن ديرهنگام نتوانست.
آخرين ديدار دانشجويى آقاى خاتمى بسيار پرسش برانگيز بود. نحوه صحبت ايشان در برابر كسانى كه «بى مزد بود و منت هر خدمتى كه كردند» و نيز بيشترين بها را با كمترين دستاورد پرداختند. اين جمله كه: «پس از من كسانى مى آيند كه به وعده هايشان عمل كنند» با لحن طعن و عتاب، خطاب به گروهى فرهيخته است كه از آنها مى خواهد نارسايى ها را نبينند و هيچ نگويند و اعتراض نكنند و «رضا به داده دهند» در صورتى كه اگر هر موقعيتى در داخل و خارج از آن ايشان شد، فيض روح القدس پشتيبانى ملتى بود كه از آن چه در توان داشت مضايقه نكرد. كسى منتظر قهرمان نبود، اما انتظار مديرى قوى داشتند كه به پشتوانه آراى بى سابقه آنها، به اظهار ناتوانى در برابر دست هاى پنهان قدرت اكتفا نكند و آنجا كه تيغه شمشير اراده  اش با مصونيت هاى آهنين برخورد مى كند، صريح و شفاف با مردم بازگو كند و آنها را به يارى فرا بخواند و منافع ملى را در اراده ملت ببيند. تكرار پذيرى چنين اعتماد ملى اى به آسانى ميسر نخواهد بود. با اين وجود اگر از اين شكست، طيف اصلاح طلبان بتوانند با اپوزيسيون قانونى و خشونت گريز، در طيف گسترده اش، همدوش و همسنگر، بيرون از حاكميت، بى دغدغه قدرت و كار اجرايى، حركتى سازمان يافته را بياغاد، به يقين افق روشنى انتظارشان را خواهد كشيد كه اقبالى مردمى در پى خواهد داشت. 
 منبع: روزنامه «شرق»