آنها هنوز عزادارند...
علي افشاري
جمعه 17 تیر 1384
اشاره: علي افشاري متولد 1352 و فارغالتحصيل رشته مهندسي صنايع در مقطع كارشناسي ارشد از دانشگاه اميركبير است. وي در سال 1372 براي نخستينبار فعاليتهاي دانشجويي را با ورود به
انجمناسلامي دانشگاه اميركبير آغاز كرد كه درمجموع چهار دوره پياپي بهعنوان عضو شوراي مركزي اين انجمن در حيطه فعاليتهاي سياسي دانشجويي نقش داشت. درمجموع اين چهار دوره فعاليت، سه دوره در مقام دبير انجمن حضور داشت. افشاري همچنين در طول چهار دوره عضويت در شوراي مركزي دفتر تحكيموحدت، دو دوره مسئوليت واحد سياسي اين تشكل دانشجويي را برعهده داشته است. وي در حال حاضر همچنان عضو شوراي مركزي تحكيم بهشمار ميرود.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
فاجعه 18 تيرماه 1378 كه از نقاط عطف جنبش اصلاحي دوم خرداد ميباشد، يكي از زخمهاي عميقي است كه بر پيكره جنبش دانشجويي وارد شده است. تاريخ جنبش دانشجويي در ايران سرشار از برخوردها و سركوبهاي حاكميتهاي وقت بوده كه اساس وجود دانشگاه و دانشجويان را مانعي براي تحقق اميال غيرمردمي خود ارزيابي كردهاند. حادثه كوي دانشگاه هم از اين مسئله مستثنا نيست. در مقام ريشهيابي اين حادثه ميتوان در وهله نخست به برداشت خاص اقتدارگرايان و محافظهكاران اشاره كرد. از ديد آنها جنبش دانشجويي از عوامل اصلي شكلگيري دومخرداد 1376 و موتور پيشبرنده اصلاحات و بخش فعال پايگاه اجتماعي آن بود. لذا برخورد با جنبش دانشجويي و تخليه پتانسيل تحولگرايانه آن عامل اصلي در تكوين فاجعه كوي دانشگاه بود. عامل دوم به ذهنيت منفي از دانشگاه بهعنوان كانون انحرافي عقايد در بين پارهاي از سنتگرايان برميگردد و چون توان حذف دانشگاه را ندارند، سياست سينوسي برخورد فيزيكي و امنيتي، تحديد نظام دانشگاهي و بياعتمادسازي و ارزشزدايي از مرجعيت آن تجويز ميشود.
هراس و احساس خطر برخي از محافل انتظامي و سياسي از راديكاليزهشدن، عامل بعدي را تشكيل ميدهد. به اعتقاد بنده تمامي اين عوامل، زمينههاي مساعد و ابعاد جانبي تشكيلدهنده فاجعه كوي دانشگاه هستند، ولي علت اصلي، تلاش براي اجراي برنامه سركوب اصلاحات و عقيمسازي پتانسيل اصلاحطلبانه دولت در ادامه پروژه قتلهاي جيرهاي از سوي هسته اصلي جريان ضداصلاحات بود تا از طريق بحرانسازي به اصطلاح بساط اصلاحات و دومخرداد جمع شود. اين طرح شامل 3 مرحله بود:
1ـ يورش وحشيانه و سركوب شديد دانشجويان
2ـ تحريك و گسترش آشوبهاي خياباني
3ـ ناكارآمدكردن دولت و مساعدسازي فضا براي سلب اختيار از رئيسجمهوري و دولت.
البته اين طرح در مرحله اول متوقف ماند. در فضاي پس از كوي در برخي برخوردهاي قضايي و امنيتي، تلاش شد تا مرحله سوم به نوعي ديگر تكرار شود و سناريوي انتساب حادثه كوي دانشگاه به توطئهاي براندازانه در جريان بازجوييهاي اجباري از برخي فعالان ماجرا باويسي شود. منتها مشابه خود حركت، اين تلاش هم ناكام ماند، ولي هنوز هم در برخي محافل راستگراي افراطي اشتياق نسبت به پيگيري اين سناريو وجود دارد. درنهايت بستر شكلدهنده فاجعه كوي دانشگاه، نگاه توطئهانگارانه امنيتي ـ آزادي ستيزانه بخشهاي اصلي حاكميت ميباشد.
ما در بازخواني فاجعه كوي دانشگاه با سه دوره مشخص روبهرو هستيم:
1ـ يورش وحشيانه لباسشخصيها و نيرويانتظامي به داخل كوي و ضربوشتم سبعانه دانشجويان.
2ـ شكلگيري حركت اعتراضي دانشجويان از 18 تير تا پايان تحصن در روز دوشنبه 21 تيرماه 1378.
3ـ شكلگيري فضاي پليسي با برخوردهاي گسترده امنيتي و قضايي پس از تجمع 23 تيرماه.
هنوز متأسفانه پس از گذشت قريب به ششسال ابعاد گوناگون و زواياي اصلي حقيقت چگونگي حمله در شب حادثه مشخص نشده و اين مسئله بهخوبي گوياي پشتوانه و نفوذ عاملان و آمران حادثه در ساختار قدرت است. در مرحله دوم، حركت اعتراضي دانشجويان عليرغم تلاش و همت چشمگير آنها در نهايت بدفرجام ماند كه عوامل ذيل را ميتوان در آن دخيل دانست:
1ـ ماهيت عكسالعملي حركت، 2ـ تودهاي بودن حركت و مرتبه پايين سازمانيافتگي، 3ـ فتنهگري عناصر نفوذي، 4ـ كمبود تجربه در زمينه اعتراضات مدني، 5ـ عدم تناسب بين مطالبات و سطح توانايي دانشجويان، 6ـ تعلل، ترديد و بلاتكليفي رئيسجمهوري و دولت، 7ـ گسترش و تسري كور و بيبرنامه بخشي از حركت به بيرون از دانشگاه.
از دوره سوم به بعد حركت اعتراضي دانشجويان از حوزه پذيرش ساختار رسمي قدرت به عرصه اپوزيسيون انتقال يافت و با وارونهشدن ماجرا، باز داستان تلخ و تأسفبار يورش وحشيانه در شب حادثه درقالب ديگر تكرار شد و بهجاي كشف ابعاد پشت پرده قضايا و برخورد با متخلفين، دانشجويان آماج حمله و برخوردهاي قضايي و امنيتي واقع شده و جمع كثيري از آنها بازداشت شدند و هنوز بخشي از آنها محكوميتهاي سنگيني را در دان تحمل ميكنند. فرمانده نيرويانتظامي تبرئه شد و يك سرباز به جرم سرقت ريشتراش محكوم شد. اين دوره تاكنون ادامه دارد و آثار ناميمون آن هنوز بر فضاي دانشگاه سنگيني ميكند. جنبش دانشجويي و دانشگاهيان هنوز عزادار تعرض به كيان دانشگاه و مظلوميت مضاعف دانشجويان هستند.
برنامه دفتر تحكيم وحدت در اعتراض به حادثه كوي دانشگاه برپايه طرح مطالبات دانشجويان، اعاده حيثيت از دانشگاه به صورت مسالمتآميز و قانوني در داخل محيط دانشگاه بود و به صورت جدي با آشوبهاي خياباني مرزبندي داشت. مجموعه بر اين باور بود كه اولاً گسترش دامنه حركت به بيرون از دانشگاه بهدليل فقدان سازمانيافتگي و ابزارهاي لازم، حركتي كور و فاقد نتيجه خواهد بود، ثانياً هسته اصلي مشوق آشوبهاي خياباني عوامل نفوذي جريان شكلدهنده فاجعه كوي بود كه مرحله دوم سناريوي خود را اجرا كنند. بنابراين از شروع برگزاري تحصن بيشتر تلاش مجموعه صرف اقناع دانشجويان براي حضور در دانشگاه و عدم الحاق به آشوبهاي خياباني بود.
در اين زمينه هم موفق بود. اكثريت دانشجويان تا پايان تحصن در داخل دانشگاه باقي ماندند، البته انگيزه بخش عمدهاي از كسانيكه به بيرون دانشگاه رفتند عمق عصبانيت و انزجار از ابعاد فاجعه و براساس نيتهاي خيرخواهانه و تصور دستيابي به نتيجهاي بهتر بود. دفتر تحكيم وحدت از روز 20 تيرماه با آغاز تحصن در كوي دانشگاه تهران به ماجرا وارد و با شكلگيري شوراي متحصنين در 21 تيرماه (دوشنبه) و پايان تحصن به كار خود خاتمه داد. مطالباتي كه دفتر تحكيم وحدت براساس خواست دانشجويان حاضر در تحصن مطرح كرد عزل فرمانده نيرويانتظامي، تحويل شهدا و تشييع جنازه آنها، رفع توقيف از روزنامه سلام، مجازات آمران و عاملان تهاجم به كوي، عدم طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس پنجم، معذرتخواهي رسمي مسئولان نظام و... بود.
نقطهقوت حركت دفتر تحكيموحدت همراهي با دانشجويان دانشگاه بود و نقطهضعف عمده آن عدم تناسب مطالبات مطروحه با سطح توانايي، فقدان سازمانيافتگي مناسب و ارزيابي نادرست از توان بخشهاي اصلاحطلب در ساختار قدرت بود.
با اطلاعات من، شخص خاتمي، بهدنبال حل مسئله بود ولي بهدليل ترديدها و دودليها كه از دلايل عمده ناكامي او بود، تعلل كرد و نتوانست نقشي كنشگرانه و فعالانه همچون پيگيري قتلهاي جيرهاي را ايفا كند، ولي درنهايت توانست دامنه برخوردهاي قضايي و امنيتي را تا حدودي مهار كرده و مانع اجراي احكام اعدام در خصوص برخي از محكومين بشود. به نظر من اگر خاتمي فرداي حادثه در كوي حضور پيدا ميكرد، ماجرا شكل ديگري مييافت و ميتوانست همچون قتلهاي جيرهاي تا حدودي از دانشگاه و دانشجو اعاده حيثيت كند و نقشه ستاد ضداصلاحات را ناكام بگذارد.
گروه دانشجويي شناختهشدهاي در بين آشوبهاي خياباني وجود نداشت، به اعتقاد بنده اعترافاتي كه پس از كوي ازسوي برخي افراد چون منوچهر محمدي و مريم شانسي پخش شد و ادعاهاي وزارت اطلاعات، اعتباري نداشت. اساساً افراد فوق حضور ملموسي در ماجرا نداشتند و در عين حال چنين توانايي را نداشتند كه بهزعم اطلاعيههاي وزارت اطلاعات، براساس نقشه امريكا، سناريوي براندازي را اجرا كنند. آنانكه متأسفانه بخشي از آنها هنوز هم در دان بهسر ميبرند، درواقع قرباني اين ماجرا شدند. آنان و كساني چون احمد باطبي، مهرداد لهراسبي، عباس دلدار، جاويد تهراني، مهران عبدالباقي، كسراني و... كه در دادگاه انقلاب محكوم و به دان افكنده شدهاند نقشي در آشوبهاي خياباني نداشتند.
نتايج كوي:
درواقع حادثه كوي دانشگاه، بيپناهي و فقدان ارزش دانشگاه و دانشجو در بين بخشهاي مسلط غيردموكرات ساختار قدرت را نشان داده و از زاويه ديگر مشكل فقدان سازمانيافتگي و ضعف تشكيلاتي جنبش دانشجويي را آشكار كرد. تأثير فوري كوي پراكنش يأس، حرمان و عملگريزي در بين بخشي از بدنه جنبش بود، اما ماندگارترين تأثير كوي دانشگاه آشكارسازي تنگي و دشواريهاي حصول مطالبات دموكراتيك از سازوكارهاي ساختار قدرت و بياعتمادي دانشجويان به حل مشكلات از طريق حاكميت بود كه نطفه اوليه شكلدهنده گرايش اصلاحات ساختاري و بنيادين است.
درنهايت، جنبش دانشجويي پس از حادثه كوي متوجه برخي از ضعفهايش شد و توانست آنها را ترميم كند.
در مقام آسيبشناسي جنبش دانشجويي ميتوان به اين نكات اشاره كرد: ضرورت دقت بيشتر در طرح مواضع متناسب با ظرفيتها و پذيرش واقعيات عيني، پرهيز از شتابزدگي، ضرورت سازمانيافتگي، دوري از گرايشهاي پوپوليستي، برنامهريزي و ساماندهي فعاليتها صرفاً برمبناي خواست دانشجويان، توجه به وحدت و همبستگي جمعي و به حداقلرساندن امكان تحرك مخالفان و... .
منبع:
چشم انداز ایران ویژه نامه 18 تیر تابستان 1384