آنومی سیاسی ایران، شاهزاده و گدا


سعيد مدني*
*eMail: saied-madani@yahoo.om

سه شنبه 28 تیر1384




آنومي غالباً به عنوان شرايطي كه در آن حالتي از بي هنجاري، "بي قاعدگي" يا آشفتگي ارزش و هنجار‌ها وجود دارد، خوانده شده است. در برخي متون گفته شده آنومي، نابساماني اجتماعي است يعني آن موقعيت هاي اجتماعي كه در آن خود هنجارها با يكديگر در كشمكش اند و فرد در كوشش خود براي همسازي با خواست هاي متناقض به دردسر مي افتد. برخي اضافه كرده اند "نابساماني بي قاعدگي ساده نيست، در اين جا وضع ذهني فرد مورد نظر است يعني بريدن وي از ريشه هاي اخلاقي خويش، وضعي كه در آن فرد ديگر معياري مگر خواست هاي مبرم از هم گسسته در دست ندارد. و هيچ گونه احساس تداوم مبتني بر حرف يا وظيفه براي او در كار نيست( ."تولد‚)1376 دقيقاً با همين چارچوب از تعريف آنومي دوركهيم در توضيح علت خودكشي به آنومي اجتماعي اشاره دارد. نگارنده نيز با بهره گيري از همين مضمون خودكشي سياسي را در انتخابات رياست جمهوري توضيح خواهد داد. اما آنومي سياسي را مي توان چنين تعريف كرد: "آنومي عبارت است از حالتي كه در آن قواعد اجتماعي به آن عاملان الزام آور نيستند و پيروي از آن ها براي افراد مطلوبيتي ندارد." از نظر دوركهيم آنومي سياسي، آنومي جامعه‌ي سياسي است، يعني هم آنومي حكومت كنندگان (دولت) و هم آنومي حكومت شوندگان (شهروندان( .)رجب زاده، )1382 در عرصه‌ي سياسي كشورهاي در حال توسعه آنومي سياسي شرايطي است كه در آن كنشگران سياسي نسبت به قواعد جامعه‌ي سياسي الزام ندارند و پيروي از آن قواعد براي ايشان مطلوبيتي ندارد." درباره علت پديدآيي وضعيت آنوميك به عواملي مثل كاهش باورهاي ديني، اخلاقي سنتي و همچنين فردگرايي افراطي اشاره شده است. به اعتقاد پارسونز، وفاق با وجود پيكره مشتركي از قواعد در حالت آنومي از بين مي رود و در نتيجه بي نظمي اجتماعي پديد مي‌آيد. (همان) اگر چه در چارچوب نظري فوق تا حدود زيادي مي توان رفتار نيروهاي سياسي در انتخابات اخير و سخنان و نظريات متعارض و گاه متضاد آن ها را توضيح داد، اما حتماً همه واقعيت در اين ظرف نمي گنجد. نگارنده معتقد است با بهره جستن از اين نظر به يادگار مانده از ده ياد دكتر شريعتي كه نوع تفكر، انديشه و آراي هر فرد يا گروهي به شدت متاثر از نوع معشيت اوست مي‌توان بسياري از مواضع افراطي را در انتخابات اخير توضيح داد. بي شك مواضع انتخاباتي كساني كه سال‌هاست از رانت هاي بادآورده بهره جسته اند، يا بدون برخورداري از حداقل صلاحيت هاي مديريتي، مواضع و مناسبي را اشغال كرده‌اند يا حساب هاي بانكي ريالي و ارزي آنان به دليل مشاركت در فساد رايج لبالب شده را به استناد همين عوامل مي توان توضيح داد اما اين مقاله قصد ورود به بحث از اين زاويه را ندارد. صرفاً در چارچوب نظريه آنومي نكاتي را به عرض خوانندگان گرامي مي رساند.
-1يكي از حاميان هاشمي در يادداشتي درباره ويژگي هاي انتخابات نهم نوشت:
تفاوت چشمگير انتخابات ديروز با تجربيات پيشين، از جمله شايد آن بود كه اين مردم نه از سر لجبازي با جهت گيري هاي جناحي حكومت و با هدف "نه" گفتن به كساني يا جناحي، نه از سر هيجان زدگي و تن دادن به آوار تبليغاتي صدا وسيما ، نه در واكنش به تهديدات واقعي يا غير واقعي خارجي و نه از سر عصبانيت به هيچكس و هيچ كجا به صحنه آمدند، زيرا دست كم در هشت سال گذشته فايده واقعي دموكراسي را به چشم ديدند و سود و زيان عيني آمدن يا نيامدن به پاي صندوق هاي راي را علناً چشيدند. (شرق )3/28 در اغلب تحليل ها و همين‌طور ارزيابي نتايج انتخابات، همه آن چه در بالا آمده، نقض شده است، در واقع انتخابات اخير واجد ويژگي‌هاي خاصي بود كه به خوبي زمينه‌ها و علل ناكارآمدي وضع موجود را نشان مي دهد زيرا:
الف- به خوبي از نتايج دور دوم انتخابات مي توان استنباط كرد كه بخش قابل توجهي از آراي محافظه كاران واكنش آشكاري بود به دوره رياست نماينده كارگزاران و پس از آن دوره رياست نماينده اصلاح طلبان بر قوه مجريه. بنابراين عليرغم ائتلاف "خلق الساعه"، بي هويت و" بي نام" حاميان هاشمي كه به نوعي بايد گستره آن را بي سابقه خواند، بخش قابل توجهي از جمعيت كشور، از همه گروه‌هايي كه خود را مرجع بخشي از اين جمعيت قلمداد مي كردند، عبور كردند؛ يا به پاي صندوق هاي راي نيامدند يا آن كه به كانديداي محافظه‌كاران كه در موضع نفي كامل و جدي دو دولت قبلي بود، راي دادند.
ب- حجم تبليغات صدا و سيما، اين بار اگر نه كم‌تر كه حتي بيش‌تر از گذشته بر هيجان‌زدگي عمومي براي ورود به بازي انتخابات افزود، اما اين بار نه عوام كه حتي خواص را نيز راهي صندوق هاي راي كرد. آن چه در اين دوره، هيجان‌زدگي عوامانه گذشته را به هيجان‌زدگي نخبگان و تحصيلكردگان مبدل كرد، آوار تبليغاتي حاميان اصلاح‌طلب شركت در انتخابات در هر دو مرحله بود. اصلاح‌طلبان (اعم از چپ و راست، سنتي و مدرن) در اين دوره با سياه‌نمايي درخواست پيروزي رقيب و در مقابل سفيدنمايي در صورت خود، بر جو غير عقلاني و غير محاسباتي شرايط انتخاباتي افزودند و به اين ترتيب حتي خودشان نيز در گرداب جو كاذب و متوهم موجود غرق شدند. به عنوان مثال يكي از اهل انديشه در ياداشتي مردم را از هجوم بيگانه در صورت موفقيت محافظه‌كاران ترساند و نوشت "امنيت ملي ما هم با چالش جدي رو به رو شده است. هراس من از اين است كه نيروي نابخردي كه در سياست داخلي از هر كاري پرهيز نكرده، در سياست خارجي درست به دليل بي‌خردي راهگشاي هجوم ارتش بيگانه به كشورمان شود.( "شرق )83/3/31 در اين جا بحث بر سر تعارض ديدگاه هاي محافظه كاران با منافع ملي يا انسجام اجتماعي نيست، بلكه مهم آن است كه آقايان:
اولاً- فراموش كرده اند سياست خارجي نظام كه در گذشته نيز مورد انتقاد آنان بوده تحت مديريت كساني بوده كه آن ها امروز مردم را براي راي به آن ها پاي صندوق هاي راي دعوت مي كنند.
ثانياً- فراموش كرده اند كه رييس جمهور و قوه مجريه، هيچ‌گاه مسوِول و تعيين كننده سياست خارجي نبوده و حتي در موارد حاد مثل مذاكرات درباره انرژي اتمي، تنها نماينده يا نمايندگاني در جمع مذاكره كننده داشته است.
ثالثاً- فراموش كرده‌اند كه بر اساس تحليل‌هاي خودشان، غربي‌ها و خصوصاً امريكا مواضع خود را در قبال هر كشور خصوصاً در امر مهمي مثل تهاجم فيزيكي بر اساس متغيرهاي متعدد تنظيم مي‌كند. بنابراين فرمول ساده انگارانه و عوامانه "تسلط محافظه كاران مساوي است با تهاجم و حمله نظامي آمريكا" تنها حربه‌اي تبليغاتي براي تحميق ديگران بود تا آنان شريك بازي انتخابات شوند.
اصلاح طلبان در اين انتخابات از همان روش هايي سود جستند كه محافظه‌كاران سال هاست از آن ها بهره مي‌گيرند، زيرا از ديدگاه هر دو گروه، مردم ابزاري در دست نخبگان هستند تا به هر نحوي آن‌ها را در خدمت خود درآورند. در انتخابات اخير اصلاح‌طلبان با هر روش و وسيله‌اي تلاش داشتند تا مردم به نفع آنان راهي صندوق‌هاي راي شوند؛ روش‌هايي كه قطعاً در تعارض با منش اصلاح‌طلبي و مردم‌سالاري بود.
ج- برگرديم به ادعاهاي ديگر دوست كارگزار در مورد ويزگي‌هاي اين انتخابات.
وي معتقد است "دست كم در هشت سال گذشته (مردم) فايده واقعي دموكراسي را به چشم ديدند و سود و زيان عيني آمدن يا نيامدن به پاي صندوق‌هاي راي را عملاً چشيدند( ."شرق)3/28 مردم چگونه مواهب دموكراسي دست كم هشت ساله گذشته را چشيده‌اند؟ آيا اين قياس نفس نيست. اگر من از مواهب مادي و معنوي دوره‌ي رياست هاشمي وخاتمي بر قوه مجريه سود برده‌ام، آيا مي‌توانم آن را به كل جامعه تعميم دهم؟ نتايج انتخابات اخير نشان داد كه بخش قابل توجهي از مردم خيري از حاكميت كارگزاران و اصلاح‌طلبان بر قوه مجريه نديده‌اند و به همين دليل دل در گرو سراب محافظه‌كاران داده اند. اگر درآمد سرانه‌ي هر ايراني در سال 1380 هفت درصد پايين‌تر از سال 1375 است و اگر سطح متوسط درآمد كه در دهه‌ي 1360 در حدود دهك پنجم بود، در سال 1373 بين دهك‌هاي ششم و هفتم و در سال 1380 بين دهك‌‌هاي هفتم و هشتم قرار گرفت، آيا در اين صورت مردم بايد به طور عيني مواهب رفتن به پاي صندوق هاي راي و خصوصاً راي دادن به كارگزاران و اصلاح‌طلبان را چشيده باشند؟
بنابراين در مجموع مي توان چنين نتيجه گرفت كه اين انتخابات از لحاظ روش و رفتارهاي انتخابات خصوصاً در اردوي كارگزاران و اصلاح طلبان تفاوت ويژه اي با انتخابات گذشته جز نقض بيش‌تر اصول و معيارهاي مورد ادعاي نخبگان آن‌ها خصوصاً در عرصه عمومي و جامعه مدني را نداشت، يكي از مهم‌ترين اين اصول و معيارها دعوت به كنش آگاهانه مردم و نيروهاي سياسي در خودداري از بسيج غريزي و ناآگاهانه آنان برد.
-2رفتارهاي انتخاباتي اصلاح طلبان درون نظام و به‌طور مشخص رهبران مشاركت و مجاهدين انقلاب، هم در دوره فعاليت‌هاي انتخاباتي و هم پس از روشن شدن نتايج رقابت‌ها جاي تامل فراوان دارد. مشاركتي‌ها و مجاهدين هيچگاه تمايلي به نقد عملكرد خود نداشتند. چه در دوره هشت ساله صدارت در قوه مجريه و مقننه و چه پس از ناكامي‌هاي در انتخابات شوراها و مجلس هفتم، آن‌ها هميشه معتقد بودند درست عمل كرده‌اند. نتيجه هر چه باشد، شكست يا پيروزي، آن‌ها كاملاً به هدف رسيده‌اند، شكست را خودشان طراحي كرده‌اند و پيروزي را نيز با‌لطبع حتماً خودشان نشانه گرفته بودند.
-3انتقاد از خود را وهن خود مي‌دانند و با رويكردي اراده‌گرايانه و اقتدارطلبانه با مردم سخن مي‌گويند؛ دانشجويان را ميليشيايي هميشه حاضر مي‌دانند كه گوش به فرمان است؛ آراي مردم را هم در حساب سرمايه ثابت خود دارند و لذا نگران هيچ چيز جز ترفندهاي رقيب محافظه‌كار نيستند.
-4اين منش نه فقط قبل از انتخابات كه پس از دو شكست پياپي انتخاباتي نيز گريبان اصلاح‌طلبان و ياران مطبوعاتي‌شان را رها نكرد.
-5دبير كل مشاركت در شام آخر انتخابات و جلسه خداحافظي با معين گفت: "ما با واقع‌نگري وارد عرصه انتخابات شديم، گرچه در محاسبات خود اشتباهاتي داشتيم." اين همان تكبر مشاركتي است كه ربط بين واقع‌نگري و محاسبه شرايط را ناديده مي‌گيرد و جمع نقيضين مي‌بندد كه ما هم واقع‌نگر بوديم و هم در محاسبات اشتباه كرديم. او مي‌گويد "روند انتخابات تا ظهر روز 24 خرداد ماه مساعد بود اما در اين هماهنگي براي حمايت از نامزدي خاص ايجاد شد( ."شرق )4/7
محمد رضا خاتمي همچون برادر بزرگتر خود با جزءنگري به دنبال راهي براي پاسخ به مسائل كلان است، از همين رو تصور مي‌كند همه فاجعه را مي‌توان با تخلفات انتخاباتي رقيب توضيح داد، او به دنبال جمع بندي و طرح صادقانه نقاط ضعف، اشتباهات، خطاهاي استراتژيك و تاكتيكي حزب متبوع خود نيست، او صرفاً بنا دارد با عمده كردن عامل خارجي و بيروني، بر حقانيت بي چون و چراي حزبش تاكيد كند. لذا مي‌گويد: "ما شكست خورديم اما از يك جريان سياسي كه به راحتي آب خوردن حتي نزديك‌ترين ياران خود را قرباني كرد."
دبير كل مشاركت بهتر است مروري بر هشت سال حاكميت حزبي يارانش بر قوه مجريه داشته باشد تا به ياد آورد كه قرباني كردن ياران رويه‌اي مختص به محافظه‌كاران نبوده است. در هر حال او باز هم با سياه‌نمايي رقيب و ايجاد دو قطبي كاذب ما "سفيد" آن‌ها" سياه" به دنبال اثبات حقانيت مواضع حزبي است، در حالي كه بلافاصله اشاره مي‌كند "دوبار به آقاي هاشمي پيشنهاد انصراف داديم، چرا كه مي‌دانستيم دور دوم انتخابات به راحتي به جنگ فقر و غنا و كوچ‌نشيني و اشرافي‌گري تبديل مي شود و شكست آقاي هاشمي در آن قطعي بود( ."شرق )4/7 باز هم داناي كل حزبي گذشته، حال و آينده همه را مي‌داند، اما خطا از پي خطا و شكست به دنبال شكست را تجربه مي‌كند، دست از تحميق ياران و ديگر همراهان متحد بر نمي‌دارد، او فراموش كرد چند روز پيش، اول رفتن معين به دور دوم را قطعي اعلام كرد و پس از آن هم پيروزي آقاي هاشمي را نويد داد. او اين را عين واقع‌نگري مي‌داند مشاركتي‌ها به اين ترتيب اعتراف مي‌كنند كه پايه مشاركت را بر ارايه اطلاعات نادرست و استفاده ابزاري از دوستان حزبي و غيرحزبي قرار داده‌اند. به اين ترتيب، مشاركت به عنوان يك نيروي اصلاح‌طلب، براي كسب پيروزي، حداقل ارزش‌هاي يك نيروي اصلاح‌طلب را زير پا گذاشته است.
نقض مواضع اصلاح‌طلبي از سوي دبيركل مشاركت تا بدانجا مي‌رود كه وي رقيب خود را "هم‌سو با مردم و عليه نظم موجود" توصيف مي‌كند و اين تعريف روشني است از اصلاح‌طلبي و اصلاح‌طلب.
در واقع، اصلاح‌طلبان با بهره‌برداري از مواهب قدرت در هشت سال مديريت قوه مجريه و چهار سال مديريت قوه مقننه، پيش و بيش از آن‌كه دل در گرو اصلاح و برهم زدن نظم موجود داشته باشند، به فكر حفظ وضع موجود بوده‌اند؛ درست به همين دليل آنان دچار آنومي سياسي شدند.
منبع: «نامه»
شماره 39- نیمه تیر-84