در مذاکره با آمریکا

آنها که می باد، آنها که می برند


دكتر حسين دهشيار

چهارشنبه 29 تیر 1384



نظم بين المللى فعلى ريشه در پيامدهاى فلسفى برآمده از پايان جنگ هاى سى ساله سده ۱۶۰۰ اروپا دارد و از آن به بعد تعامل بين بازيگران به امرى بديهى تبديل شد. تعاملى كه براساس آن همزمان مناقشه و همكارى را مى توان مورد ملاحظه قرار داد. به اين ترتيب هر بازيگرى در قلمرو روابط بين الملل، هر دو گزينه همكارى و مناقشه را در برابر دارد. با اين حال بايد توجه داشت كه حق انتخاب محدودتر از آ ن است كه در وهله اول به تصور مى آيد. چرا كه تصميم گيرندگان در عين اينكه بايد توجه را معطوف به تامين خواسته ها و نيات خود نمايند بايد در حدى وسيع تر به واقعيات بين المللى نيز اشراف داشته باشند. به همين روى است كه هميشه امكان پذير است كه مناقشات طولانى بين كشورها به راحتى به كنارى گذاشته شود و سفر ريچارد نيكسون به چين كمونيست در اوايل دهه ۱۹۷۰ در اوج درگيرى آمريكا در ويتنام و ارائه مبارزه با كمونيسم در آسياى جنوب شرقى، كاملاً اقدامى در تعارض با روال عادى سياست خارجى و انتظار مردم آ مريكا بود. شرايط بين المللى و نياز به تشديد فشار بر اتحاد جماهير شوروى منجر به اين گشت كه مائو تسه تونگ و رهبر آمريكا به اين نتيجه برسند كه برخلاف ارزش هايى كه از ۱۹۴۹ به تبليغ آن پرداخته اند بايد به يكديگر دست دوستى بدهند. با اين حال، چارچوبى كه امروزه كشورهاى جهان در بطن آن به تعامل مى پرداد براساس يك نظم آمريكايى شكل گرفته است. آمريكا به عنوان مسئول نظم جهانى خواهان كمترين هزينه براى عملكرد و تداوم اين نظم است. صلح آمريكايى مى بايست در بستر اين نظم حيات يابد. كشورى كه فزون ترين ميزان قدرت را در بخش نرم افزارى و سخت افزارى دارا است مسئوليت هنجارسازى را بر عهده مى گيرد. بازيگر نافذ با توجه به الزامات ارزشى خود، الگوهاى رفتارى مطلوب را در قلمرو گيتى معين مى سازد. آمريكا با توجه به تعريفى كه از منافع ملى خود دارد، اين نگاه را مشروعيت بخشيده است كه كشورها براى حل و فصل مناقشات در قالب معيارها و استانداردهاى ليبرال مى بايستى اقدام كنند كه به مذاكره به عنوان يك «گزينه مطلوب» متوسل شوند. آمريكا به جهت جايگاه مديريتى كه برخاسته از حجم و ظرفيت توانمندى هايش است اين حق را براى خود محفوظ داشته است كه براساس پذيرش هنجارهاى ليبرال از همه ابزارها براى پايان دادن به مناقشات بين المللى استفاده كند. اين پديده جديدى نيز نيست بلكه از آغازين لحظه شكل گرفتن تاملات بين المللى، قدرت هميشه حق را نيز در پى خود يدك مى كشيده است. توانمندترين بازيگر، فزون ترين حق ها را نيز براى خود محفوظ مى دارد. برهان قاطع در روابط بين الملل از نقطه نظر ماهوى امروزه كاملاً شبيه دوران دولت شهرهاى يونان در ۴۰۰ سال قبل از ميلاد است. آمريكا به عنوان بازيگرى مطرح، درصدد اتخاذ كم هزينه ترين روش براى تحقق خواست هاى خود چه از جنبه مادى و چه از جنبه ارزشى است. آمريكا بالاترين اشتياق را براى حل و فصل اختلافات با دشمنان خود به نمايش مى گذارد چرا كه به اين واقعيت وقوف دارد كه در فضاى گفت وگو به لحاظ عدم تقارن قدرت بين آمريكا و طرف مذاكره و ظرفيت پايين تر نظام داخلى كشور طرف مذاكره، آمريكا با تقبل كمترين هزينه براى خود، وسيع ترين هزينه را به طرف مذاكره تحميل مى كند و رابطه شكل مى گيرد. اين نكته نيز بايد مورد توجه قرار گيرد كه هر چند آمريكا، مذاكره را به عنوان گزينه مطلوب براى حل اختلافات تبليغ مى كند اما در رابطه با دشمنان و مخالفان خود در عمل نشان داده است كه اين كشورها بايد به مذاكره به عنوان «تنها گزينه» متوسل شوند.رقباى آمريكا هميشه فاقد اين شانس هستند كه گزينه هاى متعدد داشته باشند. عملاً معناى ديگر قضيه اين است كه رقباى آمريكا به لحاظ توان اندك از شانس كمترى نيز برخوردارند. آمريكا با دنباله روى از اين سياست براى عراق چاره اى جز توسل به جنگ باقى نگذاشت چرا كه سقف خواسته هاى آمريكا آنچنان بالا بودند كه صدام حسين قدرت را به هر تقدير مى بايستى تفويض مى كرد. با اين حال براى ديگران اين امر بايد روشن گردد كه چرا آمريكا مذاكره را تبليغ مى كند. مذاكره با توجه به الگوهاى غالب بين المللى و جايگاه امروزى آمريكا حتى براى بازيگرانى كه از هنجارهاى ليبرال خوششان نمى آيد و آن را در تعارض با ارزش هاى فرهنگى، بينشى و مذهبى خود مى يابند، پذيرش آن به معناى پذيرش هژمونى آمريكا است. آمريكا در طول مذاكرات آنها را وادار خواهد ساخت كه به الگوهاى اقتصاد نوكلاسيك، مدل هاى سياسى دموكراتيك غربى، تئورى هاى فرهنگى ليبرال و قالب هاى اجتماعى مدنى احترام گذارند و از مخالفت با آنها دست بردارند. اما امر انكارناپذير اين است كه در عصر «ابرقدرت تنها» معادلات بين المللى كاملاً به سويى گرايش يافته است كه بازيگران به ضرورت فشارهاى ساختارى به مذاكره به عنوان پلى براى پايان مناقشه بين دولت ها بنگرند. ياسر عرفات برخلاف ميل باطنى و به دنبال بيش از چهار دهه مبارزه به لحاظ الزامات بين المللى، مذاكره با رهبران اسرائيل را پذيرفت. هر چند كه بسيارى از خواست هاى اوليه خود را مى بايستى ناديده بگيرد. كيم جونگ ايل رهبر كره شمالى با وجود برترى غيرقابل چالش در برابر كره جنوبى به دليل داشتن بمب اتم با وجود تمامى تاخيرها، چاره اى جز نشستن بر سر ميز مذاكره ندارد و تنها خواهان تعهد آمريكا درخصوص عدم حمله به كره شمالى است.
در دوران حاكميت دولت هاى تجارى و ارزش هاى ليبرال، گريزى جز تن دادن به مذاكره براى حل وفصل اختلافات نيست. چرا كه جامعه بين المللى به رهبرى دولت هاى غربى و در رأس آنها آمريكا شرايطى را رقم زده اند كه تن دادن به چالش خصمانه هنجارهاى بين المللى به شدت هزينه بر است. با توجه به اينكه بازيگران در قلمرو روابط بين الملل عقلانى رفتار مى كنند. يعنى اينكه اولويت اول آنان تامين بقا است. گفت وگو به عنوان امرى الزامى و معقول جلوه مى كند. كشورهايى كه مخالف كليت فرهنگى غرب هستند، براى اينكه در صحنه جهانى به انزواى سياسى، عقب ماندگى فرهنگى، محروميت از جريان سرمايه گذارى جهانى و فشار نظامى گرفتار نشوند، احساس مى كنند چاره اى ندارند جز اينكه به فرايند مذاكره هر چند برخلاف ميل خود تن دهند. معمر قذافى انقلابى دوران نه چندان دور كه به مدت بيست سال فشارهاى فراوان بين المللى را تحمل كرده بود، سرانجام برخلاف منطق فردى و ارزشى خود، امتيازات مورد خواست دشمنان اصلى خود را در دو سوى آتلانتيك با حقارت تقبل كرد. فضاى بين المللى بعد از سقوط شوروى بالاخص بعد از پيروزى محافظه كاران در ساختار قدرت داخلى آمريكا پس از ۱۹۹۲ گريزى جز مقبوليت مذاكره در روند روابط كشورها باقى نگذاشته است. اما آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد، اين نيست كه مذاكره از نقطه نظر آمريكايى ها تنها گزينه براى دشمنان آنان است بلكه اين نكته حياتى است كه براى ورود به روند مذاكرات موفق آينده با آمريكا نياز به داشتن دو توانايى توامان ضرورى است. هدف از مذاكره براى هر بازيگرى كاهش هزينه ها و افزايش بهره مندى ها است. توانمندتر بودن آمريكا بايد مورد پذيرش قرار گيرد و سعى شود آمريكا فرصت نيابد نقاط قوت خود را به روند مذاكرات تزريق كند. در عين حال طرف مذاكره آمريكا بايد به طور كامل به ضعف هاى ساختارى و مديريتى خود آگاه باشد و شرايطى براى آمريكا ايجاد نكند كه اين ضعف ها در روند مذاكرات جلوه بيرونى و عملياتى پيدا كند.
اين بدان معنا است كه علت غايى شكل گيرى مذاكرات براى تامين منافع عقلانى ترين راه حل است. در حالى كه خود عقلانيت در بطن خود ارتقاى جايگاه ارزشى را در صحنه جهانى در پى دارد.از الزامات مذاكره اين است كه طرف مذاكره كننده بايد توانايى اين را داشته باشد كه هرگاه آمريكا توانايى دغدغه هاى مشروع و حقوق ملى طرف مذاكره را بپذيرد، از آمريكا قدردانى شود. در عين حال، مذاكره براساس پيگيرى منافع بايد داراى اين توانايى باشد كه هرگاه آمريكا از احترام به منافع و دغدغه هاى حقه طرف مذاكره ابا كند بتوان به ترتيبى آمريكايى ها را تاديب كرد. فقط در شرايطى اين دو توانايى امكان ابراز وجود دارند كه طرف مذاكره كننده با آمريكا پايگاه داخلى قابل توجه و اعتبار جهانى عميقى داشته باشد. كشورى كه مردمش شهروند واقعى هستند وسيع ترين و فزاينده ترين جايگاه را در داخل داراست. چنين مردمى بهره مند از حقوق اجتماعى، حقوق مدنى و حقوق سياسى هستند. دولت فرانسه در جهت جلوگيرى از كاهش هر چه وسيع تر موقعيت اين كشور در خاورميانه در كريدورهاى سازمان ملل و فضاهاى ديگر درگير مذاكرات پى در پى و بسيار مشكل با آمريكا شد تا بتواند نقش سازمان ملل را در حل و فصل معضل عراق وسيع تر كند و گزينه نظامى را به آخرين گزينه تبديل نمايد. آ مريكا با وجود اينكه در مقام مقايسه با موقعيت جهانى فرانسه از تفوق وسيع تر و قدرت مانور بيشتر برخوردار است سعى فراوان كرد كه فرانسه را به مسلك حاميان خود ملحق سازد. ژاك شيراك و دولت او از حمايت مدنى مردم فرانسه برخوردار بود. منظور از حمايت مدنى وجود حمايت سازمان يافته غيردولتى به وسيله نهادها و ارگان هاى اجتماعى از منطق و تحليل حكومت است. جورج دبليو بوش با آگاهى به شرايط داخلى فرانسه بود كه با وجود نگرش به شدت منفى نسبت به اظهارنظرهاى ژاك شيراك و وزير خارجه او دوويلپن از هرگونه اهانت شخصى و يا سياست هاى خصمانه خوددارى كرد.
شرط اوليه و ضرورى براى توفيق در هر مذاكره اى با آمريكا حضور در پشت ميز مذاكره از موضع قدرت است. صحبت از موضع قدرت ناشى از تعداد سلاح هاى نظامى، تعداد تظاهرات و يا كثرت جمعيت نيست بلكه بازتاب مستقيم عملكرد ساختارها و ارگان هاى قدرت و وجاهت داخلى آنها است. براى اين كار معيار، استانداردهاى جهانى براى ارزيابى حكومت خوب و كارآمد هستند. پايگاه داخلى هنگامى اهميت و وجاهت دارد كه دولتمردان نسبت به خواسته هاى گروه هايى كه پايگاه اجتماعى آنها را تشكيل مى دهند خود را متعهد بدانند و تلاش كنند اين پايگاه را با جلب گروه هاى اجتماعى ديگر از طريق استفاده انسانى، عادلانه و دموكراتيك از ظرفيت هاى جامعه وسيع ساد. آمريكا كه نافذترين بازيگر جهانى است، به ضرورت ماهيت و ميزان قدرتش در تمامى شرايط سعى مى كند كه بالاترين بهره را از كشور هاى ديگر به نفع خود اخذ كند. شرط اول مذاكره با كشو رى كه هدف اوليه اش كسب بالاترين مزايا است داشتن قدرت مانور براى چانه ى است. فضاى ضرورى براى چانه ى تنها در صورتى شكل مى گيرد كه توانايى براى بسيج مردم چارچوبى مدنى داشته باشد. براى تحقق بسيج مدنى دولتمردان بايد از اين توانمندى برخوردار باشند كه به ويژگى هاى ارزشى و مادى و نيز به پايگاه اجتماعى خود تعريفى ملى اعطا كنند. پس بايد در درجه اول به آرمان هاى بنيادى خود پايبند باشند و در وهله بعدى سعى كنند با توجه به تحولات داخلى و بين المللى نگرش هاى سياسى، اجتماعى و اقتصادى پايگاه اجتماعى خود را در قالب گفتمان هاى غير حذفى عرضه كنند. اگر يك آرمانى ويژگى هاى انسانى عادلانه بودن و دموكراتيك را دربرداشته باشد به ضرورت، بسيج مدنى را ممكن مى سازد. دولتمردانى كه الگوهاى سياسى آنها در سطح كشور به جهت خصلت هاى فوق پذيرش همه گير دارد از اقتدار لازم براى چانه ى و مذاكره با آمريكا برخوردار هستند و نبايد ابايى از حضور در پشت ميز مذاكره داشته باشند. ژاك شيراك و گرهارد شرودر حضور ميليون ها نفر از شهروندان را در خيابان هاى پاريس و برلين در هنگام چانه ى براى حل و فصل اختلافات در خصوص موضوع عراق در پشت سر خود داشتند به همين روى اينان الزامى براى دادن امتياز به آمريكا نديدند.
در حالى كه معمر قذافى و بشار اسد هر چند كه بهره مند از بسيج دولتى و تظاهرات سازمان يافته دولتى در خيابان ها هستند در مذاكرات با آمريكا بالاترين امتيازات را اعطا كردند. رهبر ليبى پذيرفت كه ساف مى تواند با اسرائيل وارد مذاكره شود و داشتن بمب اتم غير منطقى است. سوريه بعد از بيش از ۲۵ سال لبنان را در شرايطى ترك كرد كه آخرين برگ برنده در برابر اسرائيل را بدون گرفتن كمترين امتيازى واگذار كرد. به جهت فرهنگ سياسى حاكم بر آمريكا، رهبران اين كشور در مذاكرات با كشور هاى خصم كه توانايى بسيج مدنى- بسيج غيردولتى _ را دارا هستند به راحتى امتياز مى دهند.در حالى كه در مذاكرات با كشور هايى كه فاقد اين توانايى هستند به گونه اى وسيع از اهرم هاى زور استفاده مى كنند پس بايد با درك فرهنگ سياسى آمريكا و بهره بردارى از آن وارد مذاكره با آمريكايى ها شد و اين نيز نيازمند به حداكثر رسانيدن استفاده بهينه از ظرفيت هاى مادى و معنوى ملى است. در كنار مولفه داخلى اين نيز بايد درك شود كه تنها هنگامى بايد وارد فرايند مذاكره با آمريكا براى حل و فصل معضلات شد كه وجاهت بين المللى وجود داشته باشد. اين وجاهت برآمده از قدرت نظامى يا كثرت شعار ها نيست بلكه رابطه مستقيم با ميزان مشروعيت و اقتدار داخلى دارد. كشورى كه ساختار هاى سياسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى كارآمد و پويا را داراست محققاً در صحنه بين المللى هم از حرمت و اعتبار برخوردار است. آنچه به انگلستان، نروژ، هلند، دانمارك و بسيارى از ديگر كشور ها در صحنه جهانى اعتبار مى بخشد منزلت بالاى داخلى آنها است كه پيامد وجود ساختارهايى با عملكرد مطلوب نظر مردم و مبتنى بر ارزش هاى انسان محور است. كشورى كه از شأن داخلى و منزلت جهانى برخوردار است از مذاكره با آمريكا نبايد هراسى داشته باشد و كشورى كه فاقد حرمت داخلى و به تبع آن محروم از اعتبار جهانى است، تحت هيچ شرايطى براى حل و فصل اختلافات خود با آمريكا نبايد وارد مذاكره شود كه آغازى بر اضمحلال آن است.
منبع: روزنامه شرق