ارزيابى انتخابات نهم رياست جمهورى در گفت وگو با دكتر موسى غنى نژاد
بخش اول
سام غفار زاده
جمعه 7 مرداد 1384
 
  
 
سياستمداران و تكنوكرات هاى متمايل به جبهه اصلاحات هر چه از سوم تير فاصله مى گيرند و اثر شوك نتيجه اين انتخابات رو به افول مى رود، بيش از هر چيز شايعات و گمانه ى ها در مورد كابينه احمدى نژاد را پيگيرى مى كنند ولى اهل فرهنگ قبل از آن نگران و پيگير موضوع اكبر گنجى هستند. هر كدام با يك نظر ولى يك مطلوب دارند: گنجى سلامت آزاد شود. موسى غنى نژاد از معدود متخصصان معرفت شناسى در حوزه اقتصاد هم نظير غالب روشنفكران اولين سئوالى كه از يك خبرنگار مى كند اين است: «از گنجى خبر جديدى ندارى.» قرار است با او در خصوص انتخابات سوم تير و اجماع روشنفكران و اهل فرهنگ بر روى هاشمى و ارزيابى علل شكست آنها گفت وگو كنم. وى كه از چهره هاى شهره به طرفدارى از آزادى در تمام حوزه ها (سياست، اقتصاد و فرهنگ) است، اجماع نخبگان را به روى هاشمى يك نقطه عطف مى داند و اين همگرايى را حاصل حركتى مى داند كه اتفاقاً اكبر گنجى از پايه گذاران آن است. برداشتن مرز ميان روشنفكران عرفى و دينى و برقرار كردن ديالوگ ميان آنها كه از اواسط دهه ۷۰ به وسيله گنجى شروع شد. غنى نژاد به آينده سياسى و اقتصادى كشور نمى تواند خوشبين باشد ولى به روند فكرى و سير انديشه اهل فرهنگ با ديده اميد نگاه مى كند. او با توجه به رفتار هاشمى در انتخابات نهم او را سياستمدارى با پرنسيب مى داند و با مرور شعار هاى برندگان انتخابات و همزمانى آن با درآمد ارزى فوق العاده دولت (ناشى از افزايش قيمت نفت) رويه آنها را بازى با آتش عنوان مى كند.
•••
• در حال فاصله گرفتن از سوم تير هستيم. نتيجه نه براى برندگان و نه براى بادگان تا اين حد كه آمار رسمى گوياى آن است قابل پيش بينى نبود. چه عواملى سبب شد تا اين اتفاق غيرمنتظره بيفتد؟
يك منطق خيلى روشنى در اين انتخابات وجود داشت كه شبيه به دوم خرداد بود. از يك سو برخى از اصلاح طلبان دچار سرخوردگى بودند و در انتخابات شركت نكردند و از سوى ديگر يك بى اعتمادى از سوى مردم به سياستمداران شناخته شده وجود داشت كه برآيند اينها راى مردم به تغيير وضع موجود شد. در دوم خرداد هم مردم به نفى وضع موجود راى دادند و راى مردم در سوم تير هم بيش از همه راى به تغيير وضع فعلى و اعلام نارضايتى از اوضاع كنونى بود. گرچه محتواى اين دو تغيير يكسان نباشد.
• آيا آنهايى كه دوم خرداد ۷۶ به خاتمى راى دادند در سوم تير ۸۴ احمدى نژاد را انتخاب كردند؟
نه، ساختار جمعيتى و اجتماعى راى دهندگان تغيير كرده است. به خصوص نقشى كه جوانان و بانوان در دوم خرداد داشتند، در سوم تير وجود نداشت و اين ميزان بالايى از تفاوت كيفى اين دو انتخاب است. اما نكته مهم اين است كه ببينيم پيروزشده ها در چه چيز پيروز شدند. به نظر من در نفى آنچه كه از آن دفاع مى كنند، پيروز شدند. آنها پيروز شدند چون آقاى هاشمى را شكست دادند. ولى تقريباً آقاى هاشمى سمبل چيزى است كه ما در بهترين حالت خودش به آن مى گوييم انقلاب اسلامى. يعنى يك نظام معتدل، كارآمد و امروزى. مخالفان آقاى هاشمى با شكست ايشان بهترين مدلى را كه مى توان از جمهورى اسلامى تصور كرد، شكست دادند.
• ممكن است اين بهترين تعريف از نظر ما باشد و برندگان انتخابات معتقد باشند با بازسازى و طرح دوباره برخى آرمان هاى قديمى مثل احياى ديالوگ فقر در برابر غنا مى توانند چهره جديد و بهترى از جمهورى اسلامى ارائه كنند و بگويند برخى آرمان هاى انقلاب با برخى انحراف ها هنوز محقق نشده است؟
۲۶ سال كه از انقلاب مى گذرد و قدرت كامل در دست انقلابيون بوده است. دوباره طرح چنين گفتارهايى كاملاً آرمانى و ايدئولوژيك و فاقد پايه علمى است. بنابراين من با آنها وارد جدل نمى شوم. چون نمى توانند دليلى ارائه دهند كه انقلاب از كجا دچار انحراف شد كه نتوانست به آرمان هاى مورد نظر برندگان سوم تير برسد. به نظر من انقلاب ۵۷ دچار انحراف نشده و مسير طبيعى خود را طى مى كند. اگر هم مشكلى بود در همان ابتدا بود كه برخى شعارها و آرمان هاى احساسى وجود داشت و حتى دچار تضاد با هم بود.
• تضاد مثل چه چيزى؟
مانند عكس العمل دانشجويان تسخيركننده سفارت آمريكا كه بعدها گروه هاى اصلاح طلب را تشكيل دادند. يا افراطى گرى هايى كه مورد مخالفت عقلا و بزرگان انقلاب هم بود و به دليل ايدئولوژى حاكم امكان جلوگيرى از آن افراطى گرى ها نبود. مثل مصادره ها يا سختگيرى هاى سياسى. ولى رفته رفته مورد اصلاح قرار گرفت. حالا ما بعد از ۲۶ سال چه چيز را مى خواهيم نفى كنيم. خوبى ها را مى خواهيم نفى كنيم. برندگان سوم تير پيش از همه معتقدند كه عدالت مظلوم ماند، ولى منظورشان از عدالت روشن و ملموس نيست، كلى است و عباراتى مثل «شكستن قله هاى ثروت» را به كار مى برند. خب ما هم اين را قبول داريم ولى به دنبال آن هم مى گوييم كه چرا مثلاً قله هاى ثروت به وجود آمده و تئورى ممانعت از چنين چيزهايى را هم ارائه مى دهيم. ما معتقديم قله هاى ثروت يا همان رانت محصول اقتصاد دولتى است و منفذهاى رانت جويانه اقتصاد بسته چنين امكانى را ايجاد مى كند. اين يك نظر سياسى و اقتصادى كاملاً روشن و علمى است و داراى راه حل است.
• چند بار از رئيس جمهور منتخب شنيديم كه كارها را به دست مردم مى سپارم. البته ايشان تلاش مى كنند از عباراتى نظير خصوصى سازى يا آزادسازى استفاده نكنند ولى آيا ترجمه اين سخن ايشان همان خصوصى سازى كه مدنظر شما است، نيست؟
هم خير، هم آرى. من در مقاله اى كه در روزنامه شما (شرق) چاپ شد، سعى كردم خطر ظهور اقتصاد پوپوليستى يا توده گرا را توضيح دهم. ايده هاى مطرح شده از سوى اين دوستان تا به حال در دنيا نمونه هايى داشته است. مثلاً در آرژانتين پرونيست ها هم با شعار مردمى كردن اقتصاد، اقتصاد را به دست بخش خصوصى  دادند؛ ولى بخش خصوصى اى كه زائيده حاكمان بود. در نتيجه اقتصاد قوى دهه ۲۰ آرژانتين به اقتصادى حمايتى تبديل و نابود شد. من الان نگرانم ما هم به جايى برسيم كه دولت گمان كند امور را نمى تواند به ۷۰ ميليون ايرانى واگذار كند و خود به نمايندگى از آنها به اداره و اجراى امور بپردازد. البته اين بهترين حالت است. بدترين آن هم مدل ناسيونال سوسياليسم در آلمان است. البته من تصور نمى كنم فرهنگ ايرانى اجازه چنين رويكردى را به راحتى بدهد ولى خطر ظهور توده گرايى وجود دارد، گرچه من از خود آقاى احمدى نژاد تا به حال چيز صريح و دقيقى در اين جهت نشنيده ام و قضاوت من از روى سخنان اطرافيان ايشان و چهره هاى شهره به آبادگران است.
• مطلوبيت هايى براى پيگيرى از سوى آقاى احمدى نژاد عنوان شده است، نظير رنگين تر شدن سفره ها كه مى تواند معادل رفاه گرفته شود يا حفظ ارزش پول يا كاهش قيمت تمام شده پول كه مراد از آن كاهش سود بانكى است.
اينها وعده هايى ضداقتصاد است. مثلاً كاهش سود بانكى تنها باعث گسترش بى عدالتى و رانت بيشتر در سيستم بانكى ما مى شود. اين يك بحث علمى است و اگر كسى به دنبال نفى علم موجود باشد، نبايد به دنبال نتيجه اى مثبت از عملكرد او باشيم. يا اصرار بر كاهش نرخ ارز جز به معنى فرار سرمايه ايرانيان نيست. همين الان ۲۰۰ ميليارد دلار سرمايه ايرانى در دبى است كه نتيجه ثبات نرخ ارز است. شعارهاى عوام پسند تنها باعث پيشرفت همسايگان ما و در جا زدن ما خواهد شد. اهل علم دنبال عوام پسندى نمى روند.
• آقاى دكتر چه شد كه يك اجماع گسترده در ميان روشنفكران در حمايت از آقاى هاشمى در مقابل آقاى احمدى نژاد صورت گرفت؟
عده  كثيرى از روشنفكران در انتخابات اخير از اعتدال حمايت كردند، به طور مشخص از آقاى هاشمى در دور دوم. به اين دليل كه گمان كردند جريان سياسى اى كه با انقلاب شروع شده با آزمون و خطاهاى فراوان و با هزينه زياد به سمت مدرن شدن مى رود و مخالفان آقاى هاشمى كه خواستار بازگشت به ۲۶ سال قبل بودند، در واقع ترمزى براى ماحصل روند اين مدت شناخته شدند. هرچند كند ولى حركتى اصلاحى شروع شد. حمايت روشنفكران از آقاى هاشمى نبود بلكه حمايت از مسيرى بود كه انقلاب در آن افتاده بود اين خيلى اتفاق جالبى بود و در آينده يك نقطه عطف تاريخى خواهد بود. بسيارى از اصلاح طلبان و روشنفكران متعارف (Conventional) يعنى روشنفكرانى كه نظير آنها در تمام جوامع وجود دارد و جزء دسته روشنفكران دينى نيستند با اين كه ضد دينى يا غير دينى هم نيستند به صورت جدى وارد انتخابات شدند. در حالى كه كمتر سابقه داشت اين دسته وارد منازعات سياسى شوند و از يك نامزد رياست جمهورى حمايت كنند. مثل اعضاى كانون نويسندگان. براى اولين بار است كه اجماعى در اين سطح و عمق ميان دو گروه از روشنفكران در عرصه سياسى شكل گرفت.
• مگر اين دو دسته يعنى روشنفكران عرفى و روشنفكران دينى با هم قهر بودند. يا خصومت داشتند كه اجماع آنان نقطه عطف شده است؟
بله، به نظر من اين اجماع به طور غير مستقيم محصول كارى است كه آقاى اكبر گنجى از پايه گذاران آن است. به رغم اينكه ايشان در اين انتخابات شركت نكرد. اين تجربه شخصى خود من هم است. آقاى گنجى اولين كسى بود كه از ميان روشنفكران دينى (حلقه كيان) مرز خودى و غير خودى و مرز روشنفكرى دينى و متعارف يا به قول شما عرفى را درهم شكست. گنجى پلى زد ميان افرادى كه اهل فكرند. ايشان در سال ۷۵ و در كتابى تحت عنوان «سنت و مدرنيته» مجموعه گفت وگوهايى با چند تن از روشنفكران عرفى انجام داد و سپس در مجله راه نو اين رويه را پى گرفت. رويه اى كه تا پيش از آن وجود نداشت و ديالوگى بدين شكل ميان اين دو دسته از روشنفكران وجود نداشت. مرز تصنعى ميان روشنفكران مشروع برچيده شد و تاثير مهمى در جريان روشنفكرى داشت. اگر هم در انتخابات اخير برخلاف اكثر ما و در اجماع گسترده صورت گرفته، شركت نكرد نبايد مورد گله قرار بگيرد چون راى ندادن هم يك حق است و نبايد مورد تخطئه باشد.
• آيا پشت كردن به اجماعى كه شما به آن نقطه عطف مى گوييد جاى انتقاد ندارد؟
انتقاد ايرادى ندارد ولى نبايد گنجى را محكوم كرد. اين اجماع در مسيرى شكل گرفته و شايد تكوين پيدا كند كه گنجى نقش مهمى در شروع آن داشته، حالا اگر ايشان مسير تندترى نسبت به ما انتخاب كرده نبايد محكوم شود بايد با انصاف با ايشان برخورد كرد. من همين جا آرزوى آزادى هرچه زودتر ايشان را مى كنم.
• چرا اكثريت مردم نتيجه اى كه اكثريت روشنفكران به آن رسيدند را قبول نكردند؟
من سئوال شما را مى خواهم اينگونه تغيير دهم كه اين اجماع چه حاصلى داشت. ببينيد از زمانى كه يك انديشه به عمل تبديل شود طول مى كشد. ولى هيچ مسير اصلاحى از اصلاحات انديشه بهتر نيست. چون عميق ترين نوع اصلاح است. ولى اين يك تاخير زمانى در اجرا دارد كه ما نبايد عجله بكنيم. مثلاً انديشه ها يا ساختار سياسى اى كه ما با آن مشكل داريم ناشى از انديشه هايى است كه در طول صد سال گذشته در عرصه فكرى شكل گرفته است. من به آن انديشه هاى چپ گرايانه مى گويم. در انديشه معاصر ما نوعى سنت گرايى و ملى گرايى با چپ گرايى آميزش داشته اند و انديشه غالب معاصر ما را شكل داده است. اگر از شهريور ۲۰ به بعد را نگاه كنيم نمايندگان اين تفكر حزب توده و جبهه ملى هستند. كه انديشه هاى مدرن را به انديشه هاى سوسياليستى و ناسيوناليستى گره مى ند و يك نوع انديشه دولت مدار را در جامعه ما درست مى كنند. رژيم شاه هم از اين موضوع مستثنى نبود.
• مگر خود سوسياليسم و ناسيوناليسم در بستر مدرنيته متولد نشدند و جزء مفاهيم مدرن نيستند؟
چرا. ولى ما فقط نكات منفى را گرفتيم. مثلاً از ناسيوناليسم به جاى اينكه وحدت ملى، يكپارچگى فرهنگى را بگيريم بيشتر به اقتصاد متمركز دولتى يا يك ناسيوناليسم پدرسالارانه و غير دموكراتيك رسيديم. حتى تصويرى كه ملى گراها از مصدق ارائه مى دهند او را فردى دموكراتيك و آزاديخواه (ليبرال) معرفى مى كند در حالى كه من اين گونه فكر نمى كنم. يا حتى خود شاه به ويژه كتاب آخر او «به سوى تمدن آزادى» را مطالعه كنيد. مى بينيد وى گرايشى مركب از ناسيوناليسم و سوسياليسم دارد كه در تضاد با آزادى و دموكراسى است. اكثر روشنفكران معاصر ما هم داراى تفكراتى اينچنينى بودند. آخرين نمونه هاى آن را هم در شريعتى و آل آحمد مى بينيم كه ايده هاى آنها در انقلاب ۵۷ هم متبلور شد. اگر ساختار سياسى و به ويژه اقتصادى بعد از انقلاب را هم بررسى كنيم مى بينيم كه ساختارهايى تحت تاثير ايده هاى چپ است. يا همين موضوع آزادى به ويژه در حوزه اقتصاد، در اوايل دهه ۶۰ يك اقليت محض بود كه از آن دفاع مى كرد تا اينكه در پايان دهه ۶۰ تكنوكرات هايى به اين اقليت پيوستند و برنامه اقتصادى رسمى دولت، اقتصاد غيردولتى شد و دولت آقاى هاشمى تصميم به اجراى آن گرفت. اما چون از نظر ذهنى جامعه و روشنفكران آماده نبودند اين برنامه با عدم موفقيت مواجه شد و بيشترين انتقاد و هجمه به سياست تعديل دولت اول آقاى هاشمى از سوى روشنفكران صورت گرفت.
• آيا امروز در جامعه روشنفكرى ما تغيير ذهنيت رخ داده است؟
بله روشنفكران ما طى اين ۱۶ سال يا ۲۶ سال مسير خوبى طى كردند و اساساً انديشه ها دچار اصلاح و تكامل شده، بنابراين الان مى بينيد كه طرفداران اقتصاد آزاد زياد شده اند. اينكه چپ هاى طرفدار اقتصاد دولتى در اواخر دولت آقاى خاتمى به دفاع از كاهش تصدى گرى دولت مى پرداد، نشان از يك فرآيند رو به رشد در عرصه فكرى اين گروه دارد و اين براى جامعه روشنفكرى ما دستاورد محسوب مى شود. اينكه طرفداران اقتصاد دولتى از اكثريت به اقليت رسيده اند يك پيشرفت در عرصه انديشه است. پس تلاش ها و حرف هاى ما بيهوده نبوده است. البته هنوز به عمل نرسيده و هر وقت بنا بر اجراى آنها بوده متوقف شده است. در انتخابات نهم هم اقتصاد دولتى هيچ نماينده اى نداشت. حتى آقاى احمدى نژاد هم به مظاهر اقتصاد دولتى كمى انتقاد كرد، ولى جايگزين روشنى ارائه نكرد. كم و بيش به نظر مى رسد كه همان اقتصاد توده گرا در دستور كار وى قرار دارد،  كه تحت عنوان اقتصاد مردمى عنوان مى شود. در هر حال يك حركت اصلاحى از ابتداى انقلاب شاهديم حتى در حوزه هاى غيراقتصادى و سياسى _ كه نمونه بازر آن آقاى خاتمى بود. آزاد شدن مطبوعات و گسترش سطح و عمق گفت وگوها در سطح جامعه بالاخره يك نوع پيشرفت است. حال در انتخابات اخير به ويژه مرحله دوم اگر روشنفكران پا به عرصه سياسى گذاشتند به همين خاطر بود. آنها اين پيشرفت تدريجى و روند اصلاحى را متوجه شدند، مسيرى كه هزينه زيادى هم براى آن پرداخت شده. آقاى دولت آبادى به درستى اشاره كردند. ما براى تكوين شخصيتى به نام هاشمى رفسنجانى ۴۰ سال هزينه داديم. همين طورى كه نمى شود ايشان را كنار گذاشت. به اهميت بحث اگر دقت شود همين جاست ما يك مسيرى را طى كرديم كه هم ضعف داشته هم قوت و نهايتاً به جمع بندى هايى رسيديم و اكنون جامعه روشنفكرى و فرهنگى و هنرى ما به يك نقطه رسيده كه اتفاقاً آقاى هاشمى هم پس از طى يك مسيرى به همين نقطه ما رسيده است. ما با آقاى هاشمى رفاقت شخصى نداريم و در انديشه هاى ايشان جذابيت خاصى براى روشنفكران وجود ندارد كه از او حمايت كنند. اما ايشان الان نماينده اين جريان تاريخى يعنى روند اصلاحى كشور هستند پس از وى حمايت كردند. كشور ما هزينه هاى جانى، مالى و اقتصادى فراوانى داده تا به اين نقطه رو به اصلاح حال با هر سرعتى رسيده و به سوى آزادى و دموكراسى در حركت است. در انتخابات اين دوره به ويژه دور دوم آقاى هاشمى بيش از بقيه اين موضوع را نمايندگى كرد.
• دوباره مى پرسم چرا مردم به اين نتيجه نرسيدند كه به آقاى هاشمى راى بدهند تا ايشان اين روند اصلاحى را ادامه دهند؟  به ويژه اينكه عزم اين كار در ايشان اين بار بيشتر از قبل به نظر مى آمد.
اشاره كردم. ببينيد تبعيت مردم از روشنفكران به معنى شكست ما نيست. اتفاقاً ما پيروز شديم. چون يك عده اى كه (روشنفكران عرفى) در كنار بودند الان به صحنه آمده اند و اين در آينده سياسى كشور ما بسيار موثر است. جدا از آن ما نه بايد از مردم يك چهره آرمانى ترسيم كنيم و نه يك چهره ضدآرمانى كه بگوييم نمى فهمند و فريب مى خورند. چون رفتار مردم در سوم تير داراى يك منطق است كه بايد مورد توجه قرار گيرد و آن تغيير وضع موجود است. حالا اين منطق با منطق ما متفاوت است. البته ما هم به دنبال فرار و نفى وضع موجود بوديم ولى نمى خواستيم از اين مسير پرمخاطره اى كه تا به امروز طى كرده ايم جدا شويم و به نقطه صفر برگرديم. ولى مردم به دنبال تغيير سريع تر بودند و مانند ما راى ندادند.
• به نظر شما مردم بعداً در مورد انتخاب خود پشيمان مى شوند؟
نه، اميدوارم اينگونه نشود. ما نبايد كارى كنيم كه مردم سرشان به سنگ بخورد و هزينه زياد بدهند به صرف اينكه با ما همراه نشدند. ما، تكنوكرات ها و همه به اين دولت بايد كمك كنيم و تفاوت درست و غلط را براى آنها نشان دهيم و تا جايى هم كه خود دولت بخواهد با حفظ اصول و پرنسيب بايد به دولت كمك كرد. البته منظورم پست گرفتن نيست بلكه تعامل و گفت وگو را توصيه مى كنم.
• شما به آينده دولت بعدى اميدواريد؟
در كوتاه مدت با توجه به شعارهايى كه در مجلس و توسط نيروهاى مشهور به آبادگران داده اند چندان به آينده خوشبين نيستم و اگر توده گرايى به راه افتد نتايج ناگوارى رخ خواهد داد كه بيش از همه به ضرر راى دهندگان آقاى احمدى نژاد خواهد بود. ولى ما نبايد بگوييم بهتر، بگذار دود آن به چشم مردم برود. بلكه بايد كمك كنيم به چنين وضعى نرسيم.
• به طور ويژه در اقتصاد هم بدبين هستيد؟
متاسفانه با افزايش تاريخى قيمت نفت دست دولت براى به كارگيرى شيوه هاى عوام پسندانه و پوپوليستى در اقتصاد بيش از گذشته باز است. يادآورى مى كنم كه در سال هاى ۵۴ تا ۵۶ هم دست رژيم از نظر مالى ناگهان باز شد و پول نفت را به سفره مردم برد.
• مگر افزايش رفاه مردم موجب تزلزل ساختار سياسى مى شود؟
نه، ولى رفاه با بردن يكباره پول نفت به سفره ها ايجاد نمى شود فقط سطح توقع بالا مى رود. رفاه بدون ايجاد شغل، افزايش فعاليت هاى اقتصادى و ايجاد درآمد بيشتر به دست مى آيد. ولى توزيع پول يا كالا به سفره هاى مردم رفاه نمى آورد. كارى كه شاه كرد در سال ۵۴ به بعد با افزايش درآمد خود شروع به واردات كرد و خانه ها و سفره  هاى مردم رنگين تر و متنوع تر شد. اين كار توقعات را بالا برد. همان هايى كه داراى سفره هاى رنگين  تر شدند پرسيدند كه تا به حال چرا اين تنوع را نداشتيم؟ قبلاً چه كسانى از اينها بهره مند بودند؟ چرا الان سهم ما بيشتر از اين نيست؟ اين توزيع پول نفت چون داراى منطق اقتصادى نيست و از نتيجه توليد حاصل نمى شود در جامعه تنش درست مى كند چون توقعات بدون دليل اقتصادى به وجود آمده است. يكى از اتفاقات بد در انتخابات اخير اين بود كه تعداد زيادى از سران نظام به مفاسد مالى و اقتصادى متهم شدند. نه فقط يك كانديدا بلكه اكثر آنها اين كار را كردند و نامزد پيروز جزء همين دسته بود و اگر بگوييم اينها فقط ترفند هاى انتخاباتى بود مى شود آن را كم هزينه از سر گذراند ولى اگر ادامه پيدا كند به چه معنى است؟ يعنى يا بايد سفره هاى مردم رنگين شود يا اينكه دولت آتى هم مانند قبلى ها داراى اتهامات فساد مالى مى شود. رفتار مردم هم در اين روند پرتنش مى شود. به نظر من اينها با آتش بازى كردند. دامن زدن به كينه هاى طبقاتى نوعى عمل پوپوليستى است كه متاسفانه برون رفتى براى آن در جامعه وجود نخواهد داشت. صلاح در اين است كه به اين رويه ترمز  زده شود و مسئوليت ما هم اين است و اگر نشد ديگر ما وظيفه اى نداريم.
منبع: روزنامه شرق