چرا عرصهي عمومي در ايران قدرتمند نميشود؟
تجديدحيات مناسبات سلطهگر و قانون ستيز بر عرصهي حيات ايراني دور از هر تلاش پرهزينه، شكي باقي نگذاشته كه اين تلاشها واجد نقص عمدهاي بوده است كه دستآوردها را نسبت به هزينهها بسيار كاهش ميدهد. ملت ايران بعد از هر خيزش و درهمكوبيدن موانع در مداري بالاتر گرفتار موانع متكاملتر و پيچيدهتر ميگردد و محكوم به تكرار تجربههاي پرهزينه ميشود. اين نقص عمده از عدم تبعيت خيزشهاي ايرانيان از قانونمندياي است كه ميبايست ايجابي، فراگير، همگرا، رشديابنده و مبتني بر جمعبندي آنچه كه ايراني تا بهحال بوده و آنچه كه شايستهي بودنش است و آنچه كه در اين دنياي پرتحول بايدش، باشد. اين قانونمندي را قدرتي پايدار، مستمر، مستقل از حكومتها و ناظر بر حكومتها و مدافع حقوق اساسي ملت ايران، اعم از طبقات و لايهها و قشرهاي مختلف آن مبتني بر خرد و حركت جمعي شكل ميدهد كه در عين تكثر در بستري واحد با مشخصات پيشگفته به وحدتي پرقدرت و تحولآفرين ميتواند دست يابد. آنچه كه امروزه از آن بهعنوان قدرت افكار عمومي نامبرده ميشود؛ اين قدرت را نهادهاي مدني، احزاب و تشكلهاي سياسي متكثر و جاري در بستر واحد ملي ميآفرينند. در اين صورت انسجام ملي، مستقل از حكومتها، قوام و دوام مييابد و حكومت تحت نظارت اين قدرت به فرصت خدمتگزاري به ملت و عرصهي بروز شايستگيها تبديل ميگردد. ابزار شكلدهي جامعه بهدست قدرتمندان و بيگانگان مجال نمييابند تا در زد و بندهاي پنهاني با اصحاب قدرت به حريم منافع ملي تجاوز نمايند. عدمشكلگيري چنين قدرتي در جامعهي ايراني معلول تلاشهاي مخالفان اعم از خارجي و داخلي و ضعفهاي فرهنگي و فكري و اجتماعي درون جامعهي ايراني است كه مخالفان به اعتبار ضعفهاي دروني آن، فعال و ميشوند.
قدرتهاي استعماري جهاني از ابتداي ورود به صحنهي تحولات دروني ايران براي بهدست آوردن، حفظ و گسترش منافع خود عرصهي عمومي ايران را هدف قرار داده و آن را فاقد قدرت، پريشان و متشتت خواستهاند. حكومتهاي ايران در چنين وضعيتي به معاهدهها وامتيازدهيهاي سنگين تن ميدهند تشكلهاي ايلي و قبيلهاي و باندهاي فراماسونري قدرت و ثروت بهراحتي ابزار دست چنين قدرتهايي قرار گرفتهاند. در جهان دوقطبي و دوران جنگ سرد، ايجاد تشكلهاي سياسي و اجتماعي وابسته و نفوذ در رهبري احزاب و نهادهاي مخالف و حمايت از تشكلهاي سنتي در جهت كوبيدن تشكلهاي مخالف از عمدهترين ترفندهاي آنها بوده است. نفوذ در رهبري حزب اعتداليون مشروطه و ايجاد تشكيلات فراماسونري و باندهاي قدرت وابسته در كابينه و مجلس و خاندانهاي حكومتي و ايجاد احزابي مانند عدالت، ارادهي ملي اتحاد ملي آريا و حمايت از تشكلهاي سنتي و غيره در برابر حزب توده و احزاب ملي و فريبدادن حزب توده و رودررو قراردادن آن با مرحوم مصدق و روحانيون و بازيدادن آن در تظاهرات عليه نمايندهي آمريكا براي كشاندن آمريكا به صف انگلستان و بزرگنمايي خطر كمونيسم از سوي انگليسيها، فداكردن نهضت جنگل و حزب كمونيست و حزب دموكراتيك ايران به پاي تثبيت حكومت تازهتاسيس شوروي در برابر حكومت رضاخان و عدم حمايت از حزب توده و رهاكردن آن زير سركوب شديد حكومت كودتا و استفاده ابزاري از حزب توده در جهت منافع شوروي و قرباني كردن فرقهي دموكراتيك آذربايجان و كردستان در معاملهي بزرگ بعد از جنگ بهوسيلهي شورويها و ... از جمله عواملي است كه در عدم شكلگيري قدرت عرصهي عمومي ايران موِثر مينمايد.
حكومتهاي ايران از عصر قاجار و بهخصوص با پيداشدن نفت و شكلگيري حكومت رانتي - نفتي در ايران، مبتني بر حاميپروري و تفرقه در درون ملت و امتيازدهي به خارجي بوده است. تشكلهاي ايلي، قبيلهاي، قومي، منطقهاي، نهادهاي مدني، احزاب و جريانهاي سياسي مزاحم، مخل و موي دماغ حكومتها محسوب ميشدند و ميبايست يا در تنازع دائمي به نفع حكومت و يا بهشدت سركوب شوند. سركوب شديد چهار جريان سياسي حامي بهقدرترسيدن رضاشاه توسطوي و تحمل هزينههاي سنگين مانند اعدامها و دانهاي طويلالمدت به كساني كه جمع يا گروهي را تشكيل ميدادند با دستآويز قانون "مُقدِمين عليه امنيت كشور"، سركوب شديد حزب دموكرات آذربايجان با بيش از 50 هزار نفر اعدامي و سركوب و اعدام سران حزب دموكرات كردستان و بستن راههاي ارتزاق و كار و استخدام و ترقي و تعامل براي اعضاي خانوادههايي كه يكي از وابستگان آنها به فعاليت سياسي يا حزبي مشغول بود و سركوب شديد و وحشيانهي حزب توده و احزاب ملي و مردمي قبل و بعد از كودتاي 28 مرداد و تشكيل احزاب و دستهجات حكومتي و دولتي براي مقابله با احزاب ملي و مردمي و منحرفكردن تلاشهاي مردمي و فرسودن توان احزاب و تشكلهاي مردمي در نزاعهاي بيحاصل و تحريك احساسات متعصبانهي ديني و مذهبي عليه احزاب و تشكلهاي مدني و ... همه و همه، تلاش حكومت را براي جلوگيري از شكلگيري قدرت در عرصهي عمومي نشان ميدهد كه انحصار قدرت حكومتي را بشكند و او را وادار به پذيرش مسئوليت اعمال و كردار خود و پاسخگو نمايد. اين اعمال حكومتي همراه با بمباران مداوم تبليغاتي عليه احزاب و تشكلهاي مدني توام با بالابردن هزينهي چنين فعاليتهايي از يكسو و تنظيم و تدوين قوانين بازي اقتصادي و سياسي و قضايي از سوي حكومت رانتي - نفتي و بهعبارتي دردستگرفتن امنيت اقتصادي و قضايي توسط حكومت از سوي ديگر زمينهي شكلگيري قدرت عمومي را بسيار ضعيف مينمايد.
بر اين تلاشهاي بيوقفهي حكومتها، تلاشهاي نهادها و مراجع سنتي فرهنگي و عقيدتي را بايد افزود كه تشكيل احزاب و نهادهاي مدني و ... را موجب ازبينرفتن نفوذ خود بر تودههاي احساساتي و متعصب و ازدسترفتن موقعيت اجتماعي و اقتصادي خود ميدانند؛ چرا كه با اتكا بر اين پايه با حكومتها دادوستد داشته و جزو طبقات قدرتمند و متنفذ محسوب ميشوند. تكفير و تفسيق اينها بسترساز ترور تشكلها و احزاب مدني توسط حكومتها شده است. مخالفت با حكومت از سوي اينها در عصر تحولات جديد از بيم ازدستدادن سلطهي خود بر تودهي عامي و موقعيت ويژهي اجتماعي و حكومتي ناشي ميشد. مخالفت با علم و فنون جديد و مظاهر آن از جمله مدارس و دانشگاههاي سبك جديد، راديو، تلويزيون و ... و تشكلهاي مدني و سياسي، همه و همه، به انگيزهي فوق انجام ميگرفت و ميتوان تصور نمود كه وقتي سه عامل فوق بهدلايلي همسو و همجهت قرار بگيرد، چه فاجعهاي ميتواند رقم بخورد.
هجوم مداوم و سلطهي چند قرني بيگانگان و حكومتهاي مستبد بيرحم بر ايران و ناكامي تلاشهاي تحولآفرين داخلي، فرهنگي پرورانده بود كه در آن انسان ايراني در خود فرورفته و نجات فردي و توسل به اين و آن براي نجات خود و تعطيل عقل و تلاش پيوسته در آن ترويج ميشد. عملكرد عوامل مخالف فوقالذكر در چنين بستري، فرهنگي را شكل داده است كه تا حدود زيادي بر تشكليابي و سامانيابي عرصهي عمومي تاثير منفي ميگذارد. فيلترهاي چنين فرهنگي در برخورد با افكار و انديشهها و تجارب جديد جهاني ناكارآ عمل كرد و بر پيچيدگي افزود.
در حاليكه مخالفان سامانيابي و قدرتمندي عرصهي عمومي و مردمي با انباشت تجارب و تداوم و دستيابي به منابع عظيم اقتصادي و قدرتي بر پيچيدگي خود ميافزود، عرصهي مردمي تلاشها براي سامانيابي، از نقصها رنج ميبردند، كه هنوز نيز ادامه دارد. اينكه مخالفان قدرتيابي مردم با تحميل انسداد و جلوگيري از انباشت تجربه و تداوم و بالابردن هزينهي تلاشهاي اين عرصه و تحميل غمنان و امنيت موِثر مينمايند، بهدليل ضعفهاي دروني جريانات سامانطلب مردمي است.
بيش از يكصد سال است كه از پيدايش اولين تشكلها و جريانهاي سياسي و اجتماعي ايران ميگذرد. عليرغم تجارب گرانقدر و هزينههاي سنگين و اعدامها و شكنجهها، عرصهي عمومي ايران از داشتن تشكلها و جريانهاي قدرتمند سياسي و اجتماعي محروم است و هنوز عرصهي عمومي فاقد قدرت تاثيرگذار است. تجارب تلخ آنها چماقي نيرومند در دست مخالفان مردمي بر ضد حركتهاي مدني است و تجارب شيرين آنها در محاق و پردهپوشي است. بازيخوردن احزاب و تشكلها از مخالفان و گسيختن اتحادها و ائتلافها در بگاههاي تاريخي و تجديدحيات مخالفان بر ويرانههاي آن و نبود برنامه براي فرداي پيروزي و آشفتگي شديد در اين مرحله و تقدم منافع و مصالح ايدئولوژيك و تشكيلاتي بر منافع عمومي و ... بهخوبي موِيد مطالبي است كه در ابتداي اين بحث به آنها اشاره شد. اصليترين ضعف تلاشهاي سامانيابي عرصهي عمومي، ضعف تئوريك و متديك است، و تا اين عرصه از اين منظر بر مخالفان خويش پيشي نگيرد و در دگي مردم حضوري ملموس نيابد، عرصه براي مخالفان باز خواهد بود. اگر در مباني فكري اين عرصه تا بهحال مبارزه اصل بود و همه چيز گرداگرد آن تعبير و تفسير و ارزشگذاري ميشد، اينك بهنظر ميرسد دگي ايراني بايد اصل قرارگيرد كه مبارزه براي دگي بهتر و شايستهتر در آن جزئي لاينفك و اساسي است.
منبع:
شماره 40- نيمه مرداد 84