گفتوگو با مصطفيتاجزاده
ما اشتباه كرديم يا آنها كه راي ندادهاند
معصومه ناصري، پرستو دوكوهكي 
۲ شهریور ۱۳۸۴ 
 
 
چهارميليون راي نامزد اصلاحطلبهاي پيشرو همه اميد آينده اين جناح براي بازسازي آينده سياسي احزابي است كه با شعار تشكيل جبهه دموکراسیخواهي و حقوق بشر نتوانستند بيشتر از اين مقدار در انتخابات دوره نهم رياستجمهوري راي به دست بياورند.هر چند آنها معتقدند جناحشان تنها جناحي است كه صاحب اين تعداد «راي خالص» است.
آنها حالا كه قدرت را از دست دادهاند به حضور موثر در حاشيه قدرت دلبستهاند و گمان ميكنند آنقدر موثر هستند كه بتوانند بر تصميمگيريهاي دولت آينده به عنوان يك جناح منتقد تاثير بگذارند.آن هم در حالي كه تنها رسانهشان فعلاً بولتن داخلي حزب مشاركت و هفتهنامه كمتيراژ عصرنو است.
مصطفيتاجزاده يكي از شخصيتهايي كه در هر دو حزب فعال است و با توجه به تحصيلات و سوابق سياسياش يكي از تئوريپردازهاي جناح اصلاحطلب است ميخواهد همچنان طبق مقررات دموكراتيك به بازي در حوزه قدرت بپردازد و شايد گهي فراموش ميكند آن طرف اين بازي حتي اگر كتابچه اين مقررات را خوانده باشد علاقهاي به رعايت مواد آن ندارد.
تاجزاه جز اولین كساني بود كه پذيرفت جناحشان شكستخورده است.با او درباره اين شكست و عواقبش صحبت كردهايم.
شما بعد از انتخابات اعلام كرديد كه شكست خوردهايد. به نظرتان اين اعلام پذيرش شكست خيلي كار مهمي است؟
البته پذيرش شكست مهم است چون اگر نپذيريم نميتوانيم واقعيت را درست تحليل كنيم و بر اساس آن راه حل مناسب ارائه كنيم. ما در انتخابات مجلس چهارم شكست خورديم ولي تصور ميكنم دليل اينكه توانستيم بعد از پنج سال به دوم خرداد و پيروزي آقاي خاتمي برسيم اين بود كه شکست را به رسميت شناختيم و سعي كرديم مشكلات و ضعفهايمان را بشناسيم و برطرف كنيم. بنابراين پذيرش شکست را مقدمه بسيار ضروري ميدانيم براي فهم درست واقعيت. در حقيقت به جاي اينكه به فرافكني بپردازيم و صورت مساله را پاك كنيم بايد ببينيم کجا ضعف داشتهايم و برويم به سمت رفع آن.
ميدانيد بعضي ميگويند انگار اينها با قصد پيروزي به ميدان انتخابات نيامده بودند. تا روز سوم شروع تبليغات انتخاباتي هنوز حتي يك پوستر هم در سطح شهر تهران توزيع نشده بود چه برسد به شهرستانها. بنابراين طبيعياست كه بپرسيم شما واقعاً اين نامزدتان را معرفي كرده بوديد و ميخواستيد راي هم بياوريد؟
ميپذيرم تبليغات ما در شأن انتخابات رياستجمهوري نبود. البته شخصاً اعتقاد ندارم در ايران تبليغات كاربرد زيادي دارد. در همين انتخابات نامزدهايي كه بيشترين تبليغات را كردند پيروز نشدند. تبليغات به معناي چاپ پوستر و اينجور چيزها نقش تعيين كننده ندارد. با وجود اين ميپذيرم كه تبليغات ما ضعيف بود و نتوانستيم در حد كافي اطلاع رساني كنيم ولي معتقدم شكست ما ناشي از ضعف محاسبه بود تا ضعف اطلاعرساني. البته مشكلاتي هم داشتيم. غير از مساله مالي ما يك هفته فرصت را از دست داديم براي اينكه ببينيم آقاي معين وارد انتخابات بشود يا نشود.يعني يكشنبه شب كه شوراي نگهبان اسامي نامزدها را اعلام كرد ما عملاً شنبه هفته آيندهاش اعلام كرديم كه در انتخابات شركت ميكنيم. در اين يك هفته بقيه نامزدها، تبليغات خود را شروع كرده بودند كه با توجه به فاصله كم آراء نامزدها با يكديگر در مرحله اول، اطلاع رساني بيشتر ميتوانست موثر باشد.
دوستانتان ميگويند ما پول نداريم.دليل اين ضعف تبليغاتي هم همين است.درست است؟
نه! پول داشتيم منتها كم داشتيم. اگر پول نداشتيم كه همين ميزان از تبليغات را هم نميتوانستيم انجام دهيم.
ميگويند كل درآمدتان از يك موسسه فرهنگی بوده... ؟
كمكهاي مختلفي بود اما در انتخابات گذشته چون كل جبهه دوم خرداد درگير ميشد هر حزبي بخشي از هزينهها را تامين ميكرد اما اين بار گروههاي هجدهگانه دومخردادي نامزدهاي متفاوت داشتند.كارگزاران سادگي، خانه كارگر و حزب اسلامي كار از آقاي هاشمي و مجمع روحانيون از آقاي كروبي حمايت كردند. اين تفرقه باعث شد منابع ماليمان تقسيم شود.در انتخابات گذشته معمولا ما كمترين نقش را در تأمين مالي داشتيم و بيشتر كارمان طراحي و نرمافزاري بود. 
در اين مورد بعضي از همفکران شما می گويند ما يك حزب شكستخورده هستيم و يك حزب شكستخورده پول ندارد؟
همين الان برخي احزاب شكست خورده وضع ماليشان بهتر از احزاب پيروز است. به هر حال اگر ميخواهيم نقش يك حزب مؤثر را بازي كنيم بايد مولفههاي آن را هم بپذيريم يكي منابع مالي است. در دنيا منابع مالي احزاب را دولتها تأمين ميكنند. در ايران بخش كمي از مخارج احزاب را دولت ميپردازد. راه ديگر آن است كه با پرداخت حق عضويت مخارج احزاب تامين شود. ما مشكل ديگري هم داشتيم. بعضي از كساني كه منابع مالي ما را تامين ميكردند در اين انتخابات جزء تحريميها بودند. مشكل ديگرمان اين بود كه تا روزي كه آقاي معين تاييد صلاحيت شد كمتر كسي به ما كمك كرد چون فكر ميكردند نامزد ما رد صلاحيت ميشود. بنابراين به نامزدهاي ديگر كمك كردند.
قبل از انتخابات بعضی به شما می گفتند مگر مردم گروگان شما هستند که در هر صورت به شما راي بدهند حالا ميخواهم بپرسم شما بيش از حد روي اين نقطه حساب باز نكرده بوديد؟
نه، ما جاي ديگري اشتباه كرديم. من باور نميكردم آقاي كروبي اينقدر راي بياورد. رفتار راي دهندگان در كشور ما طورياست كه تقريبا آن ميزان رايي كه هر كس در تهران ميآورد اگر ضرب در ده بكنيم ميشود راي كل كشور او. ما راي آقاي كروبي را در تهران همين مقدار كه آورد پيشبيني كرده بوديم. بنابراين فكر ميكرديم در سطح ملي هم ايشان حداكثر سه ميليون راي ميآورد. يعني دو ميليون از آراي آقاي كروبي را در سبد خودمان حساب ميكرديم. به علاوه فكر نميكرديم آقاي مهرعليزاده در استانهاي اردبيل و آذربايجان غربي و شرقي اول شود. ما دو ميليون راي كم داشتيم كه به مرحله دوم برويم و يقين داشتيم كه با اين محاسبات حتما در مرحله اول با آقاي هاشمي به مرحله بعد ميرويم. يعني پيروز ميدان خواهيم بود.از طرفي چون نامزدهاي محافظهكارها متعدد بودند و امكان اجماع از بالا منتفي شده بود، فكر مي كرديم راي آن جناح پراكنده ميشود.
قويترين نامزد جناح راست از نظر ما آقاي لاريجاني بود كه شوراي هماهنگي و موتلفه از او حمايت ميكرد. فكر ميكرديم آقاي لاريجاني را پشتسر ميگذاريم كه گذاشتيم. راي آقاي قاليباف را همينقدر پيشبيني ميكرديم. آقاي رضايي هم كه انصراف داد. آقاي احمدينژاد نامزدي بود كه ما فكر نميكرديم راي بياورد، روز آخر حزب پادگاني يكصدا رفت پشت سر ايشان.
الان كه نتيجه انتخابات را ميبينم فكر ميكنم در دور اول با اين حساب چارهاي نداشتيم كه يا ما به نفع آقاي كروبي برويم كنار يا آقاي كروبي به نفع ما كنار برود. در اين صورت يقيناً يكي از اين دو نفر به دور دوم ميآمد، با آقاي هاشمي رقابت ميكرد و به احتمال زياد پيروز ميشد.
يك شهروند عادي ايراني چرا بايد به آقاي معين راي ميداد؟ اصلاحطلبها در طول اين هشتسال حاكميتشان چه مزيتهايي به آن شهروند نشان داده بودند كه دوباره بيايد به آنها راي بدهد و نامزدشان را به عنوان نفر اول انتخابات به دور دوم بفرستد؟
همين نگراني كه روشنفكرهاي ما، طبقه متوسط شهري، تكنوكراتها و تحصيلكردههاي ما را در برگرفته است مزيت نامزد ما را نشان ميدهد.
از سوي ديگر بخشي از جامعه انتظارشان بيشتر از واقعيتهاي موجود ايران بود و اميدوارم نتيجه اين انتخابات آنها را واقعبين كرده باشد. به نظر من يكي از بزرگترين دستاوردهاي اين انتخابات اين است كه خيلي از نيروها را واقعبين كرد. 
جزء آنهايي كه واقعبين شدهاند خود شما هم هستيد؟
بله! گفتم فكر نمي كردم آراي آقاي كروبي 5 ميليون بشود. اگر پيشبيني ميكرديم رفتارمان طور ديگري ميشد. اما درباره ديگران اجازه دهيد يك مثال بم. در چهار پنج سال گذشته بسياري به ما انتقاد ميكردند كه چرا در مجلس ششم آقاي كروبي را رئيس مجلس كرديد؟ چرا خودتان رئيس مجلس نشديد؟ در حالي كه به نظر من انتقاد جدي اين است كه چرا در انتخابات رياست جمهوري ائتلاف نكرديد؟ ما آن وقت ميگفتيم قدرت ما در اين وحدت است و به محض اينكه شعبه شعبه شويم همان اتفاقي ميافتد كه در نهضتهاي ديگر افتاد از جمله در جنبش ملي شدن صنعت نفت و داستان دكتر مصدق كه يارانش از او جدا شدند. البته آنها كه ميگويند ما نبايد در اين بازي شركت كنيم بر اساس مدل انقلابي نظر ميدهند. بر اساس جدايي ملت - دولت. ميگويند بگذاريد ظلم زياد شود تا جامعه منفجر شود. من اسم اين را ميگذارم تفكر منجيگرا. از اين تفكر دموكراسي بيرون نميآيد. از درون اين انتخابات ما ميتوانيم دموكراسي بيرون بياوريم.
آيا با وجود دولت كنوني واقعاً ما به دموكراسي خواهيم رسيد؟
الان دولت پيروز چهكارميخواهد بكند؟ اگر بخواهد فضاي اجتماعي را ببندد هشدارهايي كه ما ميداديم درست از آب درمي آيد و جامعه مقاومت ميكند. اگر فضاي اجتماعي را باز نگهدارد خب اين همان كاري است كه اصلاحطلبها ميخواستند انجام بدهند. در زمينه سياست خارجي و داخلي هم همينطور. در مورد مسائل اقتصادي كه مورد تاكيدشان بوده اگر باعث بهبود وضع اقتصادي مردم شوند جامعه ميتواند به نيازهاي ثانويهاش برسد. اگر نه، شكست ميخورند.
از طرف ديگر براي اولينبار در تاريخ ايران جناح شكست خورده ميخواهد احزاب مقتدر تشكيل بدهد. چون در ايران هميشه احزاب دولت ساخته بودهاند. هر كس پيروز ميشد حزب تشكيل ميداد.
آقاي رفسنجاني بيست سال پس از انحلال حزب جمهوري اسلامي ميخواهد حزب راه بيندازد يا از تشكيل جبههاي از طرفدارانش حمايت كند. آقاي كروبي ميخواهد حزب تشكيل بدهد. ما هم ميخواهيم جبهه دموكراسيخواهي تشكيل بدهيم.
چه اتفاقي افتاد كه حزب مشاركت نتوانست شكست خودش را پيش بینی کند.
ما نتيجه انتخابات را واگذار كرديم اما دستاوردهاي زيادي داشتيم.دو مساله را بايد از هم جدا كرد. يكي روند انتخابات است و دوم نتيجه آن. ما حرفمان اين بود كه با ورود به انتخابات حزبمان احياء ميشود. نيروهايمان را شناسايي ميكنيم. حتي اگر شكست بخوريم ميتوانيم بعد از انتخابات بگوييم ما در انتخابات شركت كردهايم. اينقدر راي آوردهايم. بنابراين امكان فعاليت رسمي و قانوني ميخواهيم، روزنامه ميخواهيم. اساساً در دوم خرداد با همين تحليل وارد انتخابات شديم. ما فكر نميكرديم در سال 76 پيروز ميشويم. در هر حال وقتي نامزد ما را در حد رياستجمهوري تاييد ميكنند نميتوانند بگويند به شما روزنامه نميدهيم. تريبون نميدهيم. بنابراين حرف ما در انتخابات به آنهايي كه ميگفتند شركت نكنيد اگر شركت كنيد شكست ميخوريد اين بود كه حتي اگر شكست بخوريم فرقمان با شما اين است به يك نيرو تبديل ميشويم. تحريميها الان نيرو نيستند اما جريان هستند زيرا برنامه ندارند كادر ندارند امكانات حزبي ندارند.
آقاي تاج زاده همان دورهاي كه شما راي هم آورديد و پيروز هم شديد باز ديديد كه تريبونهايتان را گرفتند. روزنامههايتان را بستند.
ما تا دو سه روز قبل از مرحله دوم انتخابات روزنامه اقبال را منتشر ميكرديم.
نه منظورم الان نيست.منظورم دوران بعد از دوم خرداد است.
همانوقت هم ما روزنامه داشتيم 
ولي مدام توقيف شديد.مشاركت،نوروز،صبح امروز،بهار آفتاب امروز باز هم بشمرم؟
سخن روشن است اما اين وضع را مقايسه كنيد با احزابي كه هيچ وقت روزنامه نداشتند. نهضت آزادي حزبي است كه چون درون قدرت نبود يك روز هم پس از سال 60 روزنامه نداشت. ما در اين هشت سال چند روزنامه داشتيم، البته به تناوب.
پس شما كه قدرت اجرايي و قانونگزاري را در دست داشتيد نسبت به نهضت آزادي كه يك حزب بيرون از حاكميت بود خيلي پيش بوديد!
خب بله! ما كه نبايد ايران را با سوئيس مقايسه كنيم.
ولي شما حزب در قدرت بوديد.
در سوئيس اگر حزبي در قدرت نباشد ولي روزنامه و تريبونش ميتواند داشته باشد چون آنها جامعه مدني قوي دارند ما اينطور نيستيم.
حزبي كه تلاش ميكند در حكومت باشد به همان ميزان ميتواند اميدوار باشد كه روزنامه داشته باشد، دفتر و عضو داشته باشد. ولي ميفرماييد اين وضع ايدهآل نيست، بله همينطور است.
ميگويم حتي حداقل هم نبوده
بعد از آن واقعبينيها تو رو خدا نگوييد حداقل نبوده است!
ببينيد شما مدام روزنامه زديد و روزنامههايتان را بستند
بالاخره ارتباطمان برقرار بوده و روزنامه داشتيم. فرق مي كند با زمان شاه كه همه احزاب يك هفته نامه هم نداشتند.
...اگر نگويم همه ميتوانم بگويم بيشتر اعضاء دفتر مركزي حزب مشارکت سابقه فراخوانده شدن به دادگاه يا محكوميت دارند.جاي دوري نرويم به خود شما چقدر گير ميدهند؟
شما ما را با وضعيتي مقايسه نكنيد كه نبايد هيچ دادگاهي برويم چون حزب در قدرت هستيم. شما بايد ما را يا با كشورهاي همسايه مقايسه كنيد يا با وضعيت پيش از انتخابمان.
ميگوييد بعد از دوم خرداد دادگاه ميبردند. من ميگويم قبل از آن راحت آدم ميكشتند جامعه اصلا متوجه نميشد. نه اين كه متوجه بشود و سكوت كند. من بارها گفتهام ماجراي اتوبوس نويسندگان را 99 درصد شهروندان ما بعد از دوم خرداد فهميدند كه بله يك اتوبوس از نويسندگان را می خواستند بفرستند ته دره .ما از آن نقطهاي كه سعيد امامي تصميم ميگرفت در اين جامعه كي حق حيات دارد و كي ندارد رسيدهايم به اينجا كه هر يك ماه يكبار ما را ميبرند دادگاه ببينيد اين يك پيشرفت بسيار بزرگ است. 
درست است كه هنوز به نقطه ايدهآل نرسيدهايم كه ديگر كسي به خاطر گرايش سياسياش دادگاه نرود. اين كه ميگويند پروسه دستيابي به دموكراسي تدريجي است يعني همين. الان در جامعه ما چند تا داني سياسي داريم؟ البته من معتقدم يكي هم نبايد داشته باشيم ولي كلا شايد بيست تا داني سياسي هم نداشته باشيم.
ولي همانها هم دانياندها؟
بله، ولي تقصير خود اين محافظه كارهاست كه اينها را راديكال ميكنند. ما دانياني داشتهايم كه بيرون آمدند. هيچ اتفاقي هم نيفتاده است.
آقاي نوري، آقاي باقي، آقاي اشكوري، آقاي آقاجري، همه نيروهايي كه اين مدت رفتند دان و آمدند بيرون چه اتفاقي افتاد؟ آيت الله منتظري رفع حصر شد، چه شد؟
اين چند نفر هم معتقدم ميتوانستند آزاد شوند و در روزنامه كارشان را بكنند. در هر حال بايد توجه كنيم ما درجامعهاي دگي ميكنيم كه تاريخ استبدادي دارد و قويترين دموكراسيهاي دوروبرش هم دموكراسيهايي هستند كه بسيار شكنندهاند از تركيه و پاكستان تا عراق و افغانستان كه به زور آمريكا و با هزينههايي كه ميپرداد دموكراسي دارند. اينها واقعياتي هستند كه در عصر جهاني شدن خود را نشان ميدهد. هجده ميليون از كساني كه به جان كري راي دادند مطلوبشان كري نبود ولي براي اينكه به بوش راي ندهند به كري راي دادند.اين يعني يك سوم كساني كه به كري راي دادند.
به نظر من معيار مقايسه بايد يك؛ با شرايط منطقه باشد، دو؛ با شرايط قبل از اصلاحات باشد، سه؛ با نيروهايي كه در درون حكومت نبودهاند.
من فكر ميكنم نسبت به اينها مشي ما مشي بهتري بوده است اگر بتوانيم رفتار درستي از خود نشان بدهيم.
رفتار درست يعني سكوت ممتد؟
جامعه اگر ببيند حزبي كه در انتخابات شكست خورده كارشكني نميكند منفعل نميشود و در صحنه حضور دارد و هم به جناح پيروز احترام ميگذارد و هم قاطعانه كارهاي غلطشان را نقد ميكند حتما به اين جريان اقبال ميكند. و اگر پيروز شويم روابط سياسي نرم ميشود. آن جناح هم نميتواند اگر شكست خورد به قتلهاي جيرهاي يا قتل عام مطبوعات دست بد.
ببينيد همين مصاحبهاي كه آقاي كلهر كرده كار ندارم با هماهنگي رئيس جمهور پيروز بوده است يا بدون هماهنگي. من آن مصاحبه را پيروزي اصلاحات ميدانم حتي اگر بگويد و قسم بخورد نظر شخصياش بود. به هر حال آن نظر كسي است كه نماينده آقاي احمدينژاد در تلويزيون بوده و اين يعني اصلاحات تا قلب ستاد آقاي احمدينژاد پيش رفته و آن را فتح كرده است. اين حادثه كمي نيست. اتفاقاً اين حرفهاي كساني است كه بيشترين انتقادها را به دولت آقاي خاتمي از زاويه فرهنگي ميكردند. در سياست خارجي نيز آقاي حداد در بلژيك اعلام كرد سياستهاي تنشزدايي آقاي خاتمي در دوره جديد دنبال ميشود.
شما همين را مقايسه كنيد با انتقادهايي كه هفته پيش از انتخابات به سياست خارجي داشتند كه انفعالي بوده و بايد انقلابي شود.
الان براي اينكه دنيا را آرام كنند مجبورند نام آقاي خاتمي را ببرند.اين به نظر من موفقيت است.
در عرصه اقتصادي نيز اگر اينها با مافياي قدرت و ثروت در افتادند كه من اساساً بدبين هستم به اين مساله، اتفاق مباركي است و اگر موفق شدند اين موفقيت اصلاحات است و اگر نتوانستند كاري كنند ما ميگوييم ديديد اينها فقط شعار بود.
پس با اين استدلال موفقيت يا عدم موفقيت در هر صورت به نفع شماست. 
در صورتي كه جريان مسالمت آميز باشد بله.من نگران خشونتم. ما اگر به خشونت كشيده شويم اين شكست اصلاحات است. چه خشونت داخلي چه خارجي. اما اگر محافظه كاران در انتخابات موفق شوند اين شكست اصلاح طلبان است شكست اصلاحات نيست. مثل شوراي شهر ميماند. ما در تهران كه شكست خورديم اينها وارد شوراها شدند ولي اين نهاد جا افتاد.
شما اين را مقايسه كنيد با وقتي كه ما ميخواستيم انتخابات شوراها را برگزار كنيم و به ما ميگفتند اگر اين انتخابات را برگزار كنيد كشور از هم پاشيده ميشود. حالا كه پيروز شدهاند هي ميگويند اين شورا چه چيز خوبي است. خب اين وسط يك نهاد مردمي تثبيت شد. يعني نهاد شوراها اتفاقاً با پيروزي جناح راست در انتخابات تثبيت شد. مثال ديگري بم برايتان وقتي ما آمديم سركار نميگذاشتند از اهل سنت فرماندار بگذاريم ميگفتند خطرناك است. من به آقاي رمضانزاده گفتم يكي از برادران اهل سنت كه گرايش به سمت محافظهكاران داشته باشد معرفي كن براي فرمانداري و اين مساله تثبيت شد.
فرمانداري كجا؟
آقاي بابا خان توي كردستان كه بعد از مدتي هم بندهخدا فوت كرد...
پس همان يك فرماندار اهل سنت هم از دست رفت؟
آن يك فرماندار حالا تبديل شده به دوازده تا فرماندار و بعيد ميدانم آقاي احمدينژاد هم بتواند اينها را عوض كند. يا اگر برکنار كند بايد بهجايشان فرماندار اهل سنت بگذارد. در هر حال اجازه دهيد به صراحت بگويم در هر انتخابات اگر هم يقين بدانيم شركت كنيم شكست ميخوريم باز هم بايد شركت كنيم. چون نقش اين شكست در تثبيت دموكراسي كمتر از پيروزي نيست. ببينيد اين ادبيات كه اكثريت مردم بيديناند، اكثريت عرقخورند، و راي مقدس و راي غير مقدس رفت كنار و شروع كرده اند به تعريف كه مردم چقدر هشيارند و انتخابات چقدر خوب است.
شما ادبيات همين آقاي احمدينژد را ببينيد. يك ماه پيش ميگفت انقلاب پيروز نشده كه دموكراسي بيايد. حالا ميگويد ما مردمسالاري ديني ميخواهيم.
یعنی با محافظهكارها به تفاهم رسيديد؟ 
به تفاهم نرسيديم به يك توا قوا رسيديم كه اين توا يعني استقرار دموكراسي. يعني شما مباني اصلاحات را بپذيريد. ما به شما كه قدرت در دست تان است احترام ميگذاريم.
فكر نميكنيد يك اشتراك لفظي پيش آمده باشد.يعني منظور آنها و شما از مردمسالاري يك تعريف واحد نباشد؟
مهم نيست در ذهن ما چه ميگذرد چون معتقدم آنها خيلي به دموكراسي اعتقاد ندارند اما لفظش را مجبورند به كار ببرند. به تدريج خيلي از كارهاي دموكراتيك را مجبورند انجام دهند. دموکراسي از نظر من آن نيست كه همه افراد جامعه به اين نتيجه برسند كه دموكراسي بهترين شيوه اداره جامعه است. بايد توا قوا ايجاد شود و به خصوص چون آن طرف با کودتا به قدرت نرسيده است ما ميتوانيم آزادانه مصاحبه ميكنيم.
درست است كه مشاركت روزنامه ندارد ولي بعضي اصلاح طلبان روزنامه دارند. شرق هنوز منتشر ميشود. اعتماد هست.
ولي جبهه مشاركت تريبون ندارد.
بخشي از كوتاهي ما اين بود كه پابهپاي بسته شدن روزنامههايمان راههاي ديگر را امتحان نكرديم. من معتقدم ما اگر چهار سال پيش ماهواره مي ساختيم جلوي بستن روزنامه را ميگرفتيم. كوتاهي كرديم. چرا؟ دلايلش مفصل است.
چون احتمال خشونت را مطرح كرديد فكر ميكنيد مشكل عشقي با خانم رايس به جاهاي باريك ميكشد؟
بستگي دارد به رفتار حكومت و رفتار مردم. ما اگر حساس باشيم در صحنه باشيم قدرتمان از بوش هم بيشتر است. ما اعلام كرديم طالبانيسم دارد ميآيد. جرياني دارد ميآيد كه ته دلش ميگويد اختناق در داخل جنگ با خارج. حالا اگر اين خط را دنبال كنيم براي اينكه ثابت كنند حرف ما اشتباه است مجبورند آزادي در داخل صلح در خارج را پيگيري كنند.
اگر خداي ناكرده منفعل بشويم و اميد ببنديم به خارجي و آن طرف احساس كند مردم نااميدند و زمينه براي ماجراجويي فراهم بشود ممكن است وارد چرخه خشونت بشويم وپرونده ما را ببرند شوراي امنيت و اين آغاز يك دوران سياه است براي كشور.
پس شما احتمال خطر حمله آمريكا را جدي ميدانيد؟
خطر را جدي ميدانم اما احتمالش بستگي دارد به رفتار ما، دولت ما و دولت آمريكا. البته كشورهايي مثل اروپا هم هستند كه ميدانند اگر اتفاقي بيفتد كشور يكدست ميافتد در دامن آمريكا.
بعضي ميگويند شما زيادي اين خطر را بزرگ كرديد در حالي كه يكي از كارهاي خوب ما اين بوده كه اين خطر را در سطح ملي مطرح كردهايم.
درست است كه در حوزه تصميمگيري نيستيم ولي تصميمساز هستيم. نهادهاي مدني و مردم هستند كه بايد نظرشان را تحميل كنند به حكومت،حكومت دست هركس كه ميخواهد باشد.
احزاب و نهادهاي مدني موجود آنقدر قدرت دارند كه دست به تصميمسازي بند؟
بايد قدرت پيدا كنند. الان آقايان هاشمي و كروبي ميخواهند حزب بند. دانشگاهيها و روشنفكرها و طبقه متوسط شهري حساس شدهاند. اين باعث ميشود آنها ناچار شوند در يك چارچوب مدني رفتار كنند.
من يك مقاله درباره آقاي احمدينژاد نوش