سیاست...؟ یا حقوق...؟
گذاربه عقلانیت
ادیب عزیزی
شنبه 19 شهریور 1384
 
 واژه "سیاست"امروز، در ادبیات جامعه ما بیشترین کاربرد را پیدا کرده، وجایگزین واژه های بسیاری شده است. هرعملی که به استیفای حقوق افراد وجامعه برمی گردد عملی سیاسی تلقی می شود. گاهی سیاست ورزی به روشنفکری، انقلابی گری، اصلاح طلبی، تحول خواهی، آزادی خواهی، عدالت طلبی و بسیاری مفاهیم دیگراطلاق می شود، یا مثلا، دراکثرمواقع، به جای واژه هایی نظیر روش، شیوه، راه، ایده، طریق، هدف، نتیجه، عمل وبسیاری از واژه های دیگر از واژه سیاست استفاده می شود. این موضوع مفهوم واژه سیاست را به شدت گنگ و مبهم کرده است، هر چقدرکه ازاین واژه استفاده می شود، برمیزان ابهام آن افزوده می شود. تکرارفراوان این واژه درمیان مردم از فراوانی فهم آن درجامعه ناشی می شود، نه آنکه تصورکنیم فهم واحدی ازآن وجود دارد. این فراوانی فهم های موجود از سیاست به دلیل آن است که "سیاست" درمتون کهن ما همواره فعل حاکمان بوده است. به دلیل بیگانگی این فعل برای توده ها، همچنین بهره گیری گسترده از واژه سیاست، می تواند، به گفتگوهای اصلاحی وشکل گیری جامعه مدنی، که تثبیت حقوق قابل فهم مردم است، آسیب جدی وارد کند. 
علی رغم آنکه مفهوم سیاست در آثار بزرگان تاریخ کهن ما به مملکت داری و داوری ونظایر آن دلالت دارد، وتا حدودی با دیدگاه افلاطونی ازسیاست (دانایی - سروری) نزدیک است و دردیدگاه برخی از شعرای کهن ما همچون نزد سوفسطائیان یونان قدیم به هنر همگانی تعبیر می شود، اما مفهوم امروزی "سیاست" که معادل politics در زبان انگلیسی است، به علم یا روش علمی اطلاق می شود، که برای برتری جویی وکسب قدرت ازطریق کسب منافع، مورد استفاده قرارمی گیرد. کاربرد سیاست، بیشتر درمواقعی است، که دوکشور یا دوحزب با منافع مادی متضاد یا متفاوت تلاش دارند، با کمک علم سیاست به منافع بیشتری دست یابند، هرچند که در پاره ای مواقع، ممکن است، تلاشهای سیاسی درعرصه های بین المللی منجربه ایجاد منافع مشترک شود. اما خواستگاه فعل سیاست از تضاد منافع ناشی می شود.
تلقی جدید ازسیاست که آنرا به یک دانش عقلانی زمینی ( نه آنچنان که افلاطون برای عده ای خاص منظورمی کرد، و نه آنچنان که سوفسطائیان هنر همگانی می دانستند) وکمیت پذیر معرفی می کند، از زمان بعد رنسانس و درمیان انقلابی که درحوزه تفکیک علوم اتفاق افتاد، شکل گرفت. سیاست دانش ما بعد جامعه مدنی است، درایجاد جامعه مدنی اروپایی، اندیشه های متفکرانی چون ژان ژاک روسو نقش اساسی داشته اند، که به هیچ وجه از رده فیلسوفان سیاسی دسته بندی نمی شوند. روسو یک فیلسوف اجتمایی است، که جامعه حقوقی وقرادادی را به پیش می کشد. 
"سیاست" براین مبنا علمی است، که درروابط بین کشورها و در رویارویی دولتها با یکدیگر، برای کسب منافع بیشتر، مورد استفاده قرار می گیرد. دردوران جدید و درکشورهای صنعتی پیشرفته امروز، احزابی که شرکت های بزرگ چند ملیتی را نمایندگی می کنند، به دلیل سطح منافعی که درسراسرجهان دارند، "احزاب سیاسی" تلقی می شوند. به دلیل آنکه حوزه فعالیت آنها ازمرزهای جغرافیایی کشورهای خود فراتر می رود، برای منافع بیشتردرجهان با رقیبان خود برسر کسب قدرت درداخل به رقابت برمی خید. توجه آنها به مسائل داخلی وملی، ناشی از سیاست ورزی در جهان خارج است. دولتهایی که توسط چنین احزابی به قدرت می رسند، برای کسب منافع درجهان با زبان دیپلماسی و گاهی نیز به زبان زور متوسل می شوند. این احزاب به هیچ وجه قابل مقایسه با گروههایی نیستند که در داخل کشوری مثل ایران به دنبال دستیابی به حداقل های حقوق مدنی هستند، چنین احزابی را نمی توان احزاب سیاسی نامید، ضمن آنکه چنین عنوانی متناسب با اهداف گروه های ایرانی به نظر نمی رسد. این عنوان فقط می تواند، گروه های حق طلب وآزادیخواه داخلی را درشرایط تضاد وتشتت قراردهد. 
درجایی که جامعه مدنی شکل نگرفته باشد، رقابت برای کسب قدرت، که از ویژگی های یک حزب سیاسی است، بی معنی خواهد بود. قبل از هرچیز می بایست تمام تلاش ها برای ایجاد جامعه مدنی صورت گیرد وسپس در جامعه مدنی، رقابت مبنای کسب قدرت قرار گیرد. جامعه مدنی نیز فقط ازطریق پیگیری متحدانه تمام گروهها برای به رسمیت شناساندن حقوق برابر برای همه شهروندان، قابل دسترسی خواهد بود. مسئله قدرت وشیوه کسب آن موضوعی مابعد جامعه مدنی است، درصورتی که تلاش برای تثبیت حقوق انسان، اقدام ماقبل جامعه مدنی به نظرمی رسد. گام نهادن به سوی جامعه مدنی، به طرح مسائلی که ناظر برحقوق شهروندان باشد، نیاز دارد، نه طرح مسائلی که ناظر به سیاست یا روش کسب قدرت باشد. 
با توجه به آنچه که گفته شد، منطقی به نظرنمی رسد، از واژه ای که حداقل برای مردم میهن ما بیشترین بار منفی را، از جهت دخالت های بیگانگان داشته وهمچنین تنوع فهمی که از آن وجود دارد، با چنین گستردگی مورد استفاده قرار گیرد، تا جایی که پی گیری ابتدایی ترین حقوق افراد جامعه عملی سیاسی تلقی می شود وگروه هایی به عنوان احزاب سیاسی نام می گیرند که کمترین نقش را درتصمیم گیریهای میهن خود ندارند تا چه رسد در تحولات جهانی نقشی داشته باشند. بازهم تاکید می شود، این نام، تمام گروههای حق طلب را درتضاد با یکدیگرقرارمی دهد.
جالب اینجاست، هرکسی که می خواهد خود را در نزد افراد جامعه پاک ومنزه جلوه دهد، می گوید من جزء هیچ جریان وحزب سیاسی نیستم، این بدان معنی است که عمل سیاسی درذهنیت جامعه عملی گیرا وجذاب به نظر نمی رسد، بلکه برعکس فعلی مذموم به حساب می آید. حال آنکه اگر گروه های حق طلب و آزادی خواه که حداقل حقوق مدنی خود را طلب می کنند، فعالیت های خود را، که پی گیری حقوق افراد جامعه یا اعضاء وهواداران خود است ، فعالیت "حقوقی" نه "سیاسی" قلمداد می نمودند، امروز پی گیری مطالبات جامعه اینقدرنمی توانست زیر ضرب مخالفان حقوق شهروندان قرار گیرد. ضمن آنکه جزء دسته و گروهی نبودن نیز افتخارافراد جامعه محسوب نمی شد، چرا که واژه "حقوق" از واژه "سیاست"، با توجه به عمل وهدف فعالان این عرصه ازوضوح بیشتری برخوردار است. طرح مسائل حقوقی درجامعه، نقاط مشترک شهروندان یک جامعه را گسترش می دهد وآنان را برای پی گیری ایجاد جامعه مدنی بسیج می کند، درصورتیکه سیاست میدان تضاد درجامعه را افزایش می دهد. 
آنها که دانسته یا ندانسته درمذمت گروه گرایی سخن می گویند، وحتی آن را برای جامعه سم می دانند، درواقع، براساس ذهنیتی که از فعل سیاسی درجامعه وجود دارد، سخن شان درجامعه مورد استقبال قرارمی گیرد. چنین افرادی اگرمدافع حقوق مردم ومدافع قدرت برآمده ازرای مردم(بدون هیچ حصرواستثنا) باشند، سخن بی ربطی نمی گویند، چراکه برای ایجاد جامعه مدنی می بایست، حقوق ذاتی واولیه شهروندی را به میدان کشید، تا درمیان همه افراد و گروه ها اتحادی حداکثری برای پیگیری مطالبات مدنی شکل گیرد، و بدینوسیله مخالفان حقوق شهروندی را دراقلیت قرارداد. قطعا پس ازتثبیت جامعه مدنی، تنها ازطریق نهادهای مدنی وگروههای سیاسی، اجتمایی ، فرهنگی وصنفی می توان جامعه مدنی را اداره نمود. اساس جامعه مدنی تثبیت حق مردم، و پایداری آن بسته به ایجاد نهادهای مدنی است. قبل ازشکل گیری جامعه مدنی نمی توان برای حقی(حق حاکمیت یا هرحقی دیگر) که وجود خارجی ندارد، رقابت کرد. سیاست، رقابت برسرحقوق موجود است، نه حقوقی که اصلا وجود خارجی ندارد. 
احزاب در کشورما بیشتر حقوقی هستند تا سیاسی چرا که ابتدا می بایست درصحنه داخلی کشور جهت استیفای حقوق اعضا وهواداران خود ایفای نقش نمایند و سپس با توسعه وایجاد شرایط مطلوب ، شرایطی که نه تنها موجودیتشان درخطر نباشد، بلکه آنچنان درصحنه داخلی قدرتمند شده باشند که حمایت قانون و کثیری ازمردم را با خود داشته باشند، درچنین صورتی می توانند با رقبای خود(احزاب دیگر) درداخل برای تاثیرگذاری برتحولات داخل و خارج، سیاست ورزی کنند، تا اصولا "حزب سیاسی" تلقی شوند. این موضوع نیز، تنها بعد ازشکل گیری جامعه صاحب حق(جامعه مدنی) امکان پذیرخواهد بود. 
سیاست، بازی روبازی نیست. که توده ها و مشتاقان حقوق مدنی را به خود جذب کند. سیاست، بازی گزاره های چند پهلوست، که فقط درمناسبات بین المللی به کارمی آید، هرعمل سیاسی همچون حرکت در صفحه شطرنج است، که طرف مقابل را در موقعیت دفاعی قرار می دهد تا امتیاز بدهد . امروزه بخش قابل توجه ای از سیاست ورزی در جهان را گزاره های دیپلماتیکی تشکیل می دهند، که بصورت علمی ودقیق در وزارت خانه های امور خارجه کشورها طراحی می شوند. هراظهار نظررسمی توسط کشورها درجهان امروز یک حرکت در صفحه شطرنج محسوب می شود. به همین دلیل است که هر اقدام وگزاره سیاسی ممکن است ازواقعیت وحقیقت تهی باشد. مثل آنکه حرکتی ازجانب شما در صفحه شطرنج بخواهد امتیازی را به طرف مقابل بدهد، حال آنکه نتایج واهداف دیگری در پشت آن حرکت طراحی شده باشد.
با این وصف، اخلاقی به نظرنمی رسد، با چنین کارکردی که واژه "سیاست" دارد، نخبگان جامعه با شهروندان میهن خود سیاسی برخورد نمایند وآنها را نیز به چنین رفتاری دعوت کنند، نتیجه آن می شود که همه چیزقاطی پاتی می شود، دراین صورت، سیاست ورزی حاکمان با شهروندان نیز امری طبیعی جلوه می نماید، مثلا موضوعی که درمذاکرات با خارجی ها مطرح می گردد، مطرح شدن آن درمیان مردم داخل ممنوع می شود، ویا مسئولانی که مردم به خاطر وعده هایشان به آنها اعتماد می کنند، درعمل رفتاری متفاوت ازخود نشان می دهند ومردم آن وعده ها را درحد گزاره های دیپلماتیک می بینند.
این وضعیت ضمن اینکه رابطه حاکمان و فعالان این عرصه را با مردم غیرواقعی می نماید، به رابطه شهروندان با یکدیگر نیزآسیب جدی وارد می کند. چراکه مردم به جای اینکه با صداقت وصراحت با یکدیگربرخورد نمایند، وجامعه شفافی را ایجاد کنند، با سیاست وزبان کش دار دیپلماتیک با همدیگر سخن می گویند. دانشی که می بایست درمقابل خارجی ها برای کسب منافع به کارآید خرج بیگانگی شهروندان با یکدیگرمی شود، و فهم از همدیگر را به تاخیر انداخته وبا مشکل روبرو می سازد. 
اینجانب کاربرد واژه هایی نظیر"اصلاحات سیاسی"،"گروه های سیاسی"،"فعالان سیاسی"،"احزاب سیاسی"یا "سیاست های فلان وبهمان" که درسالهای متمادی، درادبیات ما مطرح بوده را درست ومتناسب با شرایط جامعه خودمان نمی دانم وانگیزه شکل گیری گروه هایی که نهادهای آزادیخواه، عدالت خواه و حق طلب هستند را درکشورهایی نظیر ایران انگیزه ای صرفا حقوقی می دانم و واژه هایی که موصوف یا صفت واژه سیاست قرارمی گیرند را واژه هایی بیگانه با شرایط اجتمایی کشورمان قلمداد می کنم . کاربرد معادل آنها را درزبانهای دیگر مختص جوامع مدنی وکشورهای توسعه یافته می دانم، چرا که در چنین جوامعی افراد واحزاب در یک رقابت اقتصادی جهانی وارد عرصه اجتمایی می شوند واز زبان دیپلماسی که زبان شفافی نمی تواند باشد، برای برتری جویی بهره می برند. چنین شرایطی بسیار با شرایط کنونی ما متفاوت است. برای ایجاد جامعه ای مدنی به جای رقابت، رفاقت وبه جای دیپلماسی زبان شفاف لازم است. زبانی که درادبیات کهن ما کمتریافت می شود، ادبیاتی که درآن، درپرده سخن گفتن رسم سخن حق است. 
باید براین زبان کهن ماقبل مدنی فائق آییم. به جای آن با زبان شفاف وصریح از حق خود و آنچه که به نظر حق می دانیم با یکدیگر سخن بگوییم، تا امکان مفاهمه برای ایجاد جامعه مدنی فراهم گردد. زبان ایجاز وایهام زبان درخور جامعه مدنی نیست. 
به نظراینجانب با ویژگی هایی که از سیاست و زبان غیرشفاف آن (دیپلماسی) گفته شد. نمی توان تحت عنوان فعالیت سیاسی، جامعه مدنی را محقق ساخت، سیاست واژه محبوبی نیست. به همین خاطر است که مردم کشور ما از "سیاست" و به عبارت جا افتاده امروز، ازهرگونه پیگیری حقوق اجتمایی خود بیزار هستند وهمه چیز را بازی سیاسی می دانند واین مسئله مهم می بایست درعرصه های مختلف اجتمایی خصوصا عرصه های رسانه ای مورد توجه بیشتری قرارگیرد وبه جای"سیاست"که در زبان وادبیات فارسی همواره فعل حاکمان به حساب می آمده، از"حقوق"سخن به میان آورده شود، که همواره فریاد توده ها درمقابل حاکمان بوده است. دراین صورت مردم برای فعالیت های حقوقی اقبال بیشتری ازخود نشان می دهند، چون که این لفظ زیبا همچون لفظ سیاست کشدار و تفسیرپذیر نیست. 
منبع: ایران ما