اصلاح طلبان عصر خروج


محمدرضا سردارى

چهارم مهرماه 1384



نتيجه انتخابات نهم رياست جمهورى درس هاى بزرگى براى اصلاح طلبان در پى داشت اما مهمترين درس آن شايد پى بردن آنان به اين موضوع بود كه يكى از راه هاى ماندن در قدرت حفظ ائتلاف هاى سياسى گرياپذيرى است كه اصلاح طلبان هيچ گاه نخواستند براى حفظ و تقويت آن همت گمارند.
اخيراً برخى اصلاح طلبان در گفت وگوهاى جداگانه اى با رسانه ها و مطبوعات و يا در قالب صدور بيانيه هاى حزبى در تحليل انتخابات نهم ابراز كرده اند كه به اشتباه تصور مى كردند جناح رقيب نيز همچون خويش دچار تفرق و انشقاق است و همين موضوع باعث شد تا ائتلافى ميان اصلاح طلبان در انتخابات نهم صورت نپذيرد. از اين منظر مى توان گفت اصلاح طلبان هيچ گاه به تحليل روشنى از روش هاى رقيب خويش در انتخابات اخير پى نبردند و نتوانستند درك كنند كه رقيب با بهره گيرى از شيوه هاى غيرمستقيم شرايطى فراهم ساخته است كه مى تواند در سبدهاى بالاى راى در كلانشهرها آرا را هدايت كند. بدون ترديد بازى پنهان اصولگرايان در انتخابات نهم با وارد كردن افراد متنوع و مختلف به عرصه رقابت براى گمراه كردن رقيب و پنهان ساختن كانديداى واقعى خويش تا چند روز مانده به انتخابات همگى حكايت از برنامه ريزى پيچيده اى داشت كه خارج از چارچوب هاى رقابت سياسى قابل تحليل است. بازى غيرقابل پيش بينى براى اصلاح طلبان كه نهايتاً به مقهور شدن آنها در نتيجه انتخابات انجاميد. حال انتخابات به پايان رسيده است و اصلاح طلبانى كه از انتخابات شوراى شهر نخست به تدريج بند ائتلاف را گسسته كردند تا اينكه در انتخابات نهم به يك باره آن را پاره ساختند پس از دور دوم انتخابات نهم به ناچار گردهم جمع شدند تا شايد آب رفته از جوى را بازگردانند. گرچه آنها نتوانستند در نتيجه اى كه سوم تير رقم زد تاثيرى بگذارند اما به شدت احساس مى كنند كه بايد بار ديگر به دور يكديگر جمع شوند و حلقه اتحاد ند. دامنه اين ائتلاف جديد حتى به بخش هايى از محافظه كاران نيز كه در انتخابات نهم حامى هاشمى بودند نيز سرايت كرد و آنها نيز تلويحاً اعلام كردند كه حاضرند تشكيل جلسه اى به رهبرى هاشمى را بررسى كنند.
اصلاح طلبان عصر خروج كه نه به اختيار كه به اجبار از حاكميت خارج شدند را در سه جبهه مى توان ديد. جبهه نخست جبهه اعتدال است كه به پيشنهاد هاشمى رفسنجانى و از سوى برخى هوادارانش در شرف تاسيس است. دامنه اين جبهه از بخشى از هواداران محافظه كار هاشمى آغاز و به كارگزاران و تشكيلات خانه كارگر ختم مى شود. بخشى از متعلقين به جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم، نزديكان على اكبر ولايتى، حزب نوبخت خانواده هاشمى، حزب كارگزاران و تشكيلات سراسرى خانه كارگر در حال حاضر در قالب جبهه اعتدال مى گنجند. در مجموع مى توان كليه هواداران هاشمى در مرحله نخست انتخابات را در قالب جبهه اعتدال محسوب كرد. جبهه بعدى همان جبهه اصلاحات است كه دامنه آن از حزب كارگزاران تا مشاركت را در برمى گيرد؛ گروه هاى متنوعى به لحاظ فكرى كه هر يك در انتخابات نهم از يك كانديدا حمايت كردند. جبهه ديگر نيز جبهه دموكراسى حقوق بشر است كه به پيشنهاد معين در شرف تاسيس است و دامنه آن از حزب مشاركت آغاز و به نيروهاى ملى- مذهبى ختم مى شود.
و اين امكان وجود دارد كه دامنه آن امتداد بيشترى يابد. اين جبهه كليه گروه هايى را در برمى گيرد كه در انتخابات نهم از مصطفى معين حمايت كردند. البته قضيه مجاهدين انقلاب از اين جبهه جدا است.
همان طور كه از طريق اشكال هندسى مى توان مشاهده كرد، جبهه اعتدال با جبهه اصلاحات و جبهه اصلاحات با جبهه دموكراسى و حقوق بشر در نقاطى همپوشانى دارند. يعنى بعضاً داراى اعضاى مشترك و حتى افكار مشتركى هستند. گرچه در انتخابات دور دوم رياست جمهورى در سوم تير اين سه جبهه متفق القول از هاشمى رفسنجانى حمايت كردند اما واقعيات سياسى نشان مى دهد كه هيچ اراده اى براى تشكيل يك ائتلاف واحد و منسجم ميان اين جبهه وجود ندارد. گرچه اگر اين سه جبهه به يك انسجام نسبى دست يابند و به يكديگر نزديك شوند اپوزيسيونى مقتدر را مقابل دولت جديد شكل خواهند داد. اپوزيسيونى كه براى نخستين بار در طول عمر نظام جمهورى اسلامى از جنس خود آن نظام خواهد بود و به چارچوب هاى نظام موجود وفادار خواهد ماند.
اما آيا اين اپوزيسيون شكل خواهد گرفت؟ شكل گرفتن چنين اپوزيسيونى به دو عامل بستگى دارد: عامل نخست وجود زمينه براى تشكيل چنين جريانى است. زمينه اى كه بتواند سه جبهه موجود ميان اصلاح طلبان را به يك وحدت نسبى برساند. عامل دوم نيز وجود اراده براى تحرك دادن به اين جريان است و اينكه آيا رهبرى واحدى مى تواند اين جريان اپوزيسيون را هدايت كند.
درباره عامل نخست بايد گفت كه بهترين زمينه براى شكل گيرى يك جريان مخالف حول يك نظريه وجود دارد. با نگاهى به سه جبهه اصلاح طلبان مى توان گفت به استثناى دو سه طيف اين سه جبهه كه بر سر برخى مبانى اعتقادى در قانون اساسى اختلاف نظر عميقى دارند در ساير اعضاى طيف اختلاف نظر ملموسى يافت نمى شود. درخصوص اختلاف نظر ميان گروه هاى ملى- مذهبى كه بعضاً موافق برخى اصول قانون اساسى از جمله ولايت فقيه هستند با آن سوى طيف كه مدرسين حوزه علميه قم و جامعه روحانيت مبارز قرار دارند و به شدت از نظريه ولايت فقيه دفاع مى كنند اختلاف نظرهاى تاريخى و فلسفى همچنان پابرجا است اما به نظر مى رسد با طرح نظريه جديدى كه استقرار دولت اسلامى را به جاى جمهورى اسلامى پيشنهاد كرده است اين اختلاف نظر تاريخى تا اندازه اى به حاشيه رفته و چالش ها بر سر دفاع از جمهورى اسلامى سراسر اين طيف را تحت تاثير قرار داده است. به عبارتى ديگر با طرح نظريه دولت اسلامى اين زمينه در ميان سه جبهه موجود در اصلاح طلبان به وجود آمده است كه دفاع از جمهوريت را به عنوان يك محور مشترك در دستور كار خويش قرار دهند. تا جايى كه آيت الله مشكينى رئيس مجلس خبرگان رهبرى در سخنان اختتاميه اجلاس اخير اين مجلس به صراحت از نقش مردم در اداره حكومت اسلامى سخن گفت و مبناى مشروعيت حكومت اسلامى را خدا و مردم توصيف كرد. اظهاراتى كه با مخالفت آيت الله يزدى از فقهاى شوراى نگهبان روبه رو شد. اين نگاه كه مشروعيت در حكومت اسلامى از آن خدا است اما با اراده مردم تجلى مى يابد در واقع در مقابل تفكرى قرار مى گيرد كه اساساً راى مردم را در اداره حكومت موثر نمى بيند. بنابراين زمينه براى تشكيل يك جبهه واحد براى صيانت از جمهوريت در قالب يك ائتلاف گسترده موجود است اما براى تحقق اين امر اراده اى نيز لازم است و پيش شرط اين اراده وجود فردى است كه بتواند اين اراده را به جمع وارد كند و رهبرى جريانى را در دست گيرد. در ميان اصلاح طلبان افراد بسيارى هستند كه قابليت اين رهبرى را دارند اما روى هريك از آنها نظرات متفاوت وجود دارد. نخستين فرد مشخص هاشمى رفسنجانى است اما وى در حاكميت مسئوليت دارد و نمى تواند همزمان نقش اپوزيسيون را نيز بازى كند. فرد بعدى مى تواند ميرحسين موسوى باشد اما وى هيچگاه براى محور شدن در يك گام مهم سياسى از دهه ۷۰ تاكنون پيشقدم نشده و دعوت هاى بسيارى را رد كرده است. موسوى خوئينى ها به تازگى دبيركلى مجمع روحانيون مبارز را پذيرفته است. اما وى نيز بعيد است بتواند زمينه انسجام ميان سه جبهه را فراهم كند. مهدى كروبى نيز كه به تازگى حزبى جداى از اين جبهه موجود تاسيس كرده است وضعيت مشابهى دارد. در اين ميان مى توان چهره هايى چون مهدوى كنى و عبدالله نورى را نيز نام برد اما وابستگى اين افراد به دو سر هر طيف آنقدر زياد است كه عملاً زمينه اى براى همپوشانى اين سه جبهه برجاى نمى گذارد. لذا به نظر مى رسد تنها فردى كه قادر است محور اين اپوزيسيون قرار گيرد كسى جز محمد خاتمى نيست. خاتمى از يك سو رئيس جمهورى محبوب در كشور و فردى شناخته شده و مثبت در خارج از ايران به شمار مى رود. در زمينه ادامه فعاليت ها پس از رياست جمهورى دست به اقدامى عملى زده و بنيادى براى گردآوردن مديران خويش تاسيس كرده است و تعهدى نيز به حاكميت نسپرده است و هنوز مى تواند مورد پذيرش هر سه جبهه موجود باشد و از سوى ديگر خود سال ها از جمهوريت به عنوان زمينه مشترك براى ائتلاف سه جبهه موجود دفاع كرده است.


اصلاح طلبان عصر خروج راهى جز اين ندارند كه اپوزيسيونى متعهد و متشكل باشند. اپوزيسيونى كه مى تواند انقلابى در تعبير كنونى جامعه از واژه اپوزيسيون ايجاد كند و خود را جايگزين ادبيات گذشته سازد.
منبع:
شرق-