ويژگي جامعه و دولت در انتخابات نهم*
جامعه ايران؛ نه تودهايتر و نه طبقاتيتر بلكه متكثرتر
حميدرضا جلائيپور
سه شنبه 3 آبان 1384
 
در انتخابات نهمين دورة رياست جمهوري آقاي احمدينژاد در حاليكه پيش از انتخابات در نظر سنجيها او كم شانسترين كانديداها بود، پيروز شد. پس از آن در تبيين اين پيروزي غير منتظره گفته شد جامعة ايران تودهايتر و طبقاتيتر شده است. بدين معنا كه اصلاحطلبان بر خلاف اصولگرايان به ويژگيهايِ مذكور در جامعه توجه نكردند و خوش خيالانه آرزو كردند با شعار دموكراسي و حقوق بشر پيروز ميدان انتخابات شوند. در صورتيكه مردم عاصي از فقر و خسته از فساد (و نا اميد از روند اصلاحات) به شعارهاي جذاب مبارزه با فقر و فساد احمدينژاد روي خوش نشان دادند و او را به پيروزي رساندند.
بر خلاف تبيين فوق من معتقدم حداقل بنا به دو دليل جامعه ايران در سال 84 تودهايتر از سال 76 نبود. اول اينكه اگر جامعه ايران از تودهها، افراد نا اميد و سرگردان تشكيل شده بود انتخابات رياست جمهوري نميبايست به مرحله دوم ميكشيد. در همان مرحلة اول انتخابات شعارهايِ ضد فسادِ دولتي احمدينژاد ميبايست ميليونها افرادِ سرخورده را به خود جذب كند و كانديداي فقير دوستان را به پيروزي برساند، كه نرساند. در مرحله اول انتخابات پنج كانديداي رقيب هر كدام بين 4 تا 6 ميليون رأي آوردند. هاشمي رفسنجاني كه شعار توسعه اقتصادي ميداد بيشترين آرا را و مصطفي معين كه شعار دموكراسي و حقوق بشر را ميداد چهار ميليون رأي به خود اختصاص داد و بيش از هشت ميليون نفر (با معيار به ميزان مشاركت در انتخابات سال 76) اساساً در انتخابات شركت نكردند. دليل دوم، حتي در مرحله دوم با اينكه رقيب اصلي احمدينژاد نماد فساد و نمادِ بُعدِ منفي نظام و وضع موجود معرفي شده بود باز از مجموع 48 ميليون واجد شرايط تنها 17 ميليون به وي رأي دادند و ده ميليون به هاشمي رأي داده شد و بقية مردم اصلاً در انتخابات شركت نكردند. از اين رو نتايج ارايِ انتخابات هم در مرحله اول و هم در مرحله دوم نشان ميدهد كه نه فقط جامعه ايران تودهايتر نشده بلكه متكثرتر شده است.
جامعه ايران با انواع و اقسام معضلاتِ اجتماعي از جمله فقر روبرو است. اما جامعه ايران در هشت سال دوران خاتمي فقيرتر نشده است. ظريف اين است كه شاخصهاي فقر پس از انقلاب، خصوصاً در دوران اصلاحات، بهتر شده است. برابر مطالعة بانك جهاني در دورة 77-1365 فقر در ايران كاهش يافته است. طبق اين مطالعه در سال 1365 در حدود 3/27 درصد از جمعيت ايران فقير بودند و در سال 1377 اين عده به 9/20 درصد كاهش يافتند. برابر مطالعه ديگري كه توسط سازمان ملل متحد و سازمان مديريت و برنامهريزي كشور انجام شده در سال 1374 حدود 4/13 درصد از جمعيت كشور فقير بودند و در سال 1381 اين تعداد به 21/6 درصد كاهش يافته است(1). لذا در هشت سال دوران اصلاحات جامعه فقيرتر نشده بود تا به موجب آن ميليونها فقير دل به شعارهاي كانديدايِ فقير دوست بسپارند. البته در دوران اصلاحات همچنان ميل و تقاضاي برابري در ميان مردم بيشتر رشد يافته بود و با گسترش ارتباطات جمعيت بيشتري از مردم انتظار داشتند و دارند كه سطح و كيفيت دگيشان ارتقا يابد. به بيان ديگر در دوران اصلاحات مردم گرسنهتر و فقير نشده بودند بلكه بعنوان نمونه خانوادهاي كه دو فرد دارد بايد دو شيفت كار كند تا بچهها خود را به دانشگاه آزاد بفرستد و از اين نظر ناراضي است؛ يا در حاليكه آمارهاي رسمي خبر از 5/2 ميليون معتاد در كشور ميدهد، اين آمار حكايت از آن دارد كه بيش از ده ميليون نفر از اعضاي خانوادههاي اين معتادان به نحوي از وضعيت خود و جامعه ناراضي هستند و اين نارضايتي لزوماً در فقر ريشه ندارد. (ظريف اينكه احمدينژاد شعار ريشهكني اعتياد را نداد بلكه بر روي شعار ريشهكني فقر و فساد دولتي تأكيد داشت.)
بدين ترتيب تا اينجاي بحث روشن است كه در جريان انتخابات اخير جامعه ايران هر ويژگي داشته باشد، تودهاي تر و فقيرتر نشده است. البته ارزيابي نگارنده به معناي اين نيست كه جامعه ايران همچون سوئيس متكثر و دموكراتيك شده و گرايشات تودهاي و پوپوليستي در آن كمتر تأثيرگذار است. زيرا همه جوامع مدرن، از جمله جامعه ايران، كه در معرض نفوذ و الغاي رسانههاي فراگير و سازمانهاي وسيع بوروكراتيك هستند به يك معنا جوامع تودهاي هستند. يا ارزيابي نگارنده اين نيست كه در جامعه ايران فقر و نارضايتي ريشه ندارد بلكه جامعه ايران همچون ساير جوامع با اين معضلات دست به گريبان است. ادعاي اصلي من اين است كه از نتايج انتخابات اخير نميتوان نتيجه گرفت كه در دورانِ شانزده سال سادگي و اصلاحات جامعه ايران تودهاي تر و فقيرتر شده و لذا به اين دليل مردم به كانديداي فقير دوست و مردم انگيز رأي داده است. به نظر نگارنده پيروزي احمدينژاد را ميبايست در سه عامل زير جستجو كرد. 
دولت ايران؛ همچنان اسير دولت پنهان
علت اول دخالت مستقيم و فراگير سازمانهاي شبه نظامي بود كه از بودجه عموي تغذيه ميكردند. هدف و وظيفة اصلي اين سازمانها بالا بردن بنية دغاعي كشور در برابر دشمن خارجي است. اما سازمانهاي مذكور همچون يك حزب فراگير سياسي (از سطح شهرها تا روستاهاي دور افتاده) وارد صحنة انتخابات شدند و از يك كانديداي خاص دفاع كردند. علت دوم عدم ائتلاف تشكلهاي اصلاحطلب بر روي يك كانديداِي «اجماعي» بود. پيروزي خاتمي در دو انتخابات گذشته بخاطر اين بود كه او كانديداي مورد اتفاق و اجماع همه تشكلهاي اصلاحطلب بود. در مرحله اول انتخابات بيش از 16 ميليون آراي اصلاحطلبان در ميان چند كانديدا توزيع شد و كانديداي فقير دوستِ اصولگرايان توانست با شش ميليون رأي به مرحله دوم راه پيدا كند. علت سوم تحريم انتخابات توسط تشكلها و شخصيتهاي تحريمي (يا تحريميان) بود. در مرحله اول انتخابات تفاوت آراي اصليترين كانديداي اصلاحطلب (دكتر معين) با احمدينژاد كمتر از دو ميليون نفر بود. اگر تحريميان تحريم نميكردند حداقل آنها ميتوانستند روي دو ميليون نفر تأثير بگذارند و در چنين حالتي چه بسا كانديداي اصلاحطلبان وارد مرحله دوم انتخابات ميشد و در مرحله دوم هر كانديدايي در برابر هاشمي قرار ميگرفت، شانس پيروزي بيشتري داشت. در ميان تشكلهاي تحريمي نقش دفتر تحكيم وحدت از همه مهمتر بود. زيرا در انتخابات قبلي انجمنهاي اسلامي دانشگاهها نقش واسط ميان اصلاحطلبان و مردم را (از طريق حضور و فعاليت دانشجويان در خانوادههاي خود) ايفا ميكردند، سياستهاي تحريمي انسجام انجمنهاي اسلامي را در جريان انتخابات بهم ريخت وارتباط اصلاحطلبان با مردم ضعيف شد. از اينرو اگر هر كدام از سه علل مذكور اتفاق نميافتاد، وقوع هر نتيجهاي در انتخابات جز پيروزي احمدينژاد ممكن بود.
اگر در تبيين پيروزي غير منتظره انتخابات نهم ويژگيهايِ جامعهشناختي چون تودهايتر و فقيرتر شدن جامعه ايران را دخيل ندانيم و سه عامل فوق را مؤثر بدانيم، اين بدان معنا است كه در تبيين اين انتخابات بايد به سراغ ويژگيهاي اختصاصي دولت در جامعه ايران رفت. اينكه ميبينيم پس از تخلف گسترده در انتخابات اخير شكايات شخصيتها و كانديداهاي مؤثري چون هاشمي رفسنجاني، مهدي كروبي و مصطفي معين (و دلخوريهاي قلاليباف) به جايي نميرسد، به چه معنا است؟ چرا تشكيل بيش از 100 پرونده تخلف انتخاباتي در دستگاه قضايي به جايي نرسيد و عملاً مسكوت مانده است؟
در پاسخ به سؤالات فوق بايد گفت اين تخلفات توسط افراد خودسر و گروههاي فشار انجام نگرفته ست بلكه توسط دولت پنهان انجام شده است. منظور از دولت پنهان شبكهاي از افراد، روابط و امكاناتِ حكومتي است كه بدون اينكه پاسخگوي كسي باشد، اهداف خاصي را پيگيري ميكند(2). دولت پنهان همان شبكهاي است كه به 800 خوابگاه دانشجوبان تعرض ميكند و در نهايت يك دزد ريشتراش مقصر ميشود. دولت پنهان همان شبكهاي است كه براي دولت خاتمي هر 9 روز يك بحران درست ميكند و بجاي اينكه مجريان دولت پنهان محاكمه بشوند دانشجويان، روزنامهنگاران و فعالان سياسي اصلاحطلب دستگير و محاكمه ميشوند. دولت پنهان همان شبكهاي است در انتخابات مجلس هفتم از حذف دو هزار و پانصد كانديداي نمايندگي دفاع كرد و حتي اعتراض آشكار و علني رياست جمهور و رئيس مجلس وقت از اينكه صد و نود نمايندة از قبل مهره چيني شدهاند، به جايي نرسيد. در انتخابات اخير دولت پنهان باز با استفاده از امكانات عمومي از يك كانديداي خاص دفاع كرد. از اينرو تداوم فعاليت دولت پنهان در انتخابات اخير نشان ميدهد كه در دوران اصلاحات دولت خاتمي(3)، قادر نشده كه دولت ايران را از اسارت دولت پنهان رها كند.
چشمانداز آينده
با توجه به ديدگاه تبييني اين نوشته دربارة افق پيشرو چه ميتوان گفت؟ نگارنده ميپذيرد كه دولت پنهان پيروز كوتاه مدت انتخابات نهم بود. اما چشمانداز آينده را در دو حالت كلي ميتوان گمانه ي كرد و حدس زد وضعيت خوبي براي دولت پنهان و اصولگرايان فقير دوست قابل تصور نيست. حالت اول اينكه اصول گرايانِ فقير دوست بتوانند به شعارهاي ريشهكني فقر و فساد جامه عمل بپوشانند. در چنين حالتي هم مردم و هم اصلاحطلبان بايد خوشحال باشند چون هر چه در جامعه ايران فقر و فساد كمتر شود اين به نفع اهداف اصلاحي و دموكراسي است. حالت دوم اين است كه عليرغم دوپينگِ دولت پنهان در به پيروزي رساندن فقير دوستان در دولت جديد نتوانند شعارهاي خود را جامعه عمل بپوشاند. به نظر ميرسد بنا به چهار دليل احتمال وقوع حالت دوم بيش از حالت اول است.
دليل اول دليلي اخلاقي است. دولت جديد شعار «عدالت» داده است و «عدالت» هدفي است كه بايد «ايجاد» شود و هم اكنون «موجود» نيست. براي رسيدن به اهدف «موعود» مثل عدالت نميتوان به هر وسيلهاي متوسل شد و به عدالت رسيد. به عبارت ديگر با تخلفِ دولت پنهان نميتوان عدالت را در جامعه پياده كرد. به زبان تمثيل با فحاشي به فردان نميتوان آنها را خوب تريبت كرد زيرا تربيت به عنوان هدفي موعود است كه با هر وسيلهاي قابل دسترسي نيست. دليل دوم اين است كه دولت جديد در برابر دانشجويان، روزنامهنگاران، فعالان سياسي منتقد و مخالفان كارشكن قرار ندارد، بلكه در برابر انتظارات فزايندة مردم ايران قرار دارد: از 48 ميليون افراد واجد شرايط در انتخابات دولت فقط با هفت هشت ميليون نفري كه تحت تأثير تبليغات مستقيم مساجد و محافل مذهبي بودند تقريباً در هر حالتي مسألهدار نميشود اما با چهل ميليون ديگر بيمشكل نيست. زيرا ده ميليون از هفده ميليون رأيي كه به احمدينژاد داده شد الآن مدتي است سفرههاي خود را پهن كردهاند و منتظر رنگين شدن آن هستند. به آنها گفته شده كه پولهاي نفت را فاسدين دولتي تا امروز ميخوردند و حالا آنها انتظار دريافت آن را دارند، اما هم اكنون به جاي رنگين شدن سفرهها آنها شاهد گراني قيمتها هستند؛ ده ميليون نفر از شركت كنندگان در انتخابات اساساً تحت تأثير شعارهاي فقير دوستان نبودند و به هاشمي رفسنجاني رأي دادند؛ و حدود بيست ميليون نفر هم اصلاً در انتخابات شركت نكردند.
دليل سوم بخش زيادي از افراد متخصص و كيفي جامعه كه اداره فني جامعه را به عهده دارند اساساً به كانديداي پيروز رأي ندادند و حالت «بيمحلي» نسبت به دولت جديد از خود نشان ميدهند. و جالب اينكه دولت جديد هم به جاي جذب اين نيروها به تز «انقلاب مديريتي» قائل است. به بيان ديگر اتفاقاً دولت معتقد است كه بايد مديران پخته و جا افتاده گذشته را چون رفتار مديريتي آنها نهادينه و دروني شده عوض كرد زيرا اين مديران مستعد ايجاد تحول نيستند و بايد به جاي آنها از مديران بيسابقه استفاده كرد، اين مديران بهتر ميتوانند حاملانِ انقلاب مديريتي و استقرار عدالت باشند! متأسفانه آثار سوء اين انقلاب مديريتي را ميتوان در روند بياعتمادي سرمايهگذارانِ ايراني و تزلزل بازار بورس و ضعف دولت در پيگيري مدبرانة اهدافِ سياست خارجي ايران در عرصه بينالمللي از هم اكنون مشاهده كرد. چهارم دولت پنهان كه حامي فقير دوستان بود در گذشته هر نه روز يك بحران درست ميكرد اما در برابر افكار عمومي جايش محكم بود زيرا اين دولت خاتمي و اصلاحطلبان بودند كه بايد پاسخگوي مردم ميبودند. اما هم اكنون دولتپنهان و فقير دوستان از نعمتِ «سپر بلاي اصلاحطلبان» محروماند و مستقيماً در برابر افكار عمومي قرار گرفتهاند و بيپناه شدهاند. از اينرو اگرچه دولت پنهان پيروز اين انتخابات بود اما به نظر نميرسد فقير دوستان شادي روزهاي نخست پيروزي در انتخابات را بتوانند همچنان تداوم بخشند.
----
1) به بررسي دكتر هادي ور در مقاله «فقر و نابرابري درآمد در ايران» رجوع كنيد. ماهنامة نامه شمارة 41، شهريور 1384.
2)يكي از اهدافي كه دولت پنهان پيگيري ميكند پيگيري سازوكار حكومت ديني، و نه پيگيري سازوكار جمهوري اسلامي، است.
3) به رغم اين انتقادي كه نگارنده به دولت اصلاحات دارد باز اين انتقاد موجب آن نميشود كه نگارنده دوران هشت ساله اصلاحات را يكي از دورانهاي درخشان تارريخ صد ساله نداند كه در نوشتة ديگري آن را مورد بحث قرار داده است.
*متن سخنراني در سمينار علمي بررسي جامعهشناسي انتخابات نهمين دورة رياست جمهوري، در دانشكدة علوم اجتماعي توسط انجمن اسلامي دانشگاه تهران در روز 2/8/84، ارائه شد.
 
منبع: امروز