نگاهى به شعار جبهه دموكراسى خواهى و واقعيت هاى پيش رو
موانع سه گانه
حبيب الله پيمان
دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴ - - ۷ نوامبر ۲۰۰۵
خلاصه مقاله
۱- اگر اصلاح طلبان به شعار ايران براى همه ايرانيان معتقدند توضيح دهند «با كدام سازوكار تازه» و با «اتكا به كدام منابع اجتماعى و انسانى جديد» و براساس چه پيش فرض ها و نظريه هايى تصميم دارند در نوبت بعدى بازى سياست را از انحصار خودى ها خارج و اين حق را براى همه نيرو ها و احزاب تضمين كنند؟
۲- اگر بپذيريم در وضعيت كنونى نيروها و شخصيت هاى دموكرات در شرايط و موقعيتى نيستند كه منفرداً يا در اتحاد با يكديگر بتوانند مبتكر اقدامات موثر سياسى بازدارنده يا ايجابى شوند، در اين صورت بهتر است تا فرصت مساعدتر بعدى بخش مهمى از وقت خود را صرف تامل و گفت و گو بر سر پرسش هاى اساسى، حل معضلات نظرى، استنتاج آموزه هايى براى پرهيز از تكرار خطاها، شتاب زدگى، فرصت سوزى و افراط و تفريط ها كنند.
در انتخابات ادوارى ايران پس از انقلاب، جمعيت معدودى از روى وابستگى عقيدتى، سياسى يا تشكيلاتى به نامزد هاى مورد علاقه خود راى مى دهند و اكثريت مردم هر بار با تاثيرپذيرى از حوادث و آگاهى ها و تجربياتى كه پايه وفاق و خرد جمعى شان مى شود، آراى خود را به صندوق هاى راى مى ريد. بر اكثر صاحب نظران اين نكته كم و بيش محقق گشته است كه در اين كار، مردم بيشتر متاثر از آگاهى ها و تجربياتى هستند كه به آنها نشان مى دهد به چه كسانى نبايد راى دهند، زيرا كه بيلان كارشان از نظر آنها منفى است و در دوران زمامدارى آنها اگر صدمات و رنج هايشان بيشتر نشده، كاهش نيز نيافته است و از آن همه ثروت و امكانات و منابع و صرف انرژى و زمان جز افزايش دردسر، محروميت و بى عدالتى نصيبى نبرده اند. آنان اين عوارض را مستقيماً مشاهده و تجربه مى كنند و درست يا غلط همه را به كسانى كه در آن دوره بر كرسى هاى قدرت تكيه زده بودند، نسبت مى دهند لذا از آنها سرخورده شده و قطع اميد مى كنند و چون نوبت انتخاب جديد مى رسد، آراى خود را به سود كسانى در صندوق ها مى ريد كه احساس مى كنند در صف مخالف هستند. كسانى كه مدعى هستند برخلاف گذشتگان عمل كرده و محروميت ها را جبران كرده و از رنج هاى مردم مى كاهند. اين نحوه رويكرد در همه ادوار انتخابات تعيين كننده قابل مشاهده است.
۱- در پايان دو دوره حكومت چپ گرايان كه با جنگ هشت ساله همراه بود مردم از گروهى كه درصدد ادامه سياست هاى دهه اول بودند، روى برتافتند و به كسانى راى دادند كه به اعتدال و ميانه روى شهرت داشتند و از سياست هاى اجتماعى، اقتصادى حاكم انتقاد مى كردند و از سياست هاى جديدى چون رفاه، آزادى هاى اجتماعى، رونق اقتصادى، مدارا و آسان گيرى و عدم مداخله در دگى خصوصى مردم سخن مى گفتند.
در نتيجه اين گروه قدرت را به دست گرفت و سياست هاى تعديل را به اجرا گذاشت اما با گذشت دو دوره چهارساله، همان اكثريت راى دهنده ديدند كه از محروميت هايشان چيزى كاسته نشد. مردم مى ديدند مغازه ها از انواع كالاهاى خارجى، لوكس و غير لوكس پرشده اما نصيب آنها باز هم فقر، محروميت و بى عدالتى است.
۲- با آغاز دور جديد انتخابات اكثريت آسيب ديده از سياست هاى تعديل، براى تغيير آن سياست ها به استقبال كسانى شتافتند كه سياست هاى دوره هاى گذشته را محكوم مى كردند و نويد آزادى و رهايى از مشكلات مادى، اجتماعى و سياسى را مى دادند. لذا به محافظه كاران و راست گرايان و تعديليان پشت كردند و آراى خود را به سود گروه جديد كه بيشتر از همان چپ هاى سابق بودند، به صندوق ها ريختند.
با اين رويكرد تحول مقطع سال ۷۶ رقم خورد و دوران هشت ساله اصلاحات آغاز گشت. اين دوره نيز سرانجام با همه حوادث تند و توفانى و پردرد و رنج اش به پايان رسيد و باز هم همان اكثريت در جمع بندى خود از بيلان كار اصلاح طلبان، عملكرد و يا دستاورد هايى كه آنان را به آينده اميدوار سازد و اعتماد و اطمينانشان را جلب كند، نديدند. نصيب آنان از اين دوره ناامنى، فقر و بيكارى و تشديد آسيب هاى اجتماعى بود.
۳- آن اكثريت دگرباره با پشت كردن به چپ هاى اصلاح طلب به محافظه كاران و راست گرايان كمتر شناخته شده روى آوردند كه در چهره اى جديد با زبان و لحن ديگرى به آنان وعده نان و عدالت و امنيت مى دادند.
حال اگر در بر همين پاشنه بچرخد، ديرى نخواهد گذشت كه همان اكثريت مايوس از محافظه كاران و راست گرايان آراى خود را يك بار ديگر به چپ هاى سابق خواهند داد كه با شعارهاى جديد و وعده هاى تازه قدم به عرصه رقابت انتخاباتى مى گذارند تا شايد گروه جديد گرهى از كلاف سردرگم مشكلات و نابسامانى هاى آنان بگشايد.
لذا آگاهى بر حتميت تكرار اين دور بسته است كه بادگان رقابت انتخابات را بر آن مى دارد، حاشيه اين قدرت را ترك نكنند و چشم انتظار نوبتى ديگر باشند تا آراى همان اكثريت از طرف مقابل به نفع آنان به صندوق هاى راى ريخته شود تا دوباره گوى قدرت را بربايند و به آمال و آرزو ها، هدف ها و برنامه هاى بر زمين مانده خود جامه عمل بپوشانند.
آشكار است برخى تنها با همين منظور يعنى از دست ندادن فرصت كسب پيروزى در رقابت بعدى به دقت مراقبند تا حريفان جديدى وارد ميدان بازى نشوند و جواز مشاركت در رقابت بر سر قدرت را به دست نياورند و ميدان همانند گذشته در انحصار دو گروه معارض ولى خودى باقى بماند و بعضاً با انگيزه كسب آمادگى بيشتر اقدام به تاسيس ائتلاف هاى جبهه اى از نيرو هاى خودى كنند. ممكن است گفته شود «در چنين نيت و برنامه اى براى به دست گرفتن دوباره قدرت سياسى با هدف اجراى برنامه هاى اصلاحات هيچ نكته منفى و ضدارزشى وجود ندارد و اساساً سياست معنايى جز شركت در بازى و رقابت براى كسب قدرت ندارد.» لذا اگر در شرايط كنونى واقع بين باشيم تشكيل جبهه اى از نيرو هاى همسو تنها حول محور يك چنين هدف ها و برنامه هايى از اين نوع (شركت در رقابت انتخاباتى دوره بعد) توجيه منطقى و مبنايى عينى دارد.
با توجه به اينكه در چارچوب ساختار حقيقى موجود تنها دو طيف اصلى محافظه كار و اصلاح طلب درون حاكميت كه در گذشته ميدان دار بازى بوده اند، مجاز به شركت در رقابت هستند، پس جاى شگفتى نيست اگر براى چنان هدفى، حاضر به اتحاد جبهه اى با نيرو هاى مستقل يا اپوزيسيون (غيرخودى) نباشند. در مقابل اين حق براى ساير نيرو هاى سياسى و اقشار آگاه جامعه باقى است كه نسبت به نتايج مثبت ادامه اين مدار بسته و گردش متناوب قدرت ميان دو جناح تشكيك كنند و از بازيگران اصلى درباره دستاوردهاى مثبت اين بازى دوطرفه براى توده راى دهنده و اهداف توسعه سياسى، اجتماعى، اقتصادى و تامين منافع ملى پرسش كنند. آنان حق دارند از ارزش آراى آن اكثريت كه پيروزى متناوب و نوبتى دو جناح را محقق مى ساد پرسش كنند. حق دارند از احزاب و نيرو هاى اصلاح طلبى كه از هم اكنون براى بازپس گرفتن اقتدار از دست رفته، دورخيز كرده اند بپرسند «در دور بعدى كه باز هم نوبت آنان خواهد شد چه خواهند كرد كه در دو نوبت پيشين نكرده اند و چه امكانات تازه اى در اختيار مى گيرند تا بر موانع غلبه كنند؟»
اگر در واقعيت امر ساختار دوجناحى و اصطلاحاً دوحزبى را پذيرفته اند و دموكراسى در تعريف آنان همين دست به دست شدن انحصارى قدرت ميان دو حزب رقيب است اكثريت مردم و ديگر نيرو هاى سياسى را از توهم دموكراسى كثرت گرا و شعار ايران براى همه ايرانيان خارج كنند تا آنان براى درمان مصائب خود چاره اى ديگر بينديشند در غير اين صورت اگر به شعار مزبور معتقدند براى آنان توضيح دهند «با كدام سازوكار تازه» و با «اتكا به كدام منابع اجتماعى و انسانى جديد» و براساس چه پيش فرض ها و نظريه هايى تصميم دارند در نوبت بعدى بازى سياست را از انحصار خودى ها خارج و اين حق را براى همه نيرو ها و احزاب تضمين كنند؟ براى تغيير رفتار جريان مقابل يعنى محافظه كاران راست گرا چه راه حلى دارند و چه تمهيداتى به كار خواهند برد؟
تاكيد بر اين اصل كه هر نيروى سياسى و اجتماعى حق داشته باشد به اندازه و اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى خود و به تعبير سياسى تر «ميزان سهمى كه در توليد ارزش هاى افزوده مادى و فرهنگى» دارد، سهمى در قدرت و مديريت كشور داشته باشد، كافى نيست بلكه آنان بايد به سهم متناسب با و اجتماعى خود در كل جامعه بسنده كنند. اين اصل ترجيع بند همه نيرو هاى دموكرات، اصلاح طلب و آزاديخواه در سال هاى گذشته بوده و هست و اگر هنوز جدى گرفته نمى شود به اين خاطر است كه محافظه كاران دقيقاً با همين اصل مخالفند و رسماً آن را رد مى كنند. يعنى حق و سهمى براى «غير خودى ها» در مديريت كشور قايل نيستند.
اگر نيرو هاى جبهه اصلاحات به شعار و ايده مزبور پايبند هستند، لازم است راهبرد خود را براى فائق آمدن بر اين مانع و تغيير موضع و رفتار جناح مقابل مشخص ساد.
دموكراسى و حقوق بشر فرآيند هايى هستند كه سوار بر امواج جنبش هاى اجتماعى به تدريج و مرحله به مرحله تحقق مى يابند. در شرايط موجود دست كم چند مانع جدى در برابر پيشرفت به سوى اين دو آرمان وجود دارد.
۱- رفتار اجتماعى و سياسى همان جمعيت انبوه كه هر بار به صورت واكنشى از يك جناح قطع علاقه مى كنند و به جناح مقابل روى خوش نشان مى دهند هرگز به اين دليل نيست كه آنان دچار تلون مزاج هستند بلكه بر عكس آنان اهداف ثابتى را دنبال مى كنند كه فورى تر از هر چيز و در درجه اول رفاه و امنيت اقتصادى، اجتماعى و قضايى و رهايى (نه الزاماً آزادى) از فشار ها و محدوديت ها است.
با همين اميد است كه آنان به پاى صندوق هاى راى مى روند و هر بار به كسانى كه در نوبت اخير براى آنان كارى انجام نداده و به عكس بر شدت رنج ها و مشكلاتشان افزوده اند پشت مى كنند و به تنها گروه رقيب و مجاز به انتخاب شدن روى مى آورند.
۲- رفتار و واكنش جناح محافظه كار در برابر خواست آزادى، برابرى، عدالت و صلح به گونه اى است كه عرصه را بر فعاليت و اظهارنظر و راى جمعيت آگاه جامعه به شدت محدود مى كند. آنان به لحاظ بهره مندى از انواع قدرت هاى مادى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى و اطلاعات و تبليغات كاملاً بلامنازع هستند و اين قدرت را دارند كه نظريات و خواست هاى خود را از طرق مختلف بر ديگر نيروهاى اجتماعى تحميل كنند. اين درحالى است كه ساير نيروهاى جامعه به رغم نيروى عظيم بالقوه و پتانسيل بازدارنده و اثرگذار به خاطر پراكندگى، سازمان نيافتگى و انواعى از موانع و كمبودها و ضعف ها در وضعيتى نيستند كه به تنهايى يا در اتحاد با يكديگر در برابر آنها توان بازدارندگى موثر داشته باشند. بنابراين ظاهراً چاره اى جز دفاع منفعلانه از حقوق فرد و در عوض برقرارى تعامل و گفت و گوى انتقادى فعال با هدف تغيير ذهنيت و رفتار آنان در پيش رو ندارند. محور گفت و گوى انتقادى بايد فقط حول پيش شرط هاى اصلى تقويت و تحكيم عرصه عمومى و انجام فعاليت در جهت توسعه سياسى، اجتماعى و فرهنگى يعنى امنيت، رفاه و آزادى متمركز باشند.
3- روشنفكران و نيروهاى دموكرات جامعه نيز به لحاظ ذهنيت و رفتار يعنى عقلانيت نظرى و عملى در وضعيتى نيستند كه از توانايى هاى بالقوه فردى و جمعى خود به نحو مطلوبى براى پيشبرد هدف هاى توسعه سياسى، اجتماعى و فرهنگى استفاده كنند.
لذا پيشرفت به سوى دموكراسى و حقوق بشر مستلزم حذف تدريجى موانع سه گانه است كه بايد به صورت برنامه ها و اهداف مرحله اى، موضوع و محور اتحاد و همكارى نيروهاى دموكرات، عدالت طلب و صلح جو در چارچوب ائتلاف هاى جبهه اى قرار گيرد. در اين صورت اگر بپذيريم در وضعيت كنونى نيروها و شخصيت هاى دموكرات در شرايط و موقعيتى نيستند كه منفرداً يا در اتحاد با يكديگر بتوانند مبتكر اقدامات موثر سياسى بازدارنده يا ايجابى شوند و روند تحولات كنونى و سياستگزارى ها را در مسير ديگرى هدايت كنند، در اين صورت بهتر است تا فرصت مساعدتر بعدى بخش مهمى از وقت و انرژى خود را به صورت منظم و سازمان يافته صرف تامل، خودانديشى، گفت و گو و تعامل بر سر پرسش هاى اساسى، حل معضلات نظرى، انجام جمع بندى هاى تاريخى، انباشت و پردازش اطلاعات و استنتاج آموزه هايى براى پرهيز از تكرار خطاها، شتاب زدگى، فرصت سوزى و افراط و تفريط ها و دستيابى به خودآگاهى تاريخى و جمعى كنند. البته تكليف آن دسته از گروه ها و احزابى كه منتظر نوبت بعدى هستند روشن است. آنها در حاشيه قدرت باقى خواهند ماند و از هر اقدامى كه موقعيت آنها را متزلزل و شانس شركت در بازى برگشت را از آنان سلب كند، خوددارى خواهند كرد و سهم خود را در بازتوليد «مدار بسته سياست» در ايران مانند گذشته ايفا خواهند كرد. اما كسانى كه مى دانند ادامه اين مدار بسته فرجامى جز تشديد بحران ها ندارد بايد به چاره جويى بپرداد و به جاى تكرار اقدامات بى اثر گذشته و دلخوش كردن به نشست هاى محفلى و گپ زدن هاى خسته كننده و يا صدور بيانيه هاى تكرارى با هدف اعلام حضور در صحنه سياست و ابراز وجود و يا تلاش براى شركت در عرصه قدرت براى رهايى نيروهاى خلاقه ذهنى و عملى جامعه ايران از اين مدار بسته تلاش كنند. البته موفقيت و پيشرفت اين تلاش ها بستگى به ميزان بهره مندى نيروهاى اجتماعى از «امنيت، آزادى بيان، رفاه و فراغت نسبى مادى» دارد. نبود اين سه شرط اساسى امكان هر نوع تعامل موثر فكرى و عملى را از نيروهاى اجتماعى در عرصه عمومى سلب مى كند.
از اين رو اتحاد عمل همه نيروها و تاسيس ائتلاف هاى جبهه اى براى پيگيرى آن سه شرط اصلى و فعاليت و تعامل مثبت و خلاق در عرصه عمومى موضوعيت و ضرورت دارد. به خصوص مخالفان هم نمى توانند براى مدت درازى نسبت به اين سه خواسته كه در ضمن تهديدى مستقيم بر ضدقدرت و هژمونى آنان محسوب نمى شود بى اعتنا بمانند. آنان وعده هايى براى تامين نان و امنيت و عدالت به مردم داده اند كه هيچ عذر و بهانه اى براى عدول از آنها ندارند. لذا هر اقدام ناسنجيده و ارزيابى نشده سياسى در شرايط موجود تنها اثرش اين است كه عذرى براى ناكامى هاى آنان فراهم مى كند تا در ازاى آنچه وعده داده شده، ديگران را به همان جمعيت اكثريت كه تدريجاً از كرده خود پشيمان مى شوند، به عنوان مقصر اصلى به مردم معرفى كنند و خود را از هر خطا و ضعف و نقصى مبرا نگاه دارند.
منبع: شرق