عملکرد واژهها در سرکوب زنان؛«نجیب» و «سلیطه» - 1
سهیلا وحدتی
Mon, Nov 14, 2005 - دوشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۴
• ما زنان در بند هستیم! بندهایی که دستهای ما را میبندند، پاهای ما را از حرکت بازمیدارند، و لبهایمان را بسته نگه میدارند، بندهایی نامرئی که محکمتر از هر طناب و زنجیر مرئی عمل میکنند. بندهایی از جنس ظریف باور و با وزن سنگین ارزش. این بندها را نمیتوان با دندان جوید، نمیتوان با چاقو پاره کرد، بلکه باید با دگرگونی اندیشه و تعریف فرهنگی نوین، ارزش را از آنها بزداییم و آنها را از باورها دور سازیم
ما زنان در بند هستیم! بندهایی که دستهای ما را میبندند، پاهای ما را از حرکت بازمیدارند، و لبهایمان را بسته نگه میدارند، بندهایی نامرئی که محکمتر از هر طناب و جیر مرئی عمل میکنند. بندهایی از جنس ظریف باور و با و سنگین ارزش. این بندها را نمیتوان با دندان جوید، نمیتوان با چاقو پاره کرد، بلکه باید با دگرگونی اندیشه و تعریف فرهنگی نوین، ارزش را از آنها بزداییم و آنها را از باورها دور سازیم.
فرهنگی که زنان را سرکوب میکند، چنان با ظرافت عمل میکند که نه تنها خشونتی که بر زنان میرود، ضد ارزش شمرده نمیشود، بلکه تحمل این خشونت ستوده میشود. بدینترتیب، خشونت تطهیر میشود و اعتراض به آن، تکفیر. باید تحمل کند، و سکوت کند؛ نباید حرف بد و اعتراض کند. زنی که بدبختی و بیعدالتی را در نهایت سکوت بپذیرد و با آن بسازد و بسوزد، زنی شایسته است که رفتار او باید الگوی همه زنان قرار گیرد. و این ارزشها چنان با ظرافت و قدمت در تاروپود فرهنگ ما تنیده شده که ما بدون پرسشی همواره آنها را پذیرفته و باور داشتهایم. اما اکنون باید بپرسیم گذار به جامعه مدرن با فرهنگی که زنان را سرکوب میسازد، آیا امکان پذیر است؟
برای بهبودسازی این فرهنگ، باید زاویههای ستیز آن را بکاویم که در عین سرکوب، آن را موجه جلوه داده و همگان را به سکوت در برابر نقض حقوق زنان فرامیخواند. تنها با شناخت عرصه عمل مشخص این فرهنگ در زمینه ستیزی است که میتوانیم با آن مقابله کنیم و آن را دگرگون سازیم تا جایی که از ستیزی در آن اثری باقی نماند.
باید پنبه این فرهنگ را در جنبههای ستیز آن واژه به واژه بیم، روی هر واژه، هر عبارت و هر جمله و ضربالمثل مکث کنیم. به تاریخچه آن بنگریم، به موردهای استفاده آن و شیوههای ممکن استفاده از آن برای سرکوب زنان توجه کنیم، و به واقعیات امروز جامعه و به چشمانداز فردای جامعه نیز بیاندیشیم. سپس میتوانیم تصمیم بگیریم کدام واژه زشت است، و کدام واژه زیبا، کدام واژه بار منفی دارد، و کدام واژه بار مثبت. ما که ادعای گذار به مدرنیته و دمکراسیخواهی داریم، نبایستی بار مفهوم واژههایی را که با فرهنگ خویش به ارث بردهایم به سادگی بپذیریم. یک وظیفه ما در این روند دگرگونی فرهنگ میتواند بازتعریف واژهها و تعریف مفهومهای جدید برای آنها باشد.
از واژههایی که مسئول بیشترین سرکوب زنان در طول تاریخ بوده و هستند، واژههای «نجیب» و «سلیطه» است. این دو واژه متضاد، در عمل ابزار - یا بهتر است بگوییم اسلحه - فرهنگی برای ترور شخصیت و سرکوب زنان بوده و نه تنها در حوزه زندگی شخصی و خصوصی، بلکه در گستره وسیع زندگی اجتماعی عمل میکرده و میکند.
نجیب اگر چه در واژهنامه معین به معنی «اصیل، شریف، خوشگوهر، گرامی، و نیز بمعنی شتر برگزیده» آمده، اما در فرهنگ روزمره ما دارای دو معنی است که یکی در حوزه رفتار جنسی است و دیگری مربوط به رفتار روزمره در زندگی است. معنای «نجیب» در مفهوم مربوط به رفتار جنسی، صفت فردی است که پاکدامن است، شهوتی نیست و در رابطه جنسی نامشروع قرار نمیگیرد. واژه «نجیب» در رفتار روزمره و غیرجنسی به فردی گفته میشود که «سربزیر» و «حرفشنو» است، حرف جمع را اطاعت میکند، رودرروی بزرگترها قرار نمیگیرد، و بخاطر منافع خودش جنجال براه نمیاندازد. این نوشتار برروی این مفهوم نجیب تکیه دارد.
نجیب بودن گرچه برای مرد صفتی ستوده و مثبت است، اما صرف نداشتن این صفت نکتهای منفی برای مرد شمرده نمیشود. واژه متضاد نجیب به معنای کسی که حرف شنو نیست، و بلکه به عکس، زبان دراز است و جنجال براه میاندازد، برای بکار میرود و واژه «سلیطه» است(1) که یک صفت مونث است و معادل مذکر ندارد! پس اگرچه واژه نجیب به عنوان صفت مثبت برای توصیف شخصیت هر دو جنس مرد و بکار گرفته میشود، اما واژه متضاد آن به عنوان صفتی دارای بار منفی برای تعریف شده است، و نه برای مرد.
«نجیب» و «سلیطه» دو واژه متضاد برای توصیف را در نظر بگیریم. «نجیب» یک واژه مثبت است و به عنوان خصلتی بس نیکو و پسندیده برای بشمار میرود. در مقابل، صفت «سلیطه» بار منفی دارد، و به عنوان ناسزا و توهین و بدگویی بکار میرود؛ «زبان درازی» به معنای «جواب دادن» و «حرف خود را به کرسی نشاندن» و « بر خواست خویش پافشاری کردن» برای «» نکوهیده شمرده میشود.
این دو واژه چارچوبی برای رفتار تعریف میکند که نه تنها رفتار شخصی او را در حوزه خانه و روابط خصوصی شکل میدهد، بلکه در حوزه اجتماعی نیز ارزشهای رفتاری را به زنان القا نموده و هنجارهای اجتماعی را تعیین میکند. از شرایط پذیرش ، چه به عنوان همسر در مراسم خواستگاری و یا چه به عنوان جویای کار در جامعه، تاکید بر روی نجیب بودن دارای اهمیت است و شاید حتی بتوان گفت که از اساسیترین شرایط پذیرش و مقبولیت در زندگی خصوصی و جمعی است. حتی در میان زنان نیز نجابت بطور عام ستوده بوده و در هنگام قضاوت درباره یکدیگر، روی این ویژگی تاکید میشود بطوریکه اگر زنی باصطلاح «سلیطه» باشد، انگشتنمای دیگر زنان خواهد بود حتی اگر آن زنان دیگر در دل به شیوه رفتار وی غبطه بخورند و آرزو کنند که چنان توان و مهارت گفتاری داشته باشند.
بیایید مفهوم این دو واژه متضاد را کمی بیشتر بشکافیم. «سلیطه» زنی است که در حرف زدن کم نمیآورد و اگر لازم بداند با جار وجنجال تلاش خواهد کرد که حرف خود را به کرسی بنشاند و دراینکار از مخاطب خود، چه و چه مرد، ابا ندارد. از آنجایی که در فرهنگ سنتی ما حرف زدن در مقابل مرد، و بویژه در مقابل جمعی از مردان، کار شایستهای شمرده نمیشده، سلیطهای که در مقابل مردان خویش، یا بدتر از آن در مقابل مردان بیگانه و نامحرم، «حیا» نکرده و بدون «شرم» صحبت میکند، چارچوب جنسیتی سنت را بطور کامل رعایت نکرده و به نوعی هنجارهای جنسی را زیر پای میگذارد، و از این رو نیز مورد نکوهش قرار میگیرد. بدین ترتیب، رفتار سلیطه با هنجارهای اجتماعی در تضاد قرار میگیرد، و زنی که یک هنجار را زیر پا گذاشت، چه بسا هنجارهای دیگر را نیز زیر پا بگذارد! زنی که حرف خود را مید و اعتراض میکند، براحتی زیر بار زور نمیرود و قابل سرکوب نیست و مرد باید مراقب و نگران رفتار چنین زنی باشد. در فرهنگ ما این ترس و نگرانی در این ضربالمثل معروف بیان میشود که «از دیوار شکسته و سلیطه بترس!» چرا که هیچکدام قابل اعتماد نیستند و مرد در زندگی نمیتواند به هیچ کدام تکیه کند.
این هنجارهای ارزشی در نکوهش زباندرازی و ستایش سکوت او در فرهنگ ما سنت و سابقه دیرینه دارد. باورهای سنتی زمینه ارزشگذاری برای رفتار را فراهم میآورد، از بار منفی «سلیطه» چماقی ساخته که بر سر زنی که جرات حرف زدن را بخود دهد، فرود میآورد، و چنان بار ارزشی مثبتی به خاموش و «نجیب» میدهد که الگوی رفتار هر زنی باشد که میخواهد خوشبخت شود. بدینترتیب، خوشبختی به سوختن و ساختن در خاموشی تعبیر میگردد.
افسانههای فولکلور ما بخوبی بیانگر این ارزشهای جنسیتی و شیوههای ظریف ترویج آنهاست. بطور نمونه، داستانهای «سنگ صبور» و «فاطمه ارّه» به ترتیب نمود « نجیب» و « سلیطه» هستند. رواج و گستردگی این دو داستان در میان مردمان کشورهای گوناگون بیانگر قدمت و گستردگی فرهنگی است که اینگونه هنجارهای رفتاری را برای زنان ارزشگذاری میکند. داستان «سنگ صبور»(2) به گونههای مشابه با اندکی تفاوت در سرتاسر خاورمیانه و منطقه مدیترانه رواج دارد. همچنین «فاطمه ارّه» افسانه کهن بسیار قدیمی است و زبان به زبان و سینه به سینه هزاران سال است که در میان مردمان جاری است و از بین نرفته، چرا که ارزش منفی برای زباندرازی هزاران سال است که پا برجا باقی مانده است. مردم مناطق قطبی شمال اروپا نیز دقیقا همین افسانه را در فرهنگ فولکلور خویش نقل میکنند(3) و میتوان حدس زد که داستان فاطمه ارّه از افسانههای قدیمی اقوام هندواروپایی است که در مهاجرت این قوم بدانجا راه یافته است.
در افسانه «سنگ صبور» شخصیت اصلی داستان، زنی است که با سختی فراوان شاهزادهای را نجات میدهد تا با او ازدواج کند(4). اما در آخرین لحظه دختر کولی خود را بجای او جا مید و شاهزاده با دختر کولی ازدواج میکند و نجیب را به عنوان کلفت با خود با قصر میبرد. نجیب که شاهد خیانت و دروغ دختر کولی است، هیچ اعتراضی نمیکند، حرفی نمید و حتی تلاش نمیکند که اصل ماجرا را برای شاهزاده تعریف کند. او در سکوت و انفعال کامل شاهد ماجراست و هیچ حرکتی برای بهبود زندگی خویش از خود نشان نمیدهد. فقط سالها بعد که در اوج بدبختی با سنگ صبور درددل میکند و شرح زندگی خود را برای او میگوید، و از او میپرسد که "حالا بگو تو صبوری، یا من صبورم؟ تو بترکی، یا من بترکم؟" شاهزاده به اصل قضیه پی میبرد و دختر کولی را طلاق میدهد و با او ازدواج میکند(5).
نجیب که در این داستان قرار است الگوی زنان باشد و شیوه رفتار او مورد ستایش همگان قرار گیرد، شرح بدبختی و مصیبهایی را که بر او رفته هرگز به زبان نمیآورد، با هیچکس درددل نمیکند، و مشکلات خود را با کسی در میان نمیگذارد، چه رسد به آنکه بخواهد در جمع از حق خود سخن بگوید. او درددل خود را تنها با «سنگ صبور» بیان میدارد و میزان تحمل او با صبوری سنگ مقایسه میشود! و تحمل او حتی از سنگ هم بیشتر است. در عین حال، مرد یا شاهزاده هرگز مخاطب مستقیم او نیست، بلکه درپایان بطور غیرمستقیم درددل را میشنود و درمییابد که حق با اوست و به یاری او میشتابد.
افسانه فولکلور «فاطمه ارّه» داستان مردی است که از دست زباندراز خود به ستوه آمده و او را در بیابان به چاه میافکند، و پس از چندی درمییابد که اژدهایی که درون چاه منزل داشته، نیز ازدست زبان فاطمه ارّه به ستوه آمده و فرار میکند و ماجرا با داستانهای شیرینی ادامه مییابد و به ازدواج مرد با دخترسلطان و شریک شدن در فرمانروایی نیمی از مملکت پایان مییابد. زبان دراز در این داستان ظاهرا شیرین و طولانی، توسط مرد مجازات میشود و به چاه میافتد، و مرد به پاداش مجازات فاطمه ارّه، به ازدواج با دختر پادشاه و سهمی از مملکت دست مییابد. این داستان از دیدگاه مردی که باصطلاح «قربانی» زباندرازی فاطمه ارّه شده است، روایت میشود و گوینده و شنونده داستان در همدلی با این مرد قرار میگیرند و داستان در همین راستا ادامه مییابد. فاطمهاره شخص سومی است که منفور بودن وی از همان ابتدای داستان آشکار است و از آغاز تا پایان داستان هیچ شکی در این باره وجود ندارد. بدینترتیب هنگامی که مرد فاطمهاره را با نیرنگ به بیابان میبرد و او را به چاه میاندازد، گویا هیچ جنایتی اتفاق نیافتاده و داستان روال خندهدار و لحن شیرین خود را ادامه میدهد و خشونت مرد که منجر به مرگ فاطمه میشود، در ذهن شنونده توجیه میشود و مورد پرسش قرار نمیگیرد. به بیانی، از همان ابتدا فرض محکم و پابرجای مقصر بودن زباندراز پذیرفته شده و همگان میپذیرند که چنین زنی مستحق مجازات از سوی شوهر است، حتی تا جایی که مرگ او را در پی دارد. و شوهرش برای مجازات چنین زنی حتی پاداش میگیرد!
زبان درازی فاطمهاره با خشونت اژدها مقایسه میشود و اگر شنونده داستان گمان میبرد که باید جان فاطمهاره را که سالها شریک زندگی این مرد بوده و با خوب و بد او ساخته نجات داد، خیلی زود پی میبرد که اشتباه میکند! و شک و تردید در مورد مجازات زبان دراز در داستان پایان مییابد و این پیام به شنونده القاء میگردد که زبان دراز شایسته زندگی نیست! و شوهرش کاملا حق دارد که او را مجازات کند. افزون بر آن، این تنها شوهر او نیست که از دست زبان درازی به عذاب است، بلکه هر کس دیگری، حتی اژدها، نیز از دست او به ستوه میآید! و در واقع این اژدهاست که باید از دست فاطمه ارّه نجات پیدا کند. سلیطه نه تنها در حوزه خانه شوهر خود را اذیت میکند و آزار میدهد، بلکه هرجا که میرود، باعث آزار و اذیت اطرافیان خود میشود تا حدی که حتی اژدها در مقابل فاطمهاره مظلوم واقع شده و قربانی زبان درازی او میشود و از دست او به مرد پناه میبرد. مرد و اژدها در این داستان بر علیه فاطمه ارّه همدست شده و به کمک یکدیگر، خود را نجات میدهند.
پایان داستان این است که مردی که همسر خود را به خاطر زبان درازی به چاه انداخته، نه تنها مجازات نمیشود، بلکه از سوی اژدها پاداش میگیرد و با دختر سلطان ازدواج میکند و فرمانروایی نیمی از مملکت را بدست میآورد.
در داستان «فاطمه ارّه» شوهر ظاهرا مرد «نجیب» و آرامی است که سخت کار میکند و کم حرف مید. و همین مرد آرام و دوستداشتنی خود را به چاه میافکند. نکته اساسی اینجاست که « نجیب» حتی اگر تا حد مرگ و خودکشی در عذاب باشد، همچنان ساکت و منفعل باقی میماند، اما «مرد نجیب» وقتی که اوقاتش تلخ شود حتی دست به قتل همسر خویش مید ولی البته کار او اشکالی ندارد و از ویژگی «نجیب» بودن او چیزی نمیکاهد! اقدام خشونتآمیز شوهر توجیهپذیر است زیرا که او مرد است و نباید به مرد غر بد.
ارزشگذاری برروی رفتار زنان در این دو داستان نشان میدهد که الگوی پسندیده اجتماع برای ، نجیب بودن به مفهوم سکوت و تحمل درد و رنج و مصیبتها بدون هیچگونه اعتراض و بیان خواستهای است. تلاش فعالانه برای بدست آوردن خواسته خود، حتی اگر حق خود باشد، مذموم و نکوهیده است. و نه تنها تلاش فعالانه ناپسند است، بلکه حتی گفتگو و بیان دردها و آرزوها نیز پسندیده نیست. نجیب، که در آخر خوشبختی ازدواج با شاهزاده از آن اوست زنی زحمتکش، مصیبتدیده، تحت خشونت و در عین حال خاموش است.
همچنین افسانههای فولکلور فراوان دیگری داریم که شخصیت اصلی داستان نجیبی است که صبور و مظلوم است و قربانی دروغگویی یک سلیطه میشود، مانند «دختر نارنج و ترنج» و «ماه پیشونی»، و تقریبا تمام افسانه شرح بدبختیهایی است که بر نجیب میرود در حالیکه او میسازد و میسوزد، و همواره با خوشرویی و مهربانی و ادب با همگان، حتی با سلیطهای که به او ظلم کرده، رفتار میکند و هرگز از ستمی که بر او رفته با هیچکس حرفی نمید. و فقط در پایان قصه است که نجیب با شاهزاده ازدواج میکند و سلیطه و بدجنس به سزای زباندرازی خود رسیده و به خشنترین وجهی مجازات میشود.
در این افسانهها، نجیب در عین اینکه در انجام کارهایی که به او محول میشود بسیار فرز و زرنگ و باعرضه است و سریع و تمیز همه کارها را انجام میدهد، در اموری که مربوط به زندگی شخصی خود او میشود بسیار منفعل و بیدستوپا و بیعرضه است و هیچ کاری برای خودش انجام نمیدهد. او حتی در آخر داستان نیز توسط مردی نجات داده میشود. حتی هنگامی که جانش از همه بدبختیها و بیعدالتیها به لب میرسد و در گفتگوی با سنگ صبور در آستانه خودکشی است و کم مانده که از غصه بترکد، از انجام هرگونه اقدامی برای کاهش زجر و بدبختی خود عاجز است. در عوض، سلیطه که سر او را کلاه گذاشته، خوشزبان و خوشبیان و باعرضه است و همواره برای بهبود زندگی خود و ازدواج با مرد مورد علاقه خود نقشه میکشد و خیلی خوب نقشههایش را اجرا میکند. جالب اینکه نجیب در افسانههای گوناگون همواره خوشاخلاق و زیباست، و سلیطه بد اخلاق و زشت و سیهچرده و آبلهرو است. نجابت با زیبایی و بیعرضگی توام است، و سلیطگی با زشتی و توانایی رفتار و گفتار.
امروزه می بینیم که کلیشههای جنسیتی در جامعه ما در عمل بسرعت رو به دگرگونی است، اما هنوز فرهنگ سنتی با واژههای سرکوب جنسی و جنسیتی در زندگی اجتماعی سدی در راه مشارکت زنان است و همچنان با قوت عمل میکند. چماق تکفیر «سلیطه» همواره بالای سر زنان بوده و باعث میشود که نجابت و پایبندی او به اصول و ارزشهای رفتار اجتماعی زیر سوال رود.
امروزه نه تنها بسیاری از زنان از مشارکت اجتماعی هراسی ندارند، بلکه توسط مردان خانواده خود به کار و اشتغال تشویق میشوند و بتدریج با رشد جنبش زنان و فعالان فمینیست، استفاده از واژه «سلیطه» برای زنی که بیپروا از حقوق خود و دیگر زنان دفاع میکند، حداقل در میان جامعه شهرنشین کمتر اتفاق میافتد. اما هنوز دختران ما تشویق میشوند که «نجیب» و ساکت و سربزیر و آرام بار بیایند. بدیهی است که از این دختران انتظار میرود که پس از ازدواج نیز خشونت خانگی را تحمل کنند و پاداش آنان همانا حفظ ازدواج با مرد است. این همان سلاح فرهنگی است که شخصیت زنان را در جامعه ترور میکند و باعث میگردد زنان از ترس اینگونه ترور همواره بنده جنسی مردان باقی بمانند.
مبارزه برای رهاسازی زنان از کلیشههای سنتی در اجتماع بدون دگرگونی این مفاهیم فرهنگی ممکن نیست. بار «مظلوم بودن» و «دم برنیاوردن» از مفهوم مثبت نجیب، و بار منفی توانایی حرف زدن و قدرت کلام از «سلیطه» باید زدوده شود و فرهنگ جامعه بپذیرد که حرفنزدن و انفعال ارزش نیست، بلکه شکستن سکوت و اعتراض به شرایط نامناسب برای مثبت است. بر ماست که از رفتار زنی که در مقابل خشونت سکوت میکند، ارزشزدایی کنیم، و توانایی را در گفتار و کردار در دفاع از حقوق خویش بستاییم. و نیز بر همه ماست که مردی را که ش را به خاطر زباندرازی مید، پاداش ندهیم و نبخشیم، بلکه او را به جرم خشونت خانگی متهم کنیم.
(1) متضاد «نجیب» در زمینه رفتار جنسی برای ، واژه «جنده» است که در نوشتار بعدی به دو واژه «نجیب» و «جنده» خواهم پرداخت.
(2) کارن میلر Karen Miller داستان «سنگ صبور» را در دانشنامه دوره کارشناسی ارشد خود، در رشته فولکلور در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در برکلی، مورد بررسی و پژوهش قرار داده است که دانشنامه وی در آینده نزدیک توسط سازمان میراث فرهنگی به فارسی ترجمه و چاپ خواهد شد. این پژوهش نکتههای فراوانی را درباره الگوسازی جنسیتی که متاثر از فرهنگ و روابط اجتماعی است بیان میدارد و به گستردگی و قدمت فرهنگی داستان نیز اشاره دارد.
(3) این داستان از افسانههای فولکلور مردم Lapland است که توسط Valerie Stalder به انگلیسی ترجمه شده و در کتابی با عنوان Even the Devil is Afraid of a Shrew توسط انتشارات Addison-Wesley در سال 1946به چاپ رسیده است.
(4) بگذریم که چرا نهایت خوشبختی در افسانههای فولکلور ازدواج با شاهزاده است که این بحثی جداگانه میطلبد.
(5) و باز بگذریم که شاهزاده و دخترکولی بچهدار شدهاند و معلوم نیست که تکلیف بچه و رابطه عاطفی آن دو که طی سالها شکل گرفته، چه میشود و قصه در پایان فقط به پاداش دادن نجیب و مجازات وحشتناک سلیطه میپردازد. این شیوههای خشن مجازات زنان سلیطه را نیز به بحث دیگری موکول میکنیم.
منبع: سایت زنان ایران