![]() |
از سید ضیا تا سید خاتمی- پارادوکس هاي نواندیشي و نوگرایيدوشنبه ۰۷ آذر ۱۳۸۴
ب) نتيجه وواكنش طبيعي اين فرايند برونزا وديكته شده از سوي متوليان ومجريان نوسازي در ايران اين بود كه دو بخش ديگر جامعه نسبت بدان رويكرد تند انتقادي گرفت وچوب لاي چرخ كالسكه شكسته مدرنيزم در ايران نهاد. نخستين بخش ؛ متوليان بخش سنتي- مذهبي است كه به دلايل متعدد از جمله تهديد و تحديد دامنه پر نفوذ خود در آموزش و پرورش، قضا وعزا و رتق و فتق امور جاري دنيا وآخرت مردم ، آواي وا اسلام سر داد ومردم از همه جا بي خبر را از هيولاي مدرنيزم كه دين و عصمت آنان و امن وامان آنان را به خطر انداخته است بر حذر داشتند. مقاومت هاي بسياري از سوي ملايان وزعماي ديني صورت گرفت تا اين پروژه هرچند ناقص نيز به ثمر ننشيند. بدين ترتيب شيخ وشاه دو طيف اصلي پارادكس هاي نوسازي، در عمل چنان كردند كه امروز پس از گذشت قريب يك سده در همان و پاشنه نيز بر همان در مي گردد. ا ئتلاف نا مقد س اين دوطيف هوادار و هواردار نوگرايي، طفل مدرنيزم را عريان در تشت كهنه سنت و خرافه وانهاد! شايد اشاره به برخي از ابعاد اين واماندگي وايستايي جامعه ايران از منظر معيارهاي مدرنيزم بتواند تجسم عيني تري از اين دورگشت تاريخي بدست دهد. از همان بدو امر اوج گيري ميل و سيل خروشان مدرنيزم در اروپا و اثرپذيري برخي متفكران ايراني مقيم يا در رفت وآمد به غرب در ابتداي قرن بيستم و مبهوت شدن آنان در برابر مظاهر ومفاخر نوسازي ومدنيت اين جوامع، متون بسياري از منورالفكران بدرستي پيرامون آموزه ها وسازوكارهايي بود كه زمينه ساز مدنيت در جامعه ايران باشد. اين بهت حتي روزگاري قبا و قفاي ناصرالدين شاه را نيز گرفته بود كه در بازگشت از يكي از سفرهاي فرنگ با طمطراق بسيار به اطرافيان گفته بود كه يكي از راهاي پروگرس ( پيشرفت) ممالك فرنگ قانون گرايي است! و بي سبب نيز نبود كه به قول ملكم ” ما جرات نكرده ونتوانستيم به حضورهمايوني عرض كنيم كه يكي از شرايط همين قانون گرايي درممالك غرب، محدود شدن قدرت تام و تمام شاه و اساسا خود شاه است“(1) ميلاني دراثر ارده خود به بخشنامه اي از سيد ضيا طباطبايي در مصدر نخست وزيري ايران اشاره مي كند كه تامل در مفاد آن گوياي بسياري از الزامات ابتدايي مدرنيزم است كه تا كنون نيز جامعه عمل نپوشيده است. دراين بخشنامه آمده است: ” هركاسب بايد دكان خودرا از اول آفتاب باز واول غروب تعطيل كند. هرخوراكي فروشي اعم از نانوا، قصاب، .كله پز وآبگوشتي و كبابي و فرني پز بايد كف دكان خودرا آجرفرش كند، سطح خيابان مخصوص گاري .درشكه و واگن و پياده رو ها مخصوص رفت وآمد پياده ها مي باشد. كبوتر بازي اكيدا ممنوع است...سربريدن حيوانات امثال گوسفند و مرغ و خروس درانظار عموم بكلي ممنوخ است. داد زدن دركوچه ها توسط طواف دوره گرد، طبقي، كاسه بشقابي، قفل وكليدي، ميوه فروشي، گردويي وامثال آن وهمچنين تعارف واصرار كسبه به مشتري ممنوع. از اين تاريخ كليه احزاب منحل مي شوند... مصرف ترياك و شيره دراقطار وقهوه خانه ها ممنوع... عموم فروشنده ها موظفند بر روي اجناس خود مقواي قيمت نصب كنند، هيچكس از اهالي حق ندارد در معابر به دفع بول وقضاي حاجت بپردازد. قداره كشي، .نزاع و عربده كشي و حمل كارد و چافو، قمه و قداره موجب مجازات سنگين است. ...اجتماعات خياباني ممنوع است... معركه گيري، مارگيري، تلكه گيري، گدايي، كلاشي، رمالي، دعانويسي و ولگردي ممنوع است.. گاري ها وچهارچرخه ها بايد درشب چراغ و درشكه ها بايد نمره، بوق وچراغ داشته باشند. تكليف شاكي ومتشاكي درعدليه بايد ظرف چهل وهشت ساعت صورت گيرد.“(2)!! در جاي ديگري مي توان با مشاهده بيانيه هاي سياسي واجتماعي بيش از يك صد سال پيش ، همچنان مصاديق بسياري ازمطالبات مردم و نو انديشان ومبارزان را مشاهده كرد كه در طول ساليان متمادي توسط مجريان شبه مدرنيزم ايراني در محاق مانده است وهمواره درهربرهه اي تكرار مي شود(3). مرور بسياري از نكات پيش پا افتاده در بخشنامه مذكور؛ گوياي تناقض هاي دروني است كه ميان مدرنيته و مدرنيزم يا نوانديشي ونوگرايي درايران آن روز تا به امروز مي توان سراغ گرفت. تناقض هاي ناشي از ناهمزماني انديشه و عمل نوگراي ايراني، خواه در كسوت شاه يا انتلكتويل وخواه در بيان دنيا گرا و ديندار نشانگر اين است كه مجريان نو گرايي در ايران از ابتدا ي جنبش مشروطه خواهي تا مدخل انقلاب ديني سال 57( كه نمايانگر تسلط وپيروزي بخش سنت بر بخش مدرن است)، مفهوم وآموزه هاي نوانديشي را درك ودروني نكرده و درانديشه خود همچنان قالبهاي سنتي را معيار عمل قرار داده اند. به بيان ديگر آنان درپي اين بودند كه شكل مادي تمدن وتجدد غرب را بدون پالايش وخانه تكاني انديشه خود وارد وتزريق جامعه نمايند. انحلال احزاب و ناديده گرفتن انديشه هاي ديگران كه از نخستين الزامات نوگرايي از نوع غربي بود اولين تير خلاص بر اندام نحيف آن بود كه توسط پيامبران و مجريان همان تفكر شليك شد. اين روند تا سرحدي ادامه يافت كه فرح ديبا در خاطرات خود مي نويسد شاهنشاه ايران در كنار همه تلاش براي مدرنيزاسيون ايران معتقد بودند هنوز مردم براي ازادي ودمكراسي به بلوغ كافي نرسيده اند (4)!از همين روست كه هم آوا با ميلاني بايد گفت :” آب قلدري وتجدد به يك جوي نمي روند“. پيامد هاي آسيب شناختي اين قيم مآبي واستبداد كور وتهي مغزي كه حتي جرات اظهار نظر مشاوران متفكر ونوگرايي مانند شجاع الدين شفا واحسان نراقي ها را نيز از آنان مي ستاند ، نه تنها دفتر استبداد ديرين شاهنشاهي را اوراق كرد وكام آنان را تلخ ساخت، بلكه طومار نوگرايي را نيز برچيد و سايه هولناك استبداد ديني وخرافه پرستي را بر جامعه ايران امروز گستراند. پيوستارتاريخي كج فهمي و مصادره به مطلوب كردن مفاهيم ودستاوردهاي نوين مدرنيزم با وجودي كه از سيد ضيا آغاز گرديده و تا پايان دوران پهلوي ها ادامه يافت، ولي با وقوع انقلاب و سالهاي پس از آن همچنان در فرايند بازسازي وبازآفريني است. اين روند را در انديشه وعمل شخصيت هاي بسياري مي توان سراغ گرفت. تناقض هاي انديشگي شريعتي در امتزاج والتقاط مفاهيم و تعابير مدرن از انديشه هاي ماركس، گورويچ وسارتر وديگران گرفته تا پيوند سوسياليزم و انقلاب و ايديولوژي با آموزه ها و مفاهيم كهن ديني و سنتي و سياسي كردن آن كه در ضد يت كامل با اصلاح طلبي ديني در مسيحيت داشته و با مباني رنسانس خوانايي ندارد از يكسو وانديشه هاي بازرگان وتعابير او از دين و تلاش براي علمي جلوه دادن آموزه هاي ديني ومبارزه براي ايجاد يك جكومت ديني تا استخاره سحابي در تدوين بودجه سالهاي نخست انقلاب(5) بر پيوند روشنفكري و دين بعنوان مفاهيم خود ساخته وعاريتي و بدور از سابقه تاريخي و الزامات اين سبك از انديشه وعمل، همگي ادامه درك ناقص و ناقض پيش گفته است. اين روند چنان جان سخت و ديرپا است كه امروزه حتي برخي متفكران نظريه پردازي همچون حجاريان وعلوی تبار و... نيز با پيوند ناهمگون و ناهمساز تاريخي ومنطقي ميان جمهوري خواهي و استبداد ديني، داعيه مشروطه ولايي را دارد و سرانجام سيد خندان، خاتمي نيز با تعابير خود ساخته مردم سالاري ديني وتطابق جامعه مدني با جامعه النبي بدنبال تلاش براي حفظ آخرين خاكريزهايي است كه نگران فروريزي آن است. از سيد ضيا تا اين سيد خندان هنوز دريافت نادرست تاريخي ومنطقي ازعنصر گوهرين و بنيادين نوانديشي يا مدرنيته به چشم مي خورد. ازروزگاري كه آيت اله سيد ناييني در كارزار نبرد مشروطه طلبان خطاب به شيخ فضل اله نوري مي نويسد ” اي گاو مجسم، مشروطه مشروعه نمي شود“ ستيز ميان نوانديشان و سنت باوران همچنان ادامه دارد. -- -----------------------------------------
|