وظایف دوران تعلیق استراتژی:

صبر و اعتراض - انباشت و ارتباط


رضا عليجانی

شنبه ۵ آذر ۱۳۸۴ - ۲۶ نوامبر ۲۰۰۵

معمولاً دوران‌ تعلیق‌ استراتژی‌ مواقعی‌ پیش‌ می‌آید كه‌ عمر یك‌ استراتژی‌ بنا به دلایلی به‌ پایان خود می‌رسد از جمله تغییر توازن‌ سیاسی‌ یعنی تغییر‌ توازن‌ نیروها در حوزه‌ سیاست و بویژه در لایه فوقانی آن در حاكمیت. تغییر توازن‌ قوا در حوزه‌ سیاسی‌ الزاماً به‌ معنای‌ تغییر توازن‌ اجتماعی‌ یا تغییر توازن‌ فرهنگی‌ نیست‌. اما در دوران تعلیق، در حوزه‌ سیاسی‌ و قدرت‌ این‌ توازن‌ به‌ گونه‌ای‌ دگرگون‌ می‌شود كه‌ استراتژی‌ سابق‌ دیگر پاسخگو نمی‌باشد.

بیشتر سؤال‌هایی‌ كه‌ حول‌ و حوش‌ مسائل‌ روز و چه‌ باید كرد مطرح‌ می‌شود به‌ دنبال‌ این‌ است‌ كه‌ راهی‌ به‌ سمت‌ افقی‌ جدید باز كند. چه‌ در دوران‌ فشار و سختی‌ و چه‌ در دوران‌ گشایش‌های‌ نسبی‌، چه‌ در دوران‌ انقلاب‌ و چه‌ قبل‌ و بعد از آن‌. به‌ هر حال‌ با همه‌ فراز و فرودهای‌ تاریخ‌ معاصر و 20، 30 سال‌ اخیر دغدغه‌ مشتركی‌ نیز وجود داشته‌ و آن‌ این‌ كه‌ همه‌ به‌ دنبال‌ گشایش‌ و راهكاری‌ به‌ سوی‌ آینده‌‌ای بهتر برای مردم ایران هستند. در همین راستا فعالان سیاسی و روشنفكران مبارز در دوره‌های مختلف استراتژی‌های گوناگونی را جهت نیل به اهداف خود برگزیده اند و گاه نیز تغییر استراتژی داده‌اند و گهگاه نیز دردوره‌های گذار، دوره‌های تعلیق استراتژی به سر برده‌اند.

به‌ صورت‌ خیلی‌ فشرده‌ منظور از دوران‌ تعلیق‌ استراتژی‌ دوره‌ای‌ است‌ كه‌ عمر و كارآمدی یك‌ استراتژی‌ به‌ سرآمد و سرفصل‌ تاریخی‌ خودش‌ رسیده‌ و پایان‌ یافته‌، اما استراتژی‌ جدیدی‌ هنوز متولد نشده‌ است‌. فاصله‌ بین‌ این‌ دو دوران‌ را «دوران‌ تعلیق‌ استراتژی‌» می‌نامیم‌.

معمولاً دوران‌ تعلیق‌ استراتژی‌ مواقعی‌ پیش‌ می‌آید كه‌ عمر یك‌ استراتژی‌ بنا به دلایلی به‌ پایان خود می‌رسد از جمله تغییر توا‌ سیاسی‌ یعنی تغییر‌ توا‌ نیروها در حوزه‌ سیاست و بویژه در لایه فوقانی آن در حاكمیت. تغییر توا‌ قوا در حوزه‌ سیاسی‌ الزاماً به‌ معنای‌ تغییر توا‌ اجتماعی‌ یا تغییر توا‌ فرهنگی‌ نیست‌. اما در دوران تعلیق، در حوزه‌ سیاسی‌ و قدرت‌ این‌ توا‌ به‌ گونه‌ای‌ دگرگون‌ می‌شود كه‌ استراتژی‌ سابق‌ دیگر پاسخگو نمی‌باشد. گاهی‌ اوقات‌ هم‌ ناشی‌ از هر دو عامل‌ است‌ یعنی‌ هم‌ توا‌ سیاسی و هم توا اجتماعی‌ به‌ هم‌ می‌ریزد. این‌ دو عامل‌ به‌ صورت‌ مضاعف‌ باعث‌ پیدایش‌ دورانی‌ می‌شود كه‌ می‌توان‌ آن‌ را دوران‌ تعلیق‌ استراتژی‌ نامید.

ما در تاریخ‌ معاصر چند بار شاهد این‌ حالت‌ بوده‌ایم‌: اوایل‌ دوره‌ رضا شاه‌، پس‌ از كودتای‌ 28 مرداد به‌ ویژه‌ پس‌ از سركوب‌ 15 خرداد 42، اوایل‌ یا اواسط‌ دهه‌ 60 و... این‌ها دوران‌هایی‌ است‌ كه‌ در آن‌ یك‌ مرحله‌ تاریخی‌ از منظر استراتژی‌ به‌ پایان‌ رسیده‌، اما هنوز مشی‌ و شیوه‌ جدیدی‌ آغاز به‌ كار نكرده‌ است‌. به‌ طور مثال‌ پس‌ از كودتای‌ 28 مرداد تا چند سال‌ بخشی‌ از نیروهای‌ سیاسی‌ همچنان‌ در تصور یا به‌ عبارتی‌ توهم‌ تداوم‌ مشیی‌‌ بودند كه‌ در گذشته‌ پاسخ‌ می‌داد. جبهه‌ ملی‌ اول‌ پاسخگوی‌ نیاز زمانه‌ خودش‌ بود و كارآمدی‌ هم‌ داشت‌، اما جبهه‌ ملی‌ دوم‌ و سوم‌ می‌خواست‌ سبك‌ بازی‌ای‌ را تكرار كند كه‌ دورانش‌ سپری‌ شده‌ بود.

در دوران‌ تعلیق‌ عده‌ای‌ داستان‌ و حكایت‌ گذشته‌ را تكرار می‌كنند، عده‌ای‌ فعالیت را رها ‌كرده و صحنه‌ را ترك‌ می‌كنند و عده‌ای‌ هم‌ راه‌ جدیدی‌ را جستجو می‌كنند. این‌ راه‌های‌ جدید می‌تواند خود درست‌ یا نادرست‌ و كارآمد یا ناكارآمد باشد. یا استراتژی‌ای كاملا نو باشد یا در ادامه راه‌های‌ قبلی‌ بنا نهاده‌ شده‌ باشد. مثلاً اوایل‌ دهه‌ 40 كه‌ دوران‌ تعلیق‌ آرام‌ آرام‌ پایان‌ یافت‌ هیئتهای‌ مؤتلفه‌، مجاهدین‌ خلق‌ و فداییان‌ خلق‌ دست‌ به‌ سلاح‌ بردند. سه‌ جریان‌ مختلف‌العقیده‌ و مختلف‌الجهت؛ جوانان‌ بازار، جوانان فعال در جنبش ملی‌ شدن نفت و سپس نهضت آزادی با گرایش‌ مذهبی‌ و جوانانی‌ با گرایش‌ چپ‌ و عمدتاً از سازمان‌ جوانان‌ حزب‌ توده‌. بعد هم‌ شریعتی‌ می‌آید و مشی‌ جدید و متفاوتی‌ را مطرح‌ می‌كند. به‌ هر حال‌ آن‌ مشی‌ گذشته‌ به‌ پایان‌ می‌رسد. البته‌ دوران‌ ما كاملاً قابل‌ انطباق‌ و مقایسه‌ با آن‌ دو دوران‌ نیست‌. اما از منظر استراتژیك‌ تشابهات‌ جدی‌ با آن‌ دو دوران‌ دارد. اگر این‌ را پایه‌ یا داعیه‌ اولیه بحث‌ بگیریم‌ می‌توانیم‌ سیری‌ هم‌ از پیشینه‌ مسئله‌ بدهیم‌ كه‌ این‌ دوران‌ روشن‌تر بشود.

در ایران‌ انقلابی‌ اتفاق‌ می‌افتد كه‌ طبیعتاً نیروهایی‌ در آن‌ نقش‌ دارند. از نظر نیروهای‌ منتقد و نیروهای‌ اپوزیسیون‌ این‌ انقلاب‌ با فاصله كمی به‌ انحراف‌ می‌رود و ما وارد دهه‌ 60 با فشارهای‌ خاص‌ آن‌ دهه‌ می‌شویم‌. فضا بسته‌ می‌شود و فشارها باعث‌ كند شدن‌ ریتم‌ تحركات‌ سیاسی‌ در ایران‌ می‌گردد. بعد دورانی‌ آغاز می‌شود كه‌ بعدها، دوران‌ اصلاحات‌ نامیده‌ می‌شود. در اینجا بحث‌ بر سر اصلاحات‌ نیست‌. اما به نظر می‌رسد این‌ دوران‌ هم‌ در اوایل‌ سال‌ 79 یا حداكثر اواخر سال‌ 79 به‌ سرآمد و سرفصل‌ خودش‌ می‌رسد. این‌ دوران‌ دستاوردهای‌ مثبت‌ و منفی‌ خاص‌ خودش‌ را دارد و باید كمی‌ از آن‌ فاصله‌ زمانی‌ بگیریم‌ تا بتوانیم‌ راجع‌ به‌ آن به درستی‌ قضاوت‌ كنیم‌. من‌ در سال 81‌ مقاله‌ای‌ با عنوان‌ "دستاوردهای‌ اصلاحات‌" نوشتم‌ كه‌ در نشریه‌ آبان‌ چاپ‌ شد. در آنجا هم‌ بحث‌ همین‌ بود كه‌ اصلاحات‌ یك‌ دوره‌ تاریخی‌ در ایران‌ بود كه‌ آثار ماندگاری‌ هم در تاریخ‌ ایران‌ خواهد گذاشت‌ اما در عین‌ حال‌ به‌ سرآمد خودش‌ رسیده‌ و بایستی‌ ما با عقل‌ جمعی‌ و با اشتراك‌ نظر بتوانیم‌ به‌ استقبال‌ و تدارك‌ یك‌ مشی‌ جدید برویم. اینك نیز همچنان‌ فكر می‌كنم‌ كه‌ آن‌ روش‌ و استراتژی‌ جدید هنوز متولد نشده‌ است‌. اعلام‌ این‌ امر در حال‌ حاضر با‌ صدای‌ بلند هم هیچ‌ اشكالی‌ ندارد كه‌ گفته‌ شود در این مقطع و مرحله‌ هیچ‌ استراتژی‌ و راهبردی‌ وجود ندارد، یا هنوز به وجود نیامده است. اما این‌ به‌ آن‌ معنا نیست‌ كه‌ برنامه‌ و راهكاری‌ هم وجود ندارد و همه‌ باید صحنه‌ را ترك‌ كنند. پس می‌توان‌ گفت‌ راهكار وجود دارد اما راهبرد وجود ندارد. به‌ عبارت‌ دیگر برنامه‌ وجود دارد اما استراتژی‌ وجود ندارد و این‌ برنامه‌ باید معطوف‌ به‌ تولد و تكوین‌ و تدارك‌ یك‌ استراتژی‌ جدید باشد. هر چند از یك‌ نگاه بالاتر می‌توان عنوان نمود كه هر استراتژی‌ در ارتباط‌ دیالكتیكی‌ عینیت‌ و ذهنیت‌ متولد می‌شود یعنی‌ شرایط عینی‌ اجتماعی‌، اقتصادی‌، سیاسی‌، داخلی‌ و بین‌المللی‌ هم‌ باید پیش‌ برود تا استراتژی‌ تولد یابد. این‌ استراتژی‌ باید در حركت و ارتباط‌ دیالكتیكی‌ عین‌ و ذهن‌ متولد شود.

به‌ نظر می‌رسد در حال‌ حاضر در ایران‌ دو تحلیل‌ منسجم‌ وجود دارد و تحلیل‌های‌ دیگر بین‌ این‌ دو تحلیل‌ نوسان‌ می‌كنند.

تحلیل‌ اول‌ كه‌ انسجام‌ دارد این‌ است‌ كه‌ باید اصلاحات‌ را ادامه‌ داد، راه‌ اصلاحات‌ از درون‌ نظام‌ می‌گذرد و شیوه‌ اجرایی‌ آن‌ هم‌ انتخابات‌ و برخورد فعال و همیشگی با این‌ حوزه‌ است‌. این‌ تحلیل‌ هر چند با آن موافق نباشیم اما تحلیلی‌ است‌ كه‌ انسجام‌ دارد و در هر مقطع و هر رویداد به‌ راحتی‌ می‌توان‌ فهمید كه‌ چه‌ می‌گوید و چه‌ می‌خواهد.

تحلیل‌ دوم‌ معتقد است اصلاحات‌ به‌ پایان‌ رسیده‌ و آن‌ شیوه‌ چه‌ درست‌ و چه‌ غلط‌، چه‌ مثبت‌ و چه‌ منفی‌ به‌ سرآمد تاریخی‌ خودش‌ رسیده‌ است‌ و دیگر كارآمد نیست. این‌ تحلیل‌ هم‌ منسجم‌ است‌ یعنی‌ در برخورد با هر پدیده‌ اجتماعی‌ از قبل‌ می‌داند از چه‌ مبنایی‌ حركت‌ می‌كند، خروجی‌اش‌ چیست‌ و چگونه‌ برخورد می‌كند. اما طیفی‌ از فعالین‌ سیاسی‌ نیز وجود دارند كه‌ ذهنشان دو صدایی‌ بوده‌ و بین‌ این‌ دو تحلیل‌ نوسان‌ می‌كنند. گاهی‌ مطرح‌ می‌كنند كه‌ دوره‌ اصلاحات‌ گذشته‌ و دیگر پاسخ‌ نمی‌دهد و گاهی‌ هم‌‌ همان‌ مشی‌ گذشته‌ را ادامه‌ می‌دهند و مثلاً با انتخابات‌ برخوردی فعال‌ می‌كنند. اگر حساب كسانی كه بر اساس منافع اقتصادی خاص خود و بویژه بخاطر حضور در قدرت، با پدیده انتخابات برخورد می‌كنند را جدا كنیم، بقیه فعالان انسان‌های آرمان‌خواهی هستند كه هزینه‌های آرمان‌خواهی‌شان را نیز پرداخته و می‌پرداد، اما به یكی از این دو تحلیل متمایل بوده و یا بین آنها نوسان می‌كنند. برای‌ اینكه‌ تحلیل‌های این آرمان‌خواهان به‌ هم‌ نزدیك‌ شود، و به عبارت دقیق‌تر تحلیل‌های در نوسان به ثبات برسند، نیاز به‌ زمان‌ است‌.



آغاز دوره‌ تعلیق‌

دوره‌ تعلیق‌ از اردیبهشت‌ 79 با بستن‌ مطبوعات‌، عقب‌ برده‌ شدن‌ گروه‌های‌ فشار و پیشروی‌ قوه‌ قضاییه‌ بوسیله‌ برخورد با مطبوعات‌، آیت‌الله منتظری‌، ملی‌ ـ مذهبی‌ها و نهضت‌آزادی، دانشجویان و تحكیم‌ وحدت‌، هنرمندان‌، كانون‌ نویسندگان‌، وبلاگ‌ نویسان‌ و... شروع‌ شد و این‌ فرآیند یك‌ سیر مداوم‌ داشت‌. به‌ نظر می‌رسد تفكر جدیدی‌ كه‌ به‌ اسم‌ احمدی‌نژاد معروف‌ شده و گفته می‌شود از تابستان امسال‌ حاكم‌ شده‌ است‌، در واقع از اردیبهشت‌ 79 به تدریج در ایران‌ حاكم شده است و این‌ دولت هم‌ ادامه‌ فرآیندی‌ است‌ كه‌ آن‌ موقع‌ استارت‌ آن‌ زده‌ شده‌ و در واقع‌ این‌ تفكر از سال‌ 79 شروع‌ به‌ حركت‌ كرده‌ است‌. از آن مقطع به‌ بعد برخی‌ فعالین‌ فردی‌ و جمعی‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند كه‌ این‌ دوران‌ به‌ سرآمد خودش‌ رسیده‌ است‌. اما آنچه‌ كه‌ در این مدت از سوی برخی به‌ عنوان‌ برنامه‌ها و استراتژی‌های‌ جدید مطرح‌ شده‌ به‌ نظر می‌رسد از جنسِ استراتژی‌ نیست‌ بلكه‌ جنس‌ آن‌ هدف‌ گذارها و طرح شعارهای جدید است‌. مباحثی‌ چون‌ رفراندوم‌، نافرمانی‌ مدنی‌ و... هدف‌گذاری‌های‌ جدید هستند. اما اینكه‌ چگونه‌ می‌توانیم‌ به‌ این‌ هدف‌ها – جدا از صحت و سقم آنها - برسیم‌ نامش استراتژی‌ است. مثلاً گفته‌ می‌شود رفراندوم‌ شود، اینك به‌ مضمون‌ آن‌ خواسته‌ یعنی‌ رفراندوم‌ كاری نداریم‌، در هر حال این‌ یك‌ هدف‌گذاری‌ و شعار و خواسته‌ جدید است‌ اما چگونگی‌ رسیدن‌ به‌ برگزاری‌ رفراندوم‌، استراتژی‌ نامیده می‌شود كه تاكنون كسی سخن جدی در این باره مطرح نكرده است‌.

به‌ نظر می‌رسد اینك هیچ‌ نیرو و فعال‌ سیاسی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ نقطه‌ای‌ كه‌ به‌ عنوان‌ شعار یا هدف‌ مطرح‌ می‌كند برنامه‌ خاصی‌ ارائه‌ نمی‌دهد و شاید این‌ خود مؤید همین‌ بحث‌ تعلیق‌ استراتژی‌ باشد.

به‌ عبارت‌ دیگر دوران‌ تعلیق‌ بیانگر این‌ است‌ كه‌ استراتژی‌ قفل‌ شده‌ و راه‌ حل‌ كوتاه‌مدتی‌ وجود ندارد و به نظر می‌رسد بجز نیروها و تفكراتی‌ كه‌ نگاه‌ به‌ بیرون‌ دارند و منتظر حمله‌ خارجی‌ها هستند هیچ‌ كس‌ تحلیل‌ مشخص‌ و عینی‌ و راهگشایی‌ را ارائه نمی‌دهد. تنها تحلیل‌ یا برون‌رفتی‌ كه‌ برخی‌ مطرح‌ می‌كنند این‌ است‌ كه‌ باید یك‌ عنصر خارجی‌ این‌ قفل‌ را بشكند. ذیل‌ این‌ تفكر و نقد جدی آن بحثهای‌ مختلفی‌ مطرح‌ شده‌ و می‌شود كه بحث جداگانه‌ای می‌طلبد.

چهار راهكار در دوران‌ تعلیق‌ استراتژی

اما در این‌ دوران‌، راهكار یا برنامه‌ چیست‌؟ همانطور كه‌ گفته‌ شد تعلیق‌، فقدان‌ استراتژی‌ است‌ نه‌ فقدان‌ برنامه‌. به‌ عبارت‌ دیگر تعلیق‌، فقدان‌ راهبرد است‌ نه‌ فقدان‌ راهكار. در همین‌ رابطه‌ می‌توان‌ چهار راهكار یا چهار نقطه‌ محوری‌ را مطرح‌ و طبقه‌بندی‌ كرد: صبر و اعتراض‌، انباشت‌ و ارتباط‌.

از ابتدا هم‌ تأكید ‌كنیم‌ كه جنس‌ هیچ‌ كدام‌ از اینها استراتژی‌ نیست‌، بلكه‌ از نوع برنامه‌ است‌. برنامه‌ای‌ برای‌ تولد و تدارك‌ و تكوین‌ یك‌ استراتژی‌.

1 ـ صبر

شاید وقتی‌ می‌گوییم‌ صبر و اعتراض‌، شعار برخی‌ از ملّیون‌ در دهه‌ 40 یعنی «صبر و انتظار» تداعی‌ شود، اما تفاوت واژگان خود تفاوت مضامین را نشان می‌دهد.

مفهوم‌ كاربردی «صبر» در اینجا به‌ طور ساده‌ این‌ است‌ كه‌ ما باید دیدمان‌ را درازمدت‌ كنیم‌. تحمل‌ زمان‌ و تحمل‌ شرایط‌ را داشته‌ باشیم‌. به‌ عبارت‌ صریح‌تر ایران‌ راه‌حل‌ و راهبرد كوتاه‌مدت‌ ملی‌ ندارد. اگر به گذشته بنگریم می‌بینیم در دهه‌ 40 و 50 نگاهها به‌ عرصه‌ سیاست‌ و استراتژی‌، نگاه‌های‌ درازمدت‌ بود یعنی‌ نیروهایی‌ كه‌ مشی‌ مسلحانه‌ داشتند به مبارزه‌ مسلحانه‌ درازمدت‌ توده‌ای معتقد بودند‌ و در پس ذهنشان‌ این‌ بود كه‌ باید 10‌، 15 سال‌ مبارزه‌ مسلحانه‌ ادامه‌ پیدا كند تا به‌ یك‌ سرفصل‌ بازگشت‌ناپذیر و موفقی‌ برسد. شریعتی‌ می‌گفت‌ باید دو، سه‌ نسل‌ در ایران‌ كار تئوریك‌ و فرهنگی‌ بشود. حتی‌ منتسب‌ به‌ آیت‌الله‌ خمینی‌ است‌ كه‌ گفته‌ بود سربازهای‌ من‌ الان‌ در گهواره‌اند. پس می‌بینیم در آن دوران نگاه‌ها در همه‌ گرایش‌ها نگاه‌ درازمدت‌ است. اما پدیده‌ 13 ماهه‌ انقلاب‌، از دی‌ 56 تا بهمن‌ 57، همه‌ نگاه‌ها را نزدیك‌بین و كوتاه‌مدت‌نگر كرد و ما دیدیم‌ در فاصله‌ سال‌های‌ 57 تا 60 همه نیروها، چه در درون و چه بیرون قدرت، عرصه‌ سیاست‌ و قدرت‌ را می‌خواستند به‌ سرعت‌ تسخیر كنند، عده‌ای در فكر تصفیه درونی قدرت از همه اغیار بودند، عده‌ای هم از بیرون حال چه‌ در كردستان‌، چه‌ در گنبد، چه‌ در تهران‌ و چه‌ در جاهای‌ دیگر. می‌خواستند به سرعت‌ قدرت را تسخیر كنند. در واقع‌ سرعت انقلاب‌ یك‌ بدآموزی‌ داشت‌ و آن‌ نزدیك‌بین‌ كردن‌ نگاه‌ها بود. این‌ سرازیری‌ 57 تا 60، در دهه‌ 60 به‌ سربالایی‌ منجر شد و نسل‌ ما اولین‌ سربالایی‌ خودش‌ را تجربه‌ كرد و نسل‌ قبل‌ از ما یعنی نسل‌ فعالان نهضت‌ ملی‌ كه در دوره‌ نهضت‌ ملی‌ جوان‌های‌ بیست‌ و چند ساله‌ بودند در دوران نهضت‌ ملی‌ سرازیری‌ را تجربه‌ كردند و بعد از كودتای‌ 28 مرداد و دهه‌ 40 شاهد یك سربالایی تند بودند.‌ نسل‌ قبل‌ از ما در دهه 60 برای‌ دومین‌ بار بود كه‌ یك‌ سرپایینی‌ و سربالایی‌ را تجربه‌ می‌كرد و نسل‌ ما با‌ اولین‌ تجربه‌اش مواجه بود. اما به هر حال این‌ سربالایی‌ دوباره‌ دیدها را دوربین و درازمدت‌‌نگر كرد. از سال‌ 62 و 63 به‌ بعد كه‌ آن‌ مشی‌ها و‌ راهكارها پاسخ‌ نداد آرام‌ آرام‌ دوباره‌ دیدها درازمدت‌ شد.

پدیده‌ اصلاحات‌ برای‌ نسل‌ بعد از ما یعنی‌ جوانهای‌ كنونی همین‌ فراز و فرود را داشت‌ یعنی حركت‌ 2 خرداد به‌ صورت‌ انفجاری‌ شروع‌ شد و سه،‌ چهار انتخابات‌ پشت‌ سر هم‌ به‌ صورت‌ شتابناك‌ نتایج‌ موفقیت‌آمیز فراوانی داشت‌ و نسل‌ بعد از ما هم‌ اینجا یك‌ دید كوتاه‌مدت‌ و سرعتی‌ و نزدیك‌بین‌ پیدا كرد. به‌ نظر می‌رسد از سال‌ 79 ـ 80 آرام‌ آرام‌ سربالایی‌ جدیدی شروع‌ شده‌ و این‌ نسل‌ هم‌ به تدریج نگاهی دوربین و درازمدت‌نگر‌ پیدا می‌كند. تبدیل‌ نزدیك‌بینی‌ به‌ درازمدت‌بینی‌ را‌ "صبر" می‌نامیم‌: تحمل‌ شرایط‌ را داشتن‌، نگاه‌ درازمدت‌ داشتن‌ و پذیرفتن‌ اینكه‌ ما راه‌ حل‌ كوتاه‌مدت و حداقل‌ راهكار ملی‌ كوتاه‌مدتی‌ نمی‌توانیم‌ داشته‌ باشیم‌. پذیرش‌ این‌ صبر و پذیرش‌ درازمدت‌ بودن‌ مسیر و درازمدت‌ بودن‌ نگاه‌، خود روحیه و رویكرد روانی‌ خاصی‌ به‌ ارمغان‌ می‌آورد. مثلاً وقتی‌ سوار ماشین‌ هستیم و قرار است‌ از تهران‌ به‌ آستارا برویم می‌دانیم 15‌، 20 ساعت‌ باید در ماشین‌ بنشینیم و مسافت و طی مسیر را تحمل كنیم. اما اگر از تهران‌ می‌خواهیم به‌ كرج‌ یا قزوین‌ برویم می‌دانیم یكی، دو ساعت‌ در ماشین‌ هستیم. حال اگر كسی‌ با ذهنیت مربوط به كرج‌ و قزوین‌ در ماشین‌ آستارا بنشیند بعد از یك‌ ساعت‌ خسته‌ می‌شود و به‌ لحاظ‌ روانی‌ احساس‌ كسالت‌ می‌كند كه‌ چرا ماشین آهسته می‌رود و چرا به مقصد نمی‌رسد. ولی‌ اگر از اول‌ ذهنش‌ را برای‌ یك‌ مسافرت‌ 15، 20 ساعته‌ آماده‌ و تنظیم‌ كرده‌ باشد، آرامش‌ دارد و از قبل‌ خودش‌ را برای‌ 15، 20 ساعت‌ در ماشین‌ نشستن‌ آماده‌ كرده‌ است‌. صبر معنایش‌ این‌ است‌ كه‌ ما در درون‌ خودمان‌ خصایص این شرایط‌ و تحمل‌ آن‌ را بپذیریم‌ و ذهنمان‌ را درازمدت‌‌نگر كنیم‌.

هر چند معمولاً در دوران‌ تعلیق‌ استراتژی‌ این‌ موضوع، در عمل، به همه‌ فعالان و نیروهای‌ سیاسی‌ تحمیل‌ خواهد شد، چه‌ بخواهند و چه‌ نخواهند. اما اگر آن را به صورت ذهنی و تحلیلی و روانی بپذیرند با آرامش‌ حركت‌ می‌كنند و اگر نپذیرند یا زیگزاگ‌ می‌ند یا دچار اضطراب‌ می‌شوند و یا دچار نوسان‌های‌ استراتژیك‌ می‌گردند. پس ما باید این نكته را در درون‌ خودمان‌ هضم‌ بكنیم‌ كه‌ بایستی‌ نگاه‌ درازمدت‌ داشته‌ باشیم‌ و به‌ لحاظ‌ روحی‌ ـ روانی‌ خودمان‌ را برای‌ یك‌ حركت‌ درازمدت‌ آماده‌ كنیم‌.

2 ـ اعتراض‌

راهكار دوم‌ اعتراض‌ است‌. صبر گاهی‌ اوقات‌ منفعلانه‌ و گاهی‌ اوقات‌ فعال‌ است‌. اگر در حد تحمل‌ شرایط‌ در صحنه‌ بمانیم و بر اساس‌ آرمان‌هایی‌ كه‌ داریم به‌ موانع‌ و مشكلات‌ اعتراض‌ ‌كنیم، این‌ صبر، صبر فعال‌ است‌.

همینجا ضروری است باز یك‌ برش‌ تاریخی‌ بیم‌. دوره‌های‌ تعلیق‌ گذشته‌ با این‌ دوران‌ تفاوت‌هایی‌ دارند. فشارها و سركوب‌های‌ بعد از 28 مرداد بویژه‌ در دهه‌ 40 و 50 كه‌ به‌ اوج‌ خودش‌ می‌رسد و یا برخوردهای‌ دهه‌ 60، تا حدی با بستن‌ فضا در دهه‌ 80 متفاوت‌ است‌. در آن‌ دوره‌ها افراد یا بایستی‌ مخفی‌ می‌شدند و كار مخفی‌ می‌كردند و یا هجرت‌ می‌كردند و به‌ خارج‌ از كشور می‌رفتند و یا منفعل‌ می‌شدند و جذب زندگی می‌گردیدند. هم‌ در دهه‌ 40 و هم‌ در دهه‌ 60 داستان‌ همین‌ بود.‌ اما در دهه‌ 80 الزام و انحصاری در این‌ سه‌ راه‌ نیست‌: یا مخفی‌ یا فراری‌ یا ترك‌ صحنه‌. اینك فضای‌ نیم‌بند و محدودی‌ در عرصه‌ عمومی‌ وجود دارد كه‌ باید از این‌ فضا استفاده‌ كرد. و این‌ متفاوت‌ با دهه‌ 40 و 60 است‌. در آن‌ دوران‌ اعتراض‌ تنها به‌ صورت‌ تحركات‌ مخفی‌ یا بیانیه‌های‌ مخفی‌ كه‌ به‌ صورت‌ شب‌نامه‌ منتشر می‌شد و نظایر آن متصور بود اما الان‌ انتقاد و اعتراض‌ می‌تواند شكل‌ علنی‌تری‌ داشته‌ باشد. با توجه‌ به‌ تفاوت‌ این‌ دوره‌ با دو دوره‌ قبل‌ این انتقاد و‌ اعتراض‌ مضمون‌ خاص‌ خودش‌ را دارد. اینك‌ به‌ نظر‌ می‌رسد در سه‌ حوزه‌ نیروها و فعالان‌ سیاسی‌ آرمان‌خواه‌ بایستی‌ به‌ شرایط‌ موجود و قدرت‌ مستقر در هر تضییق و محدودیتی كه ایجاد می‌شود اعتراض‌ كنند: 1ـ حقوق‌ اساسی‌ ملت‌ 2 ـ حقوق‌ شهروندی‌ آحاد مردم 3 ـ منافع‌ ملی‌.

این‌ سه‌ از موضوعاتی‌ است‌ كه‌ اختلاف‌انگیز هم‌ نیست‌ چون‌ الان‌ بین‌ افراد و نیروهای‌ آرمان‌خواه‌ تشتت‌ و تفاوت‌ تحلیلی زیادی وجود دارد. در سطور قبل یادآور شدیم اینك دو تحلیل منسجم وجود دارد و یك‌ تحلیل‌ ژله‌ای‌ هم‌ بین‌ آن‌ دو تحلیل‌ نوسان‌ می‌كند. اگر كسانی‌ كه‌ منشأ حركتشان‌، قدرت‌ و ثروت‌ و امكاناتی است‌ كه‌ یا داشته‌اند یا به‌ هر ترتیب‌ به‌ دست‌ آورده‌اند، را از نیروهای‌ سیاسی‌ دیگری‌ كه‌ آرمان‌خواه‌ هستند جدا كنیم، می‌بینیم در بین دسته دوم نیز‌ تشتت‌ و تفاوت‌ تحلیلی زیادی وجود دارد. اما این طیف اگر وارد حوزه‌هایی‌ بشوند كه‌ اختلاف‌برانگیز است‌، اختلافات آنها‌ تشدید خواهد شد. اما در سه‌ موضوع یادشده همه‌ با هم‌ همسو هستند. نیروهای یادشده اگر بخواهند روی‌ انتخابات‌ بحث‌ كنند اختلاف و حتی دعوایشان‌ می‌شود. مثلاً عده‌ای‌ انتخابات‌ را تحریم‌ كردند و دیدشان‌ عدم‌ شركت‌ بود و كسانی‌ هم بودند كه‌ با تحلیل‌های‌ خاص‌ خودشان‌ در انتخابات‌ شركت‌ كردند، ولی‌ همین‌ دو دسته‌ می‌توانند درباره حقوق‌ اساسی‌ ملت‌ یا دموكراسی‌ مشتركاً كار كنند و اختلاف و دعوایشان‌ هم نشود. و یا درباره حقوق‌ شهروندی‌ افراد، آزادی‌ عقیده‌، حقوق‌ دانیان‌، حقوق‌ ان‌، حقوق‌ قومیت‌ها، حقوق‌ اقلیت‌ها و... با یكدیگر‌ تعارضی‌ نداشته‌ باشند و با هم‌ همسو عمل‌ كنند. همچنین درباره منافع‌ ملی‌ یعنی‌ مواردی‌ كه‌ می‌خواهند از منافع‌ كلان‌ ملی‌ دفاع‌ كنند باز هم‌ با یكدیگر همسو هستند و طبیعی‌ است‌ كه‌ این‌ سه‌ حوزه‌ در تقابل‌ با راست‌ داخلی‌ و راست‌ جهانی‌ است‌. جمع‌ این‌ دو رویكرد (در تقابل با راست داخلی و راست جهانی) ظرافت و تدبیر خاصی می‌خواهد اما رویكردی تاریخی‌ و در درازمدت به شدت اثرگذار است‌. اگر افراد و نیروهایی‌ بتوانند هویت‌ مستقلی‌ از خود بروز بدهند كه‌ در دفاع‌ از آزادی‌ها در مقابل‌ راست‌ داخلی‌ و دفاع‌ از منافع‌ ملی‌ هم‌ در مقابل‌ راست‌ داخلی‌ و هم‌ راست‌ جهانی‌ موضع‌گیری‌ داشته‌ باشند اعتباری‌ كسب‌ می‌كنند كه‌ هر نیرویی در ایران سر كار باشد، آنها می‌توانند از اعتبار و هویت‌ خودشان‌ در جهت‌ آرمان‌های‌ آزادی‌، عدالت‌، امنیت‌ و منافع‌ ملی‌ هزینه‌ كنند. هزینه‌ كردن‌ این‌ اعتبار در جاهای‌ دیگر به‌ هدر دادن‌ آن‌ خواهد بود.

3 ـ انباشت‌

راهكار سوم‌ انباشت‌ است‌. شاید این‌ مهمترین‌ قسمت‌ از‌ چهارگانة‌ صبر و اعتراض‌، انباشت‌ و ارتباط‌ باشد. معمولاً در دوره‌های‌ تعلیق‌، انباشتی‌ صورت‌ می‌گیرد كه‌ این‌ انباشت راه‌ را برای‌ دوران‌ جدید باز می‌كند. تئوری‌ محوری‌ استراتژی و چه باید كرد شریعتی‌ هم بر همین امر بنا شده بود. او معتقد بود در جهان‌ و ایران‌ هر موقع‌ تحولی‌ اتفاق‌ افتاده‌، پس از‌ یك دوران‌ انباشت‌ تئوریك‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. قبل‌ از انقلاب‌ فرانسه‌، قبل‌ از انقلاب‌ اكتبر، و در ایران،‌ قبل‌ از انقلاب‌ مشروطه‌، قبل‌