سه موج جنبش دانشجویی- و موج چهارم؟
محمدباقرخرمشاد
Wed, Dec 7, 2005- چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴
سه موج در جنبش دانشجويي ايران عبارتند از: موج اول كه از نخستين سال هاي دهه 1320 آغاز و تقريبا تا سال هاي 56-1355 تداوم مي يابد، موج دوم كه از حدود سال 1355 آغاز و تا سال 74-1373 استمرار دارد و بالاخره موج سوم كه از سال 1375 آغاز و ظاهرا تا سال 81-80 بيشتر دوام نمي آورد
در تاريخ جنبش دانشجويي در ايران مي توان سه موج بلند فعاليت هاي عمومي و تند و شديد اين جنبش را برجسته ديد. به عبارت ديگر در طول عمر فعاليت هاي دانشجويي، صرف نظر از ادوار نهفتگي يا ادوار خاموش جنبش دانشجويي در ايران، سه دوره مشخص شاهد آشكارشدگي يا فوران جنبش دانشجويي در عرصه اجتماع و سياست ايران بوده ايم. به ديگر سخن، كل تاريخ حيات دانشجويي در ايران به سه مقطع كلان قابل تقسيم است، در هر يك از اين مقاطع مي توان از يك موج غالب فكري يا يك گفتمان غالب فكري- سياسي سخن گفت كه بر سر جامعه دانشجويي و جنبش آن سايه افكنده بوده است، آن چه كه ما در اين جا از آن به عنوان سه موج در جنبش دانشجويي ايران ياد مي كنيم. اين سه موج عبارتند از: موج اول كه از نخستين سال هاي دهه 1320 آغاز و تقريبا تا سال هاي 56-1355 تداوم مي يابد، موج دوم كه از حدود سال 1355 آغاز و تا سال 74-1373 استمرار دارد و بالاخره موج سوم كه از سال 1375 آغاز و ظاهرا تا سال 81-80 بيشتر دوام نمي آورد: اكنون نيز دوره نهفتگي مجدد يا دوران فعاليت هاي عادي و معمولي دانشجويي در ايران، با موج هاي كوتاه فعلي مجددا به اموري بلند و به اصطلاح به جنبشي ديگر در حيات جامعه دانشجويي كشور خواهد انجاميد؟
هر يك از امواج سه گانه فوق الذكر را مي توان به نام ايدئولوژي غالب يا گفتمان هژمون در آن نام گذاري كرد. موج اول جنبش دانشجويي در ايران، يك موج چپ يا يك موج سوسياليستي- ماركسيستي است كه البته در طول حيات طولاني خود شاهد رشد و نمو گرايشات ديگر چپ نظير لنينيسم، مائوئيسم، تروتسكيسم، استالينيسم، كاستروويسم، چه گواريسم، انورخوجه ايسم و... نيز در درون خود است، ولي در مجموع موج اول جنبش دانشجويي در ايران موج چپ سوسياليستي- ماركسيستي است. موج دوم جنبش دانشجويي كه به طور مشخص از به بن بست رسيدن مبارزات مسلحانه كه عمدتا هم مبارزات مسلحانه دانشجويي بود، آغاز مي شود، موج اسلامي گرايي است. امواج كوتاه اسلام گرايي در اين دوره در جريان انقلاب اسلامي سال هاي 57-56 به امواج بلندي تبديل مي شود كه تا حدود دو دهه برسر جامعه دانشجويي سايه افكنده و تبديل به گفتمان غالبي اين جنبش مي گردد. هر چند كه در اين جا نيز شاهد خرده گفتمان هايي در درون گفتمان اسلام گرايي هستيم. موج سوم جنبش دانشجويي در ايران موج ليبراليستي است كه از سال هاي 75-74 آغاز شده و تا سال هاي نخستين دهه 1380 با شدت و قوت هر چه تمام تر ادامه مي يابد. در اين دوران جنبش دانشجويي با موتور ايدئولوژيك ليبراليسم به حيات و پرواز خود ادامه مي دهد تا اين كه در سال هاي 84-83 اين موتور به خاموشي گرائيده و جنبش دانشجويي در ايران را وارد دوران سكوت، ركود، گذار و يا نهفتگي مي كند. زندگي و فعاليت يا تحركات دانشجويي به حالت عادي خود باز مي گردد و ديگر حالت جنبشي ندارد. آينده خيلي روشن نيست. حسب اتفاقاتي كه خواهد افتاد و بنا به تحولات عمومي كشور بايستي منتظر نشست تا ديد چه مي شود؟ هر چند كه با چراغ گذشته مي توان پرتوهايي براي ديدن آينده افكند و پيش بيني هايي را نمود.
اين كه گفته مي شود موج بلند سوسياليستي ماركسيستي، اسلام گرايي و ليبراليسم درياچه فعاليت هاي دانشجويي در ايران را در ميان اقيانوس فعاليت هاي سياسي اجتماعي اين كشور درنورديده و آن را تبديل به سه دوره كلان جنبش دانشجويي در ايران نموده است، به اين معنا نيست كه در هريك از اين دوره ها و امواج، گفتمان هاي ديگر يا امواج كوتاه ديگري وجود نداشته است، بلكه به اين مفهوم است كه در هر يك از اين ادوار عليرغم حضور ساير ايدئولوژي ها يا خرده گفتمان ها، گفتمان غالب يا ايدئولوژي هژمون، گفتمان ها و ايدئولوژي
هاي مذكور براي هر دوره بوده است.
موج اول
چپ گرايي سوسياليستي- ماركسيستي
(1356-1322)
همان گونه كه در كمتر از دو هفته پس از خروج رضاشاه از ايران، چپ هاي اين كشوربه رهبري گروه مشهور 53 نفر آزاد شده از زندان نخستين حزب قدرتمند تاريخ ايران يعني حزب توده را تشكيل مي دهند، در فضاي باز سياسي دهه 20 به طور خاص و سال هاي بعد از آن به طور عام، گفتمان چپ تبديل به گفتمان غالب جامعه روشنفكري ايران به طور عام و گفتمان هژمونيك جامعه دانشجويي اين كشور به طور خاص مي گردد. اهميت جايگاه و گستردگي گفتمان چپ سوسياليستي- ماركسيستي در موج اول جنبش دانشجويي ايران كه بيش از سه دهه به طول مي انجامد، تا جايي است كه در ابتدا و انتهاي آن شاهد حضور قدرتمند و بلكه غالب اين گفتمان در بدنه اين جنبش دانشجويي هستيم.
اتحاديه دانشجويي حزب توده از نخستين شكل هاي عنوان دار و رسمي دانشجويي در ايران بود كه به سال 1322 زير نظر سازمان جوانان حزب توده شكل مي گيرد. اين تشكل دانشجويي خيلي زود (بهمن 1322)، به عنوان نماينده رسمي دانشجويان پزشكي و داروسازي از سوي مقامات دانشگاه تهران پذيرفته مي شود. دو سال بعد اين اتحاديه با تحت پوشش قرار دادن دانشجويان دانشكده هاي حقوق، فني، ادبيات و كشاورزي به عنوان نماينده رسمي اين دانشجويان نيز شناخته مي شود. رشد گفتمان چپ توده اي در ميان دانشجويان از چنان سرعتي برخوردار است كه در اواخر سال 1325، رئيس دانشگاه تهران به سفير انگليس مي گويد اكثر چهارهزار دانشجوي اين دانشگاه به شدت تحت تأثير حزب توده هستند. در سال 1327، بلافاصله پس از غيرقانوني اعلام شدن اتحاديه دانشجويي، كه در پي غيرقانوني اعلام شدن خود حزب توده و سازمان جوانان آن صورت مي گيرد، اين حزب اقدام به تشكيل سازمان دانشجويان دانشگاه تهران كرده و ارتباط تشكيلاتي تعريف شده و قوي اي را با انجمن بين المللي دانشجويان در پراگ برقرار مي كند. اهميت و قدرت نفوذ چپ در جنبش دانشجويي ايران در اين سال ها تا بدان حد است كه مهندس مهدي بازرگان در اين زمينه مي گويد: در آن روزها، بدترين دردسر اداره كنندگان دانشگاه، حزب توده بود. اين سازمان پس از سال 1326، فعاليت هاي دانشجويي خود را پيروزمندانه شدت بخشيده بود به طوري كه در سال 1330، از همه طرف توسط دانشجويان، استادان، كارمندان و حتي نظافت چي هاي دانشكده ها در محاصره بوديم. دانشجويان كمونيست كلوپ هاي دانشجويي را پركرده بودند، ميتينگ هاي خود را در كلاس ها برگزار مي كردند، كاركنان را تحريك مي كردند تا براي دستمز دهاي بيشتر اعتصاب كنند و بدتر از همه اين كه مدام در مورد مواد و رشته هاي درسي دخالت مي كردند. نفوذ كمونيستي آن چنان گسترده بود كه اداره كنندگان دانشگاه چيزي براي گفتن درباره دانشكده هاي خود نداشتند.
غلبه گفتمان چپ برجنبش دانشجويي ايران در دهه 20 آن چنان است كه خود حزب توده در سال 1326 اعلام مي دارد كه در اين سال بيش از نيمي از دانشجويان يا عضو حزب بودند يا هوادار آن. رشد قدرت ايدئولوژي كمونيستي در جنبش ايران تا جايي اوج مي گيرد كه در سال 1330، مجله هفتگي معروف تهران مصور مي نويسد: 25درصد از دانشجويان اعضاء مخفي حزب توده و 50 درصد ديگر هوادار حزب هستند.
اساسا اين قدرت فوق العاده و غلبه فوق تصور ايدئولوژي سوسياليستي- ماركسيستي در جنبش دانشجويي و دانشگاه هاست كه باعث شكل گيري هاي تشكل هاي دانشجويي رقيب، ولو به صورت ضعيف و كم جمعيت، توسط نيروهاي اسلام گرا و ملي گرايان ليبرال مي گردد. آن ها براي مقابله با تفكرات و فعاليت هاي توده اي ها در درجه اول و البته بهايي ها در وهله بعد وارد صحنه مي شوند. انجمن اسلامي دانشجويان كه در سال 1322 در دانشكده پزشكي دانشگاه تهران تأسيس مي گردد، چنين حالي داشته است. اين نكته در گفته هاي دكتر محب الله آزاده از بنيان گذاران اين انجمن اسلامي مشهود است، جايي كه مي گويد: برنامه درسي دانشكده پزشكي طوري بود كه ما فرصت رفتن به منزل و برگشتن را نداشتيم. لذا در دانشكده مي مانديم و نماز ظهر و عصر را در همان جا، با ناراحتي و حتي با ترس و لرز در محيط دانشجويي كه اكثرا كمونيست و برخي بي اعتنا به دين بودند، با تحمل مسخره كردن ها، و متلك گويي هاي آن ها، در زير پله هاي سالن بجا مي آورديم و حمله هاي افراد را تحمل مي كرديم. به فكرمان رسيد كه كشور ايران يك مملكت اسلامي است و اكثريت نزديك به تمام خانواده ها مسلمان و معتقدند. چرا ما كه اكثريت را تشكيل مي دهيم، مانند يك اقليت ترسو رفتار كنيم؟ وظيفه ما حمله است نه تحمل زور... به فكر افتاديم جمعيتي تشكيل بدهيم و با پنج نفر انجمن اسلامي دانشجويان را تشكيل داديم و شروع به تبليغ اسلام كرديم به طوري كه پس از شش ماه عددمان به 70 نفر رسيد. اين در حالي بود كه تعداد كمونيست ها حدود 1500 نفر و بسياري هم لاابالي بودند... همانگونه كه ملاحظه مي شود اولا: انجمن اسلامي دانشجويان در پاسخ به نفوذ و فشار توده اي ها شكل مي گيرد.
ثانيا: تعداد آن ها بيش از 20 برابر اعضاء انجمن اسلامي دانشجويان بوده است. مشابه گفته هاي فوق را در سخنان مرحوم مهندس بازرگان نيز مي توان يافت: در دانشگاه تهران دو دسته يا دو دست به كار افتاده و در ميان جوانان ما سخت تبليغ مي كردند: توده اي ها و بهايي ها... بچه مسلمان ها كه شايد عده اي از آن ها در كانون اسلامي پاي تفسير قرآن آقاي طالقاني آمده بودند، به رگ غيرتشان برخورده بود، انجمن تشكيل دادند...
غلبه و نفوذ تفكرات چپ سوسياليستي- ماركسيستي در جنبش دانشجويي ايران در اين دوره تا بدان حد قوي و عميق است كه حتي تعدادي از دانشجويان مسلمان براي ماندن در فضاي فكري آن دوران و بهره مندي از توان عرض اندام فكري ديني، تشكيلاتي با عنوان نهضت خداپرستان سوسياليست را در همان سال 1322 راه اندازي مي كنند.
حتي سازمان دانشجويي جبهه ملي نيز كه در سال 1329 شكل مي گيرد، در پاسخ به نفوذ حزب توده در دانشگاه ها و براي مقابله با آن بوده است. اين تشكل دانشجويي كه در پي تقلب توده اي ها در انتخابات سازمان دانشجويي دانشگاه تهران به سال 1329 شكل مي گيرد، انشعاب خود را با انتخاب نام سازمان صنفي دانشجويان دانشگاه تهران اعلام مي دارد. خرده گفتمان اين تشكل ناسيوناليستي- ليبراليستي بيشتر بر دموكراسي و آزادي خواهي تأكيد دارد در حالي كه گفتمان غالب در جنبش دانشجويي، داراي حال و هواي عدالت طلبانه، فقرستيزانه، ضداستعماري و ضدامپرياليستي و ضدسرمايه داري است. درست است كه در خلال چند دهه موج اول جنبش دانشجويي در ايران سلطه گفتمان چپ مشهود و برجسته بوده است، اما جنبش دانشجويي در اين دوران هم شاهد نهفتگي ها يا ركود هاي مكرر يعني پناه بردن جامعه دانشجويي به فعاليت هاي عادي و غيرعمومي نظير سال هاي پس از كودتاي 28 مرداد 1332بوده است و هم آشكارگشتي ها يا فوران هاي تند و جنبشي غيرچپ و خودجوش نظير واقعه 16 آذر 1332 را تجربه كرده است، كه البته آن هم داراي جهت گيري تند ضدانگليسي و ضدآمريكايي بوده است. با اين همه گفتمان چپ توانسته است طي اين سال ها با همه فراز و فرودهايش، جذبه و غلبه فكري خود بر جنبش دانشجويي ايران را حفظ نمايد. البته تفكر چپ در كل اين دوران الزاما تفكر حزب توده يا تفكر ماركسيستي- لنينيستي و ماركسيستي- استالينيستي صرف باقي نمانده و بلكه برعكس بسيار سيال و متحول بوده است، اما قطعا چپ باقي مانده است، به گونه اي كه در سال هاي نخستين دهه 1350 باز اين تفكر چپ است كه در قالب و چهره راديكال سازمان هاي چريكي و مبارزات مسلحانه خود را مي نماياند. سازمان هايي كه كاملا از بدنه دانشجويي كشور و جنبش دانشجويي آن يارگيري كرده اند و تكيه و تأكيد بر الگوي هاي مبارزات چريكي چپ در آمريكاي لاتين، آفريقا و آسياي جنوب شرقي دارند. افرادي نظير مائو (چين)، كاسترو و چه گوارا (كوبا)، فرانتس فانون (الجزاير)، جياپ (ويتنام) و... به عنوان چهره هاي الگو مطرح شده و روش هاي آن ها در مبارزه به عنوان روش هاي مفيد و مؤثر مورد تقليد قرار مي گيرد.
آبراهاميان سازمان هاي چريكي يارگيري كرده از جنبش دانشجويي در ايران سال هاي نخست دهه 1350 را به پنج گروه تقسيم مي كند: 1. سازمان چريك هاي فدايي خلق ايران (فدائيان ماركسيست) 2. سازمان مجاهدين خلق ايران (مجاهدين اسلامي) 3. ماركسيست هاي منشعب از مجاهدين (مجاهدين ماركسيست)، 4. گروه هاي كوچك اسلامي محلي: گروه ابوذر نهاوند، گروه شيعيان راستين همدان، گروه الله اكبر اصفهان و گروه الفجر زاهدان، 5. گروه هاي كوچك ماركسيست. اين گروه ها دو دسته بودند: گروه هاي مستقلي مانند سازمان آزادي بخش خلق هاي ايران، گروه لرستان و سازمان آرمان خلق و شبكه هاي متعلق به احزاب سياسي وفادار مبارزه مسلحانه، مانند گروه توفان، سازمان انقلابي حزب توده، حزب دموكرات كردستان و يك سازمان با گرايش چپ جديد به نام اتحاديه كمونيست ها. همانگونه كه ملاحظه مي شود، بيش از سه پنجم اين گروه ها داراي ايدئولوژي ماركسيستي هستند و تقريبا هسته اوليه همه آن ها از جنبش دانشجويي بوده و از ميان دانشجويان برآمده و شكل گرفته است. البته تقسيم بندي آبراهاميان گواه رشد گفتمان اسلام گرايي در ميان دانشجويان نيز است كه به تدريج گفتمان غالب موج دوم جنبش دانشجويي در ايران را شكل خواهد داد.
گفتمان اسلام گرايي زماني در جنبش دانشجويي جدي تر مي شود كه گفتمان چپ ماركسيستي جنگ چريكي و مبارزه مسلحانه را به عنوان آخرين تير تركش خويش رها مي سازد و البته اين تير نيز به سنگ مي خورد. با شكست و سركوب جنبش مسلحانه، جنبش دانشجويي چپ در ايران كاملا به بن بست مي رسد و گفتمان اسلام گرايي از اين بن بست راه جديدي را فراروي جنبش دانشجويي در ايران مي گشايد. شايد به همين دليل باشد كه جنبش دانشجويي اسلامي خيلي زود جاي خود را در ميان دانشجويان باز كرده و فراگير مي شود.
موج دوم
موج اسلام گرايي
(1375-1355)
همانگونه كه اشاره شد طلايه هاي تولد و رشد تفكر اسلام گرايي در
ميان دانشجويان و جنبش دانشجويي آن ها را بايستي در نخستين سال هاي دهه 1320 يعني زماني كه در سال 1322 انجمن اسلامي دانشجويان در دانشكده پزشكي شكل گرفته و در ساير دانشكده ها نظير دانشكده فني گسترش مي يابد، ولي براي تبديل آن به گفتمان غالب و هژمون در جنبش دانشجويي ايران بايستي حداقل سه دهه صبر و انتظار پيشه كرد تا اين نهال تبديل به درخت تنومندي شده و به بار نشيند. البته ظهور نهضت امام خميني در ميانه هاي اين راه، يعني در سال 1342، اين تفكر نوپاي رو به رشد را تقويت بسيار كرده و جاني تازه مي بخشد. رشد تفكر اسلام گرايي در فضاي عمومي فعاليت ها و مبارزات فكري سياسي ايران، در ميان جنبش دانشجويي اين جامعه نيز نماد و نمود آشكار و تعيين كننده اي مي يابد. از يكسو، در حد فاصل انديشه و روش اسلام گرايي و روش و انديشه ليبرالي جبهه ملي در مبارزات سياسي، جمعيت نهضت آزادي شكل مي گيرد و از سوي ديگر در حد فاصل روش و منش اسلام گرايي و روش و منش ماركسيستي حزب توده و ساير گروه هاي مشابه، سازمان مجاهدين خلق تولد مي يابد و اين هر دو يعني ميل شاخص هاي عمده فعاليت ها و مبارزات سياسي به سوي تفكر اسلامي و اسلام گرايي. اين دو پديده جديد در واقع بيش از آن كه از ميان اسلام گرايان به نفع دو تفكر ماركسيستي و ليبراليستي يارگيري كنند، از ميان آن ها به نفع اسلام گرايان يارگيري مي نمايند. مضافا اين كه تفكر اسلام گرايي به تدريج موفق به معرفي خود به عنوان چهره شاخص تفكر خط سوم مي گردد، خط سومي ميان دو خط اول و دوم ليبراليستي و ماركسيستي. اين جاست كه جنبش دانشجويي نيز تحت تأثير فضاي عمومي، خصوصا فضاي روشنفكري و فضاي طبقه متوسط خيلي زود رنگ و بوي اسلامي و اسلام گرايانه به خود مي گيرد.
رشد شاخص هاي تفكر اسلام گرايي در ميان جنبش دانشجويي طي سال 1356 كاملا مشهود است. در خرداد اين سال براي اولين بار پس از كشتار خونين 15 خرداد 1342 مراسم بزرگداشتي در كوي دانشگاه تهران برگزار مي شود و دانشجويان دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران در سر كلاس خود به ياد شهداي آن روز، مراسم چند دقيقه سكوت برگزار مي كنند. كمتر از دو هفته بعد دكتر شريعتي يكي از شناخته شده ترين چهر ه هاي اسلام گرايي ايراني به طور مشكوكي در لندن در مي گذرد و اين باعث شعله ور شدن آتش زيرخاكستر جنبش دانشجويي سرخورده مي گردد. كمتر از پنج ماه بعد (آبان 1356) مصطفي خميني، فرزند ارشد رهبر روحاني اسلام گرايان يعني حضرت امام خميني- كه بعدها رهبر انقلاب اسلامي ايران مي گردد- در شرايط مشابه و مشكوكي به شهادت مي رسد و اين فرصت زنجيره اي ديگري در اختيار جنبش رو به رشد اسلام گرايي در ايران و در ميان جنبش دانشجويي اين كشور براي فوران و اوج گيري قرار مي دهد.
علاوه بر رشد تفكر اسلام گرايي در ميان دانشجويان، رشد نمادهاي ظاهري و فيزيكي اسلام گرايي نيز در ميان آن ها كاملا مشهود است، نمادهايي مثل گرايش شتابان و روز افزون دختران دانشجو به حجاب و پوشش اسلامي و مشاركت رو به فزوني و گسترده دانشجويان در مراسم هايي نظير نماز جماعت و تجمعات ديني- مذهبي. به قول نيكي كدي در خلال ساليان متمادي تظاهرات و اعتصابات دانشجويي متعددي، بخصوص در شهرهاي بزرگ، به وقوع مي پيوست و بعضي از دانشگا ه ها و خوابگاه ها محدود بود، اما همين كه در سال هاي 78-1977 (1356 شمسي به بعد) زمينه حركت هاي عمومي فراهم گرديد، دانشجويان نيز عادت، تمايل و تجربه اين را داشتند كه از زمره مشاركت كنندگان مهم در حركت انقلابي ملي باشند. در محوطه دانشگاه ها انواع و اقسام تمايلات و اعتقادات سياسي وجود داشت كه از همه آن ها مهمتر گروه هاي ماركسيستي و اسلامي چپ بودند. در دهه سال هاي 1970 ميلادي (1350شمسي) در بين تعدادي از خانم هاي دانشجو تمايلي در جهت بازگشت به چادر يا پوشيدن لباس به سبك جديد كه عبارت بود از يك روسري عريض كه موها و پيشاني را مي پوشانيد و يك مانتوي بلند تا پايين زانو، شلوارهاي گشاد كه غالبا به رنگ هاي ساده بودند، به وجود آمد... بعضي از دانشجوياني كه اين لباس جديد و يا چادر را بر تن مي كردند واقعا مسلمان بودند و بقيه نيز اين كار را به عنوان نشانه اعتراض عليه رژيم شاه انجام مي دادند. اين يعني غلبه تدريجي گفتمان اسلام گرايي برجنبش دانشجويي ايران. در پاسخ به چرايي رشد سريع اين گرايش تحليل هاي متنوع و متعددي را مي توان ارائه كرد. اليويه روا ايران شناس فرانسوي، چرايي گرايش جوانان و دانشجويان و جنبش دانشجويي آنان به اسلام گرايي به طور عام و به شخص امام خميني به طور خاص را در اين مي بيند كه آنان در اسلام گرايي و امام خميني سنتزي را مي يافتند كه در جست وجويش بودند، راهي بين راديكاليسم سياسي و ايمان ديني، آن چه كه نه در نزد آيت الله هاي معتبر و صاحب نامي همچون آيت الله خويي يافت مي شد و نه در نزد گرو ه هاي افراطي چپ كه در عين فعال بودن زياد، بسيار هم جزم گرا بودند.
در حركت بازگشت به خويشتن اسلامي انقلاب اسلامي ايران، جنبش دانشجويي نيز در كنار مردم، روشنفكران و طبقات و اقشار مختلف اجتماعي ديگر هويت اسلامي مي يابد و تفكر اسلامي با اوج گيري انقلاب اسلامي و پيروزي آن تبديل به گفتمان هژمون يا غالب در جنبش دانشجويي ايران مي گردد. در فضاي انقلابي نيمه دوم دهه 1350، خصوصا در سال هاي نخست پس از پيروزي انقلاب اسلامي، انجمن هاي اسلامي دانشجويان به تدريج رهبري جنبش دانشجويي را در اختيار گرفته و بر آن مسلط مي گردند. تشكيل اتحاديه انجمن هاي اسلامي و سازمان هاي دانشجويان مسلمان كشور كه بعدها عنوان دفتر تحكيم وحدت را به خود مي گيرد از يكسو و تسخير سفارت آمريكا در ايران كه توسط هسته اوليه تشكيل دهندگان اين دفتر صورت مي گيرد از سوي ديگر، هژموني ايدئولوژي اسلامي بر جنبش دانشجويي ايران را بلامنازع مي سازد. در فضاي راديكال و چپ زده (به مفهوم عام) اين سال ها، اشغال سفارت آمريكا توسط نيروهاي اسلام گراي جنبش دانشجويي، تفكر چپ ماركسيستي در اين جنبش را كاملا خلع سلاح كرده و حاشيه نشين مي سازد. از اين پس نبض جنبش دانشجويي در اختيار انجمن هاي اسلامي و تفكر سياسي اسلام گرايي است. دفتر تحكيم وحدت اگر چه مؤسس تفكر اسلام گرايي در جنبش دانشجويي ايران نيست، ولي قطعا با قرارگرفتن در اوج موج اسلام گرايي دانشجويي، هدايت و رهبري جنبش اسلام گراي دانشجويي در ايران را براي سال ها در اختيار مي گيرد.
محتواي گفتمان اسلام گرايي غالب بر جنبش دانشجويي ايران طي سال هاي پس از انقلاب اسلامي يك گفتمان به اصطلاح چپ است. گفتماني كه بر كليد واژه هايي نظير عدالت در سياست داخلي و مبارزه با استكبار جهاني (امپرياليسم) به رهبري آمريكا در سياست خارجي تأكيد دارد، طرفدار اقتصاد متمركز دولتي براي برقراري هرچه بهتر عدالت، مصادره زمين هاي زمين داران بزرگ و نيمه بزرگ، براي توزيع در ميان دهقانان و روستائيان، مخالف مدارس خصوصي، طرفدار جبهه ها و سازمان هاي آزادي بخش اسلامي در جهان و... است. جنبش دانشجويي در اين سال ها، به اصطلاح خود خط امام اي است كه از ويژگي هاي بارز آن تأكيد بر جنگ فقر و غنا از يك سو و حمايت از اسلام ناب محمدي در مقابل اسلام آمريكايي از سوي ديگر است.
جز در ايام انقلاب و سال هاي نخست آن كه جنبش دانشجويي اسلام گرا در حالت فوران و آشكار گشتگي يا در حالت جنبشي خود به سر مي برد، خصوصا طي سال هاي۱۳۵۶ تا 1358 (سال تسخير سفارت آمريكا در تهران) و سال 1359 (انقلاب فرهنگي در دانشگاه ها)، در خلال سال هاي بعد جنبش دانشجويي بيشتر در حالت نهفتگي يا در حالت فعاليت هاي عادي خويش قرار دارد. بدنه دانشجويي كشور در حالت عام و انجمن هاي اسلامي دانشجويان (خصوصا دفتر تحكيم وحدت در رأس آن) به طور خاص، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران را فرصتي طلايي و مغتنم براي تحقق آرمان هاي چند ده ساله جنبش دانشجويي به طور عام و جريان اسلام گراي آن به طور خاص ارزيابي كردند و به همين دليل طي سال هاي بعد از انقلاب، خصوصا طي سال هاي انقلاب فرهنگي،
(61-1359) كه اتفاقا مصادف با تحميل جنگ از سوي عراق و جنگ هاي داخلي تجزيه طلبانه توسط گروه هاي چريكي ماركسيستي در داخل مي گردد، جنبش دانشجويي وظيفه خويش مي داند تا در خدمت آرمان هاي انقلاب و نظام اسلامي قرار گيرد. به همين جهت است كه هسته هاي اوليه تشكيل نهادهاي انقلاب نظير سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، جهاد سازندگي و... از ميان دانشجويان يارگيري مي كند و جنبش دانشجويي كاملا در خدمت اين نهادهاي برآمده از انقلاب است. به عبارت ديگر جنبش دانشجويي تمام توان خود را مصروف حفظ انقلاب اسلامي و سازندگي و رشد ايران يا غلبه برعقب ماندگي تاريخي آن مي نمايد. درطول اين سال ها جنبش دانشجويي انقلابي، آرمان خواه، عدالت طلب، استكبارستيز، مخالف سرمايه داري، طرفدار جنبش هاي اسلامي جهاني، ياور فقرا در جنگ عليه اغنيا، استقلال طلب و اسلام سياسي خواه است. فرماندها