آقاي احمدي نژاد، سرنا را از سر گشادش نزنيد


محمد برقعي

سه شنبه ۱۳ دى ۱۳۸۴- ۳ ژانويه ۲۰۰۶

آنچه كه دولت آقاي احمدي نژاد همانند رهبر و مقتداي خود آيت الله خميني متوجه نيستند اين است كه اين شناخت از غرب شناختي است كهنه و مربوط به دوران كلناليسم و تا نيمه اول قرن بيستم. امپرياليزم در قرن بيستم بيشتر يك نيروي اقتصادي و فني است تا يك نيروي نظامي.



چند روز پس از نطق آقاي احمدي نژاد مطلبي نوشتم تحت عنوان "احمدي نژاد يك ماجراجو يا يك حسابگر سياسي". در آن نوشته بيان شد كه سخنان ايشان نه از سر غفلت است و بي خبري و نه به انگيزه ماجراجويي بلكه حاصل يك محاسبات دقيق سياسي و بر مبناي يك برنامه و هدف حساب شده است. خلاصه كلام چنين بود كه نخست آن كه ايشان يك فرد نيست بلكه نماينده و سخنگوي يك جمع است و آن جمع بر آن هستند كه غرب و در خط مقدم آن جبهه آمريكا و اسرائيل در عمل و انديشه چون گرگ ها هستند و نگاه آنان به جهان سوم بويژه كشورهاي اسلامي نگاه گرگ است به ميش. آنان حداكثر منافع را ميخواهند و هرگونه گفت و گو و مماشاتي از نظر آنان نشان ضعف است و بهانه اي براي دريدن بيرحمانه تر، لذا تنها راه سلامت در رابطه با آنان آن است كه ما نيز مجهز به دندان تيز و پنجه درنده شويم. و اين سلاح دفاعي براي دولت ايران آن است كه بتواند در ميان مردم مسلمان هژموني پيدا كند و رهبري توده مردم وسيع خشمگين و تحقير شده اي را به دست آورد كه ستم و جنايات اسرائيل و آمريكا را طي چند دهه گذشته با همه رگ و پوست خود حس كرده اند. بن لادن ها و زرقاوي ها و مبارزان عراق و حماس در فلسطين حاصل همين خشم هستند اما اينان در مقامي نيستند كه توان و صلاحيت رهبري اين مردم را داشته باشند. شواهد در آمريكاي لاتين و آسياي دور تا حدودي آفريقا نيز نشان ميدهد كه در اين خشم و نفرت مسلمانان تنها نيستند.
اين كه اين محاسبات چقدر واقعيت دارند و اينكه ايران شيعه آن هم با كارنامه سراسر سركوب و ستم نسبت به ملت خود در سه دهه گذشته صلاحيت چنين رهبري و هژموني اي را دارد موضوع اين نوشتار نيست و نكات ذيل مستقل از درستي يا نادرستي نظرات ايشان اعتبار دارد.

1ــ هويت امپرياليزم
قدرت امپرياليزم غرب را تنها محصول توان نظامي آن ديدن و يا حتي توان نظامي آن را در مركز ارزيابي ها قرار دادن نشان عدم شناخت از غرب به سركردگي آمريكا است. مبناي چنان تحليل خطايي آن است كه اگر ايران در شرايطي باشد كه در خطر حمله نظامي نباشد پس در اين ستيزه آسوده خاطر ميتواند اسب خويش را بتازد حال اين شرايط داشتن سلاح اتمي چون كره شمالي باشد (بگذريم كه من بر آن هستم كه مسئله سلاح اتمي ايران بيشتر يك سرپوش و دستاويز سياسي است تا يك واقعيت، والا هم غرب و هم اسرائيل و هم ايران ميدانند كه چنين خطري وجود واقعي ندارد)، و يا مشكلات حمله به ايران بويژه پس از مسئله عراق كه در عمل آن را ناممكن كرده است و تهديدات اسرائيل و آمريكا بيشتر يك بلوف سياسي است تا يك تهديد واقعي نظامي و اين ديگر بر همگان روشن شده كه حتي جناح حاكم در ايران اين حملات را براي تثبيت قدرت سياسي خود مفيد ميداند و از آن استقبال ميكند.
اما آنچه كه دولت آقاي احمدي نژاد همانند رهبر و مقتداي خود آيت الله خميني متوجه نيستند اين است كه اين شناخت از غرب شناختي است كهنه و مربوط به دوران كلناليسم و تا نيمه اول قرن بيستم. امپرياليزم در قرن بيستم بيشتر يك نيروي اقتصادي و فني است تا يك نيروي نظامي. انباشت سرمايه در غرب و پديده گلوباليسم (جهاني شدن) چنان شده كه امروز جهان سوم به دنبال جذب سرمايه و تشويق در آوردن سرمايه داران به كشور خود است تا آنكه غرب بخواهد با نيروي نظامي به آن بازارها دست يابي كند. حتي مسئله كنترل منابع نفتي خاورميانه نيز ديگر مسئله دست يابي به منابع سوخت ارزان قيمت و چپاول مواد اوليه كشورهاي جهان سوم نيست كه كل نفت خاورميانه از نظر اقتصادي در مقابل هزينه نظامي اي كه براي تسخير آن ميشود چندان سودآور نيست بلكه حتي بدون جنگ هم جهان سوم دربدر به دنبال فروش مواد اوليه خود به غرب است و در شرايط موجود و از نظر اقتصادي چنان در مقابل غرب ناتوان است كه امكان مانوور و تعيين قيمت در بازار را ندارد. بلكه ارزش كنترل منابع نفتي بيشتر براي مهار چين و ژاپن و ديگر رقيبان است تا مسئله دستيابي به نفت ارزان قيمت.
از نظر فني و دانش بويژه در بخش الكترونيكي، غرب به چنان تواني رسيده كه جهان سوم تا بن دندان براي توسعه خود به آن نيازمند است. جهان سوم و كشورهاي اسلامي مورد نظر در حالي ميكوشند صنعتي شوند كه غرب وارد دوره فرا صنعتي و عصر اطلاعات شده است.
يك نمونه بارز اين نيازمندي سقوط هواپيما در تهران در همين هفته گذشته بود كه خود دولت گناه اين سقوط را به گردن آمريكا انداخت كه لوازم يدكي هواپيما را به ايران نميفروشد. در جنگ تحميلي با عراق هم بالاخره همين توان فني غرب بود كه آيت الله را مجبور به خوردن جام زهر كرد و نيروهاي نظامي ايران با آن همه فداكاري و اعتقاد به توجهات نيروهاي غيبي، آخر ناگزير از پذيرش توان فني غرب و قبول شكست در بلندپروازي هايشان شدند.
همين عدم درك درست از ماهيت نوين امپرياليزم و منحصر كردن قدرت غرب به نيروي نظامي آن بود كه شعار "آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند" را تعيين كننده خط اصلي كشور ما در زمان آيت الله خميني كرد. دادن چنين شعارهايي در سالهاي اوليه انقلاب اگرچه نادرست اما قابل فهم بود. زماني كه حتي نيروهاي تحصيل كرده و متجدد ما و تقريبا تمامي نيروهاي چپ ما هم به پيروي از شوروي و چين عصر مائو همين فهم نادرست را از امپرياليزم غرب داشتند چه برسد به روحانيون ناآشنا به شرايط نوين جهان و بي خبر از دست آوردهاي فني آن. در آن ايام اين بي اطلاعاتي تا بدانجا بود كه رجال مملكت به يك امر ساده نمي انديشيدند كه چگونه كشوري كه بيشتر اسلحه و ماشين آلات جنگي خود را از غرب ميخرد حتي براي پرواز هواپيماهايش نيازمند به لاستيكي است كه آنها بايد به او بفروشند، انتظار دارد غرب بگذارد آنان آنقدر اسلحه از بازار تهيه كنند كه بروند عراق را فتح كنند و با فتح آن تمام خاورميانه را در زير مهميز قدرت خود درآورند و فاتحه قدرت غرب و نماينده آن اسرائيل را در خاورميانه بخواند. اينان احتمالا فرق جنگهاي زمان پيامبر در عربستان را با انتهاي قرن بيستم نمي دانستند.
اما پس از گذشت نزديك به سه دهه و لمس قدرت فن آوري غرب با تمامي وجود اگر باز هم فهم دولتمردان ما از امپرياليزم چنين باشد گناه قابل بخشايشي نيست. ديگر انتظار نميرود كه اين همه نيروهاي تحصيل كرده اي كه در رأس حكومت قرار گرفته اند و از جمله آقاي احمدي نژاد كه خود را دكتر ميخواند باز هم مثل روحانيوني كه بينديشند كه سي سال قبل از حوزه علميه قم آمده بودند. ايشان بايد بدانند كه محاصره اقتصادي براي ملت ايران بسيار زيان بارتر و خطرناك تر از حمله نظامي است بويژه كه در اين محاصره كشورهاي صنعتي يك پارچه عمل كنند. كوبا، كره شمالي و شوروي هيچ يك مورد حمله نظامي قرار نگرفتند اما كره شمالي در مقايسه با كره جنوبي و بيشتر كشورهاي همسايه يك كشور عقب مانده است. فيدل كاسترو با تمام قدرت و محبوبيتش بالاخره براي خير مملكت و مردمش كوشيد با دادن امتيازي از بلاي محاصره اقتصادي نجات پيدا كند. سقوط شوروي نيز حاصل حمله نظامي نبود و چين از شوروي آموخت و پشت پرده آهنين سنگر نگرفت و با تمام نيرو سعي كرد عوارض انقلاب فرهنگي و تندروي هاي آرمان گرايان جهان ستيز و مردم ستيز خود را جبران كند و با امپرياليست ها وارد مبادله و گفت وگو شود هر چند مبادله اي از پايگاه قدرت.

2ــ واقع بيني
سياستمدار توانا آن است كه در مورد ظرفيت ها و توان خود و كشورش واقع بين باشد و بي گدار به آب نزند و حتي در موقع لزوم به سنگر خود عقب نشيني كند. و بي باكي را با شجاعت اشتباه نگيرد و با بزرگ بيني بي مورد خود و غرور بي پشتوانه عمليش خود را آماج ضربات دشمن توانمند نكند.
بهترين نمونه سياستمدار هوشيار و آگاه در تاريخ ما شاه اسماعيل صفوي است. ميدانيم كه در نزديك به بيست سال جنگ هاي خود تا جنگ چالدران حتي يك مورد شكست نخورده بود. به همين سبب او با تمام وجود باور داشت كه مورد عنايت الله و نيروهاي غيبي است و قزلباشان دهها بار مومن تر از خود او به اتصال او به منبع قدرت آسماني باور داشتند. آنان همگان جنگجوياني شجاع و رزم آوراني جان بر كف بودند كه از هيچ دشمني با هر چقدر لشكر و ساز و برگ كوچكترين هراسي نداشتند. عموم آنان هاله نور را بر گرد چهره مرشد خود مي ديدند و لحظه اي در عنايات الله در حق او و پيروز كردن او ترديد نداشتند. شرح شجاعت و جنگ آوري اين نابغه بزرگ آن چنان در جهان روز پيچيده بود كه حتي وقتي در جنگ چالدران شكست خورد و به همراه دو تن از يارانش به تنهايي فرار كرد سپاهيان عثماني جرات نكردند او را تعقيب كنند و او شكست خورده و تنها تا همدان يكسره تاخت تا نجات پيدا كند.
اما اين نابغه بزرگ صحنه جنگ و سياست در جنگ چالدران متوجه ناتواني شمشير در مقابل توپ شد؛ امري كه رهبران ايران در جنگ عراق نفهميدند و پيروزي خود را به شكست تلخ تبديل كردند. او فهميد كه در مقابل دشمن توانمند بايد به موقع عقب نشيني كند اما مثل يك شير زخمي و مغرور كه به كنام خود ميخزد ضمن آنكه از كنامش بيرون نميآيد اما مغرورانه و شجاعانه هم چنان به دشمن خود چنگ و دندان نشان ميدهد و به او ميگويد كه اگر بخواهد داخل كنام او شود او روباهي نيست كه بگريزد و طعمه اي نيست كه آسان از گلوي حريف پايين برود. لذا محدوده اي را كه فتح كرده بود سنگر خود كرد. تمام تحريكات دولت عثماني را كه به هر قيمتي ميخواست او را به جنگ نهايي بكشاند ناديده گرفت. وي حتي پيشنهاد حاكم مصر را كه در جدال با عثمانيان بود براي همكاري و حمله از هر دو سوي به دولت عثماني رد كرد و گذاشت عثمانيان مصر را سركوب كنند اما او از كنام خود بيرون نيامد.
بدين سان بود كه وي ايران كنوني را پايه گذاري كرد و قرنها پس از شكست امپراتوري پارس از اعراب براي اولين بار يك امپراتوري مستقل ايراني شكل گرفت. آن هم با هويت ويژه شيعي خود در جهان اسلام كه امروزه آقاي احمدي نژاد طرفداري از حكومت ولايت فقيه آن ميكند و روياي ظهور امام زمان را از آنجا دارد.

3ــ اخلاق عامه و اخلاق قدرت
تفاوت اخلاق عامه مردم و اخلاق حاكمان از ديرباز مورد توجه فلاسفه و عالمان علم سياست بوده است و جرم ماكياولي هم كه او را چنين بدنام كرد آن بود كه در كتاب "شهريار" خود اين تفاوت را فرموله كرده و راز خلوتيان را افشا كرد و آنچه را حاكمان طي قرون انجام ميدادند با بوق و كرنا به گوش عالميان رساند. از جمله اين تفاوتها آن است كه در اخلاق عامه مردم سركوب مظلوم، تجاوز قوي به ضعيف، نيرنگ كردن براي جلب منافع شخصي، چشم طمع به اموال و امتيازات ديگران داشتن، ستيزه گري و بهره كشي همه زشت و غيراخلاقي است. در حالي كه همه اين موارد در اخلاق حكومتها مورد قبول است و تا جهان بوده حاكمان چنين كرده اند. اين تفاوت دوگونه نفاق را سبب شده است:

1ــ3 نفاق حاكمان
حاكمان در چشم مردم نمي بايست ضداخلاق و تجاوزگر شناخته شوند زيرا هيچ حكومتي با چنين اعتباري و نامي دوام چنداني نميآورد و سربازان فقط براي كسب زور و زر جان بر كف به جنگ نميروند. به عبارتي حاكمان براي رسيدن به اهدافي كه از نظر عامه مردم غيراخلاقي است نياز به توجيه اعمال خود با معيارهاي اخلاقي مردم دارند. از اين روي هنر ديپلماسي و توانايي نفاق و فريبكاري از لوازم حكومت كردن ميشود. بدين سان كه حاكمان در رابطه با مردم بويژه در سياست خارجي بايد گندم نمايان جو فروش باشند از جمله وقتي به عراق ميخواهند حمله كنند بگويند قصد آنان نجات جهان از دست مستبد خونخواري است كه مجهز به سلاح كشتار دسته جمعي است لذا سربازان با شوق بردن دمكراسي به عراق و نجات مردم مظلوم آن ديار بدانجا حمله ميكنند و چنين است كه اين مردمي كه با نهايت صداقت انجيل در بغل دارند و با مسيح بخشنده و مهربان راز و نياز ميكنند آزار به يك گربه را غيراخلاقي ميدانند از تكه تكه كردن بيش از صد هزار زن و بچه و ويران كردن خانه و كاشانه مردم عذاب وجدان نميكنند.
اين داستان نه ويژه آمريكا و غرب است كه در تمامي تاريخ تكرار شده است. افتخارآفرينان از جمله سلطان محمود غزنوي تا نادرشاه افشار در حمله بيرحمانه به همسايه ما هند جز اين نكردند و امپراتوري فارس در گرو همين تجاوزها بود و كشورگشايي ها جز اين نبوده است. سربازان اسلام به نام هدايت كافران و نجات مردم كشورهاي همسايه از دست شيطان و فرستادن آنان به بهشت قادر به آن كشتارها بودند و امپراتوري هاي اسلامي را كه ما به آن افتخار ميكنيم بنيان گذاشتند. همان كاري كه مسيحيان مومن در آفريقا و آسيا و جهان براي گسترش مسيحيت كردند.
كمتر توجيهي در اين زمانه ديني است و اسرائيل نمونه نادري است بلكه توجيهات ديگري متداول است و آن "توسعه دمكراسي"، "نجات كارگران و دهقانان از دست سرمايه داران"، به سخن ديگر توجيهات در زمان و مكان تغيير ميكنند ولي اصل همه آنها يكي است و آن كه كشورگشايي ها و فزون طلبي ها را با اخلاق عامه بتوان توجيه كرد. حتي تيمور لنگ و چنگيزخان مغول و هيتلر و موسوليني هم براي اعمال خود توجيهات اخلاقي داشتند. بي جهت نيست كه در مغولستان كنوني چنگيزخان قهرمان ملي است و به عنوان شخصيتي تجليل ميشود كه ميخواست حكومت قانون را در جهان آن روز حاكم كند.

2ــ3 نفاق توده ها
اما اين دورويي و نفاق يكسويه نيست و چنين نيست كه حاكمان بي خبر مردم را فريب ميدهند و ميليونها مردم بي گناه همه عقلشان را از دست داده و بي خبرانه جنايت ميكنند. بلكه آنان نيز به دنبال منافع خود اين فريبكاري را مي پسندند و از اين تحميق استقبال ميكنند. اين نيمه دوم حقيقت است كه كمتر از آن سخن ميرود زيرا اعتراف به آن ما را دچار مشكل زيست با اخلاقياتمان ميكند.
ساده ترين مردم آمريكا ميدانند كه اگر عراق نفت نداشت، و اگر افغانستان از نظر سوق الجيشي اهميتي نداشت آمريكا براي نجات اين كشورها اقدامي نميكرد و سربازان هم حاضر نبودند‌ كه جانشان را در راه سركوب كردن ديكتاتوري در كشوري ديگر به خطر بيندازند. ايرانيان و مسلمانان هم ميدانستند اگر بتخانه هاي سومانات لبريز از طلا نبود و الماسهاي گرانبهاي كوه نور و درياي نور در هند نبود ايرانيان به آنجا حمله نميكردند. و يا سپاه اسلام براي هدايت مسيحيان راهي اسپانيا نميشد. و يا ايران به طمع ابرقدرت شدن منطقه قدرت طلبي اش را زير شعار نجات فلسطينيان پنهان نميكرد و خيال فتح عراق سر از شعار "راه قدس از كربلا است" در نميآورد.
كوتاه كلام آنكه مردم هم اخلاقيات خود را مي پسندند كه با آن رشد كرده اند و زندگي روزمره شان به آن بستگي دارد و آرامش خاطرشان در گرو مراعات آنست و هم منافع حاصل از چپاول حكومتهايشان را خواستارند. لذا از اين روي مردم كشورهاي توانمند و قادر به چپاول توجيهات حاكمان خود را آسان ميپذيرند حتي اجازه ميدهند تحميق شوند. و مردم كشور مورد حمله نقض اخلاقيات را مي بينند و از پوچي و مسخرگي آن توجيهات در شگفت ميشوند.
اما از آن روي كه اين تضاد در مردم هست لذا آنان دوست ندارند كساني خودفريبي آنان را آشكار كنند و آينه اي شوند كه عيب آنها را بنمايانند. به همين سبب از خبرنگاران و نويسندگان و فعالان اجتماعي اي كه اين نفاق را آشكار ميكنند ميگريزند.

3ــ3 نفاق و شرايط زمان
با افزايش نقش مردم در حكومتها كه حاصل رشد دمكراسي و عصر اطلاعات است دستيابي به اين نفاق به سيستم بسيار پيچيده تري از گذشته نياز دارد و حتي با توجيهاتي كه تا جنگ ويتنام به كار ميرفت ديگر به آن هدف نميتوان رسيد. لذا سيستم تحميق مردم و پذيرش اين حمايت از سوي مردم، خود به يك رشته تخصصي در ارتش ها تبديل شده است. از اين جمله است كه نام "وزارت جنگ" طي چند دهه گذشته همه جا به "وزارت دفاع" تبديل شده است. موشكها را "بمب تيزهوش" ميخوانند كه يعني مثل اشعه ليزر فقط هدف را ميزند و با مردم بي گناه در حاشيه هدف كاري ندارد. براي آنكه خبرنگاران با گزارشات خود وجدان مردم را بيدار نكنند و آنان را چون زمان جنگ ويتنام از ديدن فجايع حاكم به خيابانها بكشانند، تحت عنوان حفظ جان خبرنگاران مانع حضور آنان شدند و كشتار مردم بي گناه عراق از چشم جهانيان پنهان ماند و كسي نديد كه چگونه در فلوجه هزاران تن زن و بچه تكه تكه شدند، ولي در همان حال همه جهانيان قربانيان يك تروريست را با فجيع ترين شكل ممكن بر صفحه تلويزيون ها مي بينند و بر حال آنان اشك مي ريزند. و چون اين فريبكاري با منافع مردم كشورهاي قدرتمند همخواني دارد لذا اين تحميق را آسان ميپذيرند. جالب آنكه چون نظام اطلاعاتي جهان نيز به دست همين هاست حتي قربانيان اين نظام تبليغي نيز چون آنان ميانديشند و ذهنيت آنان همسوي ذهنيت كساني كه مراكز خبري را اداره ميكنند عمل ميكند و بيشتر روشنفكران و مبارزان جهان سوم هم برخلاف باورهاي خودشان با اين موج ميروند.
اين واقعيتهاي جهان ما است و هر سياستمداري كه اين واقعيت ها را نشناسد و يا سياست خود را با توجه به آن تنظيم نكند حتي اگر صداقت هم داشته باشد براي ملت خود فاجعه به بار ميآورد. رئيس جمهوري كه فرق بين صحبت در يك هيئت سينه زني در يك محله تهران و صحبت در سازمان ملل و انظار جهانيان را نداند براي ملتش بلاهاي سخت ميخرد. آخر از 6 ميليارد مردم جهان چند درصد شيعه دوازده امامي هستند كه حتي فهمي از امام زمان و هاله تقدس به دور سر رياست جمهوري شيعه داشته باشند چه رسد به باور يا انكار آن. وقتي صهيونيست ها با زيركي كامل نقش تبليغي خود را در جهان ايفا ميكنند تنها امثال زرقاوي ها هستند كه با تهديد و بدون توجه به بازيهاي سياسي شعارهاي پوچ و حساب نشده عليه اسرائيل ميدهند. و از همه بدتر طرح اين شعارهاي خام از سوي ايران است كه اصلا هم مرز با اسرائيل نيست كه كاري بتواند بكند و تهي بودن و خطرناك بودن شعار فتح قدس از راه كربلا را هم سالها آزموده است. و در اين راه نزديك به نيم ميليون كشته داده و آخر هم جام زهر را سر كشيده است.
آقاي احمدي نژاد بايد از شاه اسماعيل فرا بگيرد كه تسليم نشود و يا در مقابل دشمن ضعيف نباشد اما توان خود را هم بشناسد و به قول معروف "چاه را نكنده منار را ندزدد" "بي گدار به آب زدن" فقط كار ساده لوحان است و سياست ميدان ساده لوحي نيست حتي اگر نهايت صداقت هم در آن باشد. شاه اسماعيل هم از آقاي احمدي نژاد بيشتر هاله نور داشت و هم پيروانش صدها بار به او مومن تر بودند و هم زمانه اش به پيچيدگي اين زمانه نبود اما فهميد با شمشير به جنگ توپ نميتوان رفت. و از آن ناتواني تكنولوژي هم ضعف و تسليم را نتيجه نگرفت.
در ايران همانند عموم كشورهاي اسلامي يهودي ستيزي چون اروپا نبوده و برطبق گزارش اورشليم پست و ديگر نشريات اسرائيلي بسياري از يهوديان ايراني مهاجر به اسرائيل در حال بازگشت به ايران هستند ولي صهيونيست ها طوري تبليغ ميكنند كه مسلمانان دشمن اصلي يهوديان هستند آن وقت‌ آقاي احمدي نژاد در مبارزه شان با صهيونيست همان ورق بازنده اي را بازي ميكند كه آنان ميخواهند آن هم در زماني كه حتي فلسطيني ها هم اين بازي را نمي پسندند. اگر ايشان به فكر بهره برداري از خشم توده هاي مسلمان از اعمال دولت اسرائيل و آمريكا است اين طريقه غلطي است كه در آن به امثال زرقاوي و بن لادن خواهند‌ باخت.
ايشان از سرنوشت رهبر و مقتداي خود آيت الله خميني بايد فرا گيرند. وي با تمام موقعيت مذهبي و فرهمندي و مهارتهاي سياسي اش در اثر همين عدم شناخت هويت قدرت امپرياليزم و واقع بين نبودن صدمات سنگين بر انقلاب ايران زد. تاوان ماجراي گروگان گيري و ادامه جنگ را ملت ايران به قيمتي بسيار سنگيني پرداخت و انقلابي كه ميتوانست نه تنها سرنوشت ايران، بلكه منطقه را عوض كند و ما را گامها به جلو ببرد به چنان وضعي افتاد كه دولت آقاي احمدي نژاد با شعار مبارزه با فساد و بي عدالتي برنده شد و همه كشورهاي مسلمان از جمله عراق و تركيه اولين موضعي را كه روشن ميكنند آن است كه نميخواهند حكومتي چون حكومت اسلامي در ايران را داير كنند.

منبع: شهروند