بحران آگاهی سیاسی در جامعه ایران امروز
شهروند آزاد ومسئول در تضاد با امت صغیر و محجور
یک سیاست عقلانی بر آن میدارد که زمینه یک آشتی ملی توسط شخصیت های فرهیخته ملی خصوصأ مردان و زنان مبارز و فرهیخته ای که در طول این سالهای سیاه به انواع مختلف زجرو آزار کشیده اند و فرزندان و اعضای خانواده شان در بیدادگاه ها به مرگ و زندانهای طویل المدت محکوم شده اند، سازمان دهی چنین آشتی ملی را فراهم سازند.
پیشگفتار:موطنان بخاطر دارند، که در زمان حیات «آیت الله » خمینی، این شعار در فضای ایران می پیچید، و گوش فلک را کر میکرد:خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار! آنروز هیچکس، و حتی خود رهبر جمهوری اسلامی، نخواست جلو این شعار را، که در آن هیچ نشانه ای از حاکمیت عقل و شعور نبود، بگیرد. آخر چگونه است، که برای مومنان صدیق و وخداجو، که میدانند حتی پیامبران هم روزی از این دنیا میروند، یکعده میخواهند، آقای خمینی، تا انقلاب مهدی، زنده بماند!؟ این مرحله از تاریخ ایران را، نسل های آینده در ادبیات، و از طریق هنرهای دراماتیک، چون تراژدی یک ملت به صحنه خواهند آورد. و از خود خواهند پرسید، چگونه ممکن است، یک ملت در آخر قرن بیستم و سر آغاز هزاره سوم، توسط یک عده روحانی، تشنه قدرت و ثروت، تا این حد به تحقیر و به بیراهه کشیده شوند؟
خداوند، این دعاها وشعارها را اجابت نکرد، و «آیت الله» خمینی، به تابعیت از قانون طبیعت از این دنیا رفت. وحتی تلاش پزشکانی را که از اطریش به بالین رهبر انقلاب آورده بودند، نتیجه نداد. سیاست حاکم در ایران امروز، که بوسیله بخشی از روحانیون حکومتی، اداره و رهبری میشود، بر این اندیشه پایه گذاری شده است: اکنون که بنیانگذار انقلاب اسلامی، تا انقلاب مهدی، منتظر نماند، و از دنیا رفت، خوب است که خودمان برویم مهدی را بیاوریم، اگر اینبار هم موفق نشدیم، یک مهدی برای مردم فریبی میسازیم، و هر از چند روزی هم یکنفر ادعا میکند، که من با مهدی در تماس هستم. در این راستا ماشین تبلیغاتی، با بودجه های کلان برای جاده سازی، و رونق مسجد جمکران، راه افتاد است، که هرروز آنرا مشاهده میکنیم.
از خوانندگان، ومومنان صدیق، که هرگز، دین وایمانشان را آلت دست حقه بازان و شارلاتانها نکرده اند، عمیقأ پوزش میطلبم، و باید به این نکته اشاره بکنم، که من شخصأ، بر مبنای ایمان شخصی بر مبنای رشته تحصیلی ام، یعنی جامعه شناسی سیاسی، وتربیت اجتماعی ام، به ادیان و باورهای مذهبی، انسانها، منجمله، ظهور امام زمان (عج) احترام میگذارم. اما در ایران امروز مسئله ملت، مسئله ظهور آن حضرت نیست، اگر آن حضرت، بر طبق باورهای ادیان مختلف، چه دین یهود، وچه مسحیت، وچه اسلام، قرار باشد ظهور بکند، از آقایان مشکینی و مصباح یزدی، و احمدی نژاد، و دارو دسته آنها اجازه نمیخواهد، و آن حضرت خود را درچاه قائم نکرده و قائم نمیکند. مسئله در اینجا یک نوع شارلاتانیزم و حقه بازی علنی است، که یک مشت روحانیون تشنه قدرت و ثروت راه انداخته اند، که ادامه آن چه بسا، حتی باعث ظهور جنگهای فرقه ای در ایران بشود. سئوال برانگیز است، که در این مرحله حساس تاریخ ایران، که قدرتهای استعمارگر و متجاوز، در مرزهای ایران صف آرائی نظامی کرده اند، برای نمونه، حتی یکبار هم رهبر« جمهوری اسلامی » آقای خامنه ای بطور روشن و آشکار، برای جلوگیری از تبلیغ این نوع خرافات و دسته بندی های فرقه ای دخالت نکرده اند !
در این رابطه، و سو ءاستفاده های روحانیون حکومتی از باورهای دینی ملت، زیر ستم استبداد وخفقان سانسور حاکمان جهل و خرافات، و تبلیغ آمدن امام مهدی حضرات، پژوهشگر بسیار شایسته و باتجربه، آشنا به تاریخ و فرهنگ اسلام، شخصیتی بنام ابراهیمی.سین (ebrahimisin@yahoo.fr) مقاله ای بسیار با ارزشی با عنوان: امام زمان اسطوره ای بر فراز منبر و تزویر نوشته اند، که در اغلب سایتها، منجمله سایت www.peynet.com، خوانندگان میتوانند مطالعه بکنند، که واقعأ کار بسیار با ارزش پژوهشی به معنی اکادمیک کرده است. در اینجا جا دارد، از زحمات این انسان فرهیخته، که این چنین در بالا بردن آگاهی فرهنگی و اجتماعی ملت ایران زحمت میکشند، تشکربکنم.
بحران آگاهی سیاسی.
پل هازارد (تولد 1878 مرگ 1944-peaul Hazard ) مورخ معروف فرانسه، عضو آکادمی این کشور، آثار گرانبهائی در باره تاریخ اروپا از خود به یادگار گذاشته است. قبل از هرچیز باید یاد آور بشوم وقتیکه از مطالعات و پژوهشهای علمی و تاریخی سخن میگوئیم، منظور داستانسرائی های نظیر داستان رستم و اسفندیار، و یا روضه خوانی، وذکر مصیبت بر بالای منبر از طرف روحانیون نیست. تاریخ، و پژوهشهای مربوط به آن، جوامع مورد نظر را از زوایای مادی، معنوی، فرهنگی، اقتصادی، مذهبی، و اسطوره ای، بدون غرض ورزی ها، پیش داوری ها و انگ زنی ها، مورد مطالعه قرار میدهد. یکی از آثار معتبر پل هازارد، در تاریخ، کتابی است با عنوان «بحران آگاهی، در اروپای سالهای 1680- 1715 است»(*). این کتاب، سالهای بسیار حساس و مهم تاریخ اروپا را مورد مطالعه قرار میدهد. در این سالها ارزشها، معیار های فلسفی، عقیدتی، اعتباری حاکم در طول قرون وسطی، یعنی حاکمیت مطلق سلطنت استبدادی در کنار متحد سنتی خود، یعنی کلیسا، وسازمانهای اداری وابسته به آن، به رهبری پاپ ها، در مقابل دست آوردهای جنبش اصلاح طلبانه دینی، بنام پروتستانتیسم، ، جنبش های فکری، علمی، وفلسفی، بنام رنسانس، یکی بعد از دیگری فرومیریزند. تضاد دو اندیشهً خرد گرا، و خرد ستیز، جامعه اروپا را در جنگهای خونین مذهبی فرو میبرد. شاهان در اتحاد با پاپ ها، سلطنت را ودیعه الهی میدانستند، و بعنوان نماینده خدا در روی زمین، رابطه «خدایگان شاهنشاه» با رعایا، « امام خمینی » با امت همیشه در صحنه! چون رابطه چوپان با گله گوسفند، تمام قاره ً اروپا را پوشانده بود. در مقابل این اندیشه های خرافی و واپسگرا، فلاسفه و متفکران اروپائی، حتی به قیمت جان خود، در مقابل این قدرت مخرب و اهریمنی جهل و تحجر و فساد، که باعث جنگهای خونین، ونابودی انسانهای بی گناه می شدند، تلاش کردند، که نهاد حکومتی را از سپهر لاهوتی، ساخته و پرداخته و خدعه و نیرنگ سلطنت و کلیسا جدا کرده و در بدنه ناسوتی آن بر روی کره خاکی فرود آورند تا بتوانند پاپ ها، اسقف ها و کشیشان را، به کلیساها برگردانده، و شاهان را از تاج و تخت سلطنت به زیر کشیده، تحویل دستگاه عدالت بدهند. فلاسفه بر این عقیده بودند، که زمان جانشین کردن«زمامدار صالح» به جای «زمامدار ناصالح» گذشته است.چون مکرر تجربه شده بود، که «زمامداران صالح» در طول حکوت کردن، به آسانی به «زمامداران ناصالح» تبدیل میشوند. (تجربه تلخ ایران امروز، صحت این اندیشه و عقیده را ثابت میکند). فلاسفه بر این اصل مسلم تا کید داشتند: مشروعیت حکومت از خواسته آزاد ملت ناشی میشود، وهیچ ربطی به لاهوت و ملکوت ندارد، این نمایندگان منتخب آزاد ملت است که مسئولیت اداره جامعه را طبق یک قرارداد اجتماعی، برای مدت معین ومشخص، با مسئولیت در مقابل ملت، ویا نماندگان قانونی او بعهده میگیرد. گذر اروپا از این بحران آگاهی، به مرور، به جدائی دین از سیاست و پایان حکومتهای فردی و استبدادی منجر شد.
به دنبال انقلاب توده های مردم ایران، علیه استبداد سلطنتی در سال 1357، و جایگزین شدن آن نظام سابق، با یک رژیم دیگر استبدادی مطلق، که دین و مذهب را آلت تحمیق و سرکوب قرار داده است، یک دوره جدید از بحران آگاهی سیاسی، ومبارزه علیه استبداد دینی در بطن جامعه ایران را بهمراه آورده است که ما امروز شاهد آن هستیم. در انقلاب 1357 توده مردم میدانستند، که علیه فرد مستبدی بنام محمدرضا شاه قیام کرده اند. و بر این باور بودند، که با جایگزین کردن یک «زمامدار صالح !!!» خصوصأ در لباس روحانیت، نماد ظاهری، تقوی، معنویت، فضیلت، در باورهای عموم آن زمان، تمام مشکلات زندگی فردی و اجتماعی شان برطرف خواهد شد! اما بعد از گذشت 27 سال، و پرداحت قیمت بسیار سنگین، و جانشین کردن رژیم شیخ شاهی بجای رژیم شاهنشاهی گذشته، نه تنها شرایط زندگی فردی و اجتماعی ملت نسبت به گذشته به مراتب بدتر شده است، حتی دین و ایمان شان نیز آلت دست زدو بند های پشت پرده روحانیون حکومتی قرار گرفته است.
در جستجوی خط امام، یا پایان خط امام و اعلام ترمینوس؟
سخنی است از فردریک هگل فیلسوف معروف آلمان، که میگوید: متاًسفانه تاریخ همیشه، از طریق بعد ناهنجارش به جلو پیش میرود. متا سفانه، این گذر لازم و اجباری بود، که روحانیون ایران حکومت و اداره مملکت را بدست گیرند، تا هم ملت آنها را خوب بشناسند، و هم اینکه خود آنان متوجه بشوند، که کشورداری و مدیریت کلان یک جامعه، علم است، احکام فقهی نیست، که جای بحث و چانه ی نباشد. یک مثال زنده تاریخی را در این جا میآورم که خود شاهد زنده این ماجرا بودم. اگر خاطرتان باشد، آیت الله خمینی، در یک سخنرانی خود، بطور علنی گفت : اقتصاد مال خر است، ما برای خربزه انقلاب نکرده ایم، ما برای اسلام عزیز انقلاب کرده ایم. این جملات را خوب بخاطر داشته باشید، و به دنباله مسئله توجه بکنید.
در سال 1978، رئیس جمهور وقت فرانسه آقای ژیسکار دیستن، آقای ریمون بار (Raymond BARRE ) یکی از اقتصادانان معروف فرانسه را به نخست وزیری منصوب کرد. همین انتصاب این اقتصاددان مشهور فرانسه به نخست وزیری، در همان روز، در بازار بین المللی ارز، ارزش فرانک فرانسه را دو درصد بالا برد. یعنی تبحرو تخصص این اقتصاد دان، آن چنان اعتماد در بین متخصصین اقتصادی در جهان، نسبت به آینده اقتصادی فرانسه آفرید، که فقط در آن شب با بالا رفتن %2 ارزش فرانک فرانسه، این فرد ملیونها فرانک به ثروت مملکت اش افزود. در شروع نخست وزیری آقای ریمون بار نرخ تورم در فرانسه 14 در صد بود، این مرد سیاست و اقتصاد، توانست در طول 3 سال نخست وزیری اش نرخ تورم را به %7 در صد برساند.
خوانندگان، فرمیشات آقای خمینی را در باره اقتصاد، همراه با فرمایشات آقای دکتر محمود احمدی نژاد را بر آن بیافزایند، با کارو خدمت این اقتصادان فرانسوی و خدمت گذار به وطن اش مقایسه بکنید، و خود به قضاوت بنشینید و نتیجه بگیرند که، چرا دختر بچه های ایرانی را از برکت «اسلام ناب محمدی آقای خمینی» و فقر حاکم در ایران، به شیخ نشین های خلیج فارس، قاچاق میکنند؟
امروز در ایران نظامی حاکم است که خود را نظام اسلامی مینامد. ودر ظاهر میخواهد نظام «عدل علی» که در واقع یک باور اسطوره ای است، و هرگز وجود خارجی نداشته است، بر قرار بکند! اولأ شما اگر تاریخ اسلام را مطالعه بکنید، (منظورم تاریخ است، نه داستان سرائی و روضه خوانی های های آخوندها، که قرنهاست باورهای دینی شان را بجای تاریخ به ملت قالب کرده اند.) حضرت علی ابن ابو طالب (ع)امام اول شیعیان، فقط چهار سال ونیم خلافت کرده است و در تمام این مدت نیز درگیر جنگهای داخلی بود. ثانیأ این جنگها، جنگهای قدرت طلبی بود و بس. چون شخص حضرت علی، در طول تمام دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، از مشاوران بسیار نزدیک این خلفا بود. این همه نفرین و لعن، که آخوند های شیعه به معاویه میکنند، خودشان بهتر میدانند، که اولأ دشمنی بنی امیه، با بنی هاشم در صدر اسلام، یک دشمنی خانوادگی بود، که سابقه آن به سالهای قبل از ظهور اسلام میرسد. در اصل، امیه، و هاشم، جد بزرگ این خاندان، دو برادر از یک پدر، هردو از قبیلهً قریش بودند. در تاریخ صدر اسلام، فرزندان این دو برادر با نامهای بنی هاشم، و بنی امیه معروف هستند، با این تفاوت، که بنی امیه یک خانواده بسیار ثروتمند، و کارشان تجارت بود. این خانواده، باکاروان های بزرگ کالاهای که از هند، از طریق دریا به یمن میرسید، (عطر، ادویه، ابریشم، عاج فیل، چوبهای زینتی، آهن) با کاروانهایشان به سوریه تحت تسلط بیزانس حمل میکردند، و از این راه ثروت بسیار اندوخته بودند. بعلاوه عثمان، سومین خلیفه، بعد از رحلت پیامبر(ص)، از خانواده بنی امیه بود. خانواده بنی امیه اغلب سیاس، زرنگ، بسیار با سواد، و در عین حال تاجر پیشه بودند، و مثل تمام تاجر پیشه گان، محیل و حقه باز نیزتشریف داشتند. فراموش نکنیم که در دوران خلافت بنی امیه، در طول 90 سال خلافت از 660 تا 750 میلادی است، که اعراب مسلمان، سرزمینهای بزرگی را، که از غرب چین، تا اسپانیا و جنوب فرانسه گسترش داشت، به تصرف خود در آوردند، و در این دوران حکومت بنی امیه، مالیاتهای سنگینی، به غیر عرب بسته بودند و اعراب از جنبه نژاد پرستی، اقوام غیر عرب را با تحقیر، موالی مینامیدند. ثالثأ خواهر معاویه، یکی از 13 همسر پیامبر اسلام بود. خامسأ معاویه یکی از پنج نفر کاتبان وحی بود. بعبارت دیگر بخشی از متون قران، از زبان حضرت محمد بدست معاویه نوشته شده است. همان شمر ایکه حضرت حسین امام سوم شیعیان را در کربلابه شهادت رساند، دائی حضرت ابوالفضل عباس بود. روحانیون حکومتی، این جنگهای داخلی و خانوادگی صدر اسلام را، بظاهر فلسفه سیاسی و ایدئولوژیک خود قرار داده اند، و میخواهند، بعد از گذشت 14 قرن، که خود حضرت علی (ع) در ایجاد جامعه اسلامی، متکی بر اندیشه وباورهایش نا موفق بود، در ایران پیاده بکنند. خود آیت الله خمینی در یکی از سخنرانی هایش، روشن و آشکار گفت. : حتی رسول اکرم (ص) هم نتوانست در ساختن «انسان اسلامی» موفق شود. (رجوع شود به مجموعه سخنرانیهای آیت الله خمینی)
جنگهای داخلی جهان اسلام، بعد از رحلت پیامبر اسلام، در حقیقت جنگ درون کانون قدرت، که رهبران خود از خانواده، و همراهان پیامبر بودند، در حقیقت برای بدست آوردن قدرت و ثروت و حفظ آن بود. ابوبکر و عمر، هردو، پدر زن پیامبر اکرم بودند. عثمان، و حضرت علی، امام اول شیعیان، دامادان پیامبررسول خدا بودند. دو دختر پیامبر اسلام، یکی بعد از دیگری، در عقد عثمان خلیفه سوم بود. معاویه، برادر زن حضرت محمد (ص) بود. ملاحظه میکنید، که در حقیقت جنگهای فرقه ای جانشینان پیامبر، در حقیقت برای بدست گرفتن قدرت وثروت بود .خصوصأ اینکه بعد از تصرف ایران، و بخشی از روم شرقی توسط اعراب مسلمان، ثروتهای عظیمی بطرف مکه و مدینه بصورت غنائم جنگی روانه می شدند. بعلاوه دختران و زنان وکودکان خردسال کشورهای مغلوب را در بازارهای مکه و مدینه بصورت برده و کنیز فروخته می شدند. در این جنگهای داخلی کینه و عناد تا به آن حد رسید، که حتی اصحاب و یاران نزدیک پیامبراکرم، چون طلحه و زبیر کشته شدند. با این نگاه مختصر به این جنگهای داخلی صدر اسلام و گذشت 1400 سال از آن تاریخ، تفسیر ونقل قول این جنگها، آنهم هرکس از زاویه دید خود، چه دردی از ما ایرانیان امروز را حل میکنند؟ آیا، مسئله بیکاری، فقر، مسئله مسکن، تعلیم و تربیت، فحشا، اعتیاد، که تمام هستی جامعه ما را تهدید میکند، حل خواهند کرد؟ یا اینکه وسیله است برای یک عده از روحانیون، که از برکت همین روزه خوانی ها، برای خود وسیله کسب قدرت و ثروت ساخته اند؟
این عناد و این بگیر و ببند ها، که حاکمان ولایت مطلقه فقیه در طول 27 سال راه انداخته اند، درست در راستای همان جنگهای فرقه ای و قبیله است، و هیچ ربطی به دین به معنی اخلاقیات و معنویات، پاکدامنی و تقوی ندارد. امروز بعد از وفات آیت الله خمینی، هر گروه و هر دسته از روحانیون، مخالف همدیگر، اعمال و رفتار خود را به گفته های آیت الله خمینی استناد می کنند، و هر گروه سعی دارد، که خود را پیروی افکار واندیشه و خط رهبر ا نقلاب جا بزند. همین رفتارو کردار، باعث تشنجات، و مخالفت ها، و حزب و گروه بندی های مختلف شده است که حتی اداره مملکت را در این مرحله حساس منطقه به بن بست کشیده است. با این سخنرانی های آقای احمدی نژاد، که در آن هیچ نشانه ای از عقل و تدبیر و کیاست و سیاست نیست، مختصر بازمانده اعتبار بین المللی مملکت را نیز بر باد داد.
این جنگهای حیدری، نعمتی که روحانیون به راه انداخته اند، جنگ برای قدرت و غارت ثروت است. اگر چه روحانیون حکومتی، بمانند ابتدای ظهور اسلام، به کشورهای بزرگ و ثروتمند مثل ایران آنروز دست نیافته اند، اما فراموش نکنیم، که همین ثروتهای عظیم نفتی در ایران، که حساب و کتابش برای ملت روشن نیستند، و هر از چند گاهی بنام مافیای نفت در افکار عمومی و از زبان مخالفان دسته و گروهای مختلف مذهبی، مخالف هم میشنویم، خاطره تاراج کشور ایران باستان عهد ساسانی، و فروش دختران و زنان این مملکت را در مکه و مدینه صدر اسلام را زنده میکند.
برای سرکوب مخالفان خود، حقه بازان، به «خطوط و اصول ناب!»متوسل میشوند.
امروز که روحانیون حکومتی، در تمام جبهه ها ی مدیریت کلان یک جامعه در هزاره سوم، با شکست روبرو شده اند، دنبال اصولگرائی، درجسجوی خط امام خمینی هستند و هرکدام خود را پیرو خط بنیانگذار انقلاب قلمداد میکنند. و میخواهند زمان را از این طریق، از حرکت باز دارند. اگر به تاریخ معاصر نگاه کنیم، همین دسته و گروه بازی ها، دنبال، خطوط واصول رهبر رفتن ها در درون نظامهای استبدادی، وکمونیستی نیز رایج بود. بعد از مرگ زود رس لنین در سال 1924 در روسیه شوروی، اختلاف بر سر جانشینی لنین در گرفت، ودر نهایت با یک کودتای درون کاخی توسط استالین و دارو دسته اش، و استقرار یک نظام دیکتاتوری مطلق، بنام دیکتاتوری پرولتاریا، که در واقع باید آنرا دیکتا توری استالین، یا استالنیزم نامید منجرشد. در آن زمان هم، هر گروهی رفتارو کردارو اندیشه های خود را، به پیروی از«اصول ناب مارکسیزم و لنینیسم» نسبت میدادند. تروتسکی در مقابل، استالین، بوخارین، زینوویف می ایستاد، و ازنوشته های مارکس و لنین، بمانند «انجیل کمونیسم » ا ستناد میکرد، که کدام یک در خط مارکس ولنین هستند، و کدام یک به آرمانهای انقلاب خیانت میکند. (کارها ایکه بظا هر روحانیون حکومتی در ایران امروز انجام میدهند، که به مردم نشان بدهند کدام یک در خط امام هستند و راه آمدن ا مام زما ن را فراهم میکنند، و کدام یک مانع ظهور امام میشوند. هرکدام نیز در این تلاش به نوشته ها وسخنرانی های آیت الله خمینی استناد میکنند )
اما در عین حا ل ماشین ترور وحشت استالین همراه با باند خود در سطح کشور بزرگ روسیه، هر روز بیش از پیش قربانی میگرفت، گروه گروه، همرزمان انقلاب بلشویکی را، به جرم« خیانت به مارکسیسم لنینسم و جاسوس امپریالیسم و سرمایه داری » به جوخه ا عدام می سپردند. مورخین معتبر، قربانیان تمام نظانهای کمونیستی، شامل شوروی چین، و اقمار آنها را به 80 ملیون نفر تخمین زده اند. بخش مهم این خیل قربانیان، در اردوگا ه های مرگ، جان باختند.، که آ لکساندر سولژنتسین، در اثر معروف خود، مجمع الجزایر گولاگ، از آن ها سخن میگوید. همین اختناق، دروغ، فساد حاکم، مردم فریبی ها بلاخره به آن حد رسید، که نظام از درون پوسید، و فرو ریخت، و اصول وخط لنین، به پایان خود رسید.همین سیاست را ما ئو تسه دونگ، با رقبای حزبی خود، بکارگرفت. مائو با راه انداختن، انقلاب فرهنگی خود در سال 1956، تحریک وتهیج جوانان ساده لوح، و عصبی، از آنها برای از بین بردن ونابودی رقبای خود بی نهایت استفاده کرد. در تمام این حقه بازی ها تبلیغات، بر روی ادامه «خطو اصول مارکسیزم، لنینیزم، و استا لین » طراحی میشد !. کسانیکه شهوت قدرطلبیو ثروت اندوزی ندارند، مشکل میتوانند باوربکنند، که چگونه یک انسان برای حفظ قدرت تا این حد، به همرزمان خود، خیانت میکند.امٌا وقتیکه زندگی پادشا هان را مطا لعه می کنیم، می بینیم، که بعضی از این پادشاهان، در مبارزه برای قدرت و یا حفظ آن، یا بدست فرزندان خود کشته می شدند، و یا آنها فرزندان خود را برای حفظ تاج وتخت از بین می بردند.در ایران امروز، و مبارزه در بین روحانیون حکومتی برای حفظ قدرت، حتی خدا و پیامبر، را وسیله قرار داده اند و هرکدام خود را پیرو وفادار آیت الله خمینی به جامعه معرفی میکند.
بحران مشروعیت نظام ولایت مطلقه فقیه، که در نهایت منجر به اختلاف عمیق، در درون روحانیون حکومتی شده است، نشانه بارز، از شکست برنامه های حکومتگران، و در عین حال، بمرور نشانه بالارفتن آگاهی و فرهنگ سیاسی ملت را بهمراه خواهد آورد...در مقابل چنین بن بست و شکست در تمام زمینه های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، عدالت اجتماعی، آزادی های فردی و اجتماعی، لازمه یک سیاست عقلانی بر آن میدارد که زمینه یک آشتی ملی، توسط، شخصیت های فرهیخته ملی، خصوصأ، مردان و زنان مبارز و فرهیخته ایکه در طول این سالهای سیاه، به انواع مختلف زجرو آزار کشیده اند، فرزندان، و اعضای خانواده شان، در بیداگا ه ها به مرگ و زندانهای طویل المدت محکوم شده اند، سازمان دهی چنین آشتی ملی را فراهم سازند.اما درست در جبهه حکومتگران، هر گروهی، با استناد به سخنرانی ها و نوشته های آقای خمینی، سعی بر آن دارند، که خود را پیروان صدیق و مئومن، به خط امام قلمداد بکنند، تا از این طریق، شاید بتوانند، برای مدتی بازهم ملت را سرگرم نگاه دارند. آیا اینها میتوانند یک لحظه فکر بکنند، که خط امام نیز بمانند خطوط لنین، استالین، مائو، هوشه مین و سایر انقلابیون، مدتها ست که در عمل به پایان رسیده است؟ امٌا گوئی این حضرات از گذشت روزگار هم هیچ چیز نمیخواهند بیاموزند، و سعی بر آن میدارند، که بیش از پیش خود را پیرو «راستین » خط امام معرفی بکنند. نمونه این اختلاف درون گروهی حاکمیت مطلق روحانیون از این قرا است.
مقام موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني اظهارات اخير محسن غرويان را در باب راي مردم، جمهوريت نظام و ولايت فقيه در ديدگاه امام خميني در تضاد با فرهنگ و ادبيات امام و تحريف مواضع ايشان دانست.
حميد انصاري در گفتوگو با ايلنا در خصوص اظهارات محسن غرويان و مطالب نقل شده از مصباح يزدي در هفتهنامه پرتو در باب راي مردم، جمهوريت نظام و ولايت فقيه در ديدگاه امام خميني، گفت: همانگونه كه بارها اعلام شده است، سياست كلي موسسه اين است كه صرفا در مواردي اقدام به موضعگيري مستقيم و صدور بيانيه به عنوان نهاد قانوني و مسوول مينمايد كه صحت و اصالت اسناد رهبر كبير انقلاب اسلامي مورد انكار يا تحريف واقع شود يا مطالب خلاف واقع در مورد وقايع زندگي امام خميني مطرح شود اما در مورد مطالبي كه ناظر بر تفسير و برداشت افراد از آثار و سيره امامباشد- هر چند كه اين برداشت را مخالف برداشت خويش از راه و خط امام بداند- اقدام به موضعگيري مستقيم و صدور بيانيه نميكند بلكه دفاع خويش را در قالب مقاله، كتب يا نشريات منتشر ميكند.وي افزود: بديهي است كه پيروان بيشمار امام خميني در اين گونه موارد، رسالت خويش را در روشنگري افكار عمومي و نقد مطالب نادرست به جا ميآورند اما از آنجا كه اينجانب شخصا معتقدم اظهار نظرهاي اخير در تضاد با فرهنگ و ادبيات امام خميني و برخلاف نص فرمايشات امام راحل است، در حال تدوين نقد و پاسخ مفصل و مستدل هستم كه در ظرف يكي دو روز آينده از ط