تحلیل گفتمانی ظهور و افول اصلاح‌طلبان


سید علی‌اصغر سلطانی

Sat, Mar 4, 2006 - شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۴

این مقاله بر آنست تا در چارچوب نظریه‌ی گفتمان لاكلا و موف، كه نظریه‌ای نشانه‌شناختی برای تحلیل گفتمانهای سیاسی است، دلایل ظهور و افول اصلاح‌طلبان را تبیین نماید. فرضیه مقاله این است كه منازعات میان این گفتمانها، منازعاتی معنایی برای تعریف دال‌های شناور بوده است. بر این اساس، علت ظهور اصلاح‌طلبان پیدایش بحران معنایی در گفتمان محافظه‌كار (1376) و علت افول آن، پیدایش بحران معنایی در گفتمان اصلاح‌طلب (1382) بود.

1. مقدمه
انقلاب اسلامی ایران، انقلابی سیاسی- فرهنگی بود كه دو دهه‌ی آخر قرن بیستم را تحت‌الشعاع خود قرار داد و تأثیرات آن نه تنها فضای سیاسی- اجتماعی درون كشور را اساساً دگرگون كرد، بلكه از مرزهای جغرافیایی ایران عبور كرد و خاورمیانه، جهان اسلام و تا حدودی معادلات سیاسی جهان را تحول ساخت. اگرچه این پدیده تاكنون از منظرهای مختلفی مورد بررسی قرار گرفته، ولی هرگز از منظر نشانه‌شناسی به آن نگریسته نشده است. از این‌رو، این مقاله بر آنست تا تحولاتی را كه انقلاب اسلامی به مثابه یك گفتمان از سال 1376 تا 1382 از سرگذراند، از دیدگاه نشانه‌شناسی مورد بررسی قرار دهد تا شاید زوایای تاریك دیگری را روشن سازد. علت انتخاب این دوره‌ی زمانی این است كه انتخابات ریاست جمهوری در سال 1376 نقطه‌ی اوج شكل‌گیری گفتمان اصلاح‌طلب و انتخابات مجلس در سال 1382 شاید نقطه‌ی افول آن بود.
اما نوع نشانه‌شناسی‌ای كه بتوان بر اساس آن این پدیده را مورد بررسی قرار داد، از نشانه‌شناسی رایج تا حدودی متفاوت است، چون در اینجا نه تنها با زبان، بلكه با كاربرد سیاسی- اجتماعی زبان مواجه‌ایم. نظریه‌ای كه زبان، سیاست و اجتماع را همزمان در خود لحاظ كرده باشد و همه‌ی آنها را در چارچوبی مبتنی بر نشانه‌شناسی جای داده باشد، نظریه‌ی گفتمان لاكلا و موف(1) است. لاكلا و موف با تركیب زبان‌شناسی، نشانه‌شناسی و فلسفه‌ی سیاسی به نظریه‌ای بسیار كارآمد دست یافته‌اند كه می‌تواند تحولات كلان سیاسی- اجتماعی را به صورتی جامع و جذاب تبیین نماید. از این‌رو، پیش از تحلیل ظهور و افول اصلاح‌طلبان، لازم است مبانی این نظریه به اختصار معرفی شود.

2. نظریه‌ی گفتمان لاكلا و موف
مبانی نظریه‌ی گفتمان لاكلا و موف در كتاب «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» (1985) شكل گرفته است. آنها در این كتاب از دو جریان ساختگرا– ساختگرایی سوسوری و ساختگرایی ماركسیستی– حركت می‌كنند و در نهایت به نظریه‌ای پساساختگرایانه دست می‌یابند كه بر اساس آن اجتماع برساخته از شبكه‌ی پیچیده‌ای از روابط است كه در آن معنا تولید می‌شود. نظریه‌ی معنایی و نشانه‌شناختی آنها ریشه در ساختگرایی سوسوری دارد و نظریه‌ی سیاسی‌شان از دیدگاه ساختگرایانه‌ی ماركسیستی نشئت می‌گیرد. در اینجا، این دو جنبه از نظریه‌ی گفتمان به اختصار معرفی می‌گردد و مفهوم گفتمان نیز از نظر لاكلا و موف به تدریج در لابلای مباحث زیر تشریح می‌شود.

2-1. نظریه معنایی
به اعتقاد هوارث (1377) و اسمیت (1998) شباهتهای مهمی بین دیدگاههای لاكلا و موف و مفهوم نشانه و نظام زبانی سوسور وجود دارد. در واقع، گفتمان از نظر لاكلا و موف یك نظام نشانه‌شناختی است كه شباهت بسیاری به نظام نشانه‌شناختی زبان از نظر سوسور دارد. یك، از نظر سوسور، هر نظام زبانی مانند زبان فارسی متشكل از مجموعه‌ای از نشانه‌هاست كه كل واژگان آن زبان را شكل می‌دهند. هر گفتمان نیز نظام نشانه‌شناختی‌ای متشكل چند نشانه است. مثلاً، گفتمان اصلاح‌طلب متشكل نشانه‌هایی مانند «قانون»، «مردم»، «آزادی»، «توسعه‌ی سیاسی»، «اصلاحات» و غیره است.
دو، در نظام زبانی سوسور، معنای نشانه‌ها بر اساس رابطه‌ی سلبی‌ای كه میان نشانه‌ها برقرار است تعریف و تحدید می‌شود. به عنوان نمونه، نشانه‌ی «سیب» از آن جهت فهمیده می‌شود كه در رابطه‌ای سلبی با نشانه‌های دیگری مانند «انار»، «گلابی»، «پرتقال» و غیره قرار می‌گیرد. «سیب»، «سیب» است چون «انار»، «گلابی»، «پرتقال» و غیره نیست. از نظر لاكلا و موف نیز هر عمل و پدیده‌ای برای معنادار شدن و قابل فهم شدن باید گفتمانی باشد. هیچ چیزی به خودی خود دارای هویت نیست، بلكه هویتش را از گفتمانی كه در آن قرار گرفته است كسب می‌كند. همان‌طور كه هوارث (1377، 162) می‌گوید:
«برداشتی كه لاكلا و موف از گفتمان دارند مؤید شخصیت رابطه‌ای(2) هویت است. معنای اجتماعی كلمات، گفتارها، اعمال و نهادها را با توجه به بافت كلی‌ای كه اینها خود بخشی از آن هستند می‌توان فهمید. هر معنایی را تنها با توجه به عمل كلی‌ای كه در حال وقوع است و هر عملی را با توجه به گفتمان خاصی [كه در آن قرار دارد]، باید شناخت.»
بنابراین، سوسور معنای نشانه‌ها را از طریق قرار دادن آنها در درون شبكه‌ای از نشانه‌ها كه مجموعاً یك نظام را شكل می‌دهند به دست می‌دهد، نه با برقراری ارتباط بین نشانه با جهان خارج و جهان مصداقها. لاكلا و موف نیز، با بهره‌گیری از این نگرش سوسوری، با دیدگاههای تقلیل‌گرایانه(3) به مخالفت برخاسته‌اند و ادعا كرده‌اند كه هویتهای سیاسی- اجتماعی دارای شخصیتی رابطه‌ای هستند. از این‌رو، به اعتقاد لاكلا و موف دیگر هیچ‌چیز بنیادینی وجود ندارد كه به بقیه‌ی پدیده‌ها معنا و هویت ببخشد، بلكه هویت هر چیز در شبكه هویتهای دیگری كه با هم مفصل‌بندی(4) شده‌اند كسب می‌گردد.
مفهوم مفصل‌بندی نقش مهمی در نظریه‌ی گفتمان دارد. عناصر متفاوتی كه جدا از هم شاید بی‌مفهوم باشند، وقتی در كنار هم در قالب یك گفتمان گرد می‌آیند، هویت نوینی را كسب می‌كنند. لاكلا و موف، برای ربط دادن و جوش دادن این عناصر به همدیگر، از مفهوم مفصل‌بندی سود می‌جویند. به عبارت دیگر، «مفصل‌بندی به گردآوری عناصر مختلف و تركیب آنها در هویتی نو» می‌پردازد (هوارث، 1377، 163).
لاكلا و موف اگرچه به تبعیت از سوسور هر نشانه را متشكل از دال و مدلول در نظر می‌گیرند، اما وجود رابطه‌ای ثابت میان دال و مدلول را در تحلیلهای سیاسی نمی‌پذیرند، زیرا این رابطه‌ی ثابت برای تحلیل سیاسی مشكل‌آفرین است. مثلاً، در تحولات سیاسی ایران از ابتدای انقلاب اسلامی تاكنون، می‌بینیم كه دال «لیبرال» با معانی متفاوت و گاه متناقضی به كار گرفته شده است و در شرایط سیاسی مختلف، مدلولهای مختلفی به آن نسبت داده شده است. از این‌رو، لاكلا و موف، به تبعیت از دیدگاههای پساساختگرایانه‌ی دریدا، رابطه‌ی ثابت دال و مدلول را در هم می‌شكنند و به این ترتیب، امكان تحول معنایی را مهیا می‌كنند. اما، اگر رابطه‌ی دال و مدلول هرگز تثبیت نشود، اجتماع دچار هرج و مرج و بی‌معنایی می‌شود.
«اگر هویتها هیچ‌گاه كاملاً تثبیت نمی‌شوند، پس چگونه وجود هویت امكان‌پذیر است؟ آیا ما محكوم به زندگی در جهانی بی‌معنا و آشوب‌زده هستیم؟ به عبارت دیگر، اگر در جهانی بی‌حساب و كتاب ساكنیم، آیا به هیچ‌وجه امكان تثبیت هویت گفتمانها وجود ندارد؟» (هوارث، 1367، 165)
برای رفع این مشكل نظری، در شرایطی باید رابطه‌ی میان دال و مدلول، هرچند به طور موقت، تثبیت شود. لاكلا و موف تثبیت معنای نشانه‌ها را به كمك مفصل‌بندی توضیح می‌دهند. لاكلا و موف (1985، 105) مفصل‌بندی را این‌گونه تعریف می‌كنند:
«ما هر عملی را كه منجر به برقراری رابطه‌ای بین عناصر شود، به نحوی كه هویت این عناصر در نتیجه‌ی عمل مفصل‌بندی تعدیل و تعریف شود، مفصل‌بندی می‌نامیم. كلیت ساختمند حاصل از عمل مفصل‌بندی را گفتمان می‌نامیم. جایگاههای تفاوت(5) را، زمانی كه در درون یك گفتمان مفصل‌بندی شده باشند، وقته(6) می‌نامیم. و بالعكس، هر تفاوتی(7) را كه از نظر گفتمانی مفصل‌بندی شده نیست، عنصر(8) می‌نامیم.»
لاكلا و موف در اینجا چهار مفهوم مهم را تعریف كرده‌اند: یك، گفتمان از نظر آنها حوزه‌ای است كه مجموعه‌ای از نشانه‌ها در آن به صورت شبكه‌ای درمی‌آیند و معنایشان در آنجا تثبیت می‌شود. هر نشانه‌ای كه وارد این شبكه شده و در آنجا به واسطه‌ی عمل مفصل‌بندی با نشانه‌های دیگر جوش بخورد، یك وقته است. معنای این نشانه‌ها به علت تفاوتشان با یكدیگر [جایگاههای تفاوت] تثبیت می‌شود.
معنای نشانه‌های درون یك گفتمان حول یك نقطه‌ی مركزی(9) (لاكلا و موف، 1985، 112) به طور جزئی تثبیت می‌شود. نقطه‌ی مركزی، نشانه‌ی برجسته و ممتازی است كه نشانه‌های دیگر در سایه‌ی آن نظم پیدا می‌كنند و با هم مفصل‌بندی می‌شوند. در مثال گفتمان اصلاح‌طلب می‌توان گفت كه «مردم» نقطه‌ی مركزی این گفتمان است.
تثبیت معنای یك نشانه در درون یك گفتمان از طریق طرد(10) دیگر معانی احتمالی آن نشانه صورت می‌گیرد. از این‌رو، یك گفتمان باعث تقلیل معنایی احتمالی می‌شود. گفتمان تلاش می‌كند تا از لغزش معنایی نشانه‌ها جلوگیری كند و آنها را در یك نظام معنایی یكدست به دام بیندازد. مثلاً گفتمان اصلاح‌طلب تعریفی از «مردم» ارائه می‌دهد كه بر اساس آن «مردم» منبع مشروعیت‌بخشی هستند. ولی در مقابل، گفتمان محافظه‌كار، كه رقیب و «دیگرِ» گفتمان اصلاح‌طلب است، برداشتی از «مردم» ارائه می‌دهد كه بر اساس آن «مردم» مصداق «ولایت» را، كه واسطه‌ی مشروعیت‌بخشی است، كشف می‌كنند. بنابراین، هر كدام از این دو گفتمان معنایی متفاوت از دال «مردم» را مد نظر قرار می‌دهند و آن معانی دیگر را طرد می‌كنند.
لاكلا و موف (1985، 111) آن معانی احتمالی نشانه‌ها را كه از گفتمان طرد می‌شوند حوزه‌ی گفتمان‌گونگی(11) می‌نامند. حوزه‌ی گفتمان‌گونگی، در واقع، معانی‌ای است كه از یك گفتمان سرریز می‌شوند؛ یعنی، معانی‌ای كه یك نشانه در گفتمان دیگری دارد و یا داشته است، ولی از گفتمان مورد نظر حذف و طرد شده‌اند تا یكدستی معنایی در آن گفتمان حاصل شود.
لاكلا (1990، 28) نشانه‌ی مانند «مردم» را دال شناور(12) می‌نامد. «دال‌های شناور، نشانه‌هایی هستند گفتمانهای مختلف تلاش می‌كنند تا به آنها به شیوه‌ی خاص خودشان معنا ببخشند» (فیلیپس و یورگنسن، 2002، 28). نقاط مركزی هم دال‌های شناور به حساب می‌آیند، ولی تفاوت در این است كه نقطه‌ی مركزی به حالتی اشاره دارد كه معنای نشانه به حالت انجماد و انسداد(13) درآمده است، ولی دال شناور به حالتی اشاره دارد كه نشانه در میدان مبارزه‌ی گفتمانهای متفاوت برای تثبیت معنا شناور و معلق است.
به طور خلاصه، دیدیم كه لاكلا و موف بر اساس دیدگاههای ساختگرایانه سوسور، نظریه‌ی خود را شكل دادند و به تدریج با ساختارشكنی این دیدگاهها نظریه‌ی معنایی پساساختگرایانه خود را با اتكا بر نظریات دریدا بنا نهادند. به این ترتیب، هر گفتمان از نظر آنها نظامی متشكل از چند نشانه است كه معنایشان در درون آن نظام تعریف و تحدید می‌شود. هر نشانه تا پیش از مفصل‌بندی شدن در گفتمان در حوزه‌ی گفتمان‌گونگی قرار دارد و یك عنصر نامیده می‌شود، اما وقتی در گفتمانی مفصل‌بندی شد و معنایش به طور موقت تثبیت گشت، وقته نامیده می‌شود.
تعریف گفتمان به این‌گونه، یك تعریف پساساختگرایانه است كه لاكلا و موف اصل آن را از میشل فوكو وام گرفته‌اند. گفتمان از نظر میشل فوكو نظامی است كه از زبان بزرگتر است و نه تنها زبان، بلكه كل حوزه‌ی اجتماع را در سیطره‌ی خود می‌گیرد. این نوع گفتمان ذهنیت، گفتار و رفتار سوژه‌ها را در كنترل خود دارد و معیارهای صدق و كذب برای آنها تعریف می‌كند.

2-2. نظریه‌ی سیاسی
نظریه‌ی گفتمان لاكلا و موف صرفاً یك نظریه‌ی معنایی نیست. آنها معنا را با سیاست و اجتماع پیوند می‌زنند و به این ترتیب، نظریه‌ای جامع و یكدست ارائه می‌كنند. نظریه‌ی سیاسی‌شان با ساختارشكنی ماركسیسم آغاز می‌شود. لاكلا و موف از طریق خوانش انتقادی ماركسیسم سنتی و به كمك ربط دادن یافته‌هایی كه از نظریه‌ی ماركسیستی به دست آورده‌اند، با مباحثی كه در خصوص شیوه‌های تشكیل معنا و مفهوم گفتمان داشته‌ایم، سعی كرده‌اند نظریه‌ی گفتمانی‌ای را به دست دهند كه برای تبیین كل امور اجتماعی و به ویژه امور سیاسی كارآیی داشته باشد. برای فهم این بخش از نظریه‌ی آنها، به طور مختصر، مبانی ماركسیسم و تأثیران آن بر نظریه‌ی گفتمان را از نظر می‌گذرانیم.
در ماتریالیسم تاریخی كارل ماركس، از دو اصطلاح زیربنا(14) و روبنا(15) برای توصیف اجتماع استفاده شده است. امور مادی، اقتصاد و مالكیت بر ابزارهای تولید، زیربنای اجتماع را تشكیل می‌دهند. آنچه متعلق به روبنا است عبارت است از دولت، نظام قضایی، دین، رسانه‌ها، نظام آموزشی، اخلاق، هنر، فرهنگ و هر آنچه كه به تولید معنا در اجتماع می‌پردازد. نكته‌ی اصلی این است كه همه‌ی پدیده‌های روبنایی به واسطه‌ی زیربنا شكل می‌گیرند. بنابراین، در این نگرش نوعی جبر اقتصادی یك‌سویه از زیربنا به روبنا وجود دارد كه نمی‌تواند هیچ توضیحی برای تغییر آگاهی مردم ارائه دهد.
آنتونیو گرامشی، ماركسیست ایتالیایی، تلاش كرد تا با كم‌رنگ كردن جبر اقتصادی این مشكل را حل كند. او دریافت كه تنها با ایدئولوژی‌ای كه ریشه در اقتصاد دارد نمی‌توان وضعیت طبقه‌ی حاكم را توضیح داد. از این‌‍رو، مفهوم هژمونی(16) را برای تبیین فرآیندهای روبنایی‌ای كه در خلق آگاهی مردم نقش دارند به كار برد: «هژمونی را به بهترین وجه می‌توان به منزله‌ی سازماندهی اجماع(17) دانست– فرآیندهایی كه به واسطه‌ی آنها صورتهای پست‌تر آگاهی بدون توسل به زور یا خشونت خلق می‌شوند» (برت، 1991، 54، به نقل از فیلیپس و یورگنسن، 2002، 32).
به این ترتیب، تولید معنا ابزاری مهم برای ثبات روابط قدرت به شمار می‌آید. از طریق تولید معنا، روابط قدرت، طبیعی و همسو با عقل سلیم جلوه داده می‌شود تا از نظرها پنهان بماند و قابل مؤاخذه نباشد. «بر اساس نظریه‌ی گرامشی، فرآیندهای هژمونیك در روبنا اتفاق می‌افتند و بخشی از حوزه‌ی سیاسی به شمار می‌آیند. پیامد این فرآیندها مستقیماً توسط اقتصاد تعیین نمی‌شود و در نتیجه فرآیندهای روبنایی تا حدودی استقلال یافته، این امكان را می‌یابند كه بر ساختار زیربنا تأثیر بگذارند» (فیلیپس و یورگنسن، 2002، 32).
تحولی كه لاكلا و موف در مفهوم هژمونی به وجود آورده‌اند، تركیب آن با مفهوم نشانه از نظر دریدا است. دریدا، رابطه‌ی ثابت میان دال و مدلول در نشانه‌شناسی ساختگرای سوسور را در نگرش پساساختگرایانه‌اش در هم می‌شكند و آنها را از هم جدا می‌كند. از این‌رو، معنای نشانه‌ها تحول‌پذیر می‌شود. لاكلا و موف از انعطاف‌پذیری رابطه‌ی میان دال و مدلول استفاده‌ای سیاسی می‌كنند و آن را به مفهوم هژمونی پیوند می‌دهند. به این ترتیب، اگر مدلول خاصی به دالی نزدیك شود و در نتیجه بر سر معنای خاصی برای یك دال در اجتماع اجماع حاصل شود، آن دال هژمونیك می‌شود و با هژمونیك شدن دال‌های یك گفتمان، كل آن گفتمان به هژمونی دست پیدا می‌كند. هژمونیك شدن یك نشانه به این معناست كه معنای آن در سطح وسیعی در افكار عمومی مورد پذیرش قرار گرفته است و یا در واقع نوعی انسداد، هرچند موقتی، در معنای نشانه به وجود آمده است. در این حالت، هژمونی حاصل می‌شود.
در واقع، هژمونی به كمك تثبیت معنا حاصل می‌‍شود. از این‌رو، «موفقیت طرحهای سیاسی را به واسطه‌ی توانایی‌شان برای تثبیت نسبی معنا در بافتی مشخص و محدود می‌توان سنجید. نظریه‌پردازان گفتمان این را هژمونی می‌نامند. بستگی و انجماد ظاهری یك حوزه‌ی گفتمانی حاصل راهكارهایی است كه برای كسب هژمونی طراحی شده‌اند» (سعید و زاك، 1998، 262- 261، به نقل از دووس، 2003، 167).
از نظر لاكلا (همان، 281) هژمونی و ساختارشكنی(18) دو روی یك سكه هستند. اگر نزدیك شدن دال به مدلول و تثبیت معنا حاصل هژمونیك شدن یك گفتمان است، نتیجه‌ی فروپاشی معنای یك نشانه و بالتبع جدا شدن دال از مدلول ساختارشكنی آن گفتمان است.
مفهوم قدرت نیز در نظریه‌ی لاكلا و موف بسیار شبیه مفهوم قدرت نزد فوكو است. قدرت چیزی نیست كه در دست بعضی‌ها هست و در دست بعضی‌ها نیست. قدرت چیزی است كه اجتماع را تولید می‌كند. دانش، هویت و موقعیت فردی و اجتماعی ما ساخته و پرداخته قدرت است. رهایی از چنبره‌ی قدرت غیرممكن است، چون سراسر زندگی فردی و اجتماعی ما را فراگرفته است. برای زیستن نیاز به رفاه، بهداشت، آموزش و پرورش و نظم اجتماعی داریم و قدرت، همه‌ی آنها را برایمان فراهم می‌آورد.
آخرین نكته‌ی مهم در خصوص نظریه‌ی گفتمان لاكلا و موف مفهوم غیریت‌سازی اجتماعی(19) است. غیریت‌سازی فرآیندی است كه به واسطه‌ی آن گفتمانها اقدام به تولید «غیر»، «دیگر» یا «دشمن» برای خود می‌كنند، زیرا وجود «غیر» باعث شكل‌گیری هویت و معنا می‌شود. از نظر هوارث (1367، 165) غیریت‌سازی اجتماعی از سه جهت برای نظریه‌ی گفتمان اهمیت دارد. یك، خلق رابطه‌ای غیرت‌سازانه، كه همواره شامل تولید «دشمن» یا «دیگر» است، برای تأسیس مرزهای سیاسی اهمیتی به‌سزا دارد. دو، تشكیل روابط غیرت‌سازانه و تثبیت مرزهای سیاسی، برای تثبیت جزئی هویت تشكلهای گفتمانی و عاملان اجتماعی با اهمیت است. سه، آزمودن غیریت‌سازی مثال خوبی برای نشان دادن محتمل و مشروط(20) بودن هویت است. بنابراین، غیریت‌سازی‌ها جایی یافت می‌شوند كه گفتمانها با هم برخورد می‌كنند. مثلاً، هم گفتمان اصلاح‌طلب و هم گفتمان محافظه‌كار به وجود دیگری احتیاج دارند، زیرا اگر دشمن نداشته باشند، هویت خودشان نیز برجسته و مشخص نمی‌شود.
به این ترتیب، در چارچوب نظری‌ای كه به این صورت شكل گرفت، سعی خواهد شد چگونگی ظهور گفتمان اصلاح‌طلب، تعامل آن با گفتمان محافظه‌كار و افول آن در بخش بعدی مورد بررسی قرار گیرد.

3. ظهور گفتمان اصلاح‌طلب
اصطلاح گفتمان اساساً یك ابزار مفهومی(21) است. به این ترتیب كه تحلیل‌گر گفتمان می‌تواند بسته به چگونگی تحلیل، برشی از واقعیت بزند و آن را به مثابه یك گفتمان مورد بررسی قرار دهد. آنچه در تحلیل گفتمان مهم است، این است كه باید «غیرِ» هر گفتمان نیز در همان سطح نظر شناسای و تحلیل شود. مثلاً، می‌توان انقلاب اسلامی را به مثابه یك گفتمان در نظر گرفت و تعامل آن را با غرب به عنوان گفتمان رقیبش بررسی كرد. یا اینكه آن را به خرده گفتمانهایی كوچكتر تقسیم كرد و در میان این خرده گفتمانها نقاط منازعات معنایی را شناسایی كرد. در این تحقیق، رقابت گفتمانهای اصلاح‌طلب و محافظه‌كار به عنوان خرده گفتمانهای انقلاب اسلامی بر سر تعریف جهان به شیوه‌ای خاص و خلق معانی خاص مورد بررسی قرار می‌گیرد.
گفتمان انقلاب اسلامی بعد از شكل‌گیری‌اش، روندهای غیریت‌سازی متفاوتی را طی كرده است. در ابتدا، مبنای این غیریت‌سازی بر تقابل میان سكولار- اسلامی قرار داشت كه در نتیجه‌ی آن خرده گفتمانهای سكولار به تدریج حذف شدند. بعد از حذف گفتمانهای سكولار به تدریج شقاقی میان اسلام‌گرایانِ بنیادگرا و اسلام‌گرایانِ رادیكال به وجود آمد كه در قالب راست سنتی و چپ سنتی ادامه یافت. بشیریه(1381) این دوره را از دیدگاه جامعه‌شناسی سیاسی مورد بررسی و تحلیل قرار داده است.
وضعیت سیاسی- اجتماعی‌ای كه گفتمانهای راست سنتی و چپ سنتی تا سال 1368 داشته‌اند، دارای دو ویژگی مهم است. یك، حضور امام به عنوان شخصیتی كاریزمایی، و دو استمرار جنگ با عراق. حضور امام به عنوان یك كاریزما در مركز گفتمان انقلاب اسلامی آنچنان مهم بود كه كل نظام معنایی این گفتمان حول شخصیت او می‌گردید و مانع از آن می‌شد كه اختلافات داخلی میان خرده گفتمانهای چپ سنتی و راست سنتی برجسته شود. جنگ نیز عامل دیگری بود كه مانع از بروز مناقشات جدی میان این دو گفتمان می‌شد. اساساً، در شرایط جنگی، به علت روبرو بودن با یك دشمن قوی‌تر خارجی، نظامهای سیاسی حاكم اجازه‌ی رقابت جدی به خرده گفتمانهای داخلی را نمی‌دهند تا اینكه بتوانند در مواجهه با دشمن خارجی دارای انسجام باشند.
بعد از پایان جنگ در سال 1367 و فوت امام(ره) در سال 1368، وضعیت سیاسی ایران به چند دلیل دچار دگرگونی جدی شد. یك، بعد از فوت حضرت امام، كاریزمایی كه نقش دال مركزی گفتمان انقلاب اسلامی را ایفا می‌كرد و به نظام معنایی این گفتمان انسجام می‌بخشید جایش خالی شد و دیگر كسی نمی‌توانست این نقش منحصر به فرد را برعهده بگیرد. بنابراین، زمینه برای نمودار شدن اختلاف و شقاقی كه پیش از این بین راست سنتی و چپ سنتی وجود داشت آماده گردید. بعد از فوت كاریزما، مفهوم «ولایت فقیه»، كه از ویژگیهای شاخص امام بود، به «نهاد ولایت فقیه» و دال مركزی خرده گفتمان راست سنتی بدل شد.
پایان جنگ نیز دو تأثیر عمده بر جای گذاشت كه زمینه را برای ظهور گفتمان اصلاح‌طلب از دل چپ سنتی فراهم كرد. بعضی از نیروهای كه شركت فعالانه در جنگ داشتند، به سوی تحصیلات و مطالعات دانشگاهی روی آوردند و تحت تأثیر آن، گرایش به اصلاحات پیدا كردند. برای رفع مشكلات اقتصادی دوران جنگ، اقتصاد دولتی به تدریج به اقتصاد لیبرالی و سرمایه‌داری گرایش یافت و تحت فشار سازمانهای بین‌المللی و شرایط جدید، آزادیهای مدنی بیشتری به اجتماع داده شد. تعداد نهادهای مطبوعاتی بیشتر شد و تدریجاً بحث پیرامون آزادیهای سیاسی فزونی گرفت.
همه‌ی عوامل فوق در كنار هم باعث شد كه نظام معنایی راست محافظه‌كار، كه تا پیش از آن گفتمان غالب بود، توان پاسخ‌گویی به مطالبات جدید را نداشته باشد. ورود سید محمد خاتمی به صحنه‌ی انتخابات ریاست جمهوری در سال 1376 منجر به این شد كه دال‌هایی مانند «قانون»، «آزادی»، «توسعه سیاسی»، «جامعه‌ی مدنی» و مفاهیم مشابه دیگر، كه در ابتدای انقلاب در این گفتمان مفصل‌بندی شده بودند ولی به تدریج به حاشیه رانده شده بودند، در كنار هم دوباره به شكلی جدید مفصل‌بندی شوند و گفتمان جدیدی را حول نقطه‌ی مركزی «مردم» شكل دهند. این گفتمان به تدریج به گفتمان غالب تبدیل شد و برای مدتی توانست هژمونی‌اش را حفظ كند.
نظام معنای گفتمان محافظه‌كار یا راست سنتی مبتنی بر مفهوم ولایت مطلقه فقیه است. این دال مركزی دال‌های دیگری مانند «روحانیت»، «توسعه‌ی اقتصادی»، «تهاجم فرهنگی»، «عدالت»، «ارزشها» و مانند آن را در كنار هم مفصل‌بندی كرد. نظام معنایی گفتمان محافظه‌كار دقیقاً در نقطه‌ی مقابل گفتمان اصلاح‌طلب قرار دارد. گفتمان اصلاح‌طلب مبتنی بر نوعی مشروعیت بخشی از پایین به بالاست كه به واسطه‌ی آن مردم با تشخیص مصداق ولایت به حاكمان مشروعیت می‌بخشند. از این‌رو، دال مركزی آن «مردم» است. اما نظام معنایی گفتمان محافظه‌كار مبتنی بر مشروعیت‌بخشی از بالا به پایین است و در آن مشروعیت از خداوند به معصومین و از آنجا به حاكمان اعطا می‌شود و آنها واسطه‌ی خداو