مسئولین کیهان در فکر فاجعه آفرینی هستند- بخش اول


رستم نیکخواه

در کشور ما متأسفانه گروهی همیشه به فکر آن هستند که مجرم را با وابستگی مذهبی یا قومی او مطرح کنند تا بتوانند همه افراد آن مذهب و یا قوم را جمعاً متهم کنند و مردم را برعلیه آنان تحریک کنند. طرح مسئله ابرقو را دراین برهه از زمان باید دراین رابطه بررسی کرد، چون هیچ دلیل دیگری نمی توان تصور نمود غیر از اینکه هدف طراحان این مطلب پختن آش جدیدی برای هموطنان بهائی باشد.

کنکاشی در باره مطلب ارائه شده توسط کیهان به تاریخ 5 بهمن 84 .
"متن کیفرخواست دادستان یزد علیه متهمین یک قتل بهائیان و ماجرای قتل در ابر قو."

زاهدا گولم نزن دوزخ ندارد آتشی
گر درآنجا آتشی باشد از اینجا برده اند
مقدمه:
قبل از ورود به بحث و بررسی چگونگی واقعه ابرقو اولین مطلبی که ذهن خواننده را به خود مشغول میدارد این مسئله است که به چه انگیزه ای سردبیر محترم روزنامه کیهان مسئله ای که به 56 سال قبل مربوط است به یکباره مطرح میکند. آیا زیر این کاسه نیم کاسه ای است؟ اگر روزنامه کیهان قصد روشنگری دارد، چرا به صدها پرونده ای که بعد از شهریور 1320 مربوط به اذیت، آزار، غارت و کشتار بهائیان است نمی پردازد، اما یک پرونده ای که حتی دخالت بهائیان در آن اثبات نشده با آب و تاب شرح میدهد.چرا نویسنده محترم چشم خودرا برهمه اذیت و آزارها و کشتارهای بهائیان بعد از شهریور 20 تا تشکیل جمهوری اسلامی بسته است و درباره هیچکدام از آنها دم نمی زند؟ آیا پرونده قتل یک دکتر در کاشان که به شهادت دوست و دشمن خدمت گذار جامعه بوده است به نام سلیمان برجیس به نظر ایشان نرسیده است؟ آیا نمی داند که اورا ببهانه عیادت بیمار به مسلخ بردند و قطعه قطعه کردند؟ آیا نمی داند که در فریدن زارعی را دربرابر چشمان فرزندش قطعه قطعه کردند؟ اگر بخواهیم به شرح همه جنایاتی که به نام دین انجام گرفته اند بپردازیم، مثنوی هفتاد من میشود. هدف از طرح اینگونه مطالب توسط روزنامه کیهان، تحریک احساسات مذهبی بخشی از جامعه نسبت به هموطنان بهائی است. چه گروهی از اینگونه مسائل بهره برداری خواهد کرد، هنوز مشخص نیست. جامعه بهائی ایران فشارهای فوق تصور در 27 سال گذشته تحمل کرده و دم برنیاوده. از قبیل اعدام های بدون دلیل، مصادره اموال، اخراج از ادارات و خدمات دولتی، جلوگیری از ورود جوانان بهائی به دانشگاه ها و مدارس، نمونه هائی از این اقدامات است. تاریخ به ما می آموزد که دولتمردان و حکام همیشه اقلیت های مذهبی را قربانی اهداف خود کرده اند. به عبارتی دیگر اقلیت های مذهبی در طول تاریخ مرغ قربانی در مجالس بزم و سرور و یا مراسم سوگواری بوده اند.
شاعر و نویسنده یهودی تبار آلما نی Heinrich Heine که در سالهای 1800 میزیسته با مشاهدات خود از جامعه آن روز اروپا مینویسد:
"در هر کجای دنیا که تبلیغ برعلیه اقلیت مذهبی یهود میشود نباید تردیدی به خود راه داد که دست اندرکاران این تفکر به فکر تجاوز و پایمال کردن حقوق اقشار جامعه هستند. "
امیدواریم که کیهانیان و همدستان آنها در تدارک تجاوز بیشتری به جامعه نباشند.

زفکر تفرقه بازآی تاشوی مجموع به حکم آنکه چوشد اهرمن سروش آمد
H.Heine با آشنائی از سرنوشت یهودیان اسپانیا و محاکم تفتیش عقاید درزمان فرناندو وایزابل درسال 1469 میلادی (پادشاه و ملکه کاتولیک در اسپانیا) به این نتیجه رسیده است. در آن زمان بخشی از یهودیان اسپانیا ثروتمند بودند. آنهائیکه طمع در ثروت و مقام اجتماعی یهودیان داشتند مذهب را دسیسه کرده یهودیان را یا در خرمن هائی از آتش سوزاندند و یا آواره کردند تا بتوانند ثروت آنها را تصاحب کنند. شاید متفکر آلمانی H.Heine از اقدام شاه اسماعیل صفوی در رابطه با قتل عام سنیان برای استحکام قدرت خود هم بی اطلاع نبوده است. استفاده از تعصبات مذهبی در راه رسیدن به اهداف دولتمردان به گذشته تاریخی تعلق ندارد، بلکه در ایران امروز هم چنین تفکری اسلحه ای کاری و با ارزش در دست بخشی از حکومت گران برای رسیدن به اهداف سیاسی مشخصی میباشد. شاید راز اصلی اقدام کیهان هم همین باشد. برای نمونه به دو مسئله که در رابطه با جامعه بهائی ایران بعد از شهریور 20 اتفاق افتاده اشاره میکنم.
در ماه رمضان 1334 دو سال بعد از کودتای 28 مرداد 32 برعلیه حکومت دکتر مصدق به ناگهان حجت الاسلام فلسفی با استفاده از رادیوی دولتی یکماه روزانه برعلیه بهائیان سخنرانی کرد و افکار ایرانیان را متوجه جامعه بهائی و ضرورت مبارزه با آن نمود. آنطور که حجت الاسلام فلسفی خود اظهار میدارد، سخنرانی های او با اشاره آیت الله بروجردی و توافق شخص شاه بوده است. حجت الاسلام در خاطرات خود چنین مینویسد:
"3 روز قبل از ماه رمضان به دفتر شاه تلفن کردم و وقت ملاقات خواستم. در ملاقات با او گفتم آیت الله بروجردی نظر موافق دارند. مسئله نفوذ بهائی ها موجب نگرانی مسلمانان شده است. در سخنرانی های ماه رمضان که از رادیو بخش می شود، مورد بحث قرار گیرد. آیا اعلیحضرت هم موافق هستند؟ لحظه ای بعد گفت بروید بگوئید." (خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1376، ص 191.)
می دانیم که ایشان یکماه برعلیه بهائیان از رادیو دولتی سخنرانی کرد و مردم را سرگرم مبارزه با بهائیان نمود. آنطور که طاهر احمدزاده میگوید " این ظاهر قضیه بود در واقع مسئله انعقاد پیمان بغداد (بین ایران ، ترکیه، عراق و پاکستان) مطرح بود." دراین برهه از زمان باید مردم به مسئله دیگری مشغول می شدند تا این قرارداد امضاء شود. بهترین قربانی جامعه بهائی بود. مدتی بعد از امضاء قرارداد معروف به بغداد، آتش مبارزه با بهائیت هم فروکش کرد. البته ناگفته نماند که این مسئله منجر به فاجعه ای شد که عده ای بهائی قربانی آن شدند. مراکز آنها به تصرف دولت درآمد. بهائیان از ادارات اخراج شدند. عده ای کشته شدند و عده ای آواره گردیدند. بدین ترتیب جامعه بهائی قربانی هدفی شد که هیچ ربطی به دین و مذهب نداشت.
منظور از اشاره به این مطلب بدین جهت است که بدانیم حتماً در زیر این کاسه جدید کیهان نیم کاسه ای است چون هیچ دلیلی برای طرح این مسئله به نظر نمی رسد. برای رسیدن به چه هدفی باید جامعه سرگرم مسئله بهائیان شود؟ روزی روزگاری مشخص خواهد شد. خداوند آخر و عاقبت آنرا به خیر کند. در دوران حکومت ملی دکتر مصدق هم برای تضعیف او مسئله بهائیان را مطرح کردند ولی نتیجه مطلوب را بدست نیاوردند. آقای حجت الاسلام فلسفی خود در این باره چنین میگوید:
"... به امر حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی وقت ملاقات گرفتم و نزد او رفتم. مانند همان دفعه قبل، او روی تختخواب و زیر پتو خوابیده بود. پیام آقای بروجردی را به ایشان رساندم و گفتم:"شما رئیس دولت اسلامی ایران هستید و الان بهایی ها در شهرستانها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کرده اند؛ لذا مرتباً نامه هایی از آنان به عنوان شکایت به آیت الله بروجردی می رسد. ایشان لازم دانستند که شما دراین باره اقدامی بفرمائید."
دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه تمسخرآمیزی، قاه قاه و با صدای بلند خندید و گفت:"آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهایی فرق ندارند؛ همه از یک ملت و ایرانی هستند"! این پاسخ برای من بسیار شگفت آور بود زیرا اگر سئوال میکرد فرق بین بهایی و مسلمان چیست؟ برای او توضیح می دادم. اما با آن خنده تمسخر آمیز و موهن دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند. لذا سکوت کردم و موقعی که به محضر آیت الله بروجردی رسیدم و این جمله را گفتم ایشان نیز به حال بهت و تحیر پیام وی را استماع کرد. (خاطرات و مبارزات ... یاد شده، 131).
این تفاوت است بین سیاستمداری که مصالح ملی را در نظر میگیرد و حقوق اقلیتها را محترم میشمرد با آن شخصی که برای حفظ موقعیت خود حاضراست حقوق شهروند اقلیتی را زیرپا بگذارد و عده ای را قربانی کند.
هزارنکته باریکتر ز مو اینجا است نه هرکه سربتراشد قلندری داند
مگر ایرانیان نمی دانند که بهائیان در 150 سال گذشته مورد همه گونه تجاوز قرارگرفته اند و کوچک ترین عکس العملی نشان نداده اند؟
آقای سردبیر محترم کیهان که مردی آشنا با تاریخ است مشخصاً از این مسئله آگاهی کامل دارند. انتشار این گونه مقالات هر ایرانی متعهدی به صلح و آرامش و دوستی را که جامعه ایران امروز از هر روز دیگری بدان محتاج است به فکر میاندازد که چرا دست اندرکاران روزنامه کیهان آتش بیار چنین معرکه ای شده اند. بذر تعصب که کشته شد و به آب کینه و نفرت آبیاری شود، چیزی جز خشم و نفرت ببار نمی آورد که همه را با هم میسوزاند. از سردبیر محترم کیهان انتظار است که هیزم آور این آتش نباشد. امید است که انتظار بیجا نباشد.
زمهربانی جانان طمع مبر حافظ که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

بعد از این مقدمه لازم دیدم که به واقعه ابرقو و قتل فجیع یک خانواده بپردازم. آنچه مسلم است علت واقعی این فاجعه هیچگاه مشخص نشد ولی آنچه مسلم است بهائیان در آن هیچ نقشی نداشته اند. علت این عمل زشت را فحاشی یک زن به بهائیان دانستن، ساده انگاری و توهین به عقل هر انسانی است که از حداقل شعور برخوردار است. اکثر ایرانیان شاهد بدگوئی ، توهین و آزار به بهائیان روزانه در کوچه و بازار بوده و هستند ولی هیچگاه بهائیان عکس العملی نشان نداده اند. علت قتل فجیع ابرقو را باید در علل دیگری جستجو کرد نه فحاشی یک زن بی سواد عامی به بهائیان. بامید روزی که اسناد و مدارک این فاجعه برای تحقیق بدون پیشداوری در اختیار پژوهشگران قرارگیرد تا حق از ناحق مشخص شود.
هرگاه جامعه ایران دچار مشکلات اقتصادی و یا سیاسی شده باید مردم ناراضی را به مسئله دیگری سرگرم میکردند تا سرپوشی به مشکلات جامعه بگذارند.
افراطی گری را که درجامعه امروز ایران مشاهده میکنیم ریشه در مشکلات اقتصادی و جمعیتی دارد و با مقصر نامیدن گروهی نمی توان حل کرد، بلکه باید راههای عقلائی تری پیدا کرد. امروزه ازدیاد جمعیت درایران ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران را تحت فشار قرار داده است. جمعیت ایران در دهه 60 حدود 18 میلیون و در اواخر دهه 70 به 60 میلیون نفر رسیده است. از این جمعیت سالیانه حدود 2 میلیون نفر وارد بازار کار میشوند که برای آنها کاری وجود ندارد. این نیروی جوان مقدمه ظهور یک رادیکالیزم است. برای جلوگیری از بروز یک رادیکالیسم کور باید در درجه اول مشکلات اقتصادی را حل کرد و به موازات آن مقدمات یک جامعه مدنی و آزادی های فردی را فراهم نمود. دورانی که برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات اجتماعی اقلیت های مذهبی و یا قومی را فدا میکردند، گذشته است. آتشی را که روزنامه کیهان و ردیه نویسان قصد روشن کردنش را دارند دود آن به چشم ملت ایران و جامعه بهائی و آخرالامر به چشم خود آنها خواهد رفت و در نتیجه مطلوب مورد نظرآنها را ببار نخواهد آورد. من هیچ اشکالی نمی بینم که عده ای از نظر جهان بینی با بهائیان مخالف باشند و یا نظریات آنها را مردود بشمارند و یا نپسندند و با نوشتن مقالاتی با آنها برخورد کنند. راه مبارزه با آنها باید قلمی و استوار با علم و منطق باشد نه تهمت و افترا. راهی را که شما انتخاب کرده اید به قول معروف به ترکستان است و هیچ سودی دربرنخواهد داشت. راه شما منجر به فاجعه خواهد شد. این همان راهی است که 150 سال است رفته اید و هیچ بهره ای نبرده اید. شما باید از تاریخ بیاموزید که با فشار و ستم در هیچ دوره ای از تاریخ هیچ گروهی موفق نشده است مخالفین خودرا نابود کند. اگر یک بهائی مرتکب جرمی شد البته باید مطابق قانون مجازات شود ولی اعمال آن مجرم را به جامعه بهائی تعمیم دادن، کاری است خلاف عقل و انصاف. هر مجرمی را باید با اسم حقیقی آن معرفی کرد نه به وابستگی مذهبی-قومی و یا گروهی آن. آنهائیکه مجرم را به وابستگی مذهبی آن معرفی میکنند، هدفی جز ایجاد تفرقه، اختلاف که نهایتاً به اذیت و آزار و خون ریزی منجر میشود، ندارند.
وظیفه انسانی حکم میکند که نباید با چنین افرادی هم صدا شد، بلکه آنها را به ترک چنین راه و روشی تشویق کرد.
در کشور ما متأسفانه گروهی همیشه به فکر آن هستند که مجرم را با وابستگی مذهبی یا قومی او مطرح کنند تا بتوانند همه افراد آن مذهب و یا قوم را جمعاً متهم کنند و مردم را برعلیه آنان تحریک کنند. طرح مسئله ابرقو را دراین برهه از زمان باید دراین رابطه بررسی کرد، چون هیچ دلیل دیگری نمی توان تصور نمود غیر از اینکه هدف طراحان این مطلب پختن آش جدیدی برای هموطنان بهائی باشد. ما دراینجا برسرآنیم که مسئله قتل فجیع ابرقو را با بررسی اسناد دولتی موجود مورد تحقیق قرار بدهیم و قضاوت آن را برعهده خوانندگان بگذاریم.
سند اول گزارش بازپرسی شعبه دوم دادسرای یزد است.
وزارت کشور، استانداری استان دهم
رونوشت، صورتمجلس مورخه 13/10/28

درتاریخ 13/10/1328 اداره ژاندارمری شهرستان یزد به دادسرا اعلام نموده که در دو کیلومتری ابرقو عیال رضا و 5 نفر اولاد های اورا مقتول نمودند ... آلات جرم بیل رعیتی دو عدد خون آلود که یکی دارای دسته و دیگری فاقد دسته و یک تیشه هیزم کنی که هر3 پر از خون بود ملاحظه و ضبط گردید ... درب اطاق سمت چپ ایوان شکسته که معلوم بود اثاثیه توی این اطاق برده شده بود ... امضاء بازپرس شعبه 2 دادسرای یزد، صادقی. (رونوشت صورتمجلس مورخه 13/10/28 ، وزارت کشور استانداری استان دهم در 3 صفحه.)
فرمانده ژاندارمری یزد، سرگرد پوراسحق، فرمانده دسته ابرقو، دهدار ابرقو مطابق این گزارش یکم افرادی که به منزل مقتولین رفته اند آلات قتاله با خود نداشته اند و از همان بیل و تیشه ای که در منزل بوده، استفاده کرده اند. دوم بخشی از اموال منزل به سرقت رفته است. سئوال اول که باید قاعدتاً مطرح شود اگر قاتلین به قصد قتل به منزل مقتولین رفته اند چرا هیچ گونه آلات قتاله را با خود نبرده اند. این مسئله مورد توجه بازجویان قرار نگرفته است.آیا برای کشتن یک پیره زن و اطفال خردسال باید جمعی به آنها و آن هم در خواب حمله میکردند؟
اداره دادگستری یزد در گزارشی به وزارت دادگستری چنین مینویسد:

نمره 165 به تاریخ 12/11/1328 شماره 8362
وزارت دادگستری، اداره دادگستری یزد

وزارت دادگستری، پاسخ مرقومه تلگرافی شماره 44399- 6/11/28
خاطر مبارک را مستحضر میدارد. ... نظارت کاملی که در انجام تحقیقات و بازرسی های لازم شخصاً بعمل آورده و هفده روز در محل شب و روز مشغول انجام وظیفه بودم حقایق روشن و بالاخره طبق تحقیقاتیکه تا این تاریخ بعمل آمده معلوم گردید که محمد شیروانی و پسر او در نتیجه اختلاف مذهبی که بین پیره زن و محمد موجود بوده درنتیجه تحریک بهائیهای اسفند آبادی با شرکت 6 نفر اسفند آبادی ... از دیوار خانه بالا رفته ... آنها را احاطه کرده مورد حمله محمد و پسرش و 3 نفر رفقای او واقع و هر 6 نفر را بطرز فجیعی به قتل رسانده اند.
دادستان شهرستان یزد محمد جلالی
(وزارت دادگستری اداره دادگستری شهرستان یزد به تاریخ 12/11/1328 شماره 8362.)
دادستان محترم شهرستان یزد بعد از تحقیقات لازم ابتدا 3 نفر را اسم میبرد ولی بهائیان اسفند آبادی چه کسانی بودند نمی داند فقط میداند بهائی بوده اند. حتماً به ایشان الهام شده است چون چنین استدلالی هیچ ربطی به تحقیق یک دادستان ندارد. اشتباه دوم ایشان این است که در شب قتل 5 نفر بودند. محمد، پسرش و 3 نفر دیگر درحالیکه باید مطابق تحقیق ایشان آنهائیکه به قتل مبادرت کرده 8 نفر می بوده اند. بوی دسیسه از ابتدا برعلیه بهائیان شامه را آزار میدهد. آقای دادستان در مدتی که به قول خودش 17 روز به طول انجامیده نتوانسته است نام آن 6 نفر اسفند آبادی را پیدا کند ولی به حکم الهام فهمیده است که بهائی بوده اند . این گزارش به دستور چه شخصی و با چه هدفی تهیه شده، مشخص نیست. ولی مسلم است که هیچ شباهتی به یک تحقیق بی طرفانه از ابتدا نداشته است، بلکه هدف متهم کردن یک گروه خاصی بوده است. روزنامه صدای یزد در یک شماره فوق العاده به تاریخ 1/12/1329 نامه سرگشاده به برادران مسلمان تهران و انجمن های اسلامی جهان داد سخن میدهد و با نوشتن جملاتی نظیر آتش بیداد و ظلم بهائیان سعی در تحریک احساسات مذهبی برعلیه بهائیان داشته.
فرماندار یزد در نامه ای که محرمانه به تاریخ 8/1/1330 به شماره 192 به آقای دکتر افخم حکمت کفیل محترم وزارت کشور مینویسد "... از اینکه چهارده ماه از قتل مزبور میگذرد هنوز تکلیف متهمین به قتل معلوم نشده ... در شهر تفت مشاجراتی که بعنوان مسلمان و اشخاصی که مذهب غیر رسمی دارند پیش آمده و اقداماتی که بعضی اشخاص ماجراجو بعمل میآورند و جریان آن ضمن شماره های 11538- 21/12/29 و 11606- 23/12/29 گزارش شده... باز هم وقایع غیره منتظره ای رخ خواهد داد. فرماندار جهانور. " (وزارت کشور، فرمانداری یزد محرمانه مستقیم 8/1/1330 شماره 192.)
چرا بعد از 14 ماه تکلیف پرونده مشخص نبوده باحتمال زیاد در این مدت مشغول پرونده سازی بوده اند تا متهمین واقعی شناخته نشوند.
قبل از اینکه به مسئله قتل فجیع ابرقو به پردازیم، به دو قتل دیگر که مسلمین قصد داشته اند به بهائیان به چسبانند اما موفق نشده اند، می پردازیم تا مشخص شود که مسئله ابرقو تنها مسئله نبوده است که باید بهائیان متهم به قتل میشدند.
تهمت زدن به بهائیان و آنها را متهم کردن به اعمالی که هرگز نکرده اند تازگی ندارد. در اینجا به دو فقره مرگ طبیعی که اهالی تفت قصد داشتند بهائیان را بعنوان قاتل معرفی کنند با اشاره به اسناد دولتی اشاره میکینم.
تاریخ 14/12/1329 وزارت کشور فرمانداری یزد.
"جناب آقای فرماندار شهرستان یزد برحسب دستور روز یکشنبه 12 ماه جاری برای رسیدگی به موضوع دو فقره فوتی که در تفت واقع شده بود به معیت آقای رئیس شهربانی به تفت رفته و آقایان دادستان دکتر وزیری، دکتر علائی پزشک قانونی دادگستری و دکتر آزما رئیس بهداری تفت و دکتر اولیا هم در تفت حضور بهم رسانیده پس از تحقیقات معلوم شد جریان بقراری است که ذیلاً بعرض میرسد."
"1- محمد حیدری فرزند محمد حسین که در یکماه پیش داماد او نصرالله و دخترش از نصرآباد به تفت آمده بودند بواسطه کسالت برای معالجه به تفت میایند و شب را بمنزل داماد خود وارد میشوند. در موقع ورود بتفت هم یکی از پاسبانهای شهربانی تفت اورا میبیند که بحالت کسالت اورا بمنزل میبردند. نامبرده منزل دامادش شب 12/12/29 بواسطۀ کسالت فوت میشود. صاحب خانه که شخص زردشتی بوده جدا اظهار داشته که باید جنازه را از خانه من بیرون ببرید. نصرالله داماد متوفی جنازه را بکاروانسرای نزدیک منزل حمل نموده که صبح پس از انجام تشریفات بخاک سپارند. دراین ضمن جمعی از اهالی تفت اجتماع نموده و عنوان مینمایند که نصرالله داماد متوفی و زن و دختر متوفی که عیال نصرالله بوده بهائی هستند اورا مسموم ساخته اند و بنای سروصدا و هو و جنجال گذاردند." (وزارت کشور فرمانداری یزد 14/12/1329.)
بنابراین گزارش بخشی از اهالی یزد و تفت و توابع که سابقه نه چندان درخشانی در کشت و کشتار بهائیان دارند، همیشه علاقه مند بوده اند که هرمرگ طبیعی را به یک فرم و شکلی به عنوان قتل به جامعه بهائی به چسبانند تا بتوانند مردم ناآگاه را برعلیه آن برانگیزند و موجب کشت و کشتار و یا حداقل اذیت و آزار و غارت اموال و مغازه های آنان را فراهم آورند.
ازاین خودکام یاران رنگ الفت می برد مارا
که بهر صید ماهی خشک میخواهند دریا را
مرگ دیگری که براثر سانحه اتفاق افتاده و مسلمانان قصد داشته اند بهائیان را بعنوان قاتل معرفی کنند مرگ یک مقنی (کارگر در چاه) است که براثر تصادف متأسفانه فوت میشود. شرح واقعه مطابق اسناد دولتی چنین است:
به سند دولتی یادشده نگاه می کنیم.
"2- امراله دهقانی فرزند اکبر و برادرش در چاه قنات که متعلق به رستم سبحانی بوده مشغول کار بوده اند (رستم سبحانی ظاهراً زردشتی ولی متهم به بهائی میباشد). امراله درته چاه مشغول حفر بوده ناگهان مقداری سنگ و خاک از چاه کنده شده روی او میریزد و سخت مجروح میشود. برادر او که در بالای چاه مشغول کشیدن گل بوده فوراً بعجله بطرف منزل رستم سبحانی رفته و کمک میطلبد. بلادرنگ مراجعت نموده برای خلاص برادرش وارد چاه میشود. بلادرنگ از طرف رستم هم چند نفر بکمک آمده طناب چاه پائین نموده برادر امرالله را بطناب بسته و بالا می کشند. دو سه متر به لب چاه مانده ناگهان طناب از دست شخصی که بالای چاه بوده در رفته ومجروح سرازیر چاه میشود – این دفعه که بزمین میخورد بواسطه شکستن سر و ران پا و جراهات وارده فوت مینماید. بواسطه این دو پیش آمد متوالی که تصادفاً صاحب خانه ها متهم به بهائی بودند اهالی از مرد و زن و بچه و پیرمردها که زیادتر از 599 نفر بوده اند اجتماع نموده و بنای داد و فریاد و شورش را گذارده و قصد داشتند که بمنزل متهمین ریخته و آنها را مورد ضرب و قتل قرار دهند. شب پیش هم چند نفر بمنزل رستم سبحانی رفته و رستم و عیال اورا سخت مضروب و مجروح نمودند که آنها را برای معالجه بشهر آورده و به بیمارستان پهلوی برده اند. پس از ورود آقای رئیس شهربانی این جانب بطور ملایمت و مسالمت با جمعیت که از حمل جنازه جلوگیری مینمودند تا عصر مشغول مذاکره شده قرار شد جنازه امراله رابخاک بسپارند و جنازه محمد را برای کالبد شکافی و تعیین آنکه اورا مسموم نموده اند یا خیر بشهر حمل نمودند . امضاء بقائی" (وزارت کشور فرمانداری یزد 14/12/1329).
با توجه به دو مرگ طبیعی که مسلمین علاقه مند بوده اند بعنوان قتل توسط بهائیان معرفی کنند، آیا باید شک کرد که مسئله ابرقو از پیش برنامه ریزی شده بود تا بهائیان را مورد اتهام قرار بدهند و کشت و کشتار آنها را جنبه دادخواهی و خون خواهی قرار بدهند. وصف حال آقایان این بیت شعر است:
ظالم آن قومی که چشمان دوختند وز سخن ها عالمی را سوختند.
دراین رابطه گزارشی از فرمانداری یزد در دست است که به آن اشاره میشود.
سند شماره 58835 مورخه 22/12/1329 شماره خصوصی 73-22.
فرماندار یزد برطبق اطلاع ژاندارمری کل کشور به تاریخ 12/12/1329 اکبر رمضانی که مشغول حفر چاه در یزد بوده براثر واریز خاک چاه فوت میشود مسلمانان مدعی هستند که غیره مسلمانان اورا کشته اند و مانع دفن جنازه شدند. هم چنین در تاریخ 13/12/1329 یک نفر دیگر به نام محمد حیدری در تفت فوت نموده مسلمانان معتقد هستند که اورا کشته اند. مردم برعلیه بهائیان شورش کرده درب و پنجره منازل آنها را خراب کرده اند.(وزارت کشور محرمانه به تاریخ 22/12/1329 شماره 58835 شماره خصوصی 22073.)
دراین دو واقعه فرماندار گزارشی بر مبنی واقعیات داده است. دراینجا اگر فرماندار هم به روش آقای سید محمد جلالی دادستان محترم شهرستان یزد در مسئله ابرقو اقدام می کرد باحتمال زیاد بهائیان را مقصر مرگ آن دونفر معرفی میکرد.
ازاین بی رحم صیادان رهائی کی شود ما را
که آتش میزنند از بهر یک نخجیر صحرا را
مطلب دیگر قتل یک بهائی بی گناه به دست چند نفر متعصب مسلمان است. قتل دیگری در 21/12/1329 در تفت اتفاق می افتد که قربانی آن بهرام نامی بهائی است. فرماندار یزد درباره این قتل به وزارت کشور چنین گزارش میدهد:
"تعقیب گزارش شماره 11606- 23/12/29 راجع به ق