موقعيت سپاه پاسداران و روحانيت در ساخت قدرت
ورود عنصر نظامی به ساخت قدرت، تغييراتی را در ساختار سياسی جمهوری اسلامی بوجود آورده و به آن خصلتهای جديدی می بخشد. جمهوری اسلامی از اليگارشی روحانيت به اليگارشی روحانيت و سپاه گذر ميکند.
تغييرات در ساختار سياسی جمهوری اسلامی
گذر از اليگارشی روحانيت به اليگارشی روحانيت و سپاه
بخش اول
Behruz_k@hotmail.com
مقدمه
انعقاد سه قرارداد در طی يکماه با سپاه پاسداران بمبلغ حدود 7 ميليارد دلار و بدون انجام تشريفات مناقصه و مزايده، بار ديگر سپاه را در کانون توجه نيروهای سياسی قرار داده است. در يکسال گذشته سومين بار است که نظرها بسوی سپاه جلب ميشود. بار اول به انتخابات دوره نهم رياست جمهوری برميگردد که سپاه و بسيج بمثابه حزب پادگانی وارد عمل شدند و نتيجه انتخابات را بسود احمدی نژاد رقم زدند. بار دوم به ترکيب کابينه احمدی نژاد برميگردد که در آن سپاه سهم بالائی بدست آورد. و بار سوم قراردادهای نفتی و مترو.
اما موضوع سپاه و نقش آن در جامعه ما تنها به فعاليت نظامی و اقتصادی خلاصه نميشود. سپاه سالها است وارد عرصه های مختلف اجتماعی شده، حوزه های نفوذ و فعاليت خود را گسترش داده و بتدريج بر نهادهای انتخابی چنگ انداخته و قادر شده است که بر بسياری از رويدادهای کشور مهر خود را بکوبد. لذا بدون شناخت از نقش و عملکرد سپاه، نميتوان برخی رويدادهای سياسی، اقتصادی، نظامی، امنيتی و سياست خارجی کشور را توضيح داد. سپاه پشت خيلی از اتفاقات کشور قرار دارد.
ورود عنصر نظامی به ساخت قدرت، تغييراتی را در ساختار سياسی جمهوری اسلامی بوجود آورده و به آن خصلتهای جديدی می بخشد. جمهوری اسلامی از اليگارشی روحانيت به اليگارشی روحانيت و سپاه گذر ميکند.
سلسله مطالبی که به نگارش در آمده است، تلاشی است برای شناخت سپاه، سير تحولی آن و موقعيت فعلی اش در ساختار قدرت و تغييراتی که در ساختار سياسی کشور بوجود آمده است.
سپاه آگاهانه و عامدانه از درز اطلاعات در مورد عملکردش به رسانه ها جلوگيری ميکند و افراد مطلع و روزنامه نگاران بجهت خوفی که سپاه بوجود آورده است، از ارائه اطلاعات اجتناب میورزند. لذا اطلاعات کافی برای تحقيق پيرامون سپاه پاسداران وجود ندارد. مطالب بر پايه اطلاعات منتشر شده در مطبوعات تهيه شده است و بهمين خاطر ميتواند در اين و يا آن مورد نادقيق باشد. اميدوارم کسانی که اطلاعاتی در زمينه سپاه و عملکرد آن دارند، به تدقيق شدن مطالب ياری رسانند.
مشخصه های سپاه پاسداران
سپاه پاسداران ابتدا يک سازمان سياسی، عقيدتی و نظامی ـ امنيتی بود. سازمانی که از سه ضلع بهم پيوسته تشکيل ميشد. ضلع سياسی آن بمعنی دفاع از کليت حکومت در مقابل مخالفين داخلی و خارجی بود. آنزمان در همين ارتباط در سپاه دفتر سياسی داير گرديد، نشريه سياسی انتشار يافت و استراتژی سياسی تدوين شد و بخش جنبشهای رهائی بخش برای صدور انقلاب راه انداخته شد. ضلع ايدئولوژى آن به معناى پذيرش اسلام فقاهتى و عملکرد برپايه آن بود و ضلع سوم نظامی ـ امنيتی بود با هدف حفظ جمهوری اسلامی كه به صورت گروهى شبه نظامى سازمان يافته بود.
بخشی از بنيانگذاران سپاه به سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی تعلق داشتند و لذا سپاه در ابتدا از خصوصيات سياسی ـ ايدئولوژيک ـ نظامی اين جريان تاثير پذيرفت.
سپاه در طول جنگ
در سالهای اول انقلاب بعد سياسى - ايدئولوژيك سپاه غالب بود. اما بعد از آغاز جنگ، صورت نظامى - امنيتى سپاه برجسته شد و سپس با تشکيل وزارت اطلاعات و محول شدن امور امنيتی به آن و برحذر داشتن سپاه از سوى خمينى براى ورود به سياست، چهره نظامى آن بر چهره هاى ديگر چيرگى يافت (نسل دوم سپاه در راه محمد قوچانی ـ روزنامه شرق).
سپاه در ابتدا بيشتر به نيروی پارتيزانی شباهت داشت تا يک ارتش منظم با سازمان هيرارشيک. در آنزمان سپاه فاقد درجات نظامی و سازمانبندی همانند ارتش بود(گروهان، گردان، هنگ، لشگر و سپاه). اما در جريان جنگ سپاه از يک نيروی پارتيزانی بيک ارتش منظم گذر کرد و سازماندهی همانند ارتش پيدا نمود.
سپاه بخاطر نقشش در سرکوب نيروهای اپوزيسيون و در جنگ ايران و عراق و بجهت اعتماد سران نظام به آن، در تصميم گيريهای کلان جمهوری اسلامی از جمله در زمينه امنيت کشور و سياست خارجی در سالهای جنگ شرکت داده ميشد.
سپاه بعد از جنگ
وضعيت سياسی کشور بعد از جنگ تغيير کرد. جنگ حضور سپاه را در تصميم گيريهای کلان کشور الزامی مينمود، اما بعد از جنگ چنين الزامی وجود نداشت. از سوی ديگر اپوزيسيون در جريان جنگ سرکوب شده بود، مجاهدين در حمله نظامی به شهرهای غرب کشور شکست سختی خورده و زندانيان سياسی قتل عام شده بودند. بعد از جنگ سازندگی در دستور قرار گرفته بود. لذا موقعيت سپاه در ساختار قدرت تغيير پيدا کرد و نقش خود را بعنوان يک نيروی موثر در تصميم گيريهای کلان کشور از دست داد.
با اين وجود سپاه بعد از پايان يافتن جنگ ايران و عراق در دو جهت حرکت کرد:
ـ افزايش توان نظامی و تسليحاتی و پرورش کادرهای متخصص
ـ فعاليت اقتصادی تحت پوشش سازندگی.
برای پيشبرد برنامه سپاه بودجه های کلانی توسط دولت رفسنجانی در اختيار آن قرار گرفت و خامنه ای به سپاه اجازه داد از طريق فعاليتهای اقتصادی به درآمدهای کلان دسترسی داشته باشد. سپاه هم در جهت گسترش تشکيلات خود، راه انداختن صنايع نظامی و دستيابی به تکنولوژيهای مدرن و پرورش کادرهای متخصص و هم راه انداختن قرارگاهها و شرکتهای مختلف برای فعاليت های اقتصادی حرکت کرد. در عين حال پروژه هسته ای در اختيار سپاه قرار گرفت.
سپاه بعد از استعفای محمد خاتمی از وزارت ارشاد، وارد حوزه فرهنگی شد و در وزارت ارشاد و صدا و سيما حضور موثری بهم رساند.
سپاه از ابتدای تشکيل آن بکار امنيتی میپرداخت و ارگانهای قدرتمندی را هم بوجود آورده بود. همچنانکه گفته شد امور امنيتی با تشکيل وزارت اطلاعات در اوائل دهه 60 از سپاه جدا شد. در دوره خاتمی با ضربه خوردن وزارت اطلاعات در جريان قتلهای زنجيره ای، سپاه به دستور خامنه ای دوباره بکار اطلاعاتی روی آورد و اطلاعات موازی را راه انداخت و کنترل بر فعاليت جريانهای سياسی، فعالين سياسی، فرهنگی، روزنامه نگاران و دانشجوئی را بدست گرفت. بدين ترتيب سپاه دوباره وارد حوزه امنيتی گرديد.
سپاه و دخالت در سياست
سپاه از نيروهای سياسی ـ نظامی تشکيل شده بود که دارای گرايشهای مختلف اجتماعی و سياسی بودند. "نيم نگاهى به موسسان سپاه پاسداران ما را با شگفتى مواجه مى سازد اگر نام محسن سازگارا را در آن ببينيم و شگفت زده تر خواهيم شد اگر در ادامه دريابيم محسن آرمين، مصطفى تاج زاده، محمدباقر ذوالقدر و يحيى رحيم صفوى روزگارى در يك نهاد با هم همكارى مى كردند"(نسل دوم سپاه در راه محمد قوچانی ـ روزنامه شرق).
لذا اولين جناح بندی در جمهوری اسلامی در درون سپاه شكل گرفت و سپس به دولت و مجلس امتداد يافت. نيروهای تشکيل دهنده سپاه دارای گرايشهای چپ و راست بودند و در مقابل هم قرار داشتند. خمينی از شکل گيری چنين شکافی در درون سپاه و آنهم در جريان جنگ با عراق به واهمه افتاد. بهمين خاطر سپاه را از دخالت در سياست برحذر داشت و عضويت نيروهای مسلح در جريانهای سياسی را منع نمود. فرمان خمينی بعدا نيروهای انتظامی و امنيتی را هم دربر گرفت. در آنزمان استدلال ميشد که: "نيروهای مسلح بايد حافظ کليت نظام و نگاهبان تماميت ارضی کشور باشند و طرفداری آنها از جناحهای داخلی اولا تعارضات عالم سياست را به داخل نيروهای مسلح ميکشد و در ثانی جناحهای رقيب سياسی را مجهز به ابزارهائی ميکند که که با توسل به آنها ميتوانند موقعيت خود را در مسند قدرت تثبيت کرده و در نهايت مانع جابجائی و تداول قدرت شوند."(سياسی شدن نيروهای مسلح؟ سعيد حجاريان).
فرمان خمينی منجر به تدوين قوانينی شد که جلو سپاه پاسداران برای دخالت آشکار در سياست را تا انتخابات مجلس پنجم گرفت. در مرحله اول انتخابات دوره پنجم مجلس عده ای از کانديداهای کارگزاران سازندگی پيروز و يا به دور دوم راه يافتند. خامنه ای از نتايج مرحله اول انتخابات دوره پنجم مجلس احساس خطر کرد و" ليبرالها" را در سخنرانی خود زير ضرب گرفت و به سپاه چراغ سبز نشان داد. بدنبال آن فرماند کل سپاه، فرمان عمليات سياسی را در مراسم صبحگاه لشکر 7 حضرت رسول صادر کرد و گفت: " ...ما در مرحله دوم بايد به صحنه بيائيم و با رای خود نگذاريم ليبرالها و لو يک نفر اينها به مجلس بروند و بخواهند برای ملت و کشور مشکل درست کنند. ..."( کيهان 29 فروردين سال 1375). بعد از انتخابات "حزب الله" طی بيانيه ای اعلام کرد که :"ما با تمام قوا به صحنه آمديم و جريان انتخابات را به مسير صحيح هدايت کرديم". و فرمانده سپاه هم از اولين "عمليات سياسی اين نيروی پرافتخار که در کارنامه آن ثبت و حفظ شد" صحبت کرد.
بدين ترتيب سپاه بعد از جنگ برای نخستين بار بمثابه يک حزب سياسی وارد صحنه انتخابات گرديد و معادلات را بنفع جناح حاکم تغيير داد.
برنامه سپاه برای قبضه قدرت
سپاه گرچه در مرحله دوم انتخابات مجلس پنجم، آشکارا در امر سياست دخالت کرد، ولی از اوائل دهه هفتاد برای قبضه قدرت سمت گرفته بود. سپاه در نخستين قدم عده ای از اعضای دفتر سياسی سابق و برخي ازفرماندهان نظامي را به روزنامه کيهان روانه کرد و در گام بعدی به وزارت �فرهنگ و ارشاد اسلامي و صدا و سيما چنگ انداخت.
انتخاب محمد خاتمي در دوم خرداد 76 به رياست جمهوري، در برنامه سپاه برای قبضه قدرت وقفه بوجود آورد. با اين وجود سپاه برنامه هایش را در اشکال ديگری پيش برد.
سپاه بجهت خصوصيات، نوع شکل گيری و نيروهای تشکيل دهنده آن در سطح فرماندهی، حاضر نيست همانند ارتشهای کلاسيک تنها به فعاليت در حوزه نظامی اکتفا کند. سپاه توان و شايستگی خود را بيش از آن می بيند. در بين فرماندهان سپاه عطش سيری ناپذير برای دخالت در امور سياسی و کسب قدرت مشاهده ميشود.
سپاه با در نظر گرفتن نقشش در جنگ ايران و عراق و در سرکوب مخالفين و با توجه به فداکاری نيروهایش در جنگ و قربانيانی که در دفاع از کشور از دست داد، خود را صاحب انقلاب بهمن ميداند. فرماندهان سپاه، بارها از فساد در درون روحانيت، ثروت اندوزی آقا زاده ها و از ناتوانی روحانيت در اداره کشور شکوه کرده اند و نارضايتی خود باطلاع خامنه ای رسانده اند. فرماندهان سپاه خودشان را متدين تر از آقازاده ها و متعهدتر از فقها نسبت به اسلام و انقلاب ميدانند و بر لياقت و شايستگی سپاه برای اداره کشور تاکيد دارند.
عوامل موثر در تقويت موقعيت سپاه پاسداران
موقعيت سپاه پاسداران در طی دو دهه و نيم بجهات مختلف تقويت شده است. اما عوامل موثر در تقويت موقعيت سپاه در سطح کشور و در ساختار قدرت، در دوره جنگ و بعد از آن متفاوت بود:
دوره جنگ ايران و عراق
در جنگ های طولانی بخش مهمی از امکانات کشور در اختيار نيروهای نظامی قرار ميگيرد و موقعيت نيروهای نظامی بخاطر دفاع از کشور در سطح جامعه و قدرت تقويت ميشود. بگفته هارولد لاسول: ".....درگيری طولانی در يک جنگ تمام عيار که علاوه بر سازمانهای تخصصی رزمی، حجم عظيمی از واحدهای شبه نظامی را به صحنه ميکشاند و از همه مولفه های قدرت ملی(اعم از جمعيت، ايدئولوژی، توان توليدی، منابع اوليه ...) استفاده ميشود، زمينه مستعدی را فراهم ميکند که پس از پايان جنگ شاهد يک دولت پادگانی باشيم". (دولت پادگانی ـ هارولد لاسول).
جنگ ايران و عراق جنگی بود طولانی تمام عيار که 8 سال طول کشيد. پايان جنگ به روی کار آمدن بلافاصله دولت پادگانی در ايران منجر نگرديد، ولی توان رزمی سپاه در طول جنگ بالا رفت، ساختارهای آن تغيير کرد و موقعيت آن در ساخت قدرت تقويت گرديد. در جريان جنگ بخش مهمی از امکانات کشور در اختيار سپاه قرار گرفت که سپاه بعد از جنگ از آن بهره های فراوانی برد( از جمله در فعاليتهای اقتصادی).
سپاه در طول جنگ از يک نيروی پارتيزانی بيک ارتش گسترده فراروئيد و صاحب سازمان وسيع و کادرهای نظامی گرديد. جنگ طولانی مدت ايران و عراق به شکل گيری نيروی شبه نظامی بسيج انجاميد که تحت فرماندهی سپاه قرار گرفت و بعد از جنگ هم بحيات خود ادامه داد.
دوره بعد از جنگ ايران و عراق
در دوره رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی و بويژه محمد خاتمی عوامل زير در تقويت بيش از پيش موقعيت سپاه در ساختار جمهوری اسلامی موثر بودند:
1. تکيه به نيروی نظامی
خمينی بعنوان رهبر انقلاب اسلامی از مشروعيت کاريزماتيک و سنتی و از حمايت گسترده مردم برخورد بود. خامنه ای که بعد از او در مقام ولی فقيه قرار گرفت، از چنين خصوصيتی برخوردار نبود.
بعد از خمينی بتدريج شکاف بين دولت ـ ملت فعال شده، گروههای مختلف اجتماعی از جمهوری اسلامی فاصله گرفته و پايگاه اجتماعی رژيم تضعيف و مقبوليت آن در بين مردم سير نزولی پيمود. در دوره رياست جمهوری رفسنجانی ما شاهد گسترش نارضايتی در بين گروههای مختلف اجتماعی بوديم. نارضايتی ها در شورش مردم شهرهای شيراز، مشهد، اراک، قزوين و اسلام شهر جلوه گر شد. در انتخابات دوم خرداد نيز جوانان، زنان و طبقه متوسط شهری به کانديدای ولی فقيه و جناح حاکم "نه" گفتند. اين انتخابات و انتخابات مجلس و شورای محلی نشان داد که پايگاه اجتماعی رژيم بشدت تضعيف شده است.
سران جمهوری اسلامی بخاطر فقدان مشروعيت رژيم و تضعيف پايگاه اجتماعی آن و برای سرکوب شورشها و اعتراضات مردم به سپاه متوسل شدند و همانند حکومت های مستبد برای حفظ قدرت راه را برای قدرت گيری سپاه در ساختار سياسی هموار کردند و امتيازات متعددی برای سپاه و فرماندهان آنها در نظر گرفتند. عليرضا علوی تبار در سخنرانی در مراسم اعتصاب غذا در دفتر مرکزی جبهه مشارکت بر اين نکته دست گذاشت و گفت: "امام خمينی بعنوان رهبر انقلاب اسلامی هم مشروعيت کاريزماتيک داشت و هم مشروعيت سنتی، ضمن آنکه از مقبوليت مردمی بالائی برخوردار بود. اما پس از ايشان، مشروعيت کاريزماتيک از بين رفت، مشروعيت سنتی شکل نگرفت و مقبوليت مردمی نيز سير نزولی پيدا کرد. همين امرباعث نگرانی کانون قدرت نسبت به ادامه حيات خود شد و بستر نظامی گری را فراهم ساخت." او اضافه کرد: "امام خمينی اعتماد به نفس خاصی داشت که او را کمابيش در قبال مسائل بيرونی واکسينه ميکرد. در حالی که اين اعتماد به نفس بعد از ايشان از بين رفت و بهمين خاطر تلاش ميشود با ژست های نظامی خاص، حقارت شخصی پوشانده شود".
2. اصلاحات
با راه افتادن روزنامه های منتقد در دوره اول رياست جمهوری خاتمی و با پيروزی پی در پی اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات رياست جمهوری، شوراهای محلی و انتخابات دوره ششم مجلس شورا، خامنه ای و جناح محافظه کار احساس خطر کردند. جناح محافظه کار از جمله روحانيت برای مقابله با اصلاح طلبان حکومتی و جلوگيری از پيشروی آنها، ميدان را برای خامنه ای، راست افراطی و سپاه باز کردند. خامنه ای با اتکا به سپاه و ارگانهای امنيتی وابسته به سپاه به جنگ روزنامه ها و فعالين سياسی رفت.
جريان راست افراطی در مقابله با اصلاح طلبان حکومتی، جنبش دانشجوئی، روزنامه نگاران، فعالين ملی ـ مذهبی، نهضت آزادی و نيروهای سکولار ابتکار عمل را بدست گرفت. در اين روند موقعيت راست افراطی در ساختار حکومتی تقويت گرديد. تقويت موقعيت راست افراطی بمنزله تقويت سپاه بود و تقويت موقعيت سپاه هم بمنزله نيرو گرفتن راست افراطی.
3. حضور امريکا در منطقه
دولت بوش با حضور در افغانستان، عراق و ديگر کشورهای منطقه، جمهوری اسلامی را به محاصره در آورده است. سران جمهوری اسلامی در طی چند سال شديدا نسبت به حمله نظامی امريکا احساس خطر ميکردند. يکی از عواملی که راه را برای گسترش نظامی گری و تقويت موقعيت سپاه در ساخت قدرت باز کرد، تهديد نظامی ايران توسط امريکا و دولت اسرائيل و طرح خاورميانه بزرگ بود.
4. موفقيت سپاه در عراق
در درون جمهوری اسلامی برای مقابله با خطر حمله نظامی امريکا دو سياست مطرح بود:
ـ سياست همکاری با امريکا در عراق
ـ سياست زمين گير کردن امريکا در عراق
دولت خاتمی و اصلاح طلبان بر پيشبرد سياست اول پای ميفشردند و سپاه بر سياست دوم. نظر سپاه اين بود که اگر امريکا در عراق موفق شود، نوبت بعدی ايران خواهد بود. لذا بايد امريکا را در عراق زمين گير کرد تا نتواند به ايران حمله کند. در اين چالش خامنه ای طرف سپاه را گرفت و پيشبرد اين سياست را به سپاه پاسداران سپرد. در اين ارتباط حتی به وزارت امورخارجه اجازه داده نشد که برای عراق سفير تعيين کند. سپاه سفير جمهوری اسلامی در عراق را تعيين کرد.
سپاه اين ماموريت را به سپاه قدس که سپاه فرامرزی است، محول کرد. سپاه قدس برنامه خود را در دو سو پيش برد. يکسو کمک به جريانهای تروريستی و سوی ديگر کمک به جريانهای مذهبی ـ سياسی طرفدار جمهوری اسلامی.
سپاه پاسداران زمين گير شدن دولت بوش در عراق را که قابل پيش بينی بود و دلايل متعددی داشت، بدرجاتی بحساب خود نوشته است. سپاه عملکرد خود را در عراق بعنوان برگ برنده بحساب می آورد. سران سپاه بر اين نظرند که تحليل مديران سياسی از موقعيت امريکا در عراق نادرست از آب درآمد و تحليل آنها درست. آنها معتقدند که سياست اشان در عراق موفقيت آميز بود و امريکا در عراق به طور کامل شکست خورده است. يحيی رحيم صفوی فرمانده سپاه پاسداران ميگويد: " طرحهای استکبار جهانی به رهبری امريکا در عراق بطور کامل با شکست مواجه شده است. امريکائی ها ميخواستند با روی کار آمدن يک دولت لائيک و دولت سازی لائيک که مدلی از دمکراسی غربی باشد، دمکراسی غربی را در خاورميانه ترويج دهند و طرح خاورميانه بزرگ را به دنيا ارائه دهند." و اضافه ميکند:"هزينه های اقتصادی، تلفات نظامی و هزينه های سياسی در عراق به منفعت سياسی و ساختار دلخواه امريکائی ها تبديل نشد. نه پارلمان، نه دولتی که بعد از چهار سال در عراق بروی کار آمده و نه قانون اساسی عراق مطلوب امريکا نيست و برنده اصلی ميدان عراق مراجع عظام و تفکر اسلام ناب محمدی است"(سخنرانی سرلشگر يحيی رحيم صفوی در دومين روز همايش مسئولان و مديران نمايندگی ولی فقيه در سپاه). او در اين سخنرانی ميگويد که طرحهای امريکا در لبنان هم شکست خورد و نتوانست حزب الله را خلع سلاح کند و دولت لبنان حزب الله را بعنوان يک مقاومت پذيرفت. او به پيروزی حماس در فلسطين هم اشاره ميکند.
5. تقويت موقعيت جمهوری اسلامی در منطقه
موقعيت جمهوری اسلامی در منطقه نسبت به چند سال قبل تغيير کرده است. با برکناری طالبان و صدام حسين ـ دو دشمن جمهوری اسلامی ـ و زمين گير شدن امريکا در عراق، پيروزی حماس در فلسطين و پيشبرد پروژه هسته ای از يکسو و از سوی ديگر با روی کارآمدن راست افراطی و يکدست شدن حاکميت، موقعيت جمهوری اسلامی در منطقه تقويت شده است. بهمين خاطر جمهوری اسلامی در حال حاضر خود را قدرت منطقه ای بحساب ميآورد و خواهان برسميت شناخته شدن آن از جانب امريکا و اتحاديه اروپا است. سپاه تقويت موقعيت جمهوری اسلامی در منطقه را در درجه اول مرهون سياستها و اقدامات خود ميداند.