استراتژی اتحّادِ ایران، سوریه، حزب اللّه


ناصر کرمی
Nasser.karami@gmx.de

مسئلهء اتمی هم با ملت ایران در میهن خود، با همنوعان دیگر در جهان، متمدنانه و با دیپلماسی حل خواهد شد، نه در سرزمین لبنان و فلسطین و سوریه و نه بوسیلهء حزب اللّه و حمس و یا پرزیدنت بشار الأسد، و نه با خشونت و خون ریزی.

بنا به شرایطِ بحرانی در خاور نزدیک در منطقه ای که اکنون کشورهای اسرائیل، سوریه، لبنان، و فلسطین را در بر میگرد و اهرمهای این نابسامانی را اسلام گرایان تهران و سیاستگذاران دمشق و حزب اللّه مینامند، دامنهء بحث را به زمان تأسیس جمهوری اسلامی و رابطهء آن فقط با سوریه و حزب اللّه تعیین و به ذکر چند نکته اکتفا میکنیم.

روابط اسلامگرایان تهران و کشور سوریه علی رغم اتفاقات بسیار مهمّی از جمله جنگ ایران و عراق، دوجنگ آمریکا و متحدانش در مقابل عراق و برکناری صدام حسین، و تغییرات بنیادی که با مرگ خمینی در سال 1989م. در ایران رخ داد، همچنین درگذشت پرزیدنت حافظ الأ اسد در سال 2000م. این روابط پا بر جا مانده است. سفر پرزیدنت بشار الأ اسد بعد از درگذشت پدر به تهران در سال 2001، و دیدار رسمی ایشان در زمان پرزیدنت احمدی نژاد در تهران، در مقابل سفر آقای خاتمی از سوریه در سال 2002م. و دیدار تازه رفسنجانی از دمشق، و دیدارهای آشکار و پنهانی گرم مقامات بلند پایه هردو حکومت حاکی از آن هست، که ولایت فقیه و رهروان خمینی و حکومت دمشق مایل به ادامهء این روابط هستند.

در سیاست خارجی سوریه و خانوادهء الأسد( پدر و پسر) بخوبی نمایان هست که یک سیستمی پراگماتیسم، اپورتونیستی بر مبنای ناسیونالیسم عربی را مبنای سیاست خود قرار داده اند. رژیم تهران چه در حیات خمینی و چه بعد از آن هم یک سیاست ناسیونالیسم ایرانی با دیدگاه پان اسلامی در سر می پروراند که با دیدگاه حکومتگران دمشق سازگاری نداشت و ندارد.

آنچه این دو سیستم متضاد را در کنار هم میگذارد نقاط و اهداف مشترکی است که در سه فاکتور میشود آنرا خلاصه کرد: 1- برخورد سیاسی هردو رژیم در مقابل دشمن مشترک یعنی حکومت بعث عراق و شخص صدام حسین 2- سیاستگذاری و منافع مشترک آنها در کشور لبنان و برخورد با آمریکا در لبنان 3- دیدگاه و سیاست ورزی مشترک آنها در بحران خاور نزدیک (کشور اسرائیل و مردم فلسطین).

در جنگ ایران و عراق حکومت سوریه تنها کشور عربی بود که بر علیه ایران فعالیّتی نداشت و حتی با وجود تحریم های نفتی و اقتصادی و سیاسی از سوی سایر کشورهای عربی که به اشکال گوناگون پشتیبان صدام حسین بودند، از ایران حمایت کرد و لوله های نفتی کشور عراق را که از خاک سوریه میگذرد تا به دریای میانه برسد را در زمان جنگ بست در نتیجه خسارات فراوان اقتصادی به رژیم صدام وارد شد.
ایران در مقابل این حرکت حکومت سوریه، مبالغ بیش از خسارات وارده بر این کشور را، در همهء عرصه ها جبران کرد و هنوز هم می پردازد.

کشور سوریه در سال 1976م. وارد خاک لبنان شد به همین مناسبت کمک های نفتی و مالی و سیاسی کشورهای نفت خیز عربی به کشور لبنان قطع و یا بسیار کاهش یافته بود و سوریه بتنهایی قادر نبود این نیازها را برآورده کند، حکومت ایران در این مورد هم حکومتِ سوریه را تنها نگذاشت و کمکهای چندگانهء فراوانی را کرد.

لبنان سرزمینی است کوچک به مساحت ده هزار و پانصد کیلومتر مربع، با جمعیّتی تقریبأ چهار میلیونی، استقلال خود را در سال 1943م. ازکشور فرانسه که قیمومّبت آنرا دارا بود بدست آورد. لبنان را در امر بیطرف بودن آن در سیاست، سویس شرق میخواندند.

کشور لبنان از سال 1970 تا 1990م. جنگ داخلی بین جنبش ملّی لبنان که از مسلمانان، فلسطینی ها، و گروههای چپ تشکیل میشد در مقابل جبههء ملّی لبنان که اغلب از مسیحی ها بوجود آمده بود را تجربه کرده است.
کشور سوریه در سال 1976م. ناخوانده با 20000 هزار سرباز وارد خاک لبنان میشود و به طرفداری و بسود مسیحیان سیاست ورزی و عمل کرد و تا اواخر آپریل 2005 در این کشور حضور داشت.

سرزمین لبنان در سال 1979م. شاهد جنگ و درگیریهایی: بین سنّی ها و شیعیان، بین لبنانی ها و فلسطینی ها، همچنین بین چریکهای سازمان ال عمل که طرفدار سوریه بود و حزب اللّه که سمپاتی به تهران داشت، بود.

یکی از فاکتور های اصلی بروز جنگ داخلی در لبنان ورود افراد مسلح فلسطینی(پ ل او) در سال 1970 در لبنان بود که باعث شد موازنه قدرت بین ساکنین این سرزمین بهم بخورد. و در واقع آنها اقدام به تشکیل یک حکومت نظامی در حکومت ملی لبنان را کردند.

اسرائیل بخاطر در هم کوبیدن چریکهای جنبش آزادیبخش فلسطین ( پ ل او) در سالهای 1978، 1982، 1985م. به جنوب لبنان حمله کرد که در نتیجهء آن یک امنیّت منطقه ای برای شمال اسرائیل را فراهم کرد. در سالهای 1994 و 1995م. محل استقرار حزب اللّه را در جنوب لبنان بمباران کرد.
ارتش اسرائیل در ماه می 2000م. تمام ارتش خود را از سرزمین لبنان بیرون آورد.

با ترور رئیس دولت لبنان"رفیق حریری" در تاریخ 14.02.2005، اپوزیسیون لبنان و ایالات متحدهء آمریکا مسئولیّت این ترور را وابستگان رهبران سوریه نامیدند و با کشور فرانسه سوریه را تحت فشار گذاشتند که بطور کلی از سرزمین لبنان خارج شود.
کشور سوریه بر اثر فشار بین المللی مجبور شد ک آخرین سربازان خود را اواخر اپریل 2005م. از سرزمین لبنان فرا بخواند. نخست وزیر طرفدار کشور سوریهء لبنان "عمر کرامی" در همان آپریل 2005 مجبور به استعفای خود شد.

سرزمین لبنان مکانی بود و هست که اسلامگرایان تهران و سوریه در یک وحدت سیاسی ولی با اهداف ناسازگار و بعضأ متضاد باهم در کنار هم سیاست ورزی میکنند. در کنار این وحدت بی سرانجام، درهمین مکان اختلافات سیاسی بین این دو جناح هم بخوبی آشکار میشود، زیرا کشور سوریه بعداز ورود به خاک لبنان خود را قیّم و محق میداند که سرنوشت این کشور را بتنهایی ورق زند. با حضور نظامی و با ائتلاف زمانی با گروههای سیاسی لبنانی طرفدار خود، موقعیت خود را در لبنان استحکام می بخشید.

بعد از انقلاب اسلامی در ایران، رهبران اسلامی بویژه در دوران جمهوری اوّل یعنی از سال 1979 تا 1989م. که با مرگ خمینی پایان می پذیرد، شعارهای تند ضد آمریکایی و اسرائیلی، صدور انقلاب، تأثیرگذاری سیاسی در جهان اسلام و بطور خاص در جهان عرب را مبنای سیاست خارجی خود گذاشتند.

در همین رابطه در دهء هشتاد شیعیان لبنان که تحت رهبری موسی أل صدر فعالیت سیاسی خود را از سر گرفته بود را حمایت میکردند. سازمان أل عمل گرچه شیعه بودند اما فوندامنتالیست نبودند و دیدگاه آنها با اسلامگرایان تهران و قم تفاوت داشت و رهبری آنرا " نبیه أل باری" که فردی مذهبی هم نبود بر عهده داشت. محور سیاسی سازمان أل عمل فقط بهبودی موقعیت شیعیان در لبنان بود. بنابراین پایگاه خوبی برای رژیم تهران نبود.

در اوایل دههء هشتاد سازمان حزب اللّه که بسیاری از مفسران سیاسی بر این نظر هستند که ایران آنرا بنیاد گذاشته است در میدان سیاسی لبنان مطرح شد و ارگان ایده الی برای اسلامگرایان تهران بود، زیرا دیدگاه آنها با مدل ملایان در تهران همخوانی داشت، بنیادگرای افراطی هستند، نظامی و مسلح میباشند، اگرسیو، و هدف خود را تشکیل حکومتی مانند سیستم اسلامی تهران بیان داشتند. در ایدئولوزی شیعهء دوازده امامی رادیکال و در مقابل جنگ اسرائیل و فلسطین آشتی ناپذیر مانند خمینی بودند و هستند.
در همان سالها مأموریت های رادیکال تروریستی را در مقابل ارتش آمریکا که مطابق با دیدگاه تهران و دمشق بود انجام دادند.

رهبر فعلی سازمان حزب اللّه " حسن نصراللّه" تحصیلات خو را در رشتهء تئولوگی( اسلام شناسی شیعه) در ایران بپایان رسانده و دوره های مختلفی را در ایران گذرانده است. یکی از فرزندان خود را در پیکار با اسرائیل از دست داده است به همین مناسبت در بین مردم فلسطین و حزب اللّه از مقام برجسته ای برخوردار شده است.

اسلامگرایان تهران سالیانه علاوه بر کمکهای نظامی و اقتصادی، تقریبأ پنجاه هزار میلیون دلار به حزب اللّه کمک مالی میکنند.
دیدگاه مذهبی حزب اللّه و تشکیل یک حکومت شیعه مانند تهران، با سیاست سوریه و اهدافی که در لبنان داشت هماهنگ نبود، همچنین دیدگاه سوریه نسبت به مسئلهء اسرائیل و فلسطین با دیدگاه حزب اللّه تفاوت داشت. سوریه بر این هدف بود که موقعیت و حضور نظامی خود را همچنان با همکاری گروههای بومی در لبنان حفظ، از سویی دیگر یک ثبات سیاسی در دمشق بوجود آید و جایگاه بهتری در جهان عرب کسب کند ، و اگر ممکن شود از حزب اللّه هم به عنوان ابزاری برای به میز مذاکره کشاندن اسرائیل برای پس گیری قسمت اشغالی سرزمین خود یعنی بلندیهای گلان استفاده کند.
این روش دوگانهء سوریه باعث می شد که حتی گروههای سیاسی لبنانی مخالف اسرائیل و سوریه را هم سرکوب کند و خود هم خواهان یک درگیری خشن مستقیم با کشور اسرائیل هم نبود.

از حمایت حزب اللّه از چریکهای فلسطینی که در لبنان مانده بودند خشنود نبود و سازمان أل عمل را در مقابل حزب اللّه وا میداشت، یا از تحاد حزب اللّه با سنّی ها و شیعیان و جمع شدن آنها دور شیخ شعبان از تریپولیس بشدت نگران بودند.

در مجموع سوریه برای اسلامگرایان تهران و برای دست نشاندگانشان یعنی حزب اللّه و سایر احزاب و گروههای موجود در لبنان تکلیف معین میکرد. بدون اجازهء دمشق ملاهای تهران اجازهء هیچ حرکتی را در لبنان نداشتند.

با آغاز دوران صلح در مورد خاور نزدیک ( اسرائیل و فلسطین) اختلاف نظرات بین اسلامگرایان تهران و سوریه مشخص شد. کشور سوریه در سال 1991م. در کنفرانس صلح مادرید اسپانیا شرکت کرد، که ملاهای تهران را شکه کرد و مطبوعات ایرانی به این حرکت سوریه تاختند و آنرا کمپ داوید سوریه نامیدند.

علی رغم انتقادات سوریه در مقابل قرارداد اسلو و قراردادصلح بین کشور اردون و اسرائیل در سال 1994م. کشور سوریه در سالهای 1995، 1999، 2000م. با کشور اسرائیل برای رایزن های سیاسی فقط به نفع خود بدون مذاکره با اسلامگرایان تهران به گفتگو نشست، این گفتگوها حتی تا یک قدمی صلحی پایدار بین اسرائیل و سوریه بیش رفت، که در عمل سوریه را در مقابل ملاّ های تهران قرار میداد.

بعد از بی نتیجه ماندن این مذاکرات در بین دو کشور، سوریه دوباره درکنار رژیم تهران قرار میگیرد و عهد و پیمان جدیدی در چند فاکتور را از سر میگیرند از جمله: هردو کشور، فلسطینی های مسلمان رادیکال و حزب اللّه را تا حد امکان حمایت کنند، یک استراتزی مشترک بین دو کشور برای ساختن سلاحهای کشتار جمعی فراهم آورند، هردو کشور به عنوان کشورهای محور شرارت یک استراتزی دفاعی قوی را بنا نهند.

کشور سوریه از شورای هماهنگی خلیج که در سال 1981م. صرفأ برای جلوگیری از سیاست و خطرات احتمالی از سوی ایران و عراق که از مجموعهء کشورهای کویت، بحرین، عربستان سعودی، قطر، امارت متحد عربی، عمان و یمن هم تقاضا عضویت در آنرا کرده است، تشکیل شده است حمایت کرد.

مرکز این شورا در شهر ریاض پایتخت کشور عربستان سعودی میباشد که هر ساله در نشست عمومی خود خواهان مالکیت سه جزیره در دهانهء تنگهء هرمز ایران را دارند و از هر کوششی برای تغییر نام خلیج فارس کوتاهی نخواهند کرد.
این شورا در سال 1991م. رسمأ از کشور سوریه و مصر در خواست عضویت کردند که هردو کشور بتوانند نقشی اساسی را در امنیت خلیج فارس بازی کنند. هردو کشور اصول این شورا را امضاء نمودند. آمریکا و دگر کشورهای غربی هم از این شورا پشتیبانی میکنند.

با توجّه به مطالب بالا میتوان این برداشت را داشت که سوریه رژیم تهران را به عنوان ابزاری مانند گروههای دیگر در لبنان برای پیشبرد اهداف و منافع ملّی سرزمین خویش بکار گرفته است: در مقابل کشورهای عربی، در مقابل اسرائیل، در مقابل سیاست آمریکا در خاور میانه و نزدیک، بویژه سیاستمداران کشور سوریه، همکاری با اسلامگرایان تهران را وحدتی در مقابل اتحاد اسرائیل و کشور ترکیه میگذارد.

روابط کشور سوریه و ایران، بر اساس ایدئولوژیک دین اسلام و یک استراتژیک استواری نیست و صرفأ یک روابط سیاسی هست که اگر سوریه به اهداف خود در منطقه برسد و با کشور اسرائیل پیمان صلحی ببندد، از همان دیدگاه ناسیونالیسم عربی هم که باشد در مقابل رژیم اسلامی تهران خواهد ایستاد.
کشور سوریه و مصر خواهان سیاست برتر ایران در ناحیهء خلیج فارس نبودند و نخواهند بود.

سوریه به مناسبت مشکلات مرزی و آبی رود فرات و دوستی ترکیه و اسرائیل، با روابط دوستی ایران و ترکیه خشنود نیست، از سویی دیگر ترکیه هم با روابط سوریه و ایران در رابطه با کردها و رهبر آنها که از پشتیبانی سوریه برخوردار بودند موافق نبود و نیست.

بر کسی پوشیده نیست که اتحاد اسلامگرایان تهران، کشور سوریه، و سازمان حرب اللّه، اهداف سیاسی و منافع ملی کوتاه و دراز مدت حکومت دمشق و رادیکالهای مسلمان لبنان و فلسطین و افغانستان و سودان و در مجموع جهان اسلام رادیکال و تروریست خواهد بود که با سرمایه ملی ایرانیان برآورده و تضمین میشود، نصیب ایرانیان جز ویرانی بیشتر، بیکاری، از دست رفتن استقلال کشور، لکه دارشدن سرزمین و فرهنگ و نام ایران و ایرانی چیز دیگری نخواهد بود.

اسلامگرایان تهران و کشور سوریه که حزب اللّه را فقط برای بحران آفرینی، پشتیبانی و تربیت کرده اند تا در زمان مناسب و مکان دلخواه مأموریت های داده شده را از جمله در ایران و در خارج کشور مثلأ در رستوران میکونوس برلین آلمان انجام دهد، این بار اقدام به ربودن دو سرباز اسرا ئیلی در تاریخ 12.6 2006م. میکنند، که موجب جنگ و آتش افروزی کنونی در این منطقه میشود.

ربودن دو سرباز اسرائیلی اتفاقی نیست بلکه نتیجهء چهار فاکتور هست: 1- بیرون راندن ارتش سوریه از خاک لبنان در سال گذشته که قطع دخالت دمشق را در سیاست لبنان به همراه داشت ، که این خود ضربه بسیار سنگینی برای پرزیدنت بشار الأسد بود 2- به بن بست رسیدن بحران اتمی اسلامگرایان تهران که برای بقای رژیم جنبهء حیاتی چندگانه ای را در درون کشور و برون از آن دارد 3- ناتوان کردن حکومت انتخابی حمس فلسطین در عرصهء جهانی قبل از هر چیز از سوی کشورهای دموکرات و صلح طلب.
4- عقب نشینی و شکست در دسترس تروریست ها در عراق، افغانستان و جاهای دیگر، که سنگرهای آنها یکی پس از دیگری تسخیر میشود.

با بیرون رفتن سوریه از لبنان و خلأ تأثیرگذاری آن دراین کشور، زمینه سیاست ورزی برای رژیم تهران و حزب اللّه مناسب شده است و رادیکال شدن اوضاع کنونی نتیجهء آن میباشد.
حزب اللّه و پشتیبانان آنها با توجه به جو بسیار حساس حاکم بر خاور میانه و نزدیک بخوبی میدانستند که ربودن این دو سرباز آغاز جنگی در این منطقه هست که شاید بتوانند با گل آلود شدن آب:

1- آبروی از دست رفتهء سوریه را بازپس گردانند که دوباره بتواند در خاک لبنان حضور بیابد تا از امتیازات قبلی برخوردار شود. 2 - مسئلهء اتمی ایران را به تعویق و یا با کسب امتیازی بتواند از این بحران بیرون آید و جنبش اوج گرفتهء آزادیخواهی ایرانیان را با بحران آفرینی جدید سرکوب و منحرف کند و دوباره به کشت و کشتار آزادیخواهان بپردازد. 3 - حاکمیت بی چون و چرای حزب اللّه و شیعیان را در لبنان تضمین کنند و بر مردمان دیگر و مسیحیان ستم روا دارند، و از هژمونی غرب و دموکراتیزه شدن لبنان جلوگیری کنند.
4- تضمین و قوی و فعال کردن حاکمیت انتخاب شدهء حمس در فلسطین، به رسمیت شناحتن آن در عرصهء جهانی و برخورداری آن از کمکهای اروپا و سازمان ملل و غیره.

روشی را که حزب الله و پشتیبانان آنان انتخاب کرده اند نه اینکه هیچکدام از مشکلات بالا را حل نخواهد کرد، بلکه بر پیچیدگی حل آنها بسیار افزود و جهان غرب و دموکرات را متحد کرد و به برنامهء عملی شدن خاور میانه بزرگ شتاب بیشتری خواهد بخشید.

حزب اللّه جرقهء آتشی خواهد بود که بزودی خاموش میشود و هیزم بیاران این جرقه هم در قفسی خود را زندان کرده اند که برای زنده ماندن آبرومند، اجازهء انتخاب زیادی ندارند، یا هرچه سریعتر تسلیم خواسته های ملت خود خواهند شد، و یا هم راهی را طی خواهند کرد که دیکتاتورهایی مانند صدام حسین دارد طی میکند و یا در طول تاریخ به اشکال گوناگون طی کرده اند.

اپوزیسیون ایران بجای اینکه پشت سر یک روزنامه نگار معترض ایرانی بنام آقای اکبر گنجی که از کردهء گذشتهء خود پشیمان شده است و از خویشتن خویش معترض هست و این درد و اعتراضات درونی خود را به صورت نوشته انتشار میدهد و عده ای راهم تحت تأثیر قرار میدهد، راه بیفتد و از آن خاتمی ایی دیگر برای هشت سالی بسازد، بهتر هست که متحد شود و در راه خاموشی این آتش افروخته شده قدم بردارد، و در راه برقراری صلح و آرامش در خاور میانه و نزدیک جهان امروز را مورد خطاب قرار دهد، اما در قدم اول همانطور که منافع ملی حکم میکند، وظیفه دارد نام ایران و ملت ایران را درکنار حزب اللّه و سایر رادیکالهای دیگر بردارد. و اصولأ از این جوّ و منطقه خارج کند.

مسئلهء اتمی هم با ملت ایران در میهن خود، با همنوعان دیگر در جهان، متمدنانه و با دیپلماسی حل خواهد شد، نه در سرزمین لبنان و فلسطین و سوریه و نه بوسیلهء حزب اللّه و حمس و یا پرزیدنت بشار الأسد، و نه با خشونت و خون ریزی.